razminabook | راضیه بهرامی

Channel
Logo of the Telegram channel razminabook | راضیه بهرامی
@razminabookPromote
176
subscribers
82
photos
6
videos
100
links
معرفی کتاب | دکلمه | مرورنویسی زنان، با مطالعه قوی‌ترند.😎 روایتی حرفه‌ای و خودمونی از کتاب‌ها و زندگی📚 آدرس خونه‌م تو اینستا: https://www.instagram.com/razmina.book?igsh=azRib3ZubjltZGox
تمرین دیگرگونه‌نویسی

شمارهٔ ۱:

یکی از تمرین‌های مؤثر برای نوشتن، تلاش برای بیان کردن مطلب به شکلی جدید و شروع مطلب به روشی خلاقانه و پرداختن به موضوع از زاویه‌ای تازه است و من هم قصد دارم، بعضی از نوشته‌های این کانال را به انجام همین تمرین اختصاص دهم. برای تمرین اول فرض کنید این متن معرفی یک کرم ضد‌آفتاب در فروشگاهی اینترنتی است:

کرم ضدآفتاب بی‌رنگ ۵۰‌میلی‌لیتر ژنوئی، محصولی کارآمد و مفید برای حفاظت از پوست‌های چرب و مختلط در روزهای آفتابی است. این کرم با مقاومت در برابر آب و عدم ایجاد براقیت روی سطح پوست، گزینه‌ای مناسب برای استفادهٔ روزمره است.

حالا من تلاش می‌کنم طور دیگری به معرفی این محصول بپردازم:

لذت قدم زدن در روزی آفتابی کنار ساحل یا حضور در جمع دوستان در روزی تعطیل در پیست اسکی و نیز کاستن از مضرات پیاده‌روی‌های طولانی از خانه تا محل کار زمانی بهتر ممکن می‌شود که از همراه همیشگی‌مان بیشتر مراقبت کنیم و آن همراه چیزی نیست جز پوستمان! کرم ضدآفتاب بی‌رنگ ۵۰‌میلی‌لیتر ژنوئی با خاصیت ضدآب و عدم ایجاد براقیت روی پوست، همان محصولی است که همواره به آن نیاز خواهیم داشت.

قضاوت با شما. کدام یکی از دو متن بالا شما را برای خرید ترغیب می‌کند؟

اگر قرار بود شما این متن را بنویسید، از چه زاویه‌ای وارد می‌شدید؟ قلم‌ورزی کنید.📝👇

راضیه بهرامی | ۹ مهر ۱۴۰۳

#راضیانه‌ها

@razminabook
چند روز پیش در یادداشتی، به بیان نظرم دربارهٔ جملهٔ کلیشه‌ای و غالباً تهی از معنای «ما یک خانواده‌ایم» در جمع‌های کاری و حرفه‌ای پرداختم.

امروز، یادم افتاد که در فیلم‌های گانگستری ایتالیایی نیز، خیلی روی کلیدواژهٔ خانواده تأکید می‌شود و منظور اصلی همان گروه عریض و طویل و مخوف مافیایی است که کوچک‌ترین اشتباه و نافرمانی را با گلوله پاسخ می‌دهند و وای به روزی که کسی خیانت کند یا پنهانی، با دشمن دست دوستی دهد.

🩸🚬🤐

ما هنوز یک خانواده‌ایم؟😢

راضیه بهرامی | ۸ مهر ۱۴۰۳

#راضیانه‌ها

@razminabook
یه پیمان نانوشته بین همهٔ باباهای دنیا هست که تلویزیون رو روشن کنند و جلوش چرت بزنند و یک ثانیه از چیزی رو که داره پخش می‌شه، نبینند.😅

تلویزیون حکم لالایی داره براشون.😴

قبول داری؟

#کوتاه‌نوشت

@razminabook
همدان زیبا😍
الان

هوای خنک و پاک صبحگاهی

@sayzan_hmd
────┅────
و سلام از صبح پائیزی همدان و هوایی که باید تک‌تک اتم‌هاش رو بوسید.💋🌧️🌱
در کارگاه «درباره‌نویسی» چه گذشت؟

بخشی از آخر هفتهٔ گذشته به شرکت در کارگاه آنلاین «درباره‌نویسی» با تدریس خانم سارا کنعانی گذشت. کارگاهی با هدف آشنایی با شغل جذاب و جوان کپی‌رایتری و قلم ورزی برای نوشتن در حوزه‌های مختلف.

در این کارگاه که در دو جلسهٔ سه‌ساعته برگزار شد، فرصت یافتم تا نگاهی نو به دنیای نوشتن بیندازم و در سبک و شیوهٔ کارم تجدید‌نظر کنم. مهم‌ترین تلنگر این کارگاه برای من، توجه به خلاقیت و تلاش برای تنوع زاویهٔ دید و همه‌جانبه‌نگری برای نوشتن دربارهٔ موضوعات مختلف بود.

تعاملی و تمرین‌محور بودن این کارگاه به کارایی‌اش افزود و سبب شد بکوشم ازاین‌به‌بعد بیشتر از موتور ذهن و زبانم کار بکشم و برای خلق امضای شخصی و تبدیل به فردی حیاتی و غیرقابل جایگزین هوشمندانه‌تر کار کنم.

اگر می‌خواهید به نوشته‌هایتان رونق دیگری ببخشید و نوشتن را به کاری درآمدزا تبدیل کنید، از این فرصت‌های یادگیری لقمه‌ای اما کارگشا و آموزنده غافل نشوید.😉

پیج خانم کنعانی را دنبال کنید تا اگر باز هم فرصت آموزشی فراهم کردند، جا نمانید.📝👌

از اینجا وارد شوید.👉👉👉

#راضیانه‌ها

@razminabook
razminabook | راضیه بهرامی pinned «🌱🕯️ امروز ۷ مهر، روز بزرگداشت شمس تبریزیه، مرد مرموز و پرماجرای تاریخ ادبیات عرفانی که در شرح آشنایی‌ش با مولانا و شوری که به جانش انداخت بسیار گفته و نوشته‌اند. در این مطلب از وبلاگ طاقچه، به معرفی کتاب‌هایی دربارهٔ زندگی شمس پرداختم. بهش سر بزنید و برای…»
🌱🕯️ امروز ۷ مهر، روز بزرگداشت شمس تبریزیه، مرد مرموز و پرماجرای تاریخ ادبیات عرفانی که در شرح آشنایی‌ش با مولانا و شوری که به جانش انداخت بسیار گفته و نوشته‌اند.

در این مطلب از وبلاگ طاقچه، به معرفی کتاب‌هایی دربارهٔ زندگی شمس پرداختم. بهش سر بزنید و برای کسانی که بهش نیاز دارند، بفرستیدش.🙏😊

از اینجا بخون.👉👉👉

#معرفی_کتاب

@razminabook
یکی هست که نیست

سال‌ها بود بی‌وقفه و البته گاهی به‌آهستگی و با کمی ناز و ادا برایمان کار می‌کرد، اما دو روز پیش به‌ناگهان دست از کار کشید و اعلام بازنشستگی کرد و حسابی دستمان را گذاشت توی پوست گردو. مسأصل و نگران شدیم و خواستیم باز هم ادامه دهد، اما نه؛ او حسابی خسته شده بود. «او» کیست؟ شاید بهتر باشد بگوئیم  او چیست؟ ماشین لباس‌شویی سفید و بی‌‌ادعا و زحمت‌کشمان.

الان حدود ۲۴ ساعت از زمانی که تعمیرکاری را بالای سرش آوردیم و اعلام کرد که باید برای تعمیرات اساسی و سرویس کامل به تعمیرگاهش منتقل شود؛ گذشته است و جای خالی آن عزیز سفرکرده کاملاً محسوس و توی چشم است. آن گوشهٔ آشپزخانه همان‌طور عریان و معطل، نبودن چیزی را به یادمان می‌آورد که سال‌ها چرک را از لباس‌ها، پرده‌ها و ملحفه‌ها شسته و حالا خودش به غبارروبی و زنگارگرفتگی نیازمند است.

دیروز که داشتیم بار وانتش می‌کردیم که به دست تعمیرکار برسد، یک آن دلم برایش سوخت و حس کردم به وضع رقت‌باری افتاده است. شاید دلتنگی برای یک وسیله، عجیب و اغراق‌آمیز به نظر برسد اما مسئله خود وسیله یا کارایی‌اش نیست، خاطرات و هویتی است که آفریده و حالا نبودش بدجور رخ‌نمایی می‌کند.

بعضی چیزها، آدم‌ها، حس‌ها و یادها در نبودشان قدرت‌مند‌ترند.

شما چه فکر می‌کنید؟

راضیه بهرامی | ۶ مهر ۱۴۰۳

#راضیانه‌ها

@razminabook
razminabook | راضیه بهرامی
Hooshmand Aghili ~ Music-Fa.Com – Farda To Miaei ~ Music-Fa.Com
این ترانهٔ صمیمی و بی‌ریا را که صداقت در آن موج می‌زند از کانال دوست خوش‌ذوقم نازنین ایمانی برداشتم.

در ترانه‌های قدیمی «آن» و حالی هست که در ترانه‌های جدید کم‌تر یافت می‌شود و روح خاطره‌باز مرا بسیار می‌نوازد.

گوش کنید و لذت ببرید.☝️🎶🦋🌱
Farda To Miaei ~ Music-Fa.Com
Hooshmand Aghili ~ Music-Fa.Com
یک ترانه قدیمی، پر از سرخوشی و امید
بدون پروفایلت چه داری؟

هویت خیلی‌هامان به‌نحوی گسست‌ناپذیر به تصویری که در شبکه‌های اجتماعی از خود نشان داده‌ایم گره خورده است. هویتی که معرف مهارت‌ها، توانایی‌ها، علایق و هر آن چیزی است که گمان می‌رود ما را «ما» کرده و به‌عنوان شخصی متمایز در ذهن دیگران ماندگار کرده است.

راه دور نمی‌روم، طی دو سال اخیر، بسیاری از چیزهایی که آموخته‌ام، آدم‌هایی که شناخته‌ام و شغل و مهارت مورد‌علاقه‌ام را از طریق شبکه‌های اجتماعی یافته‌ام و قرار نیست موضع منفی و سیاهی نسبت به فعالیت مستمر و منظم و هدفمند در این بستر داشته باشم اما اگر روزی بساط این راه‌های ارتباطی برچیده شود، چه چیزی ما را تعریف خواهد کرد؟

بیایید به عصر آنالوگ برگردیم، زمانی که رسانه در انحصار ابرقدرت‌هاست، خبری از اینترنت نیست و داشتن صدا و رساندن آن به گوش دیگران، دشوار و گاهی ناممکن است، دراین‌صورت تنها چیزی که نجاتمان می‌دهد، شبکهٔ ارتباطی با آدم‌ها، حسن شهرت و اعتبار و البته میزان توان و تخصص ما در حوزهٔ کاری‌مان است. عواملی که تا پیش از سلطه و جولان اینترنت و قوت گرفتن سبک زندگی دیجیتال نیز نجات‌بخش و عصای دست بوده‌اند و شبکه‌های اجتماعی و اینترنت در عصر حاضر تقویت و توسعهٔ آن‌ها را سرعت بخشیده‌اند.

حقیقت نهان پشت تمام عناوین چشمگیر و پرطمطراق پروفایل‌‌های شبکه‌های اجتماعی «ما»ئیم‌. «ما»ئی فراتر از لایک و فالوئر و ویو. «ما»ئی که باید سرمایهٔ اصلی‌مان را ورای دالان‌های تودرتوی دنیای وب جست‌وجو کنیم و یادمان باشد که به قول سعدی:

هر آنچه نپاید، دلبستگی را نشاید.

شما بدون پروفایلتان دوام می‌آورید؟

راضیه بهرامی | ۵ مهر ۱۴۰۳

#راضیانه‌ها

@razminabook
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📚🍁🫂 اگه حوصلهٔ اینستا رفتن ندارید یا فیلترشکن یاری نمی‌کنه، ویدئوی جدید رو همین جا ببینید و برای بقیه هم بفرستید.🙏😊

#معرفی_کتاب

@razminabook
razminabook | راضیه بهرامی pinned «🍁📚 اولین ریل پائیز رو به معرفی کتابی دربارهٔ دوستی و چالش‌های اون اختصاص دادم. حتماً بهش سر بزنید و برای دوستاتون بفرستید.🙏😊 از اینجا ببینیدش.👉👉👉 #معرفی_کتاب @razminabook»
🍁📚 اولین ریل پائیز رو به معرفی کتابی دربارهٔ دوستی و چالش‌های اون اختصاص دادم. حتماً بهش سر بزنید و برای دوستاتون بفرستید.🙏😊

از اینجا ببینیدش.👉👉👉

#معرفی_کتاب

@razminabook
قاضی‌ باشیم یا معلم؟

اگر یادتان باشد حدود بیست سال پیش سریالی فرانسوی از شبکهٔ دو پخش می‌شد به اسم «معلم»؛ روایتی از یک معلم سیار که سوار بر موتور در تمام شهرها و دهکده‌های فرانسه می‌چرخید و هر بار قصه و ماجرای جدیدی می‌آفرید.

ویکتور نُواک، شخصیت اصلی این سریال، معلم جایگزین بود. یعنی اگر معلمی به‌خاطر زایمان، بیماری، مرخصی یا هر دلیل دیگری نمی‌توانست سر کلاس برود، او به جایش می‌رفت و همین امر، امکان سفر و آشنایی با آدم‌ها و قصه‌های جدید را برایش فراهم می‌کرد.

نکتهٔ جالب اینجاست که او قبلاً قاضی دادگاه اطفال و نوجوانان بوده ولی بعد از مدتی تصمیم می‌گیرد اصلاح و تربیت نوجوانان را به یک مرحله قبل، یعنی دوران آموزش و تحصیل برگرداند و جلوی باز شدن پای نوجوانان به دادگاه را بگیرد، بنابراین مسند قضاوت را رها می‌کند و به تدریس روی می‌آورد.

ویکتور، فقط معلمی ساده نیست. موشکافی و دقتی که به‌واسطهٔ کار در کسوت قضاوت به دست آورده، باعث شده در احوال دانش‌آموزان دقیق‌تر شود و گاه فراتر از یک معلم، درگیر چالش‌های زندگی خانوادگی آن‌ها شود. مثلاً می‌فهمد دانش‌آموزی، به بیماری سرطان مبتلاست یا والدینش در آستانهٔ طلاق‌اند یا یکی از شاگردان در غم سوگ و فقدان مادرش فرو رفته و حسابی به هم ریخته، این‌جا او مثل مشاوری امین و دل‌سوز وارد می‌شود و تلاش می‌کند برای بهبود حال دانش‌آموزش کاری کند.

البته این نگرانی و دغدغه‌مندی به مذاق خیلی‌ها خوش نمی‌آید و بعضاً از طرف والدین یا اولیای مدرسه به او هشدار می‌دهند که حواسش به وظایف معلمی‌اش باشد و کاسهٔ داغ‌تر از آش نشود. ولی ویکتور، آدم کوتاه آمدن و کنار کشیدن نیست و این‌قدر به کار و وظیفه‌اش ایمان دارد و عشق می‌ورزد که ملامت‌کنندگان کم می‌آورند و پا پس می‌کشند.

عمر حضور ویکتور در کنار دانش‌آموزان کوتاه و موقت است اما هر بار که مدرسه‌ای را ترک می‌کند، تحولی هم آفریده و آدم‌ها متوجه تفاوتی که حضور ویکتور باعثش بوده می‌شوند و همین تغییر، راهشان را برای آغاز نگاهی نو به جهان و زندگی هموارتر می‌کند.

هر بار به این سریال و شخصیت ویکتور فکر می‌کنم یاد این بیت حافظ می‌‌افتم که سروده:

عالم از نالهٔ عشاق مبادا خالی
که خوش‌آهنگ و فرح‌بخش نوایی دارد

شما این عشاق را از نزدیک دیده‌اید؟

راضیه بهرامی | ۴ مهر ۱۴۰۳

#راضیانه‌ها

@razminabook
razminabook | راضیه بهرامی pinned «یادداشت امروز را در صفحهٔ ویرگولم منتشر کردم. از این‌جا بخوانیدش.👇 https://vrgl.ir/fIUkF»
razminabook | راضیه بهرامی pinned «🌊📚 برای کتابی که تو ریل آخر معرفی کردم، یه مرور مفصل تو وب‌سایت آوانگارد نوشتم. اگر دوست داشتید، بهش سر بزنید و نظرتون رو بهم بگید.🤓🙏 #آوانگارد https://www.avangard.ir/blog/1277»
More