کانال زندگی نامه شهدا

#مجروح
Канал
Логотип телеграм канала کانال زندگی نامه شهدا
@KHADEMIN_MOLAПродвигать
193
подписчика
15,1 тыс.
фото
2,2 тыс.
видео
385
ссылок
#معرفی_شهیدان #روایتگری هرکــی آرزو✨داشتهـ باشهـ خیلے خدمتـ کنهـ⛑ #شهـــید میشهـ..!🕊 یهـ گوشهـ دلتـ پا👣بده به شهدا ارتبات با مالک @ghbnm345 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَّآلِ مُحَمَّدٍ وَّعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أَعْدَائَهُمْ اَجْمَعِيْن
حجت الاسلام رضایی خاطر نشان کرد: بنده بعد از مجروحیت وارد حیاتی شدم و به دنبال من رزمنده دیگری به نام حاجی رضا وارد #حیات شد در آن لحظه به شدت زخمی و ضعیف شده بودم، حاجی رضا، شهید دهقانی را فراخواند و وضعیت مرا به وی اطلاع داد آنان خواستند مرا به محلی امن منتقل کنند اما آن #حیات تنها یک راه ورودی داشت که از آن ورودی هم امکان تردد وجود نداشت لذا مجبور بودیم از بپریم.
وی گفت: از انجایی که به شدت
#مجروح شده بودم امکان پریدن از دیوار وجود نداشت و آنان نیز از وضعیت جسمی من ناامید شده بودند تا اینکه شهید دهقانی ازم خواست به طرف دیوار حرکت کنم و با کمک وی توانستم از دیوار #عبور کنم لذا شهامت شهید هاشم دهقانی در آن زمان مثال زدنی بود که موجب شد نجات یابم.

6⃣👈


🔳
🔘
🔳
🔘💦
🔳🌿
🔘🌸🍂
🔳🌿🌸🌿💦
🔴🔳🔘🔳🔘🔳🔘🔳
༅࿐🌸⊰❀⊱✿༅࿐🌸⊰❀⊱༅࿐

🖋📚
#خاطرات_شهدا🌷

💠 خبر شهادت

در آخرین تماسش بهش گفتم حسین
#عیدیهات رو جمع کردم گفت من شوخی کردم، شما چرا این کارو کردید؟
این تماس دوم فروردین بود و بعد از اون دیگه تماس نگرفت، دلم آشوب شد، حوصله عیددیدنی نداشتم، مدام به آشپزخونه میرفتم و
#گریه می کردم.

خواهر کوچکش همدان پیش ما نبود. منو دلداری میداد و پیگیر وضع حسین بود. خواهرش از شبکه های اجتماعی اخبار سوریه رو پیگیر بود و میدونست شلوغ شده ولی به من چیزی نمی گفت.

فقط برای توجیه من میگفت خطها قطع شده و من هم باورم میشد ولی دلم آرام و قرار نداشت. خواهر بزرگش هم مسافرت بود هرروز به من زنگ می زد و پیگیر وضع حسین بود و میگفت که دلشوره بدی داره.

پنج شنبه بود و حسین سه روز بود که تماس نگرفته بود، حالم خراب شده بود، سر مزار پدر مادر همسرم رفته بودم. یکی از اقوام به من گفت چرا رنگت پریده؟

روز پنجم بود که حسین تماس نگرفته بود یکی از اقوام ما رو برای ناهار دعوت کرده بود.به همسرم گفتم شما برو من هم حالم خوب نیست هم نکنه من بیام و گوشیم آنتن نده و حسین نتونه
#تماس بگیره.
همسرم رفت و من موندم.

چند ساعت بعد مادر یکی از دوستان حسین در شبکه های اجتماعی از من پرسید که حسین
مجروح شده؟ گفتم:نه.

گفت اگر تهران اومدید ناهار در خدمت باشیم. گفتم ان شاء الله حسین برگرده خدمت می رسیم. در شبکه های اجتماعی پیگیر اوضاع سوریه بودم که یک دفعه عکس حسین رو دیدم . زیر عکس نوشته بود پاسدار مدافع حرم حسین معز غلامی به شهادت رسید.!

برادر و برادر شوهرم زودتر از همه خبر داد شده بودند. به همسرم زنگ زده بودند که لوله های آب منزلتان در تهران ترکیده، زودتر برگردید.

همسرم تماس گرفته بود و از همسایه طبقه پایین پرسیده بود، گفته بودند مشکلی نیست.بعد دوباره تماس گرفتند و گفتند: حسین زخمی شده و به بیمارستان بقیه الله منتقل شده سریعتر بیاید، همسرم واقعا فکر میکرد حسین
#مجروح شده .

آمد خانه تا خبر مجروحیت رو به من بده که دید همه دارن گریه می کنن.
حالش بد شد، شب
#تولد حسین بود و قرار بود براش تولد بگیریم ولی حسین به شهادت رسیده بود😭😭

به نقل از (مادر بزرگوار شهید)

#شهید_حسین_معزغلامی
#شهید_مدافع_حرم

༅࿐💐⊰❀⊱✿༅࿐💐⊰❀⊱༅࿐
يكي از #نمونه‌هاي بارز #مأموريت‌ها در سال 73 #درگيري با ضد انقلاب در شهر #اشنويه بود كه منجر به #هلاكت تعدادي از #ضد انقلابيون بود وبراي #چندمين بار در اين #عمليات ایشان #مجروح شد.
🍃🌷🍃
تا سال 1376# در #لشكر 3 با اجراي چندين #طرح #عملياتي از جمله طرح ا#نسداد مرز و #تهيه طرح‌هاي #مبارزه با قاچاقچيان با #حفظ سمت، #مسئوليت #بازرسي قرارگاه #حمزه را پذيرفت.
🍃🌷🍃
#سركشي به #خانواده‌هاي #شهدا و #ايثارگر و #جانباز و #پاسدار را در #اروميه نيز مانند ديگر شهرهاي محل #خدمتش آغاز كرد.
🍃🌷🍃
ایشان هنگام #سركشي از #خانواده‌ها با تمام #اعضاي خانواده صحبت مي‌كرد و با #صبر و #حوصله فراوان به #حل و فصل #مشكلات آنها مي‌پرداخت.
🍃🌷🍃
هنگام #سركشي براي يكايك #فرزندان #شهدا و #خانواده‌ها #هدايايي از قبيل اسباب بازي و لوازم التحرير به همراه مي‌برد و باعث #خوشحالي #بچه‌ها مي‌شد.
🍃🌷🍃
حتي به #دورترين #روستاهاي اروميه جهت #سركشي به #خانواده‌هاي #شهدا مراجعه مي‌كردم به نحوي كه ساعت 12#شب به بعد به منزلش باز مي‌گشت.
🍃🌷🍃
در سال 1361# بنا به #تأكيد و #توصيه #شهيد بروجردي #سپاه نهاوند را تحويل داد وچون از نظر #جغرافيايي و #سهل‌الوصول بودن منطقه از نظر #دستيابي به #مراكز استان هاي #همدان، #كرمانشاه و ... براي ضد انقلاب، #مسئوليت #منطقه به ایشان #واگذار شد.
🍃🌷🍃
ایشان توانست ، حركات #ضد انقلاب را زير نظر بگيرد و با استفاده از #اندوخته‌هاي #انقلاب و #جنگ، موفق شد #سازماني منسجم و پويا با عنوان #گردان 207 #شهيد بهشتي را #ايجاد و چندين #پايگاه #عملياتي در قالب #گروهان‌هاي #مستقل را #راه‌اندازي کند.
🍃🌷🍃
#ثمره اين كار ا#نهدام كامل هيز بيستون به #فرماندهي دكتر اقبال به #استعداد 70#نفر و انجام #عمليات هاي مكرر محلي در برابر احزاب منحله كومله بود كه 25#نفر از #بهترين #برادران #بسيجي و #پاسداران بومي را به #شهادت رسانده بودند.😔
🍃🌷🍃
در يكي ديگر از همين سلسله #عمليات‌ها براي بار #دوم ایشان #مجروح شد كه پيام #فرماندهي وقت كل #سپاه، #سردار رضايي خطاب به ایشان حكايت از عمق #حساسيت #منطقه و زحماتش بود.
🍃🌷🍃
در سال 1356# با اوج گرفتن #جريان هاي #نهضت اسلامي به #رهبري امام راحل (ره) با فروش يك #دستگاه خودروي وانت كه تنها #منبع #تأمين معاش #خانواده‌ بود براي #مبارزه با رژيم طاغوت ایشان اقدام به خريد يك #قبضه اسلحه ژ 3 ، بارها و بارها تا سرحد #شهادت در #مبارزه با طاغوت پيش رفت.
🍃🌷🍃
اين اسلحه تا سال 1374# پیش ایشان بود تا اينكه پس از صدور #فرمان #رهبري سلاح #شخصي خود را در قبال #اخذ رسيد تحويل #تسليحات لشكر 3 ويژه #شهداي اروميه داد.
🍃🌷🍃
باظاهر شدن #نشانه‌هاي پيروزي مردم به #رهبري امام، هر كجا كه احساس نياز بود، به عنوان كسي كه#آموزش‌هاي نظامي را در دوران #سربازي و مراكز #آموزشي فراگرفته بود حاضر مي‌شد.
🍃🌷🍃
پس از چندي كه تعدادي از جوانان همدان به منظور #راه‌اندازي #سپاه پاسداران، به عنوان #عضوي از اين #گروه و يكي از #هسته‌هاي اوليه #تشكيل دهنده #سپاه همدان مفتخر به #پوشيدن #لباس سبز #پاسداري در اوج #جواني شد.
🍃🌷🍃
همزمان با #شروع #فتنه و آشوب در #كردستان به اتفاق #تعدادي از #برادران #سپاه به #منطقه اعزام و در جريان درگيري با ضد انقلاب در منطقه #دهگلان و #قروه سنندج #مجروح و براي #مداوا به بيمارستان همدان من
‍ ‍ #مجروح
یک سال قبل از شهادتش در یکی از درگیری🔫💥⚡️ ها درجنوب حلب از ناحیه دست مجروح شد😷 که منجر به از کار افتادن انگشت کوچک دست🤕 راست شد و برای مدوا به بیمارستان🏨 نبطیه لبنان🇱🇧 انتقال🛬 داده 🛌شد
#شهید_احمد_مشلب
#و_دوستش_رامی_وهبی
#بیمارستان_نبطیه_لبنان
👇👇👇👇
☆҉‿➹⁀☆ 🍃💙🍃☆҉‿➹⁀☆ ҉

#پدر این شهید در گفت‌وگویی با خبرگزاری تسنیم به گفته یکی از #همرزمان فرزندش اشاره کرده و گفته بود:

#دشمن از حسن سئوال می‌کرد که تو کی هستی؟ و او پاسخ می‌داد #شیعه‌علی (ع)، #شیعه‌زینب (س)، سپس دشمن می‌گفت نه تو کافر هستی و حسن نیز در جواب همان جمله را تکرار می‌کرد و این تکرار بارها و بارها از سوی هر دو طرف تکرار شد تا اینکه #نهایتاً نیروی دشمن به سمت فرزندم #تیراندازی کرد و او به شدت #مجروح شد.



#رزمنده‌ای به نام « #شیخ‌محسن» که خودش این روزها در #سوریه است #دل‌نوشته‌ای به مادر شهید قاسمی دانا نوشته است.

#هنوزمشخص نیست که شیخ محسن که #امضای او پایین این نوشته‌ است و از #سوریه تصویر این نامه را برای #مادرشهید ارسال کرده است، در #ایران درس خوانده، یا در #حوزه‌های علمیه سوریه یا عراق.

#معلوم نیست که #شیخ‌محسن ایرانی است یا افغانستانی،

#درست مانند #صدها رزمنده دیگر که در سوریه و عراق با ملیت‌های متفاوت دوشادوش یکدیگر با دشمن می‌جنگند، برای #شیخ‌محسن هم #مرزجغرافیایی روی کاغذ و ملیت دیگر اعتباری ندارد و #همگی زیر علامت و بیرق مقاومت اسلامی سلاح در دست گرفته و به #دفاع از حرم و ارض مسلمانان #مشغولند.

👈7⃣

☆҉‿➹⁀☆ 🍃💜🍃☆҉‿➹⁀☆ ҉
#همسر شهید عشریه از آرزوی شهادت همسرش چنین #روایت می‌کند:

در دفترچه خاطراتش در منطقه نوشته است که #هرشب روضه یکی از اهل بیت (ع) را می‌خواند و دعای شهادت می‌کند، اما ناراحت بود که شهادت نصیبش نمی‌شود. مثلا نوشته بود امشب (شب دوم) هم گذشت و من هنوز شهید نشده‌ام.

# شب‌سوم و #شب‌چهارم و ... به همین منوال هر شب را روایت کرده بود. تا اینکه در روز

#سی‌وپنجم به شهادت رسید. در روز عملیات آزادسازی تپه العیس در جنوب حلب بود که به شهادت رسید.

عملیات به #کمین خورده بود. چند گروه با نیرو‌ها رفته بودند. اما گروه آن‌ها بیشترشان #مجروح شدند که شهید ابراهیم هم در این گروه به شهادت رسید. کمین باعث شده بود که تیر بخورد.

فیلم پس از #شهادتش را هم بچه‌های نجبا گرفته بودند، ولی چون نیرو‌های #تکفیری داشتند به محل می‌رسیدند، دیگر فرصت نداشتند که پیکر را به عقب بیاورند.
🌹
⭐️
🌹
⭐️🍃
#پسرم #علمدار #هیئت #انصارالحسین🌷 بود. یکی از #مخلص‌ترین #بسیجیان استان کرمانشاه و در #خط مقدم این مسیر بود، در نهایت هم در کسوت #سربازی لایق #شهادت شد.😭
🍃🌷🍃
چگونگی #شهادت را از زبان مسئولانش برایتان روایت می‌کنم؛ گویا ساعت ۱:۴۰# بامداد روز ۲۲# فروردین‌ماه نگهبان شب متوجه دو نفر فرد پیاده می‌شود که در بیرون از #یگان حضور دارند.

#افسر وقت #همراه #سه نفر به محل #اعزام می‌شوند. #فرمان ایست صادر می‌کنند تا هویت آن افراد شناسایی شود، اما آن‌ها شروع به #تیراندازی می‌کنند. تعقیب و گریز انجام می‌شود.

اگرچه افراد ناشناس #شلیک می‌کنند، اما با #فداکاری و #ایثار #بچه‌ها یکی از آن افراد #مسلح در محل تیر می‌خورد و دیگری نیز در کمتر از ۱۲ ساعت #دستگیر می‌شود.

هر دو از مجرمان سابقه‌دار و دارای جرائم سخت و خشن بودند. متأسفانه در حین #درگیری #محمد‌مهدی هم #تیر می‌خورد و از ناحیه #کتف چپ #مجروح می‌شود.
😭
🍃🌷🍃
#محل #شهادت #محمد‌مهدی در ۴ کیلومتری #جنوب شرقی مهران در کنار #آستان مقدس #امامزاده #سید‌حسن🌷 در #ارتفاعات قلاویزان است.😭
🍃🌷🍃
روز #پنجم #آبان ماه سال ۹۷# در حین #گشت‌زنی #یگان #امداد نیروی انتظامی شهر #رشت با ایجاد #مزاحمت تعدادی اراذل و اوباش برای #خانواده‌ها در #پارک دانشجوی این شهر مواجه میشن

و#شهید  برای #پایان دادن به این #موضوع وارد عمل شدند و در این درگیری با #چاقوی یکی از این اراذل از #ناحیه# گردن و# دست #مجروح میشن😭
🍃🌷🍃
به بیمارستان منتقل شدند که متاسفانه اقدامات پزشکی موفقیت آمیز نبوده و ایشون به #شهادت می رسند.
😭😭😭
🍃🌷🍃
قاتل شون، بعد از انجام قتل در هنگام خروج از گیلان به همراه چند نفر از همدستانش در رودبار دستگیر شدند.


سرانجام #سروان#شهید حسن پاینده هم درتاریخ    ۱۳۹۷/۸/۵#  در #درگیری با اراذل و اوباش به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
#مزار#شهید :
روستای امامده شهر لاهیجان.
🍃🌷🍃
#تیربار خودم را هم به #ابوذر داده بودم که او هم بلند شد و دو نفر از تکفیری‌ها را زد. اما در همین حین دیدم #دستش #مجروح شده و #آرنجش به شدت #خونریزی دارد.
🍃🌷🍃
از او خواستم به #مقر برگردد. رفت و در حین راه گویا #خمپاره‌ای کنارش #منفجر شده بود که #پیکرش را پیدا کردیم. بعدها وقتی #پیکر برادرم به شهرمان آمد و او را دیدم، #ترکش‌های #زیادی در #کتف و #پاهایش به چشم می‌خورد.😭
🍃🌷🍃
یکی از #دوستانش می‌گفت قبل از #اعزام #ابوذر، با هم بودیم و #شهید فرزند کوچکش #محمدباقر را در آغوش داشت. مشغول صحبت بودیم که با #حسرت عجیبی گفت:

یکی از آشناها به من گفت چقدر #پول می‌گیری که می‌خواهی به #سوریه بروی؟ من هم در جوابش گفتم اگر #همه دنیا را بدهند، حاضر نیستم با یک #تار موی #محمد باقر #عوض کنم.»
🍃🌷🍃
امثال #ابوذر مثل هر #پدری #عاشق #فرزندان‌شان بودند اما #هنرشان این بود که هرگز #نگذاشتند چنین #تعلقاتی آنها را از #حرکت در مسیر #والای‌شان #دور #کند.
🍃🌷🍃
بعد از آن متوجه شدم قبل از آمدن به منزل، #مجروح شده بود و حتی #یک هفته در #بیمارستان #بقیةالله(عج)بستری بود. لباس زیاد می‌پوشید که من متوجه این موضوع نشوم.😭
🍃🌷🍃
#اولین باری که گفت می‌خواهد به #سوریه برود ۳#ماه طول کشید تا برگردد. بار #دوم گفت، برای #آموزش ۸۰۰#نفر #نیرو به یزد می‌برد که بعدا متوجه شدم با همان #نیروهای #فاطمیون #اعزام شد.😭
🍃🌷🍃
من #پنج ماهه باردار بودم که #احمد گاهی در خانه حرف #سوریه را می‌زد. می‌گفت: #سوریه #جنگه شاید برای #مأموریت به آنجا بروم. زیاد جدی نگرفتم. گفتم می‌رود و یک هفته‌ای برمی‌گردد.
🍃🌷🍃
هفته بعد آمد و گفت: حکمم را زدند و باید بروم #سوریه! گفتم احمد! من حالم خوب نیست با این وضعیتم تنهایم نگذار. می‌گفت: زهرا من هم نگرانت هستم، اما تو را به #حضرت زینب (س)🌷سپردم.😭
🍃🌷🍃
به #سوریه رفت و بعد از سه ماه تماس گرفت. می‌گفت: #مسافت زیادی را پیاده آمده تا بتواند تماس بگیرد. نگران من و بچه بود.😭
🍃🌷🍃
مردم گاهی #زخم‌زبان می‌زدند که شوهرت چطور دلش آمد در شرایط بارداری تنهایت بگذارد. یک روز #احمد پیام داد که به خانه می‌آید. سریع رفتم خانه‌مان.
🍃🌷🍃
بعداز گرفتن دیپلم ازدبیرستان امیرکبیرشهرکرد بنابر احساس #مسئولیت نسبت به #حفظ #دستآوردهای انقلاب و #حراست از #خون #شهدا و نیاز #جبهه ها به #نیرو ها ی تازه نفس از طریق #بسیج عازم #جبهه شد.
🍃🌷🍃
ایشان حدود ۲# ماه در #جبهه حضور داشت و سپس #مجروح شد. حدود 10 روز برای استراحت و بهبودی در خانه ماند ،و #مجددا عازم #جبهه شد و حدود #دو ماه دیگر در #جبهه حضورداشت.
🍃🌷🍃
سپس بافرمان #امام خمینی مبنی براینکه کسانیکه مشمول شناخته میشوندخودرابه سربازخانه هامعرفی کنند در تاریخ 1360/02/15# از طریق #ارتش جمهوری اسلامی به #خدمت مقدس سربازی اعزام شد.
🍃🌷🍃
ایشان دوران آموزشی را پشت سر گذاشت و با #لشکر 21 حمزه به #جبهه اعزام شد وچون دیپلم وظیفه محسوب می شد ،به درجه گروهبانیکم نائل امد.
🍃🌷🍃
در #عملیات #حصر آبادان ایشان حضورداشت و پس از آن نیزدر #عملیات طریق القدس بعنوان #نیرویی باتجربه مشغول نبردبادشمن شد و #ایثارگری های زیادی از خود نشان داد.
🍃🌷🍃
#تواضع و#فروتنی اش #زبانزد همگان بودودر#منطقه عملیاتی نیز با #برادران سرباز خود با#مهربانی برخوردمیکرد که تمام #سربازانی که با ایشان بودند دوستش داشتند و به ایشان #عشق می‌ور
💗🌿💐🌸🍃
🌺🌾
🌿🌾
💐
🌸
🍃

#راوی‌همســــر‌
#شهـــــیدمحمدحسین‌دهستانی


🔶روزی که میخواست بره
#جبهه اصلا خبری از رفتن نبود مثل همیشه رفت سر کار منم ناهار درست کردم منتظرش موندم تا بیاد اما دیدم بعداز ظهر شد نیومد بالاخره پیداش شد.

🔶 خیلی عجله داشت بهش گفتم چی شده گفت
#اعزام داریم باید #فوری بریم حتی اینقدر #فوری باید بریم که گفتن با #هواپیما می برنمون گفتم چرا یکدفعه ؟

🔶گفت نیرو کمه باید
#فوری بریم با عجله ساکش بست منم یواش یواش اشک 😭 میریختم بهم گفت هر چی تو کردی و بچه ها وخودت تا من میام.

🔶 بالاخره رفت اون موقع نه تلفنی بود نه امکاناتی که بشه از حال وروزشون خبر داشته باشیم نزدیک
#بیست روز بود که مدام دوستانش برای خبر #شهادتش می آمدن دم در خانه اما بدون اینکه چیزی بگند میرفتند.
مدام میامدند دم در خانه که موضوع
#شهادت #حسین رو بگند ولی وقتی من و با دوبچه قد و نیم قد و یه بچه شیر خواره میدیدند دلشان نمیومد و موضوع رو نگفته برمیگشتند.

🔶 آخه ۳روز
#حسینم تو سردخانه بود و من هنوز خبرنداشتم.

🔶تا یک روز
#برادرشهید اومد گفت: #حسین زنگ زده گفته فردا میاد.

🔶نگو جنازش میخواستن بیارند.

🔶فردای اون روز همه فامیل جمع شده بودن باهم اومدند درخونه در زدن

🔶 من به
#حکیمه دختر بزرگم که‌سه سال بیشتر نداشت.

((🔶آخه حکیمه خیلی بابایی بود.بعد از رفتن و
#شهادت #حسین
#حکیمه خیلی بی تابی میکرد تب میکرد
گریه ها میکرد.اسیرم کرده بود😭))

🔶گفتم
#بابات اومد بدو در خونه رو باز کن.

🔶وقتی رفتم در رو باز کردم به کمک دخترم.

🔶همه مشکی پوش اومده بودن منو ببرن برای دیدن
#حسینم دیدن کسی که دیگه نداشتمش 😭

🔶دیدن کسی که با نبودنش دیگه این دنیا برام
#کوچک #کوچکتر میشد وقتی که چشمم به نگاهشون افتاد پاهام از حس رفت.

🔶دیگه حتی هیچ صدایی نمیشنیدم فقط میدونستم که دیگه هیچ
#پشت و #پناهی ندارم دیگه #عزیزترین کَسَم رفته بود.

🔶من دیگه اونو نداشتم حالا من موندم و سه یادگار سه تا بچه که جز
#پدرشون هیچی از من نمیخواستن از #خدام بود که بگن #همسرت #مجروح شد دوتا دست نداره دوتا پا نداره دوتا چشم نداره اما بودش 😭

🔶اما افسوس افسوس اون برای همیشه من و بچه هاشو
#تنها گذاشته بود.

🔶ولی بی انصافیِ که بگم تنهامون گذاشت.

🔶چون حضور او را همیشه در تمام صحنه های زندگیم
#حس کردم.

🔶وهمیشه تو سختیها کنارِ من و بچه هام بود.


🍃
🌸
💐
🌿🌾
🌺🌾
💗🌿💐🌸🍃
ایشان همراه #شهید کارور و #حاج امینی و #نصرت اکبری به #گردان مالک رفتند و در آن‌جا به علت بی‌احتیاطی و ناشی بودن یک نیروی بسیجی و به موقع رسیدنش و در #آغوش گرفتن #نارنجک به‌شدت #مجروح شد.
🍃🌷🍃
که #دست #راست ایشان از #مچ و #دست #چپش هم فقط #دو انگشت پیروزی را داشت که در جمع #نیروهای گردان بود فقط یک #ترکش به #صورت پیک ایشان #اصابت کرد و بقیه #ترکش‌ها را با #دست و بدنش #مهار کرد.
🍃🌷🍃
ایشان حدود #سه ماه در #بیمارستان و #منزل بود و برای #عملیات والفجر ۴ به #منطقه برگشت و در #عملیات خیبر بعد از #سخنرانی #حاج‌همت برای #گردان مقداد در منطقه #جفیر توسط هواپیماهای عراقی بمباران شد.
🍃🌷🍃
#مجددا ایشان از ناحیه #صورت مورد اصابت تیر قرار گرفت که حدود #۱۴ دندانش به شدت #آسیب جدی دید یعنی #تمامش در همان لحظه ریخت که مقداری را همراه خون بیرون ریخته و مقداری را هم قورت داد.
🍃🌷🍃
اما چهره ایشان با آن #لباس فرم نو که شب #عملیات پوشیده بود و با خون سر و صورتش که روی لباسش ریخته بود، هم #لباسش را #زیبا کرده بود و هم #چهره اش را.
🍃🌷🍃
دوم زمانی به صورتش اصابت کرد که با #شهید خندان #دو نفری وارد یک پایگاه عراقی شده بودند که عراقی‌ها در آن پایگاه وقتی آن دو نفر را دیدند روی زمین خوابیدند و دست و پایشان را بالا بردند(روش تسلیم شدن عرب‌ها).
🍃🌷🍃
ایشان درتاریخ ۶۱/۱۱/۱۸# #مجروح شد و با آن تعداد #دندان و #زبان و #آرواره که #مجروح شده بود اوایل فروردین ۶۲# به #فکه برگشت و در دیدار سال نو در #گردان شرکت کرد.
🍃🌷🍃
بعد در ۶۲/۱/۲۲# در #عملیات والفجر ۱ #شرکت کرد و بعد از آن #عملیات بنا به درخواست واحد #اطلاعات و عملیات لشگر در آن واحد #مشغول #خدمت شد.
🍃🌷🍃
ایشان در #شناسایی ها نقش #فعالی داشت اما دوباره به #گردان مقداد برگشت ولی به‌دستور #حاج‌همت برای #تشکیل #گردان‌های دیگر تعدادی به #گردان مالک رفتند.
🍃
با#انحلال سازمان پیش‌مرگان کُرد مسلمان، در سال ۶۰ به تهران آمد و در دوره ۱۷، ایشان عضو #سپاه و جمعی گردان ۳ سپاه شد و بعد از #آموزش در سپاه به بازی دراز اعزام شد.
🍃🌷🍃
ایشان بعد از دو ماه این‌بار #گردان ۳ مشغول #پاسداری از جماران شد و در مرحله سوم #عملیات رمضان با تشکیل #گردان ابوذر کادر #گردان ابوذر شد.
🍃🌷🍃
در همان #عملیات از ناحیه #ماهیچه پای راست ترکش خورد و بعد از #ترکش گردان را همراهی کرد و هنگام برگشت #گردان دیگر پای ایشان کوتاه شده بود.
🍃🌷🍃
و در تهران مدتی با فیزیوتراپی درمان کرد تا بتواند عصا را کنار بگذارد و دوباره به #منطقه برگشت و در #اطلاعات و #عملیات مشغول #خدمت شد ،در #سومار کار می‌کرد تا #عملیات مسلم‌بن عقیل شروع شد.
🍃🌷🍃
در #عملیات مسلم #مجروح شد، درست پایین #گردن و روی نخاع ،که به مشهد اعزام شد، بعد از چند روز دوباره ایشان به# لشگر برگشت و در #عملیات #والفجر مقدماتی در #گردان مقداد شرکت کرد.
🍃🌷🍃
ابتدا برای #خاموش کردن دوشکای دشمن رفته بود که یک #تیر دوشکا سطحی به #سر ایشان اصابت کرد که با باند پیچی امدادگر دوباره #مشغول #نبرد شد.
🍃🌷🍃
آن ها باید خودشان با تمایل خویش به این جلسات بیایند. هر شب به گلزار #شهدا می رفت و در آن جا با #خدا #راز و نیاز می کرد.
🍃🌷🍃
وقتی در #دانشگاه پذیرفته شد، از او خواستیم دیگر به منطقه نرود، اما #جلال مثل همیشه اصرار کرد و در نهایت گفت: «می خواهم بروم تسویه کنم.»
🍃🌷🍃
این تسویه، برگ ورود به بهشت بود، و بخشش #خداوند که ما از آن بی خبر بودیم. هر وقت یکی از دوستانش [فرماندهان و گروه تفحص] به #شهادت می رسید، از #خدا می خواست تا او هم به جمع آنان بپیوندد.😭
🍃🌷🍃
به روایت از همکار #شهید در تفحص:
#جلال مثل همیشه #کتاب #شهید بی سری را در دست داشت. می گفت: «خوشا به سعادتش. #خداوند چقدر باید بنده اش را #دوست داشته باشد تا بخواهد او را #بی سر به #درگاهش بپذیرد.😭
🍃🌷🍃
ایا روزی میشه که چنین سعادتی نصیب من هم بشود؟!» آن روز پنج شنبه بود. هر کدام در گوشه ای در افکار خود غرق بودیم.

برای این که حال بچه ها عوض شود، گفتم:«از هر مقری در منطقه های غرب و جنوب، خبر #شهادت یا #مجروح شدن یکی از اعضای #تفحص به گوش می رسد.
🍃🌷🍃
#عشق به #خدا نگذاشت تا بعد از اتمام ماموریت در دیار خود باشد و دوباره به #جبهه رفت ودر #عملیات های #بدر و #قادر شرکت کرد. در #عملیات بدر از ناحیه دست #مجروح شد اما بلافاصله پس از بهبودی به #جبهه رفت.
🍃🍃
قبل از شرکت در#عملیات والفجر ۸ ازدواج کرد اما #دو ماه طول نکشید که دوباره به #جبهه رفت.
🍃🍃
سرانجام #شهید حبیب الله دانه گردی هم درتاریخ ۱۳۶۴/۱۲/۲۰ در #عملیات #والفجر هشت ودر #منطقه فاو به آرزویش که همانا#شهادت در راه خدا بود رسید‌.
🍃🍃
پیکر#شهید در گلزار
#شهدای هلال بن علی(ع) ⚘درشهر آران خاکسپاری شد.
🍃🍃
#شهید دفاع مقدس،
حبیب الله دانه گردی🍃🍃

در سال ۱۳۴۲/۳/۱ در خانواده ای مذهبی واقع در محله حجتیه آران متولد شد.
تازه داماد بود، ۲ ماه بود که ازدواج کرده بود.
🍃🍃
در دوران کودکی #هوش و #استعداد سرشاری داشت. پس از گذراندن دوره راهنمایی،برای#کمک مادی به خانواده اش، ترک تحصیل کرد و مشغول به کار شد.
🍃🍃
پس از پیروزی انقلاب به فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر تشکیل ارتش بیست میلیونی در آن ثبت نام کرد و در سال ۱۳۶۲ به عضویت سپاه درآمد.

قبل از عضویت در سپاه ، در عملیات هایی شرکت کرد ودر #عملیات تنگه چزابه شرکت کرده در آن #مجروح شد.
🍃🍃
بعد حضورش را در خیل عظیم پاسداران اسلام اعلام کرد و بعد از حضور رسمی در سپاه با حدود یک سال #خدمت در منطقه محروم سیستان و بلوچستان سعی کرد بیشتر با #درد زجرکشیدگان جامعه آشنا شود.
🍃🍃