✍ گنجینههای گذشتهیکی از شگفتیهایی که در دوران کنکورِ ارشدِ آهنگسازی تجربه کردم، آشنایی با موسیقیِ قرونِ وسطا در کتابهای تاریخِ موسیقی بود. یک بار مقالهای دربارهی انواعِ فهرستِ ادبی در دورهی نویسندگیِ خلاق خواندم. در مقاله به مجموعه دعاهای عبارتگون و تکراری به شکلِ فهرست در مناجاتها و اشعارِ موسیقیهای کلیسایی اشاره شد که آن را عاملِ زیبایی و برانگیزندهی عواطفِ مناجاتکنندگان میدانست.
اما من که با موسیقیِ این دوران کمی آشنایی داشتم میدانستم که زیبایی و حسِ خلوص و قداستِ این قطعات نه تنها در متونِ آن بلکه در ملودیهایی است که در ریتمهای آزاد و رها حرکت میکنند. زیرا که هنوز میزانبندی و داشتنِ وزنِ مشخص در موسیقیِ آن دوران کشف نشده بود.
یک بار در وبینارِ نوشتیار به این موضوع اشاره شد که هر کدام از دورانهای مختلفِ تاریخِ ادبیات دارای سبکها و شیوههای نگارشیِ مختلفی بوده و دورهی جدید با انقلابی در نوشتههای هنرمندانِ خلاقِ زمانهاش، به علّتِ دلزدگیِ بیش از حد از کلیشههای تکراریِ آثارِ قبلی حاصل میشد.
ویژگی بارزِ این دوره در تضاد بودنِ آن با دورهی قبلی، مانند شب و روز است. این کاری است که در هنر تا به امروز هم ادامه داشته و در آینده نیز به همین صورت خواهد بود.
در موسیقیِ کلاسیکِ غربی نیز این انقلابها به شکلِ عظیمی در دورههایی از تاریخِ موسیقی ایجاد شد. یکی از آن انقلابها، اواخرِ دورانِ قرونِ وسطا بود. دورانِ هزار سالهی تیره و تارِ تاریخِ اروپا که مذهب در آن حرفِ اول و آخر را در سیاست و اجتماع میزد و فشارهای زیادی که کلیسا بر مردم و حکومت به مدتِ هزار سال روا میداشت، در سدهی چهاردهم میلادی منجر به انقلابِ پروتستانیها و و جریاناتِ اجتماعی بر ضدِ مذهبی بودنِ جامعه و دخالتِ دین در حکومت شد.
موسیقی و ادبیاتِ آن دوران نیز دستخوشِ تغییرهای اساسی شد. در آثارِ هنری، اشعار و نوشتههای شاعرانه و برخوردار از ویژگیهای طبیعت و عشقِ معشوق، به عنوانِ موضوعاتِ جدید و غیرمذهبی، برای اوّلین بار و بعد از هزار سال ممنوعیّت جریان یافت.
مثلاً اگر در موسیقیِ قرون وسطا از نوشتن ملودیهایی در فواصلِ موسیقاییِ خاص و یک خط ملودی که از آن به عنوان بافت مونوفونی در آهنگسازی یاد میشود-مانند مونولوگ در ادبیات- در ریتمِ آزاد و رها استفاده میشد، در دورانِ بعدی به بافتِ دارای چند خط ملودی و عدم استفاده از فواصلِ موسیقاییِ دورانِ قبلی و وزندار شدنِ قطعات بیشتر توجه میشد. این تغییر و تحوِلهای اساسی سبب میشد که موسیقیِ گذشتگان به تاریخ بپیوندد و کمکم فراموش شود.
در دورانِ مدرن رسانه و ضبطِ قطعات این امکان را به موسیقیداتها داد که با موسیقیهای زیبای دورانِ گذشتهی خود آشنا شود و حتی در سبک و سیاقِ آهنگسازی نیز از آنها بهره بَرَند. برای همین است که خواندن و مراجعه به آثار کلاسیکِ ادبیات نیز در روندِ ادبیاتِ امروزی بسیار مؤثر است.
حسِ رهایی و خلوصِ آسمانیای که ملودیهای این قطعات به من میداد، فارغ از مذهبی بودنشان، برایم بسیار لذتبخش و مفرّح بود. در انتهای مطلب یک سرودِ مونوفونیِ کلیسایی از سدههای آغازین و یک موسیقی عاشقانه و کلیسایی از سدهی چهاردهم به آهنگسازیِ «گیوم دو ماشو» که از آغازگرانِ انقلابِ اولِ موسیقی بود را برای درکِ بهترِ این نوشته برایتان میگذارم. امیدوارم همچون من از آنها لذت ببرید.
سحر بلنداختریhttps://t.center/saharbolandakhtar