واژه‌خانه|نیل

Channel
Logo of the Telegram channel واژه‌خانه|نیل
@VazhekhanehPromote
52
subscribers
42
photos
سرآخر از هر جان‌پناهی به واژه‌خانه‌ام می‌پناهم.🌱 من نیلو امیری هستم و اینجا باشگاه تقویت عضلات نویسندگیمه.
گاه به بزم نا و نوش/گاه جنازه‌ای به دوش*

مهمانی محبوبم؟ مهمانی واژه‌ها. با واژه‌ای آشنا می‌شوم. برایم می‌گوید آنچه درونش می‌گذرد را، از کجا آمدنش را. بعد آشنایم می‌کند با واژه‌هایی شبیه خودش. سپس بستگانش را می‌آورد.
و او و فک‌و‌فامیلش و آن‌ها که شبیهش‌اند به خط می‌شوند و گرد دایره‌ای می‌رقصند.

______________________________________________

*بیتی از اقبال لاهوری

#واژه‌ها

✍🏻نیل، واژه‌خانه
همان مسئله‌ی بودن و نبودن

در معناجویی مدام،
می‌تباهم بودنم را
در اندیشه‌ی نبودنم.

_____________________________________

#شعر

✍🏻نیل، واژه‌خانه
علامت سوال بودن

«چرا این عکس رو گذاشتی رو قابت؟ دلیلی داره؟»

باز هم سوالی درانداخته بود. حتا از قاب گوشی. همین کاوشگری‌ و پرسشگری‌اش را دوست دارم، ساده نگذشتنش از ساده‌ها را.

و دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید. علامت سوالیم ما: گوش‌های بزرگی در کوشش و جوشش پاسخ‌یابی. سوال از همه رنگ، ساده و مفرح و مغزفرسا. بیمی از پاسخ نیافتن هم نیست. لذت در همین جویندگی است، اصلن در خود سوال‌‌یابی، حتا وقتی رنج‌آفرین است.

🌻راه عمق و چندلایگی هم از پرسش می‌گذرد، از خلال چراها و چه‌گونه‌ها و چه‌ها و چه‌ها و چه‌ها. از همین بگومگوهای کشداری که در ذهن‌مان در جریان است، می‌کوشیم خود و جهان را بفهمیم. می‌کوشیم. علامت سوال بودن و به وصال پاسخ نرسیدن، به از کُشتن کنجکاوی.

______________________________________________

#یادداشت

✍🏻نیل، واژه‌خانه
از مهمان تا مختلس|کشتن سانسورچی

از دبیرستان چیزهای زیادی با من مانده است: یکیش مرض نام مستعار است.

سال‌های آخر کلاس‌ها مجازی بود. ما هم به جای به صف شدن، برخط می‌شدیم و دکتری می‌آمد با دستی پر از تست و خاطرات بیمارستان. غیرخودی‌هایی هم از مدرسه‌های دیگر بودند و مدرسه نظارتی بر این کلاس‌ها نداشت و کلن هرکی به هرکی بود. من هم گفتم با اسم خودم نروم سر کلاس‌ها. شدم guest، یا همان مهمان. و دیگر هیچ‌جا نتوانستم با نام شناسنامه‌ام حاضر شوم.

قصدم این بود که اگر خرابکاری‌یی بود، به نام خودم ثبت نشود. اما خبری از خرابکاری نبود. تا مدتی گِستی بودم که پابه‌پای استاد تست حل می‌کرد و در وادی ژنتیک حسابی می‌تاخت. تا اینکه گفتم از هویت واقعی‌ام رونمایی کنم.

و استاد که گفت ئه وا، این جدیده کیه و گِست کو؟ گفتم گِست سابق هستم. و دیگران، لابد با چشم های گشاد، چیزهایی تایپ کردند و دوستی هم، لابد با همان صدای تنبل کشدارش، گفت حدس زده بودم تو باشی.

ناشناس بودن کیف داده بود. مدتی نون.‌الف بودم. ن.ا نه. نون‌.الف چون ظاهرن خیلی چشم‌گیر بود. بعد از چندی مختلس و دزد بانک مرکزی واژه‌ها بودن، به ترکیب اسمم با اسم‌های انگلیسی رسیدم و در اینستا شعر انگلیسی قی می‌کردم. خارجی‌هایی هم می‌خواندندم. شاعر اغلب. شاعر که نه، در تب شعر. تب شعر انگلیسی هم خوابید، مثل تب مستعارسازی و ناشناس‌بازی.

🌻دیگر خیلی کیفی از ناشناس بودن نمی‌برم. شاید چون دیگر آنقدر در چیزی خوب نیستم که بعد مدتی بگویم: آن آدم خفنه بود ها؟ او منم.
حالا خودمم. ناخفن. و درصدد کشتن سانسورچی درون، ناخفنی‌ام را کلمه می‌کنم، پاره‌هاییش را هم می‌آورم اینجا می‌ریزم.

______________________________________________

#یادداشت

✍🏻نیل، واژه‌خانه
من رو جا گذاشتی؟

فکر می‌کردم همه رفته‌اند. کش و قوسی به خودم دادم و شتافتم به سوی لپتاپ که ادامه‌ی سریالم را ببینم. اما لحظه‌ای که رو برگرداندم دیدم او هنوز آنجا نشسته است، ساکت ساکت، اما ریشخندکنان. «من هنوز اینجام. فراموشم کرده بودی؟» برمی‌گردم سمتش، دستش را می‌گیرم و می‌ندازمش داخل سینک. همیشه همین است. همینکه فکر می‌کنی همه‌ی ظرف‌ها جمع شده‌اند، می‌بینی یک ماهیتابه روی گاز مانده است.

______________________________________________

مابعدالتحریر: وقتی ایده نداری به ماهیتابه‌ی روی گاز هم متوسل می‌شی!

#خرده‌داستان

✍🏻نیل، واژه‌خانه
کتاب درست، زمان نادرست

ترمزی بد و تعادل همه چیز به هم می‌خورد. جمله‌ها هم به هم می‌خورند و قاطی پاطی می‌شوند. لحظه‌ای جمله‌ام را گم می‌کنم. اما غرقگی‌ام را برهم نمی‌زنند، نه بالا و پایین شدن اتوبوس، نه تکان خوردن نفر بغلی و نه صدای «بده شیش»‌های اینستای آن یکی بغلی. غرق در کتابی‌ام که پارسال می‌گفتم انگار بین صفحه‌هایش قرص خواب ریخته‌اند. حالا به همان صفحه‌ای رسیده‌ام که پارسال کتاب را بسته بودم.

پارسال هم در راه دانشگاه شب هول را می‌خواندم. البته بر صفحه‌هایش می‌خوابیدم. دلم داستانی می‌خواست که با خودش همراهم کند و یک جا بند شود و در بپر بپر بین گذشته و آینده و این ور و آن ور نباشد. تهش هم نمایشنامه‌ها جای شب هول را گرفتند و هر روز در راه رفت و برگشت، دو نمایش‌نامه می‌خواندم و ناراحت بودم که آن چند روز شب هول نگذاشت چند نمایش‌نامه‌ی بیشتر بخوانم.

حالا اما فقط داستان پرکشش نمی‌خواهم، نثر خلاقانه و زیبا می‌خواهم. دیگر سریع خواندن مهم نیست، مهم مزه مزه کردن واژه‌هاست. ولی از آن بهتر، دیگر شب هول‌ها را کند نمی‌خوانم. بهشان خو گرفته‌ام.
~~~
🌻اگر اولین قرارمان با کتابی خوب پیش نرفت، باز بهش فرصتی بدهیم. حتا اگر شده یک سال بعد، باز قراری باهاش بگذاریم، شاید این بار باهاش ارتباط گرفتیم. کتاب عوض نمی‌شود. اما با هر بار خواندن داستان، داستان از نو زاده می‌شود. کتاب عوض نمی‌شود، ما که عوض می‌شویم. اگر شب هول را دوباره نمی‌خواندم یکی از لذت‌بخش‌ترین تجربه‌هایم را از دست می‌دادم.

______________________________________________

#یادداشت

✍🏻نیل، واژه‌خانه
از زندگی به ادبیات، از ادبیات به زندگی

پرسید زندگی را ترجیح می‌دهی یا ادبیات را؟ من زیستنم را، تنها در درهم‌آمیختگی زندگی و ادبیات می‌بینم.

گفت: «مثلن رمان می‌خونم که از واقعیت فرار کنم. این داستانه که دارم می‌خونم؟ وحشتناکه. دردناکه. و می‌دونی کجاش عجیبه؟ ازش لذت می‌برم. حتا همین رو هم به زندگی واقعی ترجیح می‌دم.»


زندگی در داستان چه دارد که حتا سخت و مشقت‌بارش هم لذت‌آفرین و آرامش‌بخش است؟

هرچه در زندگی قصه‌نویس هست، خمیر بازی است، مصالح داستان‌نویسی‌اش. این خمیر را می‌گیرد و آنطور که می‌خواهد شکلش می‌دهد. متن مکتوب نظمی دارد که از شفافیت و به‌سامانی‌اش لذت می‌بریم. و داستان، آینه‌ی تمام‌نمای زندگی نیست. به قول بالزاک، داستان باید بتواند با ثبت احوال رقابت کند. داستان تقلید یا گزارش موبه‌موی زندگی نیست. بازآفرینی زندگی است با فکر و احساس قصه‌نویس که در تمامش جریان دارد. همان‌طور که براهنی می‌گوید، قصه‌نویسی آفریدن چیزی یکپارچه است، با مفهومی ناشی از زندگی، ولی بالاتر از تضادهای حاکی از پراکندگی زندگی.

و فرق دیگر داستان و زندگی؟ داستان ما را به چشم‌خانه‌ی دیگری می‌برد و می‌گذارد جهان را از نگاه او ببینیم. و اینجاست که کتاب بهتر از هر ظرف دیگری برای داستان است، مثلن فیلم یا پادکست. هیچ‌جا مثل رمان به درونیات انسانی دیگر دسترسی نداریم. با داستان، و به‌خصوص رمان، به درون پیچیده و شلوغ انسانی دیگر سرک می‌کشیم.

گاه آرزو می‌کنیم زندگی‌مان مثل داستان‌ها باشد. اما، زندگی در آرزوی شبیه شدن به ادبیات است، و ادبیات هم، مدام در کوشش نزدیک‌تر شدن به زندگی. گاه به قصد گریز به داستان می‌پناهیم، اما داستان به دل زندگی می‌کشاندمان. داستان می‌تواند زندگی‌مان را بهتر کند، با شفافیت بخشیدن به زندگی و شکافتن روان آدمی. و در رفت‌و‌آمد بین زندگی و داستان، و نه در غرق شدن در خیال و غفلت از واقعیت، است که می‌توانیم از داستان‌ها بهره ببریم.

______________________________________________

#یادداشت

✍🏻نیل، واژه‌خانه
کمی مانده به آغاز

آخر تابستانم چگونه گذشت؟

به لش کردن. به بی‌وقفه سریال دیدن. به حل کردن پرونده‌های قتل همراه مأمورهای اف‌بی‌آی و یک مشاور آتیش‌پاره که وقتی انتقام همسر و دخترش را از قاتل‌شان گرفت حسابی لذت بردم.* به بالا و پایین کردن اینستا و بعد خسته و ته‌کشیده، انگار که از کوه‌نوردی‌ای طولانی، باز به سریال برگشتن. و البته به نوشتن.

در تنبلانه‌ترین روزهایم هم می‌نویسم. چون روزهای تنبلی یعنی: فقط و فقط کارهایی که میلم می‌کشد و بیشترین لذت را ازشان می‌برم. نوشتن و سریال دیدن هم: در صدر فهرست این کارها.

خودم را شارژ کرده‌ام که پاییز را طوفانی بیآغازم. طوفانی؟ خب اینش معلوم نیست. طوفانی هر کس هم با طوفانی دیگری متفاوت است. پاییز طوفانی من می‌تواند پاییزی با طوفانی از واژه‌ها باشد، واژه‌هایی که بخوانم و واژه‌هایی که بنویسم.

______________________________________________

*سریال The Mentalist
جُستن و ‌جَستن

همیشه در جست‌و‌جوست
درجست‌و‌جوی کار،
جان‌پناه،
عشق،
تاکسی،
لنگه‌ی خجالتی جوراب،
عینکِ بر چشم‌هایش،
گربه‌‌‌های لمیده بین بوته‌ها.

در جست‌و‌جوی مدامش اما
خودش را پیدا نمی‌کند؛

یک زندگی گم کرده است
که معلوم نیست دست چه کسی
یا بین برگه‌های کدام کتابی افتاده
شاید هم دست گربه‌ای،
که به جای او بهش چنگ می‌زند.

___________________________________________

#شعر

✍🏻نیل، واژه‌خانه
لمس این خطوط

-این کتاب خسته‌م می‌کنه، از بس سخته. امان از این خط‌های توجه‌طلب.

-کتابی که من دارم می‌خونم هم همین‌طور، از بس آسونه. از الان می‌تونم صفحه‌ی آخر رو حدس بزنم.

-توجه‌طلب‌ها بدترند یا قابل‌پیش‌بینی‌ها؟

-بستگی داره. اما زود از جفت‌شون خلاص می‌شیم. می‌شناسیش که، تحمل هیچ کدوم‌شون رو نداره.

-کاش دوباره کتاب‌زده نشه. هر کتابی بهتر از اینه که برگردیم تو اون لیوان، پیش بقیه‌ی بوک‌مارک‌ها.

______________________________________________

#خرده‌داستان

✍🏻نیل، واژه‌خانه
More