کانال زندگی نامه شهدا

#آغوش
Канал
Логотип телеграм канала کانال زندگی نامه شهدا
@KHADEMIN_MOLAПродвигать
193
подписчика
15,1 тыс.
фото
2,2 тыс.
видео
385
ссылок
#معرفی_شهیدان #روایتگری هرکــی آرزو✨داشتهـ باشهـ خیلے خدمتـ کنهـ⛑ #شهـــید میشهـ..!🕊 یهـ گوشهـ دلتـ پا👣بده به شهدا ارتبات با مالک @ghbnm345 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَّآلِ مُحَمَّدٍ وَّعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أَعْدَائَهُمْ اَجْمَعِيْن
تمام #دنیای_دخترخلاصه میشودبه پدرش.آغوش گرمش بهترین #مأمن_ آرامش است.هرچه دختر نازکند،دل پدرعاشقانه‌تربرای ثمره وجودش میتپد.

خستگیهایی که برتن پدرسنگینی میکند با #شیرین‌زبانیها‌ی_دخترش تمام میشودامابزرگترین #حسرت برای یک دخترجای خالی پدراست. محروم شدن از #آغوش پرمحبت و جای خالی دست پرمهرش که موهای دخترش را نوازش کند و #قربان‌صدقه‌اش شود.

میخواهم ازدختری بگویم که عاشقانه ‌هایش با،پدرختم میشود به #بوسه‌ای_گرم بر
#سنگ_سردمزارپدرش...
#نادیا،دلتنگیهایش را ازکودکی بابغل کردن لباس نظامی که نشان پدر است تسکین می‌دهد.

تنهاتصور او ازچهره پدر،عکسی است که آقاحمیدقبل از،رفتن به #سوریه، برای شهادتش آماده کرده بود.

تولد #یک‌سالگی نادیامصادف شدبا #شهادت پدرش وبهترین هدیه‌اش شد #دختر_شهیدشدن.حمید۲۰ ساله،دل کند،ازدخترش به حرمت #سه‌ساله_حسین.

چندروزقبل ازشهادتش هرچه زنگ زد دخترش خواب بودنتوانست،صدایش را بشنود.حتی حسرت دیدن راه ‌رفتن های دخترش هم بردلش ماندو #شهیدشد.

حالا،دخترقصه ما،دلش به #خاطرات به‌جامانده خوش است،وافتخارمیکند به پدری که جوانی‌اش رافدای خواهر ارباب کردو طعم بی‌تابی #رقیه_سه‌ساله سهم دخترش شد.

خداراشکرسنگ سرد #مزاردل ندارد وگرنه تاحالا،بارها از #دلتنگیها‌ی_نادیا برای پدرش،دلش گرفته بود،بغضش ترکیده بودوهزار تکه شده بود..

🍃به مناسبت #سالروزشهادت #شهیدحمید_احسانی

📅تاریخ تولد‌:۲۴تیر۱۳۷۲
📅تاریخ شهادت:۱۹آبان۱۳۹۲
🕊محل شهادت:دمشق.زینبیه
🥀مزار:مشهدبهشت رضا
در تاریخ ۱۵#فروردین ۱۳۶۰#هشت #فروند هواپیمای فانتوم از #پایگاه هوایی #همدان به #پرواز درآمدند  و با #چهار بار #سوخت گیری #هوایی و #پشت سر گذاشتن مسافتی بالغ بر #هزار کیلومتر، #پایگاه‌های الولید را #بمباران و همگی #سالم برگشتند.
🍃🌷🍃
از سوی #فرماندهی به #پایگاه ششم شکاری #مأموریت داده شد تا #پل العماره را بزنند، ایشان و چند تن از #خلبانان #شجاع این #پایگاه انتخاب شدند. پل، درست وسط شهر بود.
🍃🌷🍃
وقتی روی #پل رسیدند،#حملات ضد هوایی دشمن به #اوج خود رسیده بود و #اتومبیل‌هایی که مشخص بود #شخصی است، روی پل در حال #حرکت بودند، ایشان با #پذیرفتن #خطر دو رزد و پس از سعبور آنها، #پل را #سرنگون کرد.
🍃🌷🍃
وقتی از ایشان سئوال کردند، چرا چنین کردی، گفت: «فرزندی #یک ساله دارم، یک لحظه احساس کردم که ممکنه، توی #ماشین #بچه‌ای مثل «آرش» من باشه و چگونه قبول کنم که #پدری #بچه سوخته اش را در #آغوش بگیرد؟»😔
🍃🌷🍃
‌‌‌یاد خاطرات عاشقان خدا

https://t.center/wesihvbn1234


🍃زائر حرم #عمه_سادات شده بود. همان روزها که امنیت در سوریه برقرار بود و خبری از جنگ و تهدید نبود. دلش را دخیل بسته بود به شبکه های #ضریح و از خانم خواسته بود واسطه شود تا خدا دختری به او عطا کند.

🍃خواهر ارباب دست های خالی #زائرش را با حاجت های برآورده شده پر کرده بود و پس از مدتی خداوند #دختری به او هدیه کرد. #خیرالله برحسب ارادت به عمه سادات، نامش را زینب نامید.

🍃قرار بود یک سالگی #زینب را به رسم تشکر از خواهر ارباب به حرمش بروند اما زمزمه تهدیدها در گوش جهان پیچید و حسرت #زیارت سه نفره را قاب کردند و گوشه دلشان گذاشتند.

🍃دلتنگی هایشان را در حرم #امام_رضا تسکین دادند. هربار حاجتی می خواست اما در آخرین زیارتش توفیق #شهادت خواسته بود. امام رضا این بار هم حاجت دلش را داد و شهادت نامه اش امضا شد.

🍃زمزمه ها بیشتر شد و نوکر ارادتمند #ارباب راهی شد و مهر مدافع حرم بر قلبش حک شد. روزها با #دلتنگی گذشت و خانواده روزشماری می کردند برای برگشتنش. به همسرش گفته بود #عملیات مهمی پیش رو دارند، برایشان صدقه کنار بگذارد. بی تابی مونس همسرش شده بود و دست به دعا شده بود.

🍃۱۶۰ کیلومتر پیاده رفته بود عقب تا جایی بتواند عکس هایش را برای دخترش بفرستد و گفته بود زمان کمی تا #پیروزی باقی مانده و به زودی برمیگردد. چشم های زینب درانتظار دیدن قامت پدر به در خشک شد و با شنیدن خبر شهادت مسافرش، حسرت #آغوش پدر به دلش ماند.

🍃قصه دخترها بابایی اند را همه می دانند دلم شکست به یاد #سه_ساله حسین که چشم انتظار پدر بود و با #سر_بریده بابا امیدهایش ناامید شد و آنقدر ناله کرد که جان داد...

🍃آخرین وداع زینب ختم می شود به چهره پدر که با #تابوت پوشیده با پرچم سه رنگ قاب شده بود. زینب این روزها چادرش را محکم تر می گیرد می خواهد حافظ #خون پدرش باشد. چشم های بی تابش را با دیدن عکس های پدر آرام می کند و داغ دلش را با سنگ سرد مزار پدر...

نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر

🌹به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_خیرالله_صمدی

📅تاریخ تولد : ۲۷ مهر ۱۳۴۷

📅تاریخ شهادت : ۲۵ آبان ۱۳۹۶

📅تاریخ انتشار : ۲۵ آبان ۱۴۰۰

🥀مزار شهید : زنجان، گلزار شهدای بهشت زهرا

🕊محل شهادت : بوکمال سوریه

#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
یاد خاطرات عاشقان خدا

https://t.center/wesihvbn1234

🍂تمام #دنیای_دختر خلاصه می‌شود به پدرش. آغوش گرمش بهترین #مأمن_آرامش است. هرچه دختر ناز کند، دل پدر عاشقانه‌تر برای ثمره وجودش می‌تپد.

🍂خستگی‌هایی که بر تن پدر سنگینی می‌کند با #شیرین‌زبانی‌های_دخترش تمام می‌شود اما بزرگ‌ترین #حسرت برای یک دختر جای خالی پدر است. محروم شدن از #آغوش پرمحبت و جای خالی دست پرمهرش که موهای دخترش را نوازش کند و #قربان‌صدقه‌اش شود.

🍂می‌خواهم از دختری بگویم که عاشقانه‌هایش با پدر ختم می‌شود به #بوسه‌ای_گرم بر #سنگ_سرد مزار پدرش...
#نادیا، دلتنگی‌هایش را از کودکی با بغل کردن لباس نظامی که نشان پدر است تسکین می‌دهد.

🍂تنها تصور او از چهره پدر، عکسی است که آقا حمید قبل از رفتن به #سوریه، برای شهادتش آماده کرده بود.

🍂تولد #یک‌سالگی نادیا مصادف شد با #شهادت پدرش و بهترین هدیه‌اش شد #دختر_شهید شدن.
حمید ۲۰ساله، دل کند از دخترش به حرمت سه‌ساله حسین.

🍂چند روز قبل از شهادتش هرچه زنگ زد دخترش خواب بود و نتوانست صدایش را بشنود. حتی حسرت دیدن راه‌رفتن‌های دخترش هم بر دلش ماند و شهید شد.

🍂حالا دختر قصه ما دلش به #خاطرات به‌جامانده خوش است و افتخار می‌کند به پدری که #جوانی‌اش را فدای خواهر ارباب کرد و طعم بی‌تابی #رقیه_سه‌ساله سهم دخترش شد.

🍂خداراشکر سنگ سرد #مزار دل ندارد وگرنه تا حالا بارها از #دلتنگی‌های_نادیا برای پدرش، دلش گرفته بود، بغضش ترکیده بود و هزار تکه شده بود...

نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر

🍃به مناسبت سالروز شهادت #شهید_حمید_احسانی

📅تاریخ تولد‌: ۲۴ تیر ۱۳۷۲

📅تاریخ شهادت: ۱۹ آبان ۱۳۹۲

📅تاریخ انتشار: ۱۹ آبان ۱۴۰۰

🕊محل شهادت: دمشق.زینبیه

🥀مزار: مشهد.بهشت رضا

#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
امروز ۱۰ شهریور ۱۴۰۱ مصادف‌با سالروز: 🌺به مناسبت سالروز #تولد #شهید_سیدسجاد_روشنایی

           "سوره انبیاء آیه ۷۳"

به گمانم مریم و ملیکا هنوز منتظرند تا تو زنگِ خانه را بزنی  بیشتر#آغوش تو را تصاحب کند.💔

از تو چه پنهان گاهی قالی های حرم نیز دلشان برایت تنگ می‌شود، دوست دارند بیایی و بنشینی و#زیارت حضرت معصومه(س) را زمزمه کنی تا در فضا صدای تو طنین انداز شود.

ملیکا سادات می‌گوید؛ هوا سرد است بابایی بیا و کلاه و شال گردنی که مادر برایت بافته با خود ببر.

بهمن ماه از راه رسیده است و گویی بابا دلش پر می‌زند برای رفتن، می‌داند دخترانش را کسی آزرده نخواهد دید،

می‌داند آنها #رقیهِ سه ساله‌ی حسین(ع) را در کنارشان دارند و صبر#عمه‌ِ_سادات را در قلبهایشان.

دیگر زمستان که از راه می‌رسد #دختر کوچولو‌ها بیشتر تو را می‌خواهند، دلشان هوایی می‌شود و تا عکس‌ها را یک دلِ سیر در سینه نفشارند آرام نمی‌گیرند.

"تا گنج غمت در دلِ ویرانه مقیم است
همواره مرا کُنج خرابات مُقام است"

🌺به مناسبت سالروز #تولد #شهید_سیدسجاد_روشنایی
تاریخ تولد : ۱۰ شهریور ۱٣🎉🎉🎊🎉🎉🎊🎊🌹🌹🥀

تاریخ شهادت : ۱٣ بهمن ۱٣٩۴
مزار شهید : قم
ایشان همراه #شهید کارور و #حاج امینی و #نصرت اکبری به #گردان مالک رفتند و در آن‌جا به علت بی‌احتیاطی و ناشی بودن یک نیروی بسیجی و به موقع رسیدنش و در #آغوش گرفتن #نارنجک به‌شدت #مجروح شد.
🍃🌷🍃
که #دست #راست ایشان از #مچ و #دست #چپش هم فقط #دو انگشت پیروزی را داشت که در جمع #نیروهای گردان بود فقط یک #ترکش به #صورت پیک ایشان #اصابت کرد و بقیه #ترکش‌ها را با #دست و بدنش #مهار کرد.
🍃🌷🍃
ایشان حدود #سه ماه در #بیمارستان و #منزل بود و برای #عملیات والفجر ۴ به #منطقه برگشت و در #عملیات خیبر بعد از #سخنرانی #حاج‌همت برای #گردان مقداد در منطقه #جفیر توسط هواپیماهای عراقی بمباران شد.
🍃🌷🍃