مهمان حبیب خداست.نامهی امیرحسین به کودکان غزه:سلام ای کودکان غزه.
میدانم شما هم مانند من کودک هستید و بازی کردن را دوست دارید. همهی بچهها بازی را دوست دارند. اما اسباببازیهایتان را شکستهاند. خانهها و مدرسههایتان را ویران کردهاند. همه را میدانم. دشمن شما را به بازی گرفته چون میداند شما عاشق بازی هستید؛ اما این بازی خیلی خطرناک است. بازی با جان انسانها.
میدانم که آرزو دارید در صلح و صفا زندگی کنید اما رنگ آرامش را نمیبینید. میدانم برخی از شما پدر و مادرهایتان را از دست دادهاید. خیلی سخت است، اما غصه خوردن فایده ندارد. نمیدانم به قول مادرم شما در چه مَداری هستید که این بلاها برسرتان نازل میشود. کاش میشد به شما کمک کرد، اما شنیدهام که تنها خودتان میتوانید به خود کمک کنید. از دست ما کاری ساخته نیست. شاید تنها بتوانیم برای شما دعا کنیم.
بهترین کمکی که از دست ما ساخته است این است که به شما ماهیگیری یاد بدهیم، زیرا بهتر از ماهی دادن است.
جنگ یک واقعیت است. کشور ما هم روزی در جنگ قرار داشت و مدام بمباران میشد. اما مردم کشورم، با هم همدل و هماهنگ شدند و دشمن را راندند. خاطر جمع باشید اگر شما هم مانند یک تیم، منسجم و متحد باشید، دشمن را شکست خواهید داد.
مادربزرگم همیشه از دروان جنگ حرف میزند.
البته میگوید زمان جنگ یک خوبی داشت، اینکه همه چیز مفت و ارزان بود. حتمن در کشور شما قیمت بستنی نصف ایران است. خب باز هم جای شکرش باقیست. سعی کنید طبق قانون جذب به خوبیهای جنگ فکر کنید. مادربزرگم یک عکس هم از خانهشان دارد. البته خانه نیست تلی از خاک و سنگ. یک مخروبه است. پس بدانید که ما هم شما را درک میکنیم.
من تا بهحال جنگ واقعی را از نزدیک ندیدهام. باید خیلی ترسناک باشد. شما که نمیتوانید دست به اسلحه بزنید چون برای شما مناسب نیست، پدرانتان باید بجنگند. از وقتی یادم میآید کشور شما در جنگ بوده اما دلیل جنگیدن را نمیدانستم. بعد فهمیدم دشمن بیتالمقدس را میخواهد و شما نمیدهید.
شنیدهام دشمن میخواهد نسل مسلمانان جهان را از زمین ریشهکن کند. یک حرفی میزنم بین خودمان بماند، مادرم میگوید ایمان به خدا، ربطی به دین و مذهب ندارد.
من که منظورش را نفهمیدم اما زیاد به دشمن قدرت ندهید و نترسید، همین که میترسید، یعنی قدرت میدهید. اما شما که نمیترسید. شما جان بر کف هستید. پس کار دیگری بکنید، تسلیم باشید. شاید سرنوشت شما اینگونه است.
باز هم مادرم میگوید هر کس مسئول زندگی خودش است. این هم زندگی شماست. مسئولیتش را بپذیرید.
میدانم مدرسه ندارید تا درس بخوانید، کاش میشد شما را در کشورم راه میدادند تا اینجا در کنار هم درس میخواندیم.
ما که افغانها را راه دادهایم. چه اشکالی دارد شما هم بیایید. جا برای همه هست.
مهمان حبیب خداست.
پینوشت: فاطمه کوچولو از زبان امیرحسین این نامه رو نوشته.
#فاطمهلطیفی #یادداشتروز یکشنبه
۱۸/شهریور/۱۴۰۳
@fatemelatifi64