جانآموز
«
کمدی الهی» به قلم دانته، سفری است که در ذهن دانته آلگیری شکل میگیرد و تبدیل به شاهکاری جهانی میشود. این سفر سیر و سلوک انسان را در پی خویشتنِ خویش در نیمه راه زندگی توصیف میکند. سفر دانته بعدها تبدیل به کتابی سهبخشی میشود.
در کتاب اول دانته معترف به گمراهی خود در میانسالی است و میداند که در سفر زندگی از راه راست منحرف شده است. او در ابتدای سفر معنوی خود در کتابش عنوان میکند که با سه حیوان یعنی پلنگ و شیر و ماده گرگ رو به رو میشود که هرکدام به ترتیب نمایندهی شهوت و تمایلات نفسانی، غرور ، خشونت و نفسپرستی هستند.
در مواجهه با این سه حیوان دانته بی پناه و پرهراس از ادامهی راه بازمیماند. او در حالی که تمام وجودش از ترس و دلهره به لرزه درآمده، صدایی نارسا و گنگ میشنود.
دانته خطاب به صدا بانگ برمیآورد:
«ای شبح هرکه خواهی باش، برمن ترحم آور»
شبح خود را بر دانته آشکار میکند. به او خود را معرفی میکند و از نام، کنیه و محل تولدش به دانته خبر میدهد و میگوید:
«پیش از این انسانی بوده است»
دانته متوجه میشود که شبه روح شاعر شهیر و نامدار، ویرژیل است. ویرژیل که یکی از بزرگترین شعرای زبان لاتین پیش از میلاد مسیح بوده است برای دانته، در سفرش حکم پیر و مرشد را دارد.
بخشِ شگفتانگیزِ آغاز این سفر وقتی است که دانته از شوق دیدن مرشد و معلم خود که سالها از او میخوانده و مینوشته جملهای حیرتانگیز خطاب به ویرژیل میگوید:
«ای افتخار فروغ ، تو استاد من و نویسندهی برگزیدهی منی، زیرا من آن شیوهی زیبای نگارش را که مایهی افتخارم شده، تنها از تو به عاریت گرفتم. کاش آن خواندنها از آثار تو مرا اکنون به کار آید.»
ویرژیل تمام سفر دوزخ و بخشی از سفر برزخ را به عنوان راهنما با دانته همراهی میکند . در کتاب نخستِ دانته یعنی
دوزخ،
ویرژیل که مظهر
«عقل وخرد»است، تا نیمهی راه همراه و راهنمای اوست.
آن چه در سرود اول و در این جمله بسیار تاثیرگذار است، ردِپایِ آموزش آموزگار خوب در زندگی افراد است.
آموزگار خوب فقط آموزش نمیدهد بلکه بخشی از وجودش را تا همیشه دروجود و روان فرد باقی میگذارد.
شاید برای همین است که ما تا وقتی موهایمان رنگ دندانهایمان بشود، بهترین و بدترین آموزگارانمان را از یاد نخواهیم برد.
امروز وقتی این جمله را میخواندم، کارآیشِ عمیق افرادی که در این دو سال گذشته در راه نوشتن همراهیام کردهاند با خود مرور کردم. افرادی که نه تنها نامشان بلکه لحن و تُن صدایشان را تا زنده هستم و احتمالا اگر دنیای دیگری باشد، در آن دنیا از یاد نخواهم برد.
آموزگاری که نیمی از وجودش را در من جا بگذارد به طور حتم، آموزههایش پارهای از زندگی و درونیات من خواهد بود.
نگاه کنیم ببینیم در زندگی چقدر توانستهایم
ویرژیل یکدیگر باشیم.
بهاره ابراهیمی
۸مهرماه ۰۳
@Disguisedtruths#روزآموز