آسمانگر | مرضیه سماواتیان

Channel
Logo of the Telegram channel آسمانگر | مرضیه سماواتیان
@asemangarPromote
11
subscribers
11
photos
34
links
سجاده‌ام را روی کاغذ پهن می‌کنم، با قلم به سجده می‌روم، تا بنده‌گی را مشق کنم. با قلم من همراه شوید تا سر از آسمان درآورید.
۱. سیاه و سپید، بدون نقطه، واژه‌های لاک‌پشتی، زیر هم قطار می‌شوند تا شعر خلق شود.

۲. اولین دوره شعرم را آغازیدم.

۳. آغازیدم، مرا یاد غازی می‌اندازد که سرش را بلند کرده تا دوستانش را پیدا کند.

✍🏻مرضیه سماواتیان
#سه_جمله


@asemangar
marziehsamavatian.com
مجازی چیست؟

فریاد میزنند که نکنید، نروید، دنیای مجازی، مَجاز است. از واقعی به دور است.
اینستا و دنیای مشابه‌اش مجاز است. نامگذاری “مجازی” انتخاب هوشمندانه‌ای بوده.

تا زمانی‌که در فضای مجازی مشغولیم از حقیقی بدوریم مگر آنکه از آن فضا برای تسلط بر حقیقی استفاده کنیم و ذوب آن نشویم. اعتراف به فهم این مطلب جسارت می‌خاهد.

بیایید از بالاتر نگاه کنیم. دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم، زمین، خانه، ماشین، درخت، بدن ما انسان‌ها و یا حیوانات همه مجازی هستند. ولی روح انسان حقیقی‌ست. ما در دنیای مجازی هستیم که برای رسیدن به دنیای حقیقی باید بر آن مسلط شویم ولی ذوب، نه.
آنهایی که عکسِ داشته‌هایشان یا قِروفِرشان را به رخ بقیه می‌کشانند همه‌ی پُزشان مجاز است. هیچ است. سوییچ ماشین، کلید خانه و همه لازم است برای حرکت به سمت حقیقت نه شهوتِ داشتنِ آنها.
مستِ داشتن، نشویم. هواسمان جمع باشد. سخت است. تنهایی نمی‌شود. کمک می‌خاهد. از آفریدگارِ مجاز و حقیقی بخاهیم دنیا را در چشمانمان همان طور که هست، بنمایاند.

✍🏻مرضیه سماواتیان
#خود_نویس


@asemangar
marziehsamavatian.com
۱. ساعت از چند بگذرد که بفهمیم دیر شده است؟

۲. فردا منتظر دعوت‌نامه‌ی ما نمی‌شود، می‌آید.

۳. ساعت همان بازیِ دالی موشه‌ی خورشید با زمین است.

✍🏻مرضیه سماواتیان
#سه_جمله


@asemangar
marziehsamavatian.com
رهایی

چون ماهیِ افتاده به دام
مرا کشاندند به اثیری
سوخت بندِ دلم آنجا
رها شدم از بندِ اسیری

✍🏻مرضیه سماواتیان
#شعر


@asemangar
marziehsamavatian.com
۱. جمله‌های من بازیگوش شده‌اند.

۲. یکی پشت زبانم پنهان شده، دیگری پشتِ درِ ذهنم.

۳. مچ جمله‌ای دیگر را از گوشه‌ی لُپِ احساسم بیرون کشیدم و این شد “حرفی بزن که دلتنگ شنفتنم”.

✍🏻مرضیه سماواتیان
#سه_جمله


@asemangar
marziehsamavatian.com
فانی

از کوچه‌های کهنه‌سبز با ویلاهای شمالی رد می‌شدیم. سرِ کیف بودیم و آرزو می‌بافیدیم برای سال‌های بعدمان.
به ناگه، پسرم پرسید: فانی یعنی چی؟
پدرش گفت: پوچ.
نفهمید.
گفتم: یعنی بی‌ارزش.
فهمید و من تازه فهمیدم چه آرزوهای پوچی می‌بافیدیم. شاید پدرش هم همان لحظه دریافت چه شد.
پرسش او تلنگری برای شکافتن آمال فانیِ ما بود.
چه خوش‌وقت پرسشی بود.

✍🏻مرضیه سماواتیان
خود_نویس


@asemangar
marziehsamavatian.com
🖋️خوشنویسی استاد غلامرضا اصفهانی


@asemangar
marziehsamavatian.com
۱. آدم بدون اندیشه, آدم نیست.

۲. عده‌ای اصرار دارند که آدم نباشند.

۳. کتاب‌خوان بدون تفکر, آدم‌ نمی‌شود.

✍🏻مرضیه سماواتیان
#سه_جمله


@asemangar
marziehsamavatian.com
پیاده‌روی

قدم میزنم در خیابان نه برای کالری سوزاندن بلکه میخاهم خودنمایی کنم.

می‌خاهم وقتی از زیر درخت تنومند کوچه رد می‌شوم، بگویمش که من محکم‌تر از او در جایگاهم ایستاده‌ام. جایگاه زن بودن.

می‌خاهم وقتی از کنار بوته گل‌های رز رد می‌شوم، ببینند برخلاف ناخوشی‌های روزگار چگونه لطیف‌ و خوش‌عطر مانده‌ام.

‌می‌خاهم آسمان آبی ببیند زیر سقف کوتاه خانه‌ام چه بلند آرزوهایی هوا کرده‌ام.

می‌خاهم بادی که بر من می‌وزد و می‌رود ببیند که فرزندانم را چگونه با دعاهای مادرانه‌ام از تندباد بلا محافظت کرده‌ام.

پیاده می‌روم تا خودم را خوب ببینم.

✍🏻مرضیه سماواتیان
خود_نویس


@asemangar
marziehsamavatian.com
جاودانه‌گی

باد مرا با خود برد جایی دور
خیلی دور
پهن کرد بر بندِ ناچاری
رهایم کرد
رعد بود, سرد بود, باران بود
خیس شدم من، آویزان
چکه چکه اشک ریزان
تنهای تنها
تا که خورشید آمد
مهر آمد
گرمای شعاع بوسه‌اش روی من افتاد
خشک شدم
داغ شدم
عاشق شدم, عاشق آفتاب
آنقدر به عشقش آویزان
تا که پوسیدم
آرمیدم لابلای خاک
عشق تاوان دارد
درد دارد
من رفتم
آفتاب ماند
تا دلی آه‌اندود
یخ‌زده از یاس
زنده شود
عاشق شود
عاشق بماند

✍🏻مرضیه سماواتیان
#شعر


@asemangar
marziehsamavatian.com
۱. باران می‌بارد که سیراب کند زمین را.

۲. من می‌بارم که خالی کنم خودم را.

۳. در این شوره‌زاری که هستیم, عطش پایان ندارد.

✍🏻مرضیه سماواتیان
#سه_جمله


@asemangar
marziehsamavatian.com
شک, اکشن

کلید واژه: حرکت, شک, تفکر, تشخیص, حرکت

زندگی یعنی حرکت. به محض سکون, قارچ تولید می‌شود. دیر بجنبیم, ریشه می‌دهد. و هرچه ساکن‌تر درمان و رهایی سخت‌تر, به جایی می‌رسد که اسمش مرداب می‌شود.

شک با ما چه می‌کند؟
مثل جاده‌ی مه گرفته‌ای می‌ماند که شک داریم جلوی راه‌مان مانعی چیزی باشد یا اصلن جاده کدام طرف است. آنگاه کاملن می‌ایستیم. چک می‌کنیم و دوباره حرکت می‌کنیم.
در زندگی هم همین‌طور است. گاهی به انتخاب درستی که داشته‌ایم شک می‌کنیم. می‌ایستیم. فکر می‌کنیم.
فکر می‌کنیم انتخاب‌مان که هوشمندانه بود. درست بود. پس چرا شک به دلمان افتاده‌است؟
شک را به دلمان انداختند یا خودمان انداختیم فرقی نمی‌کند. مهم لحظه‌ایست که بیاندیشیم. و بدون فوت وقت دوباره به حرکت ادامه دهیم.


✍🏻مرضیه سماواتیان
#خود_نویس


@asemangar
marziehsamavatian.com
۱. ارزش درهم و پوند و دلار بالا می‌رود و ارزش تومان پایین.

۲. ارزش ایران به زبان و تمدن دوهزار ساله‌اش است نه به تومانی که بازیچه دست عده‌ای نابلدست.

۳. فرهنگ ثروت است.

✍🏻مرضیه سماواتیان
#سه_جمله


@asemangar
marziehsamavatian.com
۱. گره زد به ریسمانش، دلش محکم شد.

۲. گره باز کرد از گذشته، خیالش آرام شد.

۳. گره افتاد در کارش، قصه آغاز شد.

✍🏻مرضیه سماواتیان
#سه_جمله


@asemangar
marziehsamavatian.com
حلقه‌ی نور

انسان دوبار زاییده می‌شود

یک‌بار از حلقه‌ی نور بر دامن زمین

بار دگر از حفره‌ی نور در آغوش خالقش

✍🏻مرضیه سماواتیان
#شعر


@asemangar
marziehsamavatian.com
خانواده‌ی هم

خانواده جایگاه والایی دارد. هیچ چیز و هیچ کس جای خانواده‌ را نمی‌گیرد. در دنیای سینما, اکثر فیلم‌های اکشن هالیوودی با کشتن خانواده‌ی شخصیت اصلی داستان, شروع می‌شود و با انتقام جانانه‌ی او فیلم به پایان می‌رسد.

در دنیای واژه‌ها هم چنین رابطه‌ای وجود دارد. هر کلمه برای خودش خانواده‌ای دارد که سال‌ها مثل کوه پشت هم ایستاده‌اند. مثلن کلمه‌ی “فریبا” را چه کسی جرات دارد به چشم”نازیبا” بنگرد و یا “غریبِ” دل‌شکسته را در کدام کلمه‌پارتی خوشحال و رقصان دیده‌اید؟

در خانواده حرف هم را می‌فهمند. در تنگ‌دستی به کمک هم می‌آیند. هم‌خانواده‌ها، یکدیگر را حمایت می‌کنند تا ارزش خانواده حفظ شود.

✍️مرضیه سماواتیان
#خود_نویس


@asemangar
marziehsamavatian.com
از خاستن تا شدن

بهانه‌‌ی ملّانصرالدینی مرا اسیرِ ننوشتن کرد.
تابحال تجربه کرده‌اید، لباسی یا کفشی پشت ویترین دلتان را برده باشد؟
جواهری، خانه لوکس یا عکس ساحلی در کنج این دنیا چشمتان را گرفته باشد؟
من امشب دلم خاست. دلم رفت وقتی یادداشت استاد کلانتری را در کانالشان خاندم.
عنوان خاص، نثر تمیز، موجز و قابل فهم. قلم فوق العاده‌ی استاد مرا از اسارت بهانه‌ی ملاّنصرالدین نجات داد و به مصاف نوشتن کشاند.
در مدرسه‌ی نویسندگی از خاستن تا شدن اتوبان چهار باند کشیده شده است.

✍🏻مرضیه سماواتیان
#خود_نویس


@asemangar
marziehsamavatian.com
۱. کمال‌گرا به واقع‌گرا گیر سه‌پیچ می‌داد.

۲. واقع‌گرا خمیازه‌ای کشید و خوابش برد.

۳. میانه‌گرا پا میان گذاشت و جهان میزان شد.

✍🏻مرضیه سماواتیان
#سه_جمله


@asemangar
marziehsamavatian.com
اندازه‌ی دید من چقدر است؟

دلش خاست پرنده داشته باشد. قول داد مراقبش باشد. غصه دادن در خانه‌ما ممنون است.
پدرش تاب نیاورد، خریدش. دو قناری که هم‌قفس باشند. یک جفت که هم‌نفس باشند.
مدتی گذشت، از بدِ عادت‌زده‌گی از چشمش افتادند. دو قناری تنهاتر شدند. از آواز افتادند.
قفس را کنار پنجره گذاشتم تا ویوی ابدی داشته باشند. رو به حیاط خانه با درختان سبز و گلهای رز قرمز. زیبایی بیرون قفس، از غم‌شان چیزی کم نکرد. آوازشان نیامد.
درِ قفس را باز کردم. پرشان دادم. پریدند. حالا ابعاد خوش‌بختی‌شان ابدی‌ست.
کمی اندیشیدم. زمان باز کردن قفس خودم رسیده است. می‌خواهم ابعاد زندگی‌ام ابدی باشند. پرواز کنم تا عمق ابدیت.

✍🏻مرضیه سماواتیان
#خود_نویس


#asemangar
marziehsamavatian.com
۱. دویدم و دویدم، به‌جایی نرسیدم.

۲. آهسته و پیوسته، عاشق به معشوقش رسید.

۳. برای رسیدن، گاهی میان‌بُر آدم را از ترافیک نجات می‌دهد.

✍🏻مرضیه سماواتیان
#سه_جمله


@asemangar
marziehsamavatian.com
More