کانال زندگی نامه شهدا

#شهید
Канал
Логотип телеграм канала کانال زندگی نامه شهدا
@KHADEMIN_MOLAПродвигать
193
подписчика
15,1 тыс.
фото
2,2 тыс.
видео
385
ссылок
#معرفی_شهیدان #روایتگری هرکــی آرزو✨داشتهـ باشهـ خیلے خدمتـ کنهـ⛑ #شهـــید میشهـ..!🕊 یهـ گوشهـ دلتـ پا👣بده به شهدا ارتبات با مالک @ghbnm345 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَّآلِ مُحَمَّدٍ وَّعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أَعْدَائَهُمْ اَجْمَعِيْن
‍ ✧✦•﷽‌ ✧✦•

من کجـا و آسـمان
دست‌هایم را بگـیر آه اے رفیق
دست هایم را بگیر اے مهربان
آنقـدر مدهـوش این دنـیا شدم
من کـجاو آســـــمان
#شهید_بهنام_محمدی

🍃💐🕊🕊💐🍃
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂
🍂🌺🍂
🌺


👌هدف من از رفتن به جبهه این است که:

💠اولاً به ندای «هل من ناصر ینصرنی» لبیک گفته باشم و امام عزیز و اسلام را یاری کنم و آن وظیفه‌ای را که امام عزیزمان بارها در پیام‌ها تکرار کرده، که هر کس که قدرت دارد واجب است که به جبهه برود، و من می‌روم که تا به پیام امام لبیک گفته باشم.

💠 آرزوی من پیروزی اسلام و ترویج آن در تمام جهان است و امیدوارم که روزی به یاری رزمندگان، تمام ملت‌های زیر سلطه آزاد شوند و صدام بداند که اگر هزاران هزار کشور به او کمک کنند او نمی‌تواند در مقابل نیروی اسلام مقاومت کند.

💠 من به جبهه می‌روم و امید آن دارم که پدر و مادرم ناراحت نباشند، حتی اگر #شهید شدم، چون من هدف خود را و راه خود را تعیین کرده‌ام و امیدوارم که پیروز هم بشوم.

💠پدر و مادر مهربان من! از زحمات چندین ساله شما متشکرم.

💠من عاشق #خدا و #امام‌زمان گشته‌ام و این عشق هرگز با هیچ مانعی از قلب من بیرون نمی‌رود، تا اینکه به معشوق خود یعنی «الله» برسم؛ و به حق که ما می‌رویم که این حسین زمان و خمینی بت‌شکن را یاری کنیم و به حق که خداوند به کسانی که در راه او پیکار می‌کنند، پاداش عظیم می‌بخشد.

💠من برای #خدا از مادیات گذشتم و به معنویات فکر کردم، از مال و اموال و پدر و مادر و برادر و خواهر چشم پوشیدم، فقط برای هدفم یعنی الله. 


#روحش #شاد و #یادش #گرامی باد.

─┅═ঊঈ🕊🕊🕊ঊঈ═┅─

#بــرای‌شــادی‌روحــش

"#صلوات"

اللَّهمَّﷺصَلِّﷺعَلَىﷺمُحمَّـدٍﷺوآلﷺِمُحَمَّد

🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🌷#خاطره
💎در ایام نوروز که لباس برایش می خریدند نمی پوشید، می گفت: «شاید بچه های فقیر و یتیم ببینند و آه بکشند»

💎 لباس های نو را می گذاشت چند ماه بعد می پوشید.
#شهید_علی_قوچانی

🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
∘ سعیددوستی‌صمیمی‌به‌نام
∘ "شهید #ابوالفضل_راه_چمنی "داشت.
∘ ازبچگی‌باهم‌بودند
∘ وَهمه‌جاحتی‌سوریه‌نیزباهم‌بودند.
∘ وقتی‌که‌دوستش‌درسوریه‌شهیدشد،
∘ می‌گفت‌تاسالِ‌اونشده،
∘ باید‌منم‌شهیدبشوم!
∘ من‌به‌اومی‌گفتم:پسرم!
∘ هرکسی‌یک‌قسمتی‌دارد!
∘ چرااین‌حرف‌رامی‌زنی؟
∘ امادقیقاً‌خواسته‌ی‌سعیدمحقّق‌شد
∘ وَ‌به‌سالگرد‌شهید‌راه‌چمنی‌نرسیده،
∘ خودش‌هم‌‌درسوریه‌شهیدشد
∘ وَبه‌کاروانِ‌شهدای‌مدافع‌حرم‌پیوست!

•|🕊|•#شهید #سعید_خواجه_صالحانی
•|🗣|•#بہ‌نقل‌از #مادر_شهید
•|💌|•#خاطرات_‌شہدا

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂
🍂🌺🍂
🌺


#ماجرای‌شفا

💎« دو سال و نیم بعد از #شهادت #محمد سال 68 از اول محرم دچار شکستگی پا شده بودم به شکسته بندها مراجعه کرده بودم ولی پام خوب نشده بود به مسجد المهدی هم رفت و آمد می‌کردم، اما نمی‌توانستم کار کنم.

💎برنج‌ها و سبزی‌های ناهار روز عاشورا مانده بود و متولی هیات می‌گفت: اینجا کار زیاد است، اما کارکن کم داریم.

💎مشغول کار شدم و زن‌ها را جمع کردم. بالاخره برنج‌ها و سبزی‌ها را پاک کردیم و آماده عاشورا شدیم.»

💎 صبح عاشورای سال 68 من بعد از 10 روز درد و ناراحتی، خوابیده بودم.

💎در عالم رویا، دیدم دسته عزاداری جوان‌های محل به مسجد نزدیک می‌شود.

💎 پیشاپیش دسته، سعید آل‌طه داشت سینه می‌زد. یک دفعه یادم افتاد که #سعید، #شهید شده است. بعد، خوب دقت کردم. دیدم تمام بچه‌های دسته عزاداری، #شهدای محله هستند.

💎#محمد من هم در میانشان بود. آن‌ها سینه‌زنان وارد مسجد شدند. من با زن‌های محل یک گوشه ایستاده بودم.

💎#محمد، دسته دوستانش را دور زد و آمد پیش من. دست انداخت گردن من و مرا بوسید. بهش گفتم: چقدر بزرگ شدی؟ گفت: اینجا همه ما بزرگ شدیم.

💎یکی از بچه‌های محل به نام #شهیدآزادیان هم آمد پیش ما و گفت: خدا بد نده حاج خانوم! #محمد با تعجب گفت: مادر من چیزیش نیست.

💎بعد، شال سبزی را که در دست داشت، از صورتم تا پا کشید و بست دور مچ پایی که آسیب دیده بود.


💎از خواب بیدار شدم و با تعجب دیدم که همه باندهایی که به پایم بسته بودم، کنار افتاده‌اند و همان شال سبزی که #محمد در عالم خواب به پایم بسته بود، همچنان روی پای من است. پایم درد نمی‌کرد و از آن درد خلاص شده بودم.»


🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂
🍂🌺🍂
🌺


#وصیت‌های‌سحرگاهان

💎«محمد گفت که من دیگر از جبهه برنمی‌گردم و این آخرین دیدار ماست.

💎به احتمال زیاد جنازه من برنمی‌گردد و ممکن است اگر برگشت، سر نداشته باشم.

💎 فقط دعا کن که از #امام‌حسین علیه‌السلام جلو نیفتم.

💎 اگر #شهید شدم و راضی بودی، آن کفنی را که از مکه برای خودت آورده‌ای و با آب زمزم شست‌وشویش داده‌ای، به تنم بپوشان و شال سبزی را که از سوریه آورده‌ای به گردنم بیاویز.

💎 گریه نکن و اگر گریه کردی جلوی چشم دیگران نباشد. در تنهایی هر چه خواستی گریه کن.»

💎قرص و محکم، تمام حرف‌هایش را شنیدم. صبح شده بود. نماز خواندیم و رفتیم دنبال کار و بارمان.»


🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
#شهید_محمد_معماریان

به روایت مادر 👇🏼👇🏼
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂
🍂🌺🍂
🌺


•✦✧وصیـٺـــــــــــ نـامہ✧✦•

❄️ #شهید_آبشناسان،
چون همرزمانش به درستی «حق» را یافته بود و برای رسیدن به این مقصود نیز جان در طبق اخلاص نهاد. آرزویش خاک کربلا بود که در وصیت‌نامه‌اش آمده‌است:

💥«آرزو داشتم، حج را در زمان حیات انجام دهم؛ چنانچه شهید شوم، انجام شده است. محل دفن من، کربلا باشد؛ اگر راه کربلا را خود باز کردم، آسان است، ولی اگر زودتر شهید شدم، پیکرم به صورت امانی در خاک بماند تا پس از بازشدن راه و انقلاب عراق، این کار انجام شود.»

⚡️ سفارش دیگر وی نیز به فرزندانش بوده است تا «در راه پیشرفت اسلام، کشور، کسب دانش و خدمت به اسلام کوشا باشند

#روحش #شاد و #یادش #گرامی باد.

─┅═ঊঈ🕊🕊🕊ঊঈ═┅─

#بــرای‌شــادی‌روحــش

"#صلوات"

اللَّهمَّﷺصَلِّﷺعَلَىﷺمُحمَّـدٍﷺوآلﷺِمُحَمَّد


🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂
🍂🌺🍂
🌺


🌸🕊نحوه ی شهادت:

💎#حسن‌آبشناسان در هشتم مهرماه 1364، در حالی که فرماندهی لشکر 23 نوهد(نیروی ویژه هوابرد) و قرارگاه شمال غرب ارتش یعنی بخشی از قرارگاه حمزه سیدالشهدا را به دوش داشت، به هنگام نبرد قادر که با برنامه‌ریزی خودش همراه بود، در منطقه سرسول کلاشین شمال عراق با ترکش توپ شربت شیرین #شهادت را نوشید.🕊🕊🕊

💎#شهادتش، آسمان جبهه را، گلگون و روحیه همسنگرانش را به نشانه پایداری در راه مکتب اسلام، انقلاب و امام(ره)، عاشورایی‌تر ساخت.

💎جنازه #شهید در گلزار #شهیدان بهشت زهرای تهران در آغوش خاک آرام گرفت.


🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂
🍂🌺🍂
🌺



📑#گزیده‌ای‌از‌زندگی‌نامه
امـیر سـرلشـکر
#حـسن آبـشناسـان


🍃ولادت: 1315 تهران
🍂شــــــهادت :1364
مـسئولیت: فرماندهی لشکر 23 نوهد
نیروی ویژه هوابرد وقرارگاه شمال غرب

#محل_شهادت منطقه سرسول
کلاشین شمال عراق با ترکش توپ
شربت #شهادت نوشید.🕊🕊🕊

💎#امیرسرلشکرحسن‌آبشناسان نوزدهم اردیبهشت 1315 در محله نازی آباد تهران، چشم به جهان گشود.

💎 چون زادروزش نزدیک به روز #شهادت امام حسن(ع) بود، قربانعلی، پدر آن #شهید، نام «حسن» را بر او نهاد.

💎در دوران نوجوانی با اسلام و آموزه‌های انسان‌ساز آن آشنا شد؛ با قرآن مجید و نهج البلاغه انس همیشگی داشت.

💎در یکم مهر ماه 1336 پس از گذراندن دوره دبیرستان، وارد دانشگاه افسرى امام علی(ع) شد.

💎#حسن در 1339 با درجه ستوان دومی دانش‌آموخته گردید.

💎وی دوره مقدماتى افسری را در 1340 به پایان رساند.

💎به دنبال آن، در شهرهای دورافتاده ایران به کار گرفته شد و با همه دشواری‌های آن زمان دست و پنجه نرم نمود.

💎نخستین دوره تکاوری را که در ایران راه‌اندازی شد، با پیروزی پشت سرگذاشت.

💎همچنین، در 1356 دوره عالى ستاد فرماندهى را با سرافرازی گذراند.

💎در 1350 از استان خوزستان به استان فارس فرستاده شد و نزدیک ده سال را در شیراز با پشتکار و کوشندگی سپری کرد.

💎 در این مدت، دوره تکمیلی چتربازی و تکاوری کوهستان را در ایران و اسکاتلند گذراند.

💎#حسن زبان انگلیسی را به خوبی فراگرفته بود.

💎 در درجه‌های پایین‌تر همواره در سمت افسر ورزش یگان انجام وظیفه می‌کرد.

💎#شهیدآبشناسان در ورزش‌های دوومیدانی، والیبال، بسکتبال، پینگ پنگ، شنا، سوارکاری و جودو نیز زبردست بود.

🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
فرماندهان #شهید گردان ۱۴ معصوم #شهیدان🌹

#مهدی شریفیان
#سید اکبر اعتصامی
#علی اصغر شفیعی
#مهدی کارخیران

‌‌‌ـ🍃
ـ︴
ـ🌸💦
ـ🕊🌸💦
ـ☀️🕊🌸🍃
ا❤️🌺🌸💕
ا🌺💛🌿🕊
ا🌸🌿🕊
ا🌿🕊
ا💕
ا



♻️وی با بیان اینکه هشت سالی از ازدواجمان میگذشت حلنا بزرگتر می شد و فرزند دوم مان هم  در راه بود، گفت: شش ماهه باردار بودم خبر #شهادت همسرم را آوردند اصلا هیچوقت انتظار #شهید شدنش را نداشتم و حتی به لحظه شنیدن خبر #شهادتش فکر هم نمی کردم.

♻️همسر  #شهیدحمیدرضازمانی با بیان اینکه #شهید  در خواب از مادرش خواسته بود پسرمان  هم نام خودش باشد، افزود:

♻️4  ماه بعد وقتی قرار بود فرزندم به دنیا بیاید مادر #شهیدزمانی در خواب دیده بود که #حمیدرضا با لباس نظامی وارد منزل شده بود، نوزادی که نورانی بوده را به او سپرده و گفته بود "فرزندم را به شما می سپارم مواظبش باشید "

♻️همین خواب باعث شد مادر #شهید اصرار کنند که نام #حمیدرضا را برای فرزندش انتخاب کنیم.

♻️وی با  اشاره  به اینکه  #حمید فرزند دومش را ندید، اظهار داشت:

♻️#حمیدرضا 4 ماه بعد از #شهادت پدرش بدنیا آمد  هربار که اسمش را صدا میزنم احساس می کنم قرار است این #حمیدرضا راه #حمیدرضای #شهیدمدافع‌حرم که پدرش بود را ادامه دهد. 

♻️همسر #شهیدزمانی در پایان با بیان اینکه حلنا هنوز چشم انتظار هدیه پدرش است، عنوان کرد:

♻️ آخرین بار که از منطقه زنگ زد به حلنا گفته بود برایت عروسک می آورم بعد از خبر #شهادتش  خیلی ها برای حلنا عروسک هدیه آوردند اما دخترم هنوز می گوید "من عروسک نمی خوام بابام قول داده وقتی برگرده برام عروسک میاره".


#روحش #شاد و #یادش #گرامی باد.

─┅═ঊঈ🕊🕊🕊ঊঈ═┅─

#بــرای‌شــادی‌روحــش

"#صلوات"

اللَّهمَّﷺصَلِّﷺعَلَىﷺمُحمَّـدٍﷺوآلﷺِمُحَمَّد

💕
🌿🕊
🌸🌿🕊
🌺💛🌿🕊
❤️🌺🌸💕
ا❤️🌺🌸💕
ا🌺💛🌿🕊
ا🌸🌿🕊
ا🌿🕊
ا💕
ا



♻️به گزارش باشگاه خبرنگاران پویا، همسر #شهیدمدافع‌حرم‌حمیدرضا زمانی در ویژه برنامه "در کوی نیکنامان" در فرهنگسرای گلستان گفت: #شهید «حمیدرضا زمانی» همزمان با نخستین روز از ماه محرم و ایام شهادت سالار #شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در سال 1393 به #شهادت رسید. 

♻️وی با  با تأکید بر اعتقادات عمیق و علاقمندی #شهید به اهل بیت علیهم السلام افزود:

♻️ تقریبا هر وقت با هم صحبت میکردیم همسرم خیلی از ائمه اطهار و اهل‌بیت صحبت میکرد  برای من  ارادت خاص او به اهل بیت اثبات شده بود و او دقیقا همان کسی بود که من در ذهنم تصور می کردم چون همیشه میخواستم همسر آیندهام معتقد و مذهبی باشد. 

♻️این همسر #شهید با بیان اینکه با خانواده #شهید همسایه بودیم و قبل از خواستگاری و صحبت های مربوط به ازدواج شناختمان در حد دو همسایه بود، اظهار داشت:

♻️رفت و آمدهایمان با خانواده #شهید به همسایه بودنمان محدود نبود اما آنقدرها هم جدی نبود مثلا با هم هیأت می رفتیم تا اینکه  پدر حمید با پدرم درباره ازدواج پسرش صحبت می‌کند و یک روز را برای آمدن به خانه ما تعیین می‌کنند. 

♻️وی تصریح کرد:برخلاف تصور همه نه تنها نظامی و سپاهی نبود بلکه کارمند هم نبود همسر #شهیدم شغلش آزاد بود و تراشکاری می‌کرد.


💕
🌿🕊
🌸🌿🕊
🌺💛🌿🕊
❤️🌺🌸💕
ا❤️🌺🌸💕
ا🌺💛🌿🕊
ا🌸🌿🕊
ا🌿🕊
ا💕
ا



🔰اين #شهید بزرگوار به حضور در مسجد و بر پایی نماز جماعت و مراسم ادعیه های مختلف علاقمند بود و خود نيز جزء اول کسانی بود که اقدام به راه اندازی مجلس دعا در بین فاميل نمود و به همراه روحاني #شهيد احد عموئي اقدام به راه اندازي كلاس قرآن در بين جوانان فاميل و محله  نمودند.

🔰درهمان سالهای آغازین جنگ تحمیلی با اینکه دائم در جنگ بسر می برد وقتی جوانان محل از او تقاضاي محلي براي راه اندازي پايگاه مقاومت كردند به نداي آنها پاسخ داد و با تهيه مصالح ساختماني به كمك جوانان بسيجي محل، اتاقي را براي اين امر در قطعه زميني كه سالها وقف مسجد شده بود و ساخت آن راكد مانده بود بنا نهاد و اينگونه در احداث مسجد در محل سکونتش در شهر شیراز پیش قدم شد و به همّت جوانان و مردم محل با جمع آوری کمکهای مردمی مسجدی با نام مبارک حضرت اباالفضل( ع ) بنا گذاشته شد که از آن پس اين بناي مقدس به پایگاه مهمی برای جمع آوری کمک های مردمی به جبهه ها و اعزام رزمندگان بسیاری شد که عدّه ای از این عزیزان از این مکان مقدّس به عرش سفر کردندو به نقل از جوانان آن روز كه اكنون از دست اندركاران مسجد مي باشند، عدّه ای از آنها نيز هم اکنون در مسئولیت های مختلف مشغول به خدمت هستند و در حال حاضر این مکان مقّدس همچون گذشته در ابعاد مختلف فعّال می باشد. 

🔰با اتمام جنگ تحمیلی او که تمام  توانش را در میدان نبرد در راه خدا صرف کرده بود و از این بابت خاطرش آسوده شده بود، بدلیل وخامت وضع جسمی اش در اثر جراحات ناشی از مجروحیت ديگر قادر به فعاليت نبود و تا زمان شهادت در منزل بستری شد و روز به روز از نظر جسمی ضعیف تر می شد تا جایی که دیگر به جوانان زیر 40 سال شباهت نداشت و دوستانی که مدتي او را ندیده بودند باورشان نمی شد كه او همان بولدزر معروف باشد، در طول مجروحیت حاضر به تشکیل پرونده در بنیادجانبازان و استفاده از امکانات بنیاد نگردید.

🔰او می گفت: اگر قرار است پرونده ای به جز پرونده پاسداریم تشکیل شود آرزو دارم آن پرونده، پرونده
#شهادتم باشد.

🔰این فرمانده دلير همچون سالهای دفاع مقدّس با روحیه ای استوار و محکم بود همیشه ذکر خدا برلب داشت و طلب شهادت می کرد تا اينكه
شهید دو هفته قبل از #شهادت در شب 19 رمضان خواب می بیند که در جبهه و در جمع دوستان همرزمش که تعدادی از #شهدا هم در آن میان حضور داشتند سردار #شهيد حاج مجید سپاسی برگه ای را به او مي دهند و مي گويند، این جواز #شهادت شماست که از سوی امام زمان (عج) صادر شده و ما 2 هفته ديگر منتظر آمدنت هستیم.

🔰در همان شب همسرش نيز خواب مي بينند كه برگه ای به دستش مي دهند و مي گويند: این برگه را حاج مجید سپاسی برای همسرت آورده است تا 14روز ديگر او را به گلزار شهداء بیاورید بعداز آن خواب،
#سيد برای روزموعود لحظه شماری می کرد روز به روز چهره اش نورانی تر می شد کسانی که به ملاقاتش در منزل می آمد این تغییر را متوجه می شدند. همان طور که ايشان و همسرش در خواب دیده بودند روز چهاردهم در تاريخ 10/2/ 1369 در بیمارستان نمازی شیراز در حالي كه ذکر یا علی بر لب داشت از همسرش خواست تا آمدن حضرت علی(ع) دستش را بگیرد پس از چند لحظه به ايشان اشاره  می کند حالا مي توانيد دستم را رها کنيد، و دست در دست جدّ بزرگوار به خیل دوستان #شهیدش كه منتظر آمدنش بودند پیوست.




💕
🌿🕊
🌸🌿🕊
🌺💛🌿🕊
❤️🌺🌸💕
ا❤️🌺🌸💕
ا🌺💛🌿🕊
ا🌸🌿🕊
ا🌿🕊
ا💕
ا



کراما ت سردار شهید امام رضاییبرادرسید محمد بنی هاشمی
******************************
یکی از نوه های مرحوم آیت الله محلاتی که از دوستان بنده هستند با من تماس گرفتند و گفتند بعد از شنیدن ماجرا به سرمزار #شهیدموسوی رفتم همان شب خواب دیدم در حرم حضرت رضا (ع) درحال زیارت هستم چه ارتباطی بین امام رضا (ع) و این #شهید وجود دارد.


 

💕
🌿🕊
🌸🌿🕊
🌺💛🌿🕊
❤️🌺🌸💕
ا❤️🌺🌸💕
ا🌺💛🌿🕊
ا🌸🌿🕊
ا🌿🕊
ا💕
ا



🔰پیكر این سردارخستگی ناپذیر بعد از زیارت در حرم حضرت احمد بن موسی شاهچراغ (ع) بر روی دست همرزمان و مردم #شهید پرور و انبوه علاقمندانش، با شکوه خاصی تشیع و در قطعه 13 گلزار #شهدای شهر مقدّس شیراز،فاز 2 محمّد رسول الله (ص) رديف دهم پشت ساختمان آشپزخانه حسینیه دارارحمه در جوار سایر همرزمان #شهیدش به خاک سپرده شد.

🔰اکنون با گذشت سال ها از شهادت این فرمانده خستگی ناپذیر و دلاور تربت پاک و مطهرش بدليل کرامات متعددی که از او دیده اند یا مي بينند زیارتگاه خیل عاشقان اهل بیت (ع) و خصوصاً ارادتمندان آقا علی ابن موسی الرضا (ع) می باشد که از همین رو به سردار
#شهید امام رضایی معروف شده است.



💕
🌿🕊
🌸🌿🕊
🌺💛🌿🕊
❤️🌺🌸💕
ا❤️🌺🌸💕
ا🌺💛🌿🕊
ا🌸🌿🕊
ا🌿🕊
ا💕
ا



🔰فردی #خوشرو، #خوش‌برخورد و #مردم‌دار بود و به صله رحم و دیدار با فامیل و خانواده #شهداء، ایثارگران وخانواده های بی سرپرست و بی بضاعت مقید بود، به دلیل همین خصوصیات اخلاقی و رفتاریش در بین همه اطرافیان از محبوبیت ویژه ای برخوردار بود و در حقیقت بین فامیل و آشنایان حکم بزرگ خاندان و بین همسایگان حکم بزرگ محله را داشت. 


🔰 این
#شهید عزیز در اوایل سال1359 کارخانه ای را که در آن از حقوق و مزایای خوبی برخوردار بود به عشق امام (ره) و انقلاب رها کرد و به خیل سبز پوشان سیّد الشهدا (ع) در سپاه پيوست.
 
🔰درهمان ابتدای ورودش با توجه به شعله ور بودن آتش فتنه در کردستان راهی غرب کشور شد و با آغاز تهاجم رژیم بعث عراق به کشورمان او نیز از جمله رزمندگان پیشتازی بود که مهر ماه 1359 به مناطق جنگی جنوب عزیمت نمود. 
 
🔰او از جمله عاشقا ن واصلی بود که با توجّه به رنجي كه از مجروحيت شیمیائی  عمليات هاي خيبر و بدرمي برد اما همچنان تا جایی که جسم مجروحش روح بلندش را یاری می کرد بمدت60 ماه در جبهه ها ماند و بارها تا سرحد
#شهادت پیشرفت. (گویا تقدیر آسمانی اش در زمان دیگری رقم خورده بود.)


🔰به نقل از همرزمان و دوستان: ایشان بدون راننده کمکی در مسیرهای طولانی و پرخطر رانندگی می کرد و هیچگاه آثار خستگی در چهره اش نمایان نبود دائم با لبخندی که بر لب داشت باعث آرامش اطرافیان بود .

🔰
#شجاعت، #بی‌باکی خستگی ناپذیری و قدرت بدنی بالایی که داشت باعث شد تا در بین همرزمانش در مناطق عملیاتی و یگان خدمتی به بولدزر معروف شود.


🔰این
#سیّد خستگی ناپذیر وقتی از جبهه باز  می گشت به پيگيري مراحل ساخت مسجد و جمع آوری کمک های مردمی و اعزام خانواده معظم #شهداء و ایثارگران جهت زیارت حضرت امام رضا (ع)، حضرت فاطمه معصومه (س) و دیدار با امام خمینی(ره) مشغول بودند و همواره خود را خادم امام #رضا (ع) و خانواده های معظم #شهداء و ایثارگران می دانست.



💕
🌿🕊
🌸🌿🕊
🌺💛🌿🕊
❤️🌺🌸💕
ا❤️🌺🌸💕
ا🌺💛🌿🕊
ا🌸🌿🕊
ا🌿🕊
ا💕
ا



#زندگیـــــنامه
#شهیدسیدکوچک‌موسوی

 
"بسم رب الشهداء و الصديقين"
 
#سردارشهیدسیّدکوچک‌موسوی

🔰در17شهریورماه سال 1329 در خانواده ای از سادات روستای جعفر آباد بیضاء فارس دیده به جهان گشود.

🔰هنگامی که چشم به جهان گشود از مرگ جانسوز پدر بزرگوارش چند ماه می گذشت و اینگونه در اوان کودکی طعم تلخ محرومیت و مصائب را چشیده و پرورش یافت و با وجود تمام مشکلات دست از تلاش بر نداشت.

🔰 این
#شهید بزرگوار بعد از گذراندن تحصیلات در زادگاهش از همان نوجوانی مشغول به کار گردید و چون نمي توانست ظلم و ستم را نسبت به مردم ستم دیده زادگاهش تحمل نماید، دائم با زورگويان در ستیز بود.

🔰در سال 1351 همسری از خانواده ی سادات اختیار نمود و 2سال بعد نيز در کارخانه آزمایش فارس استخدام شد. در تظاهرات های ضدرژیم شاهنشاهی در سطح شهر، محل کار و زادگاهش همگام با امّت
شهید پرور و انقلابی شیراز شرکت فعّال داشت و با اینکه جوان بود، اما سختی روزگار از او فردي عاقل، وارسته و با تجّربه ساخته بود، تا جایی که بستگان، آشنايان و حتّي همسايگان مشکلات خودشان را با او در میان  مي گذاشتند و ايشان نيز در حد توانش به آنها کمک می کرد.

🔰 این بزرگوار احترام خاصی برای مادر بزرگوارش و سایر بزرگان قائل بود و به همین دلیل در نزد آنها از احترام خاصّی برخوردار بود.



💕
🌿🕊
🌸🌿🕊
🌺💛🌿🕊
❤️🌺🌸💕
#مهمان‌نوازی‌پس‌ازشهادت
 
🔻«حاج موسی» هنوز حرف های مادر را در ذهن خود مرور می کند.


🔻نمی داند چه سرّی در این کلمات مادر نهفته است؟


🔻صدای زنگ افکارش را به هم می ریزد.


🔻تپش های قلبش را حس می کند.
آرام به سمت در می رود ، با لبخندی بر لب و دلی که انگار می داند چه کسی پشت در ایستاده است.
در باز می شود.
یکی از بچه های سپاه پشت در ایستاده است.


🔻«حاج موسی» سلام می کند و خوشحال او را درآغوش می گیرد.


🔻- «بفرمایید. خیر است، ان شاء الله »
- هرهفته سپاه با خانواده یک #شهید دیدار دارد . ان شاء الله امشب . . .


🔻هنوز کلام مهمان منعقد نشده است که صدای گریه «حاج موسی» فضا را پر می کند.


- امروز منتظرتان بودیم.
- چطور ؟ ما که تازه به شما خبر داده ایم؟ از کجا می دانستید؟


🔻و مسیری را که «حاج موسی» نشان می دهد به گوشه ای از اتاق که مادرش نشسته است،  ختم می شود.


🔻و از اینجا به بعد مادر #شهید«حبیب‌قصاب‌بلنده(وحیدنیا)» است که تعریف می کند.


🔻دیشب خواب #حبیب را دیدم.
گفت : «مادر خانه را تمیز کن . گردگیری کن»
گفتم:«#حبیب! مادر! خانه تمیزاست»
گفت:«تمیزتر کن»
گفتم:« مادر جان خیر است. چرا این حرف ها را می زنی؟»
و #حبیب گفت «مادر دوستان و همرزمانم می خواهند به دیدارتان بیایند»
خوش آمدید. بفرمایید مادر. قدمتان به روی چشم.
حاج موسی ، مهمان و شاید در و دیوار . . . اختیار بغضشان را ندارند.
💠کلام #شهید :


🔻سپاس خدای را که مرا در عصری قرار داد تا بتوانم دِین خود را نسبت به اسلام و مسلمین در حدّ توان انجام دهم.

🔻سپاس خدای را که دوران زندگی مرا در زمان جهاد فی سبیله؟؟ و قیام مسلمانان که یادآور قیام امام حسین (ع) می باشد، قرار داد و تنها آرزوی من نیز این است که بتوانم جان ناقابل خویش را در راه خدای بزرگ و برای اسلام و فرمان امام کبیرمان نثار کنم.

🔻مکتب اسلام مکتبی انسان ساز می باشد که با خون جوانان مؤمن و متعهد آبیاری می شود و ره‌آوردش قسط اسلامی است.


🔻در مکتب ما، #شهید و #شهادت، جهاد و جاهد معناهای بسیار زیبایی دارند. به طوری که خداوند متعال نیز در قرآن کریم می فرماید: و لاتَحسبنَّ الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاهم عند ربهم یرزقون.


🔻 آری واژه #شهید نظاره گری است بر آنانی که می مانند و باید حامل رسالت بزرگ خویش باشند که همانا احیای اسلام و به اجرا درآوردن احکام آن می باشد.


🔻مردان و زنان مسلمان کسانی هستند که فرزندان خویش را با نهایت سعی و کوشش پرورش می دهند تا بتوانند حافظ قرآن باشند.


🔻 امروز #عاشورا است. #حسین زمان، خمینی بت شکن و یزیدیان زمان همه صف کشیده اند در جلویش، و ما نیز باید امت واقعی این حسین باشیم و تا آخرین قطره خونمان در راه برقراری حکومت عدل اسلامی بکوشیم.


🔻از خانواده ام می خواهم که اگر به درجه #شهادت نائل شدم، احساس رنج و اندوه نکنند، بلکه نهایتاً خوشحال و سرافراز باشند و سعی ایشان در این باشد که سایر اعضای خانه را و حتی خودشان را برای جهاد و نیل به درجه رفیع #شهادت بنا بر حکم قرآن و به فرمان امام خمینی آماده سازند.


🔻امید است که خدای متعال این بنده ناقابل را بپذیرد و درجه شهادت عطا فرماید. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.


بسیجی شهید حبیب قصاب بلنده فرزند عبده متولد ۱۳۳۶ شهادت ۱۳۶۰/۲/۳۱ پدافندی جبهه عنکوش (شوش) مدفن گلزار شهید آباد
Ещё