🦜لوئیزیتو - یک داستان عشقی | بخش نخست:
آنسلما«آنسلما» زنی است در آستانهی هفتادسالگی که تنها زندگی میکند. پیشتر معلم بوده و به دلیل سیلی زدن به یکی از دانشآموزان از مدرسه اخراج شده است. سالها پیش شوهرش را از دست داده و رابطهی خوبی با فرزندان و نوههایش ندارد. زندگی آنسلما
تهی و خالی از شور میگذرد تا اینکه در زبالهها یک طوطی پیدا میکند. پرنده را با خود به خانه میبرد و او را «لوئیزیتو» مینامد. «لوئیزیتا» نام دوست محبوب آنسلما است که در چهلسالگی بر اثر بیماری از دنیا رفته است. بهترین روزهای عمر آنسلما دورانی بوده که با لوئیزیتا گذرانده و شاید برای بزرگداشت این دوستی نام «لوئیزیتو» را بر طوطی مینهد. از اینجا به بعد
رابطهی عاطفی عمیقی بین طوطی و آنسلما شکل میگیرد و شوق زندگی دوباره در رگهای زن به جریان میافتد.
«طوطی» یا «لوئیزیتو - یک داستان عشقی» یک قصهی عاشقانهی غیرِکلیشهای و
شاعرانه است که به یمن ترجمهی خوب «بهمن فرزانه» این شاعرانگی تمام و کمال به خواننده منتقل میشود. «طوطی» یک داستان
تأثیرگذار است، داستانی که همیشه در گوشهای از ذهن شما باقی خواهد ماند. قصه
دوستداشتنی است، اما آنسلما نه.
آنسلما نمایندهی آدمهایی است که تنها خود را بر حق میبینند و دیگران را وحشی، بیادب و طلبکار میدانند. این آدمها خود را مسئول
تربیت بقیه میپندارند و میخواهند همه را به راه راست (البته از نظر خود) هدایت کنند. آنسلما زنی است که توانایی
درک و
همدلی ندارد. نمیتواند خود را جای دیگران بگذارد و از دریچهی نگاه آنها به دنیا بنگرد. و شاید همین ناتوانی است که او را به
انزوا کشانده است. آنسلما هیچگونه
مهر و
شفقتی حتا به فرزندان و نوههای خودش ندارد. چرا؟ چون آنها مانند او نمیاندیشند و رفتار نمیکنند.
نوع
جهانبینی آنسلما زندگیاش را نابود کرده است. آنقدر به باورهایش مطمئن است که حتا وقتی به کودکی سیلی میزند و از او میخواهند عذرخواهی کند، نمیپذیرد و محکم سر جایش میایستد: «من اعصابم خراب نشده بود. آن کار را کردم و باز هم خواهم کرد. چون بالاخره یک نفر باید این بچهها را تربیت کند». آنسلما
متعصب است، متعصبی که هیچگاه دچار شک و تردید نمیشود و احساس
پشیمانی به سراغش نمیآید. شاید تنها پشیمانی او ازدواجش باشد. آنسلما هیچوقت نتوانسته همسرش را بهخاطر
دروغهایی که به او گفته ببخشد و درنتیجه عشقش به شوهرش از بین رفته است.
آنسلما عاشقانه طوطی را دوست دارد، چون با تمام کارهایش
موافق است و کاری خلاف میل زن انجام نمیدهد. آنسلما فراموش کرده که رابطهی
عاطفی، دو سو دارد و این دو سمت هرگز نمیتوانند صد در صد شبیه هم باشند. تفاوتها و اختلافِسلیقهها همیشه وجود دارند و باید راهی برای کنار آمدن با آنها یافت. آنسلما کسی را میخواهد که فقط
تأییدش کند و شاید چون چنین آدمی وجود ندارد، به رابطهاش با طوطی دل خوش میکند.
زن تنها به خود میاندیشد و
خواستههایش را در هر شرایطی درست میداند، حتا اگر موجب
آزار دیگران شود. بهعنوان نمونه وقتی همسایهی آنسلما از سروصدای زیاد شکایت میکند، او را مردی بداخلاق و ترشرو خطاب میکند و حاضر نیست ذرهای حق به او بدهد. آنسلما برای خود و خواستههایش حقی تمام و کمال قائل است و چون دنیا و آدمها طبق میل او رفتار نمیکنند،
رنج میکشد.
آنسلما
انعطافناپذیر است و نمیتواند بپذیرد که جهان و آدمها همیشه در حال تغییرند و کسی این میان برنده است که توانایی
تغییر داشته باشد، نه کسی که طلبکارانه به
جنگ با محیط اطرافش برمیخیزد.
بهتر است بپذیریم که هیچکدام از ما
کامل نیستیم. هر کدام خصوصیات منحصربهفردی داریم که باعث
تفاوتمان از دیگران میشود، اما این تفاوتها نباید ما را از هم دور کند. کافی است کمی احساس همدلی را در خود بپروریم و از نگاه دیگران به دنیا بنگریم. همانقدر که ما حق داریم، دیگران هم حق دارند. درست و غلطها نسبی است و به
نظام ارزشهای هر فرد برمیگردد. به جای اینکه سعی در
هدایت دیگران داشته باشیم، بکوشیم هر روز گام مثبتی در جهت
رشد خود برداریم.
🔴میترا جاجرمی
#معرفی_کتاب #سوزانا_تامارو⬛️اینستاگرام⬛️ سایت⬛️@mitrajajarmy