📝 درسهایی که از کشورهای شمالی (نوردیک) آموختم!
سعی میکنم از فرهنگ و خصوصیات رفتاری ملتهای مختلف خوشهچینی کنم، خصوصا کشورهایی که تفاوت زیاد تاریخی/جغرافیایی/فرهنگی با ما دارند و در نتیجه نکات جدیدی برای آموختن دارند. کشورهای شمالی (فنلاند + کشورهای اسکاندیناوی) از این جملهاند که در این ۱۵ سالی که به آنجا ها سفر کردهام یا تعاملات کاری با محققان و دانشجویان اهل آنجاها داشتهام برخی نکات به چشمم آمده است که اینجا مینویسم. ... طبعا من مردمشناس یا جامعهشناس فرهنگ نیستم و این مشاهدات صرفا یک جمعبندی شخصی بر اساس مشاهدات خام و اولیه است و نباید به عنوان یک گزارش تخصصی و دقیق تفسیر شود. در مثالهایم از تضاد با فرهنگ آمریکایی استفاده میکنم تا موضوع بهتر منتقل شود.
🔹۱) کف کیفیت نیروی انسانی و خروجیهای علمی از یک حداقل قابل قبولی بالاتر است. شما به ندرت یک محقق و متخصص یا مقاله علمی یا یک کارگاه علمی در این کشورها میبینید که کیفیتش از یک حد قابل قبولی پایینتر باشد (من تا به حال اصلا ندیدهام). سیستم هم بر اساس ستارهپروری نیست! بر خلاف مثلا فرهنگ و نظام انگیزشی آمریکایی که حول ستارهپروی و نخبهپروری و بعد تحقیر «غیرستارهها» است (و متاسفانه اثرات منفی آن به کشور ما هم رسیده است)، فرهنگ شمالی کاملا «ضد ستارهپروری» و بر اساس «تربیت متوسط نیروی انسانی با کیفیت» است. هر کسی در هر شغلی که هست، دانش و مهارت و انگیزه قوی برای انجام کار خوب دارد.
🔸۲) زیبایی در سادگی است. این جنبه فرهنگ شمالی برای ما ناآشنا نیست چون اکثرا با مبلمان ارزانقیمت و در عین حال کاربردی و زیبای IKEA آشنا هستیم. در واقع طراحی که ایکیا ارائه میکند ابتکار خودش نیست، چکیدهای از روحیه و فضایی است که به صورت روزمره در گوشه گوشه این کشورها میبینیم.
🔹۳) فروتنی و بیادعایی و پرهیز از تجملات ستایش میشود. باز بر خلاف فرهنگی آمریکایی/هالیوودی که ثروتمندان برای خرید جزیره و جت خصوصی رقابت میکنند و نمایش آنرا برای بقیه جامعه هم دارند، در فرهنگ شمالی «نمایش ثروت» تحسین نمیشود. معروف بود که صاحب ایکیا که با پنجاه میلیارد دلار ثروت یکی از ثروتمندترین افراد جهان بود، تا سن پیری همه روزه با قطار درجه دو و اتوبوس سر کار میرفت.
🔸۴) انگیزههای درونی برای کار خوب وجود دارد. از این مثال استفاده کنم: همکاری آمریکایی داشتم که مدتی در دانمارک استاد بود. تعریف میکرد که جدیت دانشجویان دانمارکی برایش غیرقابل درک بود چون از سیستم آمریکایی آمده بود که تلاش زیاد در آن فقط وقتی رخ میدهد که پاداشهای بزرگی در انتظار باشد (مثلا فرد بداند که اگر نمرات خوبی بگیرد شغل خیلی خوب و متفاوتی در انتظارش هست). تعجب کرده بود که با این که پرداختها و شرایط کاری اکثر شغلها در این کشورها خیلی شبیه هم است - و در نتیجه شاگرد اول و آخر کلاس دست آخر تفاوت اندکی در بازار کار خواهند داشت-، باز بسیاری از دانشجویان به صورت درونی بسیار جدی و کوشا هستند.
🔹۵) تعادل کار و زندگی مهم است. در سیستم آمریکایی چنین تعادلی وجود ندارد، فرد باید خودش را تا نهایت وقف کار کند. کمتر بخشی در اقتصاد آمریکا هست که بتوان شغل جذابی در آن به دست آورد (مثل تک، مشاوره، مالی، وکالت، پزشکی) و ساعت کار نرمالی داشت. فرهنگ غالب شمالی این طور است که ساعت کار نباید وارد حیطه ساعت شخصی شود ولی در آن هشت ساعتی که کار میکنیم باید جدی و با کیفیت کار کنیم.
🔸۶) سردی هوا و تاریکی طولانی زمستانی و تنهایی لزوما عامل
افسردگی نیستند بلکه میتوانند به عامل خلاقیت و فردی تبدیل شوند. ما که از فرهنگ گرم و اجتماعی و فضای آفتابی خاورمیانه میآییم شاید کمتر به زندگی خوشحال در چنین فضایی عادت داریم و در نتیجه میتوانیم تا حدی این نکته را از شمالیها بیاموزیم. فیلمهای برگمن مثالهایی عالی از چنین روحیهای را نشان میدهند، فردی که تمام زمستان را تک و تنها در جزیرهای سر میکند و تمام زمستان را مشغول مطالعه و ورزشهای مختلف و ساختن وسایل چوبی و الخ است.
🔹🔸🔹باز تکرار میکنم که هر جامعهای استثنا دارد و هیچ فرهنگ و کشوری یکدست نیست. اینها صرفا مشاهدات شخصی یک مسافر از «متوسط رفتارها» است که شاید ارزش دقایقی تامل و جدا کردن نکات مفید داشته باشد.
✍🏼 حامد قدوسی
منبع:
@hamedghoddusi#آموختنى #زندگی#مصرفگرایی #ساده_زیستی#
افسردگیدر «جریان» باشید.
@Jaryaann