قاضی باشیم یا معلم؟اگر یادتان باشد حدود بیست سال پیش سریالی فرانسوی از شبکهٔ دو پخش میشد به اسم «معلم»؛ روایتی از یک معلم سیار که سوار بر موتور در تمام شهرها و دهکدههای فرانسه میچرخید و هر بار قصه و ماجرای جدیدی میآفرید.
ویکتور نُواک، شخصیت اصلی این سریال، معلم جایگزین بود. یعنی اگر معلمی بهخاطر زایمان، بیماری، مرخصی یا هر دلیل دیگری نمیتوانست سر کلاس برود، او به جایش میرفت و همین امر، امکان سفر و آشنایی با آدمها و قصههای جدید را برایش فراهم میکرد.
نکتهٔ جالب اینجاست که او قبلاً قاضی دادگاه اطفال و نوجوانان بوده ولی بعد از مدتی تصمیم میگیرد اصلاح و تربیت نوجوانان را به یک مرحله قبل، یعنی دوران آموزش و تحصیل برگرداند و جلوی باز شدن پای نوجوانان به دادگاه را بگیرد، بنابراین مسند قضاوت را رها میکند و به تدریس روی میآورد.
ویکتور، فقط معلمی ساده نیست. موشکافی و دقتی که بهواسطهٔ کار در کسوت قضاوت به دست آورده، باعث شده در احوال دانشآموزان دقیقتر شود و گاه فراتر از یک معلم، درگیر چالشهای زندگی خانوادگی آنها شود. مثلاً میفهمد دانشآموزی، به بیماری سرطان مبتلاست یا والدینش در آستانهٔ طلاقاند یا یکی از شاگردان در غم سوگ و فقدان مادرش فرو رفته و حسابی به هم ریخته، اینجا او مثل مشاوری امین و دلسوز وارد میشود و تلاش میکند برای بهبود حال دانشآموزش کاری کند.
البته این نگرانی و دغدغهمندی به مذاق خیلیها خوش نمیآید و بعضاً از طرف والدین یا اولیای مدرسه به او هشدار میدهند که حواسش به وظایف معلمیاش باشد و کاسهٔ داغتر از آش نشود. ولی ویکتور، آدم کوتاه آمدن و کنار کشیدن نیست و اینقدر به کار و وظیفهاش ایمان دارد و عشق میورزد که ملامتکنندگان کم میآورند و پا پس میکشند.
عمر حضور ویکتور در کنار دانشآموزان کوتاه و موقت است اما هر بار که مدرسهای را ترک میکند، تحولی هم آفریده و آدمها متوجه تفاوتی که حضور ویکتور باعثش بوده میشوند و همین تغییر، راهشان را برای آغاز نگاهی نو به جهان و زندگی هموارتر میکند.
هر بار به این سریال و شخصیت ویکتور فکر میکنم یاد این بیت حافظ میافتم که سروده:
عالم از نالهٔ عشاق مبادا خالی
که خوشآهنگ و فرحبخش نوایی دارد
شما این عشاق را از نزدیک دیدهاید؟
راضیه بهرامی | ۴ مهر ۱۴۰۳#راضیانهها @razminabook