🔻وقتی
#شهیدرشیدپور را به خاک سپردیم دیدم پرچم قرمز بزرگی را روی مزار گذاشتند و گفتند این پرچم گنبد حضرت زینب است و من دیدم که فرستادن صله همچنان ادامه دارد.
🔻فردا که برای زیارت مجدد رفتیم دیدم این بار پرچم سیاهی بر روی مزار است این بار گفتند: این پرچم حرم حضرت رقیه است. با خودم گفتم: ببین چطور با این بزرگان معامله کرده است.
🔻در عین بیقراری آرامش غریبی دارم چون چیزی به جز زیبایی در آن نیست.
🔻من که از او راضی بودم و هستم حتی بعد از
#شهادتش امیدوارم خدا هم از او راضی باشد زیرا واقعا کراماتی دارد ولی ترجیح می دهم سکوت کنم تا هم فضیلتش از بین نرود و هم ادامه دار شود.
🔻یکی از دوستان حاجی تعریف می کرد روز تشییع در حالی که زیر تابوت
#شهید را گرفته بودم به یکباره از دلم گذشت ای کاش کسی پیدا می شد و مرا روز عرفه به کربلا می برد، مگر نمی گویند
#شهیدان زنده اند در همین فکر بودم که گوشی موبایلم زنگ خورد و یک نفر گفت کاروان برای عرفه عازم کربلاست و یک نفر جا دارد.
🔻گفتم اسم کاروان چیست؟ گفتند: «باب المراد» و تعجب کردم که به سرعت حاجتم را داد.
دوست داشتم این شعر حمید رضا برقعی را بخوانم:
🔸باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
🔸مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
🔸دشمن از وادی قرآن و نماز آمده است
🔸لشکر ابرهه از سوی حجاز آمده است
🔸هان! بترسید که دریا به خروش آمده است
🔸خون این طایفه این بار به جوش آمده است
🔸صبر کن! سنگ که سجّیل شود می فهمید
🔸آسمان غرق ابابیل شود می فهمید
پاسخت می دهد این طایفه با خون اینک
ذوالفقاری ز نیام آمده بیرون اینک
🔸هان! بترسید که این لشکر بسم الله است
🔸هان! بترسید که طوفان طبس در راه است
🔸پاسخ آینه ها بی تو دمادم سنگ است
یا محمد(ص)! دل این قوم برایت تنگ است
🔸بانگ هیهات حسینی است رسیده است از راه
🔸هر که دارد هوس کرب وبلا بسم الله
هر وقت دلم برای
#مصطفی تنگ می شود این شعر را می خوانم و دلم محکم می شود که همسرم جزو لشکر بسم الله است.
🔻غبطه ای در مورد
#شهدا و به ویژه آقا
#مصطفی در وجودم هست این است که اینها ره صد ساله را در یک جهش میان بر یک شبه با
#شهادت طی کردند.