این روان شناس بودن هم بد دردی است ،نمیتوانی بد حال باشی و به حال بد خودت اقرار کنی. چون که تهش این میشود که :"تو که روان شناسی چرا؟"
این روزها حالم بد است، خیلی بد... اما نمیتوانم زبان بگشایم... چطور بگویم که
غم دستش را گذاشته روی گلویم و فشار می دهد. چطور بگویم بغض کرده ام و نای ناله کردن ندارم.ورزش کردن را کنار گذاشته ام و به دوستم و استادم می گویم که مریضم، نمیتوانم بیایم... واقعا مریضم اما نه آن مریضی که آنها فکر می کنند... مغزم خسته است از فکر کردن به اینکه"این بندگان خدا چه می کشند؟ چطور می خواهند یک عمر را با چنین دردی سپری کنند؟ آیا هرگز به حالت طبیعی برمیگردند؟"
میخواهم بنویسم، دستم که به قلم میرسد منصرف می شوم، یاد این می افتم که در این شرایط تو نباید حرف های ناامید کننده بزنی، تو باید امید بخش باشی...وظیفه تو این است که با آلام مردم همدلی کنی نه اینکه دردها را بیشتر و بیشتر بنویسی...
بعد یادم می افتد که واکنش طبیعی بدن در این مواقع همین است که من دارم و همیشه سر کلاس هایم به شرکت کنندگان گفته ام که گاهی اوقات
غم طبیعی ترین حس انسان است. احساساتتان را بپذیرید و معتبر بشمارید.
کاش کسی بود که این جملات را به من میگفت و آن طوری که من با دیگران همدلی می کنم با من همدلی می کرد... میگفت دختر جان مگر تو از سنگ و چوبی که درد به این بزرگی تکانت ندهد.... تو هم آدمی و حق داری در مقابل مفهوم مرگ زانو بزنی و تسلیم شوی... حداقل برای چند روز....
آمده ام بگویم من هم مثل همه شما هستم، غمگینم، خشمگینم، نفرت تمام وجودم را پر کرده و روحم ولع سیری ناپذیری برای برقراری عدالت و تماشای آن دارد....
نمیخواهم تئوری ببافم و حرف های کتابی بزنم... ما همه در یک
غم مشترکیم، ما همه در یک سرنوشت مشترکیم و همه با هم به سوی مقصدی نامعلوم در حرکتیم...
اما چطور می توانیم در مسیر زندگی بمانیم تا خواسته هایمان را محقق کنیم؟ چطور دچار درماندگی آموخته شده نشویم و کاری بکنیم؟
صبح که شد متنی می نویسم و برای دوستانم در صفحات مجازی می گذارم، می نویسم که حق دارید ناراحت باشید اما خود تلخ سازی ممنوع است. حق دارید گریه کنید، اما ننشینید به یک فیلم دوباره و دوباره نگاه کنید و خودتان را به گریه بیندازید. حق دارید به دلایل فکر کنید اما حق ندارید، صبح تا شب روی تختتان دراز بکشید و چرا چرا کنید. حق دارید ورزش نکنید اما حق ندارید فعالیت های روزمره تان را متوقف کنید. برای دوستانم می نویسم امید شاهرگ زندگی روانی تان است... امیدتان را از دست ندهید... امیدمان را از دست ندهیم... برایشان می نویسم سعی کنید از دل همه اتفاقات معنایی پیدا کنید، معنایی که بزرگ تر از خودتان و وجودتان باشد...می نویسم ارتباطاتتان را عزیزانتان را قطع نکنید... یادم باشد به دوستانم بگویم به معنویت پناه ببرید که در این شرایط تنها روزنه ای است که می توان به آن آویخت...
متن و عکس از :
#بهاره_محمدنیا رواندرمانگر از
#گروه_روانپزشکی_ویان #مطب_دکتر_سامرند_سلیمی #غم #خشم #درد #ترس #نفرت #امید #معنا #معنویت