درد خاموشوار جانگیریک هفته است که بیقرار است و در خود میپیچد.
نگران است از ندانستن.
ناامید است از نفهمیدن.
نمیداند چگونه بداند.
نمیداند چگونه حرفهایش را به گوش کسی برساند که تا دیروز دوست بود.
مدام پیام میدهد که چه کنم مهدیس؟
میگویم خودت باش. خودت چه میخواهد؟
نمیفهمد. در مخیلهاش هم نمیگنجد آنچه میگویم. چرا انقدر سخت است بیان نیاز؟ تشنه باشی نمیگویی آب میخواهم؟
رابطهها دیوانه کنندهاند.
انسانها سختترین موجودات دنیا هستند.
چه مرگتان است؟ چرا حرفتان را راحت نمیزنید؟
چرا انقدر علاقه دارید به قایمباشک؟
چرا با دست پیش میکشید و با پا پس میزنید؟
چرا تکلیفتان مشخص نیست؟
نمیدانم چرا انقدر برایمان سخت است شنیدن و فهمیدن حرف دلمان و بعد که فهمیدیم چرا انقدر وحشتناک است بیان کردنش.
عقل، قوهی تفکر، تشخیص و تمیز را کجای دلم بگذارم وقتی در حساسترین نقاط زندگی بهکار نیایند؟
دخترک بیچاره یک سال است دور خود میچرخد، نه آرام دارد نه قرار، نه خودش حرف دلش را میزند و نه آنکه مقابلش است.
چند شب پیش حرف ازدواج بود،
گفت: دلم برای آنهایی که ازدواج نکردهاند میسوزد، خیلی تنها هستند، البته آنهایی که علاقه دارند به تشکیل خانواده.
گفتم: من دلم نمیسوزد، من میگویم فرقی نمیکند زن باشی یا مرد، اگر دلت درگیر است باید زبان باز کنی، یا آری میشنوی یا خیر،
و باز موقعیتهای دیگری که پیش میآیند.
اینکه سالها در غار تنهایی خویش بمانی و بگویی نشد، نمیشود، توی کَتِ من یکی نمیرود، مرگ یکبار شیون یکبار شاید بهترین زمان کاربردش همین جا باشد.
گاه و ناگاه ندارد.
امیدواری و نومیدواری نیز.
قدم باید پیش گذاشت.
نه جنسیت میشناسد نه سن و سال.
میخواهی؟ بسمالله، قدم بردار، از آنچه خدا در اختیارت قرار داده استفاده کن.
حرف بزن.
ترس معنایی ندارد.
شرم معنایی ندارد.
بهتر از عمری بلاتکلیفی و لنگ در هوا ماندن است.
بخدا که سخت نیست.
فقط کافیست بگویید بالاتر از سیاهی هم مگر هست؟
هست؟
اصلن باشد، چه اهمیتی دارد وقتی تو درونش زندگی کنی؟
#یادداشت_روز @mahdiseghbal