پنج | هانیه علیایی

Channel
Logo of the Telegram channel پنج | هانیه علیایی
@hanieholiaie5Promote
265
subscribers
372
photos
33
videos
728
links
معلم ریاضی و مترجم انگلیسی
آنچه باید رها کرد

۱. مقایسه کردن
۲. ترس از شکست
۳. شک به خود
۴. کمال‌گرایی
۵. اشتباهات گذشته
۶. جلب رضایت دیگران
۷. سرزنش و ملامت خود
۸. چیزی که در کنترلمان نیست

https://t.center/hanieholiaie5
محافظت از ثروت

پیتر کافمن، مدیر عامل گلِن‌اِیر و یکی از باهوش‌ترین افرادی که می‌شناسم، نوشت:
«ما تمایل داریم برای محافظت از دارایی‌های مادی خود از همه‌ی اقدامات احتیاطی استفاده کنیم چون می‌دانیم ارزش آن‌ها چقدر است. اما در عین حال از چیزهایی که بسیار باارزش‌تر هستند غافل می‌شویم، چون برچسب قیمت ندارند: ارزش واقعی چیزهایی مانند بینایی، روابط یا آزادی ممکن است از چشم ما پنهان بماند، چون با پول مبادله نمی‌شود.»

از کتاب «مثل همیشه»
نویسنده: مورگان هازل
مترجم: هانیه علیایی
ناشر: میلکان


#برش_ترجمه
#کتاب‌هشتم
#مورگان‌هازل
#نشرمیلکان
https://t.center/hanieholiaie5
برشی از کتاب «مثل همیشه»
نویسنده: مورگان هازل
مترجم: هانیه علیایی
ناشر: میلکان


تغییر، توجه ما را به خود جلب می‌کند چون شگفت‌آور و هیجان‌انگیز است. اما رفتارهایی که هرگز تغییر نمی‌کنند، مهم‌ترین درس‌های تاریخ هستند، چون پیش‌بینی می‌کنند که چه چیزی در آینده انتظار می‌رود. آینده‌ی شما. آینده‌ی همه.

فارغ از اینکه چه کسی هستید، اهل کجا هستید، چندساله هستید یا چقدر پول درمی‌آورید، درس‌هایی ابدی از رفتار انسان وجود دارد که جزو مهم‌ترین چیزهایی هستند که می‌توان آموخت.

این دیدگاهی ساده است که به‌راحتی نادیده گرفته می‌شود. و هنگامی که به آن پی بردید می‌توانید درک بهتری از زندگی خود داشته باشید، درک کنید که چرا جهان اینگونه است، و با آنچه در آینده در انتظار شماست راحت‌تر کنار بیایید.

جف بزوس، بنیانگذار آمازون، می‌گوید: «اغلب از من می‌پرسند در ده سال آینده چه چیزی تغییر خواهد کرد. تقریباً هیچ‌وقت نمی‌پرسند در ده سال آینده چه چیزی تغییر نخواهد کرد؟ و باید بگویم سؤال دوم درواقع مهم‌تر است.»

چیزهایی که هرگز تغییر نمی‌کنند مهم‌اند، چون با اطمینان زیادی می‌توانید بدانید چگونه آینده را شکل خواهند داد. بزوس می‌گوید غیرممکن است آینده‌ای را تصور کنیم که مشتریان آمازون خواهان قیمت‌های کم‌تر و ارسال سریع‌تر نباشند، بنابراین او می‌تواند در این زمینه سرمایه‌گذاری هنگفتی کند.
همین فلسفه تقریباً در تمام زمینه‌های زندگی جاری است.

من سرنخی ندارم از اینکه بازار سهام در سال آینده (یا سال‌های آینده) چه خواهد شد. اما در مورد گرایش مردم به حرص و ‌ترس، که هرگز تغییر نمی‌کند بسیار مطمئن هستم. پس این چیزی است که برای فکر کردن درباره‌اش وقت صرف می‌کنم.

من نمی‌دانم چه کسی در انتخابات ریاست‌جمهوری آینده پیروز خواهد شد. اما از اینکه وابستگی مردم به هویت‌ قبیله‌ای بر تفکر آن‌ها تأثیر می‌گذارد مطمئن هستم؛ که امروز همانطور است که هزار سال پیش بود و هزار سال بعد نیز خواهد بود.

من نمی‌توانم بگویم چه مشاغلی در دهه‌ی آینده تسلط خواهند داشت. اما می‌توانم بگویم چگونه رهبران کسب‌وکارها اجازه می‌دهند موفقیت مغرورشان کند، تنبل و پرادعا و پرتوقع ‌شوند و در نتیجه برتری خود را از دست بدهند. این داستان صدها سال است تغییر نکرده است و هرگز تغییر نخواهد کرد.

فیلسوفان، قرن‌ها صرف بحث در این باره کرده‌اند که راه‌های فراوانی برای تحقق زندگی شما وجود دارد، و شما به‌طور اتفاقی در این نسخه‌ی خاص زندگی می‌کنید. اندیشیدن به آن عجیب است و به این سؤال منتهی می‌شود که در تمام نسخه‌های قابل تصور زندگی شما، و نه فقط در این نسخه، چه چیزی صادق است؟ این‌ حقایق فراگیر و بدیهی مهم‌ترین چیزهایی هستند که باید روی آن تمرکز کرد، چون بر شانس، اقبال یا تصادف متکی نیستند.

ناوال راویکانت، کارآفرین و سرمایه‌گذار، این دیدگاه را اینگونه بیان می‌کند: «در ۱۰۰۰ جهان موازی، شما دوست دارید در ۹۹۹ جهان ثروتمند شوید. دوست ندارید فقط در پنجاه جهان از روی شانس ثروتمند باشید، بنابراین می‌خواهیم از عامل شانس فارغ شویم .... من می‌خواهم طوری زندگی کنم که اگر زندگی‌ام ۱۰۰۰ بار تکرار شود، ۹۹۹ بار موفق باشم.» [۲]

این کتاب درباره‌ی این است که در تک‌تک هزار جهان موازی، چه چیزی همواره صادق است؟

#برش_ترجمه
#کتاب‌هشتم
#مورگان‌هازل
#نشرمیلکان
https://t.center/hanieholiaie5
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خیلی‌ها پس از سال‌ها تجربه خودشناسی به درک‌هایی از زندگی می‌رسند که احساس تنهایی و رنج می‌کنند.

https://t.center/hanieholiaie5
در سال ۱۹۶۳ مجله‌ی لایف از نویسنده‌ای به نام جیمز بالدوین پرسید که از کجا الهام می‌گیرد. بالدوین پاسخ داد:

فکر می‌کنی درد و غمت در تاریخ جهان بی‌سابقه است؛ اما بعد که کتاب می‌خوانی، نظرت عوض می‌شود. کتاب‌ها به من آموختند چیزهایی که بیشتر زجرم می‌دادند، همان چیزهایی هستند که مرا با تمام افرادی که زنده بوده‌اند یا تابه‌حال زنده‌اند، مرتبط می‌کند. هنرمند نوعی مورخ احساسی است.

این سخنی فوق‌العاده است؛ اما فکر می‌کنم آنچه او در اینجا توصیف می‌کند، نادر است. اکثر مردم فاش نمی‌کنند چه‌چیزی آن‌ها را عذاب می‌دهد، از چه‌چیزی می‌ترسند، از چه‌چیزی احساس ناامنی می‌کنند، یا اینکه واقعاً خوشحال‌اند یا نه. به‌ندرت گزارشی صادقانه از ضعف‌ها و شکست‌های خود به شما می‌دهند.


📝از کتاب #مثل_همیشه
نوشته‌ی #مورگان_هازل

•نشر میلکان•
@nashremilkan
مونتسکیو ۲۷۵ سال پیش نوشت: «اگر فقط آرزو داشتیم شاد باشیم، به‌راحتی محقق می‌شد؛ اما ما آرزو داریم شادتر از دیگران باشیم و این همیشه سخت است؛ چون تصور می‌کنیم دیگران از ما شادترند.»

📝از کتاب #مثل_همیشه
نوشته‌ی #مورگان_هازل

•نشر میلکان•
@nashremilkan
⭐️منتشر شد⭐️
مثل همیشه: راهنمای آنچه هرگز تغییر نمی‌کند

🔸مورگان هازل
🔸ترجمه‌ی هانیه علیایی

🔹چیزهایی که هرگز تغییر نمی‌کنند، مهم‌اند!

🔹استرس ناشی از دگرگونی‌های زندگی مثل بازنشستگی یا تغییر شغل، عدم توانایی در تهیه‌ی برنامه‌های اقتصادی بلندمت، نگرانی از نوسانات بازار، جست‌وجوی مداوم و سرسام‌آور برای اتخاذ بهترین تصمیم، اضطرابِ از دست دادن و موضوعات همه‌گیر این چنینی در این دنیای جدیدِ همیشه در حال تغییر برای همه‌ی ما آزاردهنده و ناخوشایند است.

🔹«مورگان هازل» نویسنده‌ی کتابِ «روانشناسی پول» در این کتاب با ارائه‌های حکایت‌های جذاب، مثال‌های ملموس و قابل اجرا در زندگی روزمره که طیف وسیعی از زندگی را در بر می‌گیرند، از کتاب‌هایی که سازگاری با تغییر را در مرکز توجه خود دارند فراتر رفته و از ثابت‌هایی صحبت می‌کند که قرن‌ها بشریت را هدایت کرده‌اند؛ چیزهایی که نه‌تنها باعث رسیدن به موفقیت و آسایش مالی می‌شوند بلکه می‌توانند زندگیِ ایده‌آل را برای ما به ارمغان بیاورند.

لینک کتاب:
https://milkan.ir/shop/same-as-ever


@nashremilkan
پنج | هانیه علیایی
نوری که در خود داریم2️⃣0️⃣ بسیاری از ما برای حفظ سلامت روانی خودمان، از طریق صحبت با درمانگران یا مشاوران در پی پشتیبانی حرفه‌ای هستیم. لطفا بدانید که هیچ‌وقت تنها نیستید. اشکالی ندارد که به روش دلخواه خودتان پیش‌روی کنید، کمی استراحت کنید و با صدای بلند…
نوری که در خود داریم2️⃣1️⃣

در آن دوران که در کاخ سفید زندگی می‌کردم، به وقت بهار در باغچه‌ای در زمین چمن جنوبی کاخ سفید گیاهانی معروف به «سه خواهران» می‌کاشتیم به این صورت که محصولی از ذرت، لوبیا و کدو را در یک مکان در جوار هم به عمل می‌آوردیم.

این یک روش سنتی از بومیان آمریکا برای پرورش بهینهٔ محصولات غذایی است، روشی با قدمت صدها سال بر اساس این ایده که هر گیاهی چیزی حیاتی برای عرضه به بقیه دارد: ذرت قد می‌کشد و باعث ایجاد یک تیرچهٔ طبیعی برای پیچیدن و بالا رفتن بوته‌های لوبیا می‌شود و لوبیا نیتروژن تولید می‌کند؛ یک مادهٔ مغذی که موجب رشد بهتر گیاهان دیگر می‌شود، و کدو تنبل نزدیک زمین می‌ماند، برگ‌های بزرگ و پهن آن به محاصرهٔ علف‌های هرز و مرطوب ماندن خاک کمک می‌کند.

گیاهان با سرعت‌های متفاوت رشد می‌کنند؛ سبزیجات در زمان‌های مختلف برداشت می‌شوند. اما این ترکیب، سیستمی از محافظت و سود متقابل را فراهم می‌کند؛ بلند و کوتاه به‌طور مداوم در کنار هم کار می‌کنند. نه‌فقط ذرت و نه‌فقط لوبیا، بلکه ترکیب ذرت و لوبیا و کدو‌تنبل محصول سالمی را به همراه دارد. تعادل از ترکیب حاصل می‌شود.

من اخیرا هم به زندگی خودم و هم در مورد جامعهٔ انسانی گسترده‌ترمان از این زاویه نگاه می‌کنم. ما آمده‌ایم تا مزیت‌ها و حمایت‌ها را به اشتراک بگذاریم. تعادل ما بر این ایدئال استوار است؛ بر غنای این ترکیب‌ها.

اگر من در خودم احساس ناهماهنگی و عدم تعادل داشته باشم، اگر احساس بی‌پناهی کنم یا فکر کنم تحت‌فشار هستم، به باغ دلم رسیدگی می‌کنم؛ چیزهایی را که کاشته‌ام و چیزهایی را که باید حذف و اضافه کنم بررسی می‌کنم: چه چیزی خاک باغ من را تقویت می‌کند؟ چه چیزی از رشد علف‌های هرز جلوگیری می‌کند؟ آیا من ریز و درشت را در کنار هم پرورش می‌دهم؟

این روش برای من تبدیل به یک تمرین ارزشمند شده است، نوع دیگری از ابزارها که به آن تکیه می‌کنم: یاد گرفته‌ام وقتی احساس تعادل و هماهنگی می‌کنم به آن توجه کنم و قدرشناس باشم، از لحظاتی که ثابت‌ترین و متمرکزترین و شفاف‌ترین احساس‌ها را دارم لذت ببرم و ثبت کنم. و به‌صورت منطقی در مورد آنچه به من کمک کرد تا به آن وضعیت برسم فکر کنم.

فهمیده‌ام که وقتی بتوانید خودتان را به این شکل پردازش کنید، بهتر می‌توانید تشخیص دهید که چه زمانی از تعادل خارج شده‌اید و به دنبال کمکی باشید که نیاز دارید. شما شروع به شناسایی اخطارهای درونی خودتان می‌کنید و قبل از اینکه همه‌چیز از کنترل خارج شود، به آنها رسیدگی می‌کنید. آیا من به کسی که دوستش دارم آسیب می‌زنم؟ آیا من نگران چیزی هستم که از کنترل من خارج است؟ آیا ترس من در حال افزایش است؟

هنگامی که عدم تعادل را شناسایی کردم، ابتدا جعبۀ ابزار خودم را بررسی می‌کنم و ابزار‌های مختلف را امتحان می‌کنم تا خودم را به مسیر درست برگردانم. بسیاری از آنها کوچک هستند. گاهی اوقات بیشتر از هر چیز به این نیاز دارم که در هوای آزاد قدم بزنم، یا در طول ورزش عرق بریزم، یا یک شب کامل بخوابم. یا اینکه خودم را جمع‌و‌جور کنم و کاری به سادگی مرتب کردن تختم انجام دهم. یا فقط دوش بگیرم و لباسی زیبا بپوشم.

گاهی باید یک صحبت طولانی با یک دوست داشته باشم. و گاهی باید خلوت کنم و به نوشتن افکارم بنشینم. در برخی موارد، متوجه می‌شوم که باید از چیزی مثل یک پروژه یا یک تعامل خاص که آن را به تعویق انداخته‌ام صرف‌نظر کنم. گاهی متوجه می‌شوم که با کمک کردن به دیگران به خودم کمک می‌کنم، حتی با انجام یک کار کوچک برای آسان‌تر کردن یا زیبا‌تر کردن زندگی دیگران. اغلب، فقط نیاز دارم با یک خندۀ عمیق حال خوبم را برگردانم.

کتاب «نوری که در خود داریم»
نویسنده: میشل اوباما
مترجم: هانیه علیایی
نشر پارسه

#برش_ترجمه
#میشل‌اوباما
#کتاب‌سوم 2️⃣1️⃣
https://t.center/hanieholiaie5
Audio
غزل حافظ
نگار انوار
@khatoon_ghesegu
https://t.center/hanieholiaie5
پنج | هانیه علیایی
نوری که در خود داریم1️⃣9️⃣ وقتی نوبت در میان گذاشتن رنج‌ها یا اشاره کردن به خُسران‌ها می‌شود، خیلی از ما با احتیاط حرف می‌زنیم، با علم به اینکه ممکن است با بدبخت‌‌نمایی اشتباه گرفته شود. و برای یک زن سیاه‌پوست جوان که قصد دارد از موانع تاریخی گذر کند و خود…
نوری که در خود داریم2️⃣0️⃣

بسیاری از ما برای حفظ سلامت روانی خودمان، از طریق صحبت با درمانگران یا مشاوران در پی پشتیبانی حرفه‌ای هستیم. لطفا بدانید که هیچ‌وقت تنها نیستید.

اشکالی ندارد که به روش دلخواه خودتان پیش‌روی کنید، کمی استراحت کنید و با صدای بلند از مشکلاتتان بگویید. اشکالی ندارد که عافیت و سلامتی خود را در اولویت قرار دهید تا به استراحت و ترمیم عادت کنید. به نظرم در مسیر اهدافی مثل تأثیرگذاری در جهان، تجزیهٔ این اهداف بزرگ و صفروصدی به اجزای سازندهٔ آنها می‌تواند راهگشا باشد. به این ترتیب، با احتمال کمتری احساس درماندگی یا فرسودگی یا بیهودگی می‌کنید.

هیچ یک از اینها شکست حساب نمی‌شوند. شکست‌ وقتی می‌‌آید که «عالی‌» دشمن «خوب»‌ می‌شود؛ وقتی چنان مرعوب وسعت یک کار می‌شویم که حتی قبل از شروع متوقف می‌شویم، وقتی مسائل چنان بزرگ به نظر می‌رسند که از برداشتن گام‌های کوچک‌ برای مدیریت آنچه واقعا در کنترل خودمان است چشم‌پوشی می‌کنیم. فراموش نکنید که کارهایی را که می‌توانید انجام دهید اولویت‌بندی کنید حتی اگر فقط برای حفظ انرژی و گسترش امکان‌های پیش رویتان باشد.

شاید اولویت شما تمرکز بر تحصیلات باشد. شاید بخواهید در امور مالی خود نظم و انضباط بیشتری برقرار کنید تا گزینه‌های بیشتری برای آیندهٔ خود داشته باشید. شاید بخواهید برای ایجاد روابط پایدار با دیگران کار کنید تا به مرور زمان از حمایت بیشتری برخوردار شوید. به یاد داشته باشید که حل مشکلات بزرگ یا رسیدن به عظمت معمولا سال‌ها طول می‌کشد.

من حدس می‌زنم تیفانی می‌خواست به من بگوید که بعضی وقت‌ها نمی‌تواند انرژی و شور لازم برای تسخیر جهان و جلو زدن از بیانسه را فراهم کند. همچنین حدس می‌زنم اشتیاق شدید ایمان برای تغییر سریع کل سیستم، از نظر مصمم ماندن در طول زمان برایش چالش‌برانگیز بوده است.

به همین دلیل است که باید به یاد داشته باشیم که کوچک را در کنار بزرگ قرار دهیم چون برای یکدیگر همراه خوبی هستند. تلاش‌های کوچک به محافظت از حال خوبمان کمک می‌کنند، تا آن را از فشار کارهای بزرگ در امان نگه داریم. و وقتی احساس خوبی داریم، کمتر درمانده می‌شویم.

تحقیقات نشان داده است افرادی که در زندگی شادتر هستند در عمل بیش از افرادی که کمتر شاد هستند، برای حل مسائل اجتماعی بزرگ پیش‌قدم می‌شوند، که این ایده را تقویت می‌کند که اشکالی ندارد که با همان جدیتی که پای باورهای جدی خود می‌ایستید، به سلامتی خود هم توجه کنید.

اگر حواسمان باشد که پیروزی‌های کوچک را نیز مهم و معنادار بدانیم و آنها را گرامی بداریم، شروع به درک ماهیت فزایندهٔ تغییر می‌کنیم؛ از قبیل اینکه چگونه یک رأی می‌تواند به تغییر دموکراسی ما کمک کند؛ چگونه پرورش یک فرزند کامل و محبوب می‌تواند به تغییر یک ملت کمک کند؛ چگونه آموزش یک دختر می‌تواند کل یک دهکده را به سمت بهتر شدن تغییر دهد.

کتاب «نوری که در خود داریم»
نویسنده: میشل اوباما
مترجم: هانیه علیایی
نشر پارسه

#برش_ترجمه
#میشل‌اوباما
#کتاب‌سوم 2️⃣0️⃣
https://t.center/hanieholiaie5
و اما کتاب یازدهم

امروز ترجمه فصل سوم از کتاب یازدهم رو برای دومین بار بازخوانی کردم. این کتاب متن نیمه‌علمی داره و ترجمه‌ش زمان و دقت و انرژی زیادی می‌طلبه. ضمنا قلم نویسنده ثقیله و کتاب قبلی این نویسنده رو به صورت تیمی ترجمه کردن.

خلاصه که من خیلی دارم تلاش می‌کنم ترجمه آبرومندانه‌ای تحویل بدم و با اینکه ترجمه کتاب خیلی وقته تموم شده و یک دور هم ترجمه رو بازخوانی کردم ولی هنوز راضی به تحویل کتاب نشدم و دارم برای دومین بار بازخوانی می‌کنم.

حجم کتاب هم زیاده و بالای ۱۰۰هزار کلمه هست و علاوه بر اون بالای ۲۰هزار کلمه هم یادداشت پایانی داره. کتاب دهم هم بالای ۱۰۰هزار کلمه بود. برعکس کتاب نهم و هشتم که هر دوشون کم‌حجم و جمع‌وجور بودن.

خلاصه که تابستون داره تموم میشه و این کتاب تموم بشو نیست. به نظرتون دور دوم رو هم بازخوانی کنم یا بفرستمش بره؟
🤍۳/۵/۲۹
#روزنگار
#ماجراهای_‌مترجمی
#کتاب‌یاز‌دهم
https://t.center/hanieholiaie5
غزل حافظ
<unknown>
غزل ۲۴۴
شاعر:حافظ
آوا: سیده مروارید حسینی
https://t.center/mh140262
https://t.center/hanieholiaie5
غزل حافظ - آوا
<unknown>
غزل ۲۹۱
شاعر: حافظ
آوا: سیده مروارید حسینی
https://t.center/mh140262
شادی من از تو شادی تو از من

این روزها بعد از اینکه از اداره میام، ناهار خورده و نخورده میشینم پای ترجمه. ولی امروز از لحظه‌ای که نشستم پای لپ‌تاپ ذهنم هزار جا رفته و هنوز نتونستم ترجمه رو پیش ببرم.

امروز که از شدت خوشحالی ذهنم مشغوله و کارم پیش نمیره. ولی مدت زیادیه که کلا‌ کارهام خوب پیش نمیره و ترجمه کتاب دهم و یازدهم که همزمان دارم پیش می‌برم با تاخیر مواجه شده و از موعد تحویل هر دوشون گذشته. ضمنا تراکم کاری شدیدی هم دارم.

اولین باره که بعد از موعد کتاب تحویل میدم. هر ۹ تا کتاب قبلی رو نه تنها سر موعد که حتی گاهی زودتر از موعد هم تحویل دادم.

دلایل متعددی هم وجود داره برای این تاخیر که شاید کم‌کم بنویسم. راستش رو بخواهید مهم‌ترینش اینه که زیاد از ترجمه این دو کتاب به وجد نمیام. هرچند که هر دو کتاب فوق‌العاده هستن و نویسندگان قدری دارن با موضوع‌هایی خفن. هر دوشون رو میلکان سفارش داده و برعکس کتاب‌های قبلیم انتخاب خودم نیستن.

هرچند که یکی‌شون رو قبلا خودم دیده بودم و خوشم اومده بود و ادعا میشه که نویسنده‌ش محبوب‌ترین روانپزشک کنونی آمریکاست. ولی موضوعش رو فکر می‌کردم که زوده وارد اون حوزه بشم و اولویت‌های دیگه‌ای داشتم برای ترجمه. ولی وقتی میلکان پیشنهاد داد استقبال کردم.

شاید دلیل اینکه برعکس روال قبلیم نتونستم اینجا از روند ترجمه این دو کتاب بنویسم این بود که وجد نیومدم موقع ترجمه و از طرفی دل‌ودماغ کافی هم نداشتم چون هنوز میلکان هیچکدوم از کتابهایی رو که براش ترجمه کردم چاپ نکرده و در صف طولانی مراحل چاپ هستن ۶ تا از کتابام که تحویلش دادم. دیگه این دوتا هم که تموم بشن ۸ تا کتاب برا میلکان ترجمه کردم.

فعلا فقط همون سه تا کتاب اولم چاپ شدن که با تلاشی که می‌کنم خیلی کمه برام.

حالا به هر حال امروز خوشحالم. چون صبح توی اداره برام تولد گرفتن و کلی خوش گذشت اما من برای این خوشحالم که ظهر برای کل اداره پیتزا گرفتم و شادی و هیجانی که همکارا با ‌دیدن اون همه پیتزا توی اداره تجربه کردن خیلی شادم کرد.

خلاصه همکارام خیلی شاد شدن و امیدوارم همین شادی همکارام باعث بشه بعد از این کارهام به همون روال خوب قبلی برگرده.

راستش همکارا از ولخرجی‌های اینجوری من خیلی تعجب می‌کنن و می‌پرسن چرا اینقدر خرج دیگران می‌کنی. امروزم پرسیدن این سوال تکراری رو. جوابم فقط یه چیزه: من دل بچه‌های مردم رو شاد می‌کنم تا خدا هم دل بچه‌های من رو شاد کنه. همین و بس.

خیلی وقت بود می‌خواستم روزنگارنویسی رو ادامه بدم ولی به ذوق نمیومدم. ولی همین سوالی که امروز پرسیدن داره توی سرم میچرخه و انگیزه شد برای نوشتن.

خدایا من بچه‌های مردم رو شاد می‌کنم تو هم بچه‌های من رو شاد کن!
🤍۳/۵/۲۴
هانیه علیایی متولد ۵۵/۵/۲۵
#روزنگار
https://t.center/hanieholiaie5
پنج | هانیه علیایی
نوری که در خود داریم1️⃣8️⃣ یکی از کارهایی که من چندی پس از ترک کاخ سفید انجام دادم کمک به راه‌اندازی یک برنامهٔ غیرانتفاعی به نام «اتحادیهٔ فرصت‌سازی دختران» بود که از دختران جوان و از آن رهبران مردمی که برای گسترش تحصیل دختران در سراسر جهان تلاش می‌کنند…
نوری که در خود داریم1️⃣9️⃣

وقتی نوبت در میان گذاشتن رنج‌ها یا اشاره کردن به خُسران‌ها می‌شود، خیلی از ما با احتیاط حرف می‌زنیم، با علم به اینکه ممکن است با بدبخت‌‌نمایی اشتباه گرفته شود. و برای یک زن سیاه‌پوست جوان که قصد دارد از موانع تاریخی گذر کند و خود را به موقعیت‌های جدید برساند، می‌تواند نمود بدی داشته باشد و اتلاف وقت گران‌بها به نظر برسد. ما به خاطر شکایت کردن احساس گناه می‌کنیم، چون می‌دانیم که وضعیت خیلی‌ از افراد بدتر از ماست. پس چه‌ کنیم؟

ما نقاط قوت خود را به نمایش می‌گذاریم تا دنیا ببیند، و معمولا بقیه موارد مثل ضعف‌ها و نگرانی‌ها را پنهان می‌کنیم. با این حال، در نهان و در باطن، مثل یک الاکلنگ بین احساس توانمندی و ناتوانی، بالا و پایین می‌رویم.
همانطور که دیونا گفت: اضطراب‌آور نیست، ولی هست.
تعدادی از دانش‌آموزانی که آن روز در شیکاگو با آنها ملاقات کردم، در مورد مسائل بزرگتر ابراز نگرانی می‌کردند. آنها می‌گفتند احساس گناه می‌کنند که نمی‌توانند کارهای بیشتری انجام دهند؛ برای خانواده‌هایشان، برای محله‌هایشان، برای تمام تکه‌های شکستهٔ کشورمان و بخش‌های آسیب‌دیدهٔ سیارهٔ ما، برای تمام چیزهایی که اصلاح نشده است. آنها از مسائل کلان آگاه بودند، احساس واماندگی و درماندگی می‌کردند. و فراتر از آن، از احساس درماندگی ابراز شرمساری می‌کردند. و ما چقدر خوش‌شانس هستیم که نوجوانان پانزده و شانزده ساله‌ای در دنیا داریم که این قدر پخته، دلسوز و دغدغه‌مند هستند، اما بیایید مکث کنیم و فکر کنیم که چنین افکاری چه بار حجیم و سنگینی برای حمل هر روزه به مدرسه و ‌برعکس است. چطور ممکن است خیلی زیاد به نظر نرسد؟

من همیشه ایمیل‌ها و نامه‌هایی از افرادی دریافت می‌کنم که از سر اضطرار می‌نویسند و از آرزوهای بزرگ و احساسات بزرگ می‌گویند. تعداد قابل توجهی از آنها یکی یا گاهی هر دوی موارد زیر را بیان می‌کنند:
می‌خواهم تفاوت ایجاد بکنم.
می‌خواهم دنیا را تغییر بدهم.
این پیام‌ها مملو از شور و نشاط و خیرخواهی است و اغلب از طرف جوانانی می‌آید که نسبت به تمام معضلاتی که می‌بینند و می‌خواهند آنها را اصلاح کنند به‌نوعی ابراز تألم می‌کنند و از چیزهایی می‌گویند که مصمم به تحقق آنها هستند. ضمن اینکه یک انتظار رایج دیده می‌شود به اینکه همه‌چیز سریع پیش برود، که البته اقتضای شور و جوانی است. حدود یک هفته پس از قتل جورج فلوید در سال ۲۰۲۰، زن جوانی به نام ایمان برایم نوشته بود: «من همین الان می‌خواهم کل سیستم را تغییر دهم، می‌خواهم همه‌چیز را فورا اصلاح کنم.» او در ادامه افزوده بود که تنها پانزده سال دارد.

نوجوانی به نام تیفانی از فلوریدا در نامه‌اش از رؤیاهای خود نوشته است: «من می‌خواهم با موسیقی، رقص و نمایش، دنیا را تسخیر کنم. می‌خواهم مثل بیانسه پیشرفت کنم، حتی بیشتر.» او احساس می‌کرد که برای تحقق آرزویش انگیزه دارد، و می‌خواست مایهٔ افتخار والدین، پدربزرگ و مادربزرگ و اجدادش شود. او می‌گفت: « می‌خواهم همهٔ این کارها را انجام دهم اما گاهی سلامت روانی من مانعم می‌شود.»
و این چیزی است که من نه‌فقط به تیفانی بلکه به هر کسی اعم از پیر و جوان که در تلاش است هدف خود را از دل همهٔ چیزهای بزرگ، سخت و ضروری در جهان بیابد، می‌گویم: بله، دقیقاً همین‌طور است. وقتی می‌خواهید تفاوت ایجاد کنید، وقتی می‌خواهید دنیا را تغییر دهید گاهی اوقات سلامت روان شما مانع می‌شود.

به این دلیل که باید همینطور باشد. تعادل شرط سلامتی است. سلامتی هم شرط تعادل است. ما باید نسبت به سلامت روان خود دقیق و هوشیار باشیم.
ذهن شما پیوسته و کم‌وبیش روی اهرم‌ها و دنده‌ها کار می‌کند و سعی می‌کند شما را استوار نگه دارد تا بفهمید با اشتیاق، جاه‌طلبی، و رؤیاهای بزرگ‌، و همچنین آسیب‌ها، محدودیت‌ها و ترس‌هایتان چه باید بکنید. ممکن است روی ترمز بزند و گاهی اوقات کمی سرعت شما را کاهش دهد.

هنگامی که مشکلی را احساس می‌کند، ممکن است سیگنال پریشانی صادر کند؛ اگر بخواهید با شتاب حرکت کنید یا به روشی ناپایدار کار کنید، یا اگر گرفتار افکار آشفته یا رفتارهای مخرب باشید. به احساستان توجه کنید به آنچه بدن و ذهن شما سیگنال می‌دهد توجه کنید. و اگر خودتان یا آشنایانتان درگیر مشکل هستید، از کمک گرفتن نترسید. مجموعه‌ای از منابع و ابزار برای کمک به شما وجود دارد (و من برخی از آنها را در انتهای این کتاب فهرست کرده‌ام).

کتاب «نوری که در خود داریم»
نویسنده: میشل اوباما
مترجم: هانیه علیایی
نشر پارسه

#برش_ترجمه
#میشل‌اوباما
#کتاب‌سوم 1️⃣9️⃣
https://t.center/hanieholiaie5
Forwarded from Fateme
غزل شماره‌ی ۲۰۸ حافظ
اجرای فاطمه جهاندیده
https://t.center/hanieholiaie5
پنج | هانیه علیایی
نوری که در خود داریم1️⃣7️⃣ من متوجه شده‌ام که گاهی اوقات وقتی چیزهای کوچکی در کنار مسائل بزرگ قرار می‌دهید، رسیدگی به آنها آسان‌تر می‌شود. وقتی همه‌چیز شروع می‌کند به بزرگ شدن و در نتیجه ترسناک و نفوذناپذیر به نظر می‌رسد، وقتی به آن نقطه از احساس کردن یا…
نوری که در خود داریم1️⃣8️⃣

یکی از کارهایی که من چندی پس از ترک کاخ سفید انجام دادم کمک به راه‌اندازی یک برنامهٔ غیرانتفاعی به نام «اتحادیهٔ فرصت‌سازی دختران» بود که از دختران جوان و از آن رهبران مردمی که برای گسترش تحصیل دختران در سراسر جهان تلاش می‌کنند حمایت می‌کند. اواخر سال ۲۰۲۱ در راستای آن برنامه با گروهی از دختران نوجوان بالای چهارده سال که از دانش‌آموزان دبیرستان‌های جنوب و غرب شیکاگو بودند، جلسه داشتم.

حدود دوازده نفر بودیم که پنج‌شنبه بعد از مدرسه کنار هم حلقه‌‌وار نشسته بودیم و گفت‌وگو می‌کردیم. من خودم را در صورت آن دخترها می‌دیدم؛ من در همان خیابان‌ها، در همان سیستم مدارس دولتی، با مسائل مشابه بزرگ شده بودم؛ و امیدوار بودم که آنها هم بتوانند خودشان را در صورت من ببینند.

مانند بسیاری از دانش‌آموزان در سراسر جهان، آنها بیش از یک سال تحصیل حضوری را به دلیل پاندمی از دست داده‌ بودند، و هنوز از آن متأثر بودند. بعضی از آنها از بستگانی می‌گفتند که بر اثر کووید جان باخته‌اند. یکی از آنها از احساس سرخوردگی در میان همسالانش می‌گفت. یکی دیگر برادرش را در درگیری مسلحانه از دست داده بود و همچنان که تقلا می‌کرد هق‌هق گریه‌‌اش را فرو‌بخورد با صدای بلند حرفش را می‌زد. بسیاری از آنها اشاره کردند که احساس اضطراب می‌کنند، تلاش می‌کنند زمان ازدست‌رفته را جبران کنند، حرکت و سرعت کاهش‌یافته را جبران کنند؛ همهٔ چیزهایی که ماه‌های غم و اندوه و سکون نه‌تنها برای آنها، بلکه برای خانواده‌ها و جوامعشان نیز هزینه داشته است. ضرر و زیان‌ها، واقعی بودند و چالش‌ها بزرگ به نظر می‌رسید.

یکی از آنان گفت: «من واقعاً ناراحتم چون نیمی از سال دوم و تمام سال اول تحصیلی‌ام از دست رفتند.»
دیگری گفت: «خیلی منزوی‌کننده بود.»
سومی اضافه کرد: «خیلی سریع فرسوده می‌کند.»
اولین دختر دوباره به حرف آمد. اسمش دیونا بود. او گیس‌بافت‌های ضخیم و گونه‌های پر داشت و قبلاً گفته بود که هم آشپزی و هم گفت‌وگو را دوست دارد. او گفت که سخت‌ترین بخش از محدود شدن در اپیدمی این بود که اختیار او را برای دیدن بسیاری از چیزهای فراتر از محیط اطراف خودش و بلوکی که در آن زندگی می‌کرد، محدود می‌کرد. او گفت: «ما واقعاً فرصت‌ زیادی برای گردش، جست‌وجو و تماشای چیزهای مختلف نداریم و بیشترین چیزی که می‌بینیم تیراندازی، مواد مخدر، قمار و تبهکاری است. پس واقعاً چه چیزی می‌توانیم یاد بگیریم؟»

او افزود که وقت خود را صرف مراقبت از مادربزرگش می‌کند، یک شغل نیمه‌وقت دارد، از مزاحم‌‌‌های خیابانی در محله دوری می‌کند و دبیرستان را تمام می‌کند تا بتواند برای تحصیل هنر آشپزی به کالج برود. و او خسته بود.
دیونا گفت: «همه‌چیز در تلاطم است» هر چند به نظر می‌رسید که با یک شانه بالا انداختن سریع، خودش را به سمت روشنایی برگرداند: «اما من می‌دانم که از پس این کار برمی‌آیم، پس واقعاً آنقدر هم اضطراب‌آور نیست...» او به اطراف به گروه نگاه کرد، به دختران دیگر که سر تکان می‌دادند، و سپس حرف آخر را اضافه کرد: «اما اضطراب‌آور است.»

در آن لحظه همه لبخند زدند و سرشان را بیشتر تکان دادند.
متوجه بودم دیونا چه می‌گوید، این ایده که همهٔ ما برای تأییدش سر تکان می‌دادیم: کشمکش درونی دربارهٔ سختی یا آسانی شرایط. یک روز می‌تواند سخت و یک روز دیگر آسان به نظر برسد. یک چالش می‌تواند مهیب به نظر برسد، و سپس غلبه‌پذیر نشان دهد، و باز دو ساعت بعد، همه‌چیز طاقت‌فرسا باشد. این فقط به پیرامون شما بستگی ندارد، بلکه به روحیه، نگرش و موضع شما نیز بستگی دارد؛ که همهٔ اینها می‌توانند در دم تغییر کنند.

ما تحت‌تأثیر کوچکترین عوامل به هوا می‌رویم و یا به زمین می‌خوریم؛ اینکه آیا خورشید می‌درخشد، موهای ما چگونه به نظر می‌رسد، چگونه خوابیده‌ایم، چگونه خورده‌ایم یا ‌نخورده‌ایم، اینکه آیا کسی زحمت می‌کشد با مهربانی به روی ما نگاه کند یا نه. ما ممکن است با شهامت، تمام نیروهای دیگر را که بسیاری از ما را به زمین می‌اندازند، بپذیریم، شرایط اجتماعی که توسط نسل‌ها ظلم فراگیر شکل گرفته است. و البته آنها همیشه وجود دارند.

کتاب «نوری که در خود داریم»
نویسنده: میشل اوباما
مترجم: هانیه علیایی
نشر پارسه

#برش_ترجمه
#میشل‌اوباما
#کتاب‌سوم 1️⃣8️⃣
https://t.center/hanieholiaie5
پنج | هانیه علیایی
نوری که در خود داریم1️⃣6️⃣ پس از مدتی درنگ دربارهٔ سخنرانی در کنوانسیون، بالاخره فهمیدم می‌خواهم چه بگویم. افکارم را در قالب کلمات ریختم، چند بار آنها را بازبینی کردم و یکی از روزهای اول آگوست، در یک مکان کوچک استیجاری با حضور چند نفر که در اطرافم بودند به…
نوری که در خود داریم1️⃣7️⃣

من متوجه شده‌ام که گاهی اوقات وقتی چیزهای کوچکی در کنار مسائل بزرگ قرار می‌دهید، رسیدگی به آنها آسان‌تر می‌شود. وقتی همه‌چیز شروع می‌کند به بزرگ شدن و در نتیجه ترسناک و نفوذناپذیر به نظر می‌رسد، وقتی به آن نقطه از احساس کردن یا فکر کردن یا دیدن بیش از حد متعارف برخورد می‌کنم، یاد گرفته‌ام که پرداختن به کارهای کوچک را امتحان کنم.

در روزهایی که مغزم چیزی جز فاجعه و فنای مطلق برداشت نمی‌کند، وقتی احساس بی‌کفایتی و درماندگی می‌کنم و پریشان‌خاطر می‌شوم، میل‌های بافتنی را برمی‌دارم و به دست‌هایم فرصت می‌دهم وارد میدان شوند و به‌آرامی من را از آن شرایط سخت رها کنند.

در بافندگی، وقتی اولین دانه‌های یک پروژهٔ جدید را سر می‌‌گیری، انگار خودت را از سر می‌گیری. و هنگامی که یک پروژه به پایان می‌رسد، انگار خودت کامل می‌شوی. من فهمیده‌ام که هر دوی این اقدامات رضایت‌بخش هستند؛ آغاز و پایانی ‌برای چیزهای مدیریت‌پذیر و احاطه‌پذیر. آنها به من احساس کامل شدن در دنیایی می‌دهند که همیشه و همواره آشفته و ناقص به نظر می‌رسد.

هر زمان که شرایط بر شما غلبه می‌کند، به شما پیشنهاد می‌کنم سعی کنید جهت را عوض کنید و به سمت کارهای کوچک‌ بروید. در پی چیزی باشید که به بازآرایی افکار شما کمک کند، یک کانون رضایت که می‌توانید برای مدتی در آن زندگی کنید. و منظور من این نیست که منفعل پای تلویزیون بنشینید یا در گوشی خود بچرخید. چیزی را پیدا کنید که فعالانه باشد، چیزی که هم ذهن شما و هم جسم شما را به کار بگیرد.

خودتان را در یک فرایند غوطه‌ور کنید و خودتان را ببخشید که عجالتاً از طوفان گریخته‌اید.
شاید شما هم مثل من به خودتان سخت می‌گیرید. شاید شما هم هر مشکلی را در اضطراری می‌بینید. شاید بخواهید کارهای بزرگی در زندگی خود انجام دهید، با برنامه‌‌ریزی جسورانه و بدون اتلاف وقت پیش بروید. همهٔ اینها خوب است، و شما اشتباه نمی‌کنید که می‌خواهید در راه کارهای بزرگ گام بردارید. اما هر چند وقت یکبار، می‌خواهید لذت خلق یک شاهکار کوچک را به خود بدهید.

شما باید به عقب برگردید و به مغزتان از تمام مشکلات بغرنج و افکار ملال‌آور استراحت دهید. چون آن مشکلات همیشه سر جایشان هستند، عمدتا ناتمام و معمولا حل نشده. اشکالات همیشه بزرگ خواهند بود و راه‌حل‌ها دیر پیدا می‌شوند‌.
پس در این میدان خواهان پیروزی کوچک باشید. بپذیرید که اشکالی ندارد که در یک مسیر کوچک مؤثر باشید و تلاش‌‌هایتان را در راستای اهداف بزرگ و رؤیاهای بزرگتر تنظیم کنید.

چیزی را بیابید که می‌توانید فعالانه کامل کنید و خودتان را وقف آن کنید، حتی اگر فایدهٔ فوری برای کسی جز خودتان نداشته باشد. شاید یک بعدازظهر را صرف نصب کاغذ دیواری برای حمام کنید، یا نان بپزید، یا ناخن‌کاری کنید، یا جواهرسازی کنید. شاید دو ساعت صرف پختن مرغ سوخاری با روش مادرتان کنید یا ده ساعت به ساختن یک ماکت مینیاتوری از کلیسای نوتردام در زیرزمین بپردازید. به خودتان موهبت شیفتگی را هدیه کنید.

کتاب «نوری که در خود داریم»
نویسنده: میشل اوباما
مترجم: هانیه علیایی
نشر پارسه

#برش_ترجمه
#میشل‌اوباما
#کتاب‌سوم 1️⃣7️⃣
https://t.center/hanieholiaie5
Audio
لیلا ناصری
غزل۴۷۰ حافظ
@leilanaseriee
https://t.center/hanieholiaie5
More