با شعر روحت تازه میشودای دل، تو در محبت بیخبر نمانی
عشق لیلی به جان من زنده مانی
عشق تو چون زلف تو در دل پیچیده
هر لحظه، سینهام ز شوق تو بیداری
شعر، موسیقی ادبیات است. انگار با این آهنگست که تو به عمق کلمهها میرسی، با آنها میرقصی و به سمت آسمان اوج میگیری.
شعرها را با وزن میسرودند تا به آن موسیقی و ریتم ببخشند. وزن و قافیهی شعر باعث میشد که حفظ شعر در ذهن بهتر انجام میشد و انتقالش به نسل بعد راحتتر بود.
حالا اما فرق کرده، شعرهای مختلفی میسرایند. کلمههای رقصانی که با خاندنش به وجد میآیی.
پنجشنبهای دیگر و چکامهای نو.
تاریخ شعر عاشقانه به قرن دوازدهم برمیگردد، شعرهایی به نام«گیتا گوویندا» اثر جاتی داس، که به عشق رادها و کریشنا میپردازد. این اثر به زبان سانسکریت نوشته شده بود. که البته نمونههایش از بین رفتهاست، اما تاثیر عمیقی بر ادبیات و هنر هند گذاشته است.
شعرهای عاشقانه همیشه به خاطر
ابراز احساسات بهتر سروده میشدند. شعرها
تجربهی انسانی را زیباتر منتقل میکردند و
شاعرها با کلمههایشان
زیباییشناسی را به ارمغان میآوردند و با
جلب توجه، این عواطف قوی را برمیانگیختند. با شعرهای عاشقانه نمادهایی از
فرهنگ هم برای مردم معلوم میشد.
شاعرهایی مانند حافظ، سعدی، نظامی گنجوی در ایران و پتراک و ویلیام شکسپیر در غرب عاشقانههای محبوبی دارند.
یکی از شعرهای شکسپیر به نام سونات ۱۸آیا تو را با یک روز تابستانی مقایسه کنم؟
تو زیباتر و ملایمتر از آنی.
بادهای خشن جوانههای محبوب مه را میلرزاند.
و تابستان خیلی زود به پایان میرسد، گاه چنان داغ است که خورشید در آسمان میدرخشد، و رنگ طلاییاش گاهی کمرنگ میشود.
و هر زیبایی که زیباست، گاهی رو به زوال میرود، بر حسب شانس یا دگرگونی طبیعت.
اما تابستان ابدی تو هرگز نمیپوسد و هرگز زیبایی که تو داری را از دست نمیدهد.
و مرگ هم نمیتواند ادعا کند که تو در سایهاش سرگردانی.
زمانی که تو در این خطوط ابدی رشد میکنی.
تا زمانی که مردان بتوانند نفس بکشند یا چشمها ببینند، این شعر زنده خواهد ماند و تو را زنده نگه میدارد.
✍️گلیموعودی
#شعرنظامیگنجوی#یادداشت_روزانه