🔴 روایتی فلسفه علمی از انتخابات ریاست جمهوریآیا اعداد واقعیتهای دنیای ما را بازنمایی میکنند؟ اینکه الان تورم ۴۶درصد است و چند سال پیش ۹درصد، به واقعیتی اشاره دارد یا نه؟
آیا عددهای متعلق به شاخص فساد، ضریب جینی، شاخص خوشحالی، آمار مهاجرت، بیکاری، رشد اقتصادی، آمار طلاق، خودکشی، بزه، پروندههای قضایی، اعتیاد، شاخصهای علمسنجی، رنکینگ دانشگاهها، شاخصهای توسعه فرهنگی، آزادیهای مدنی، مشارکت اجتماعی و...، هیچ و پوچ است؟
همه این اعداد برآمده از نظریات علم اقتصاد، جامعهشناسی، علوم سیاسی و... است.
این ماموریت علم است. علم با توصیف دقیق و بیطرفانه واقعیت، راهکار تغییر این واقعیتها را در اختیار میگذارد.
🔹فکر میکنم توجه به این موضوع یعنی در نظر گرفتن ماموریت علم و دانشگاه، در راس موضوعات کشور و انتخابات در مقطع حساس کنونی است! و عدم توجه به علم و دانشگاه، ریشه تاریخی و سیاسی دارد.
🔹در اینجا میخواهم به چهار جریان که دیدگاه خاصی را در مواجهه با علم و دانشگاه نمایندگی کردهاند، اشاره کنم:
1. جریان ضدعلم دهه شصت به سردمداری مرحوم سید منیرالدین هاشمی و فرهنگستان علوم اسلامی.
2. جریان علمگرا و توسعهگرای دهه هفتاد با نظریهپردازی دکتر سروش.
3. جریان استفاده از اعتبار علم و مدرک آکادمیک اوایل دهه هشتاد به سردمداری راست مدرن محافظهکار ( یا همان جریان نوظهور اصولگرایی)
4. جریان تکنوکراتهای طرفدار شبهعلم دهه ۹۰ و بعد از بیانیه گام دوم انقلاب به سردمداری نهادهای حاکمتی و نظامی.
🔹قبلا از منظری دیگر به تفصیل به همه اینها در
اینجا اشاره کردهام و الان بطور مختصر به نکاتی بسنده میکنم:
🔸خاستگاه جریان ضدعلم سیدمنیرالدین حوزه علمیه بود ولی با فضای چپ اول انقلاب که معتقد بود علم مهمترین میوه درخت غرب است، به خوبی هماهنگ شد و طرفداران زیادی پیدا کرد.
🔸جریان توسعهگرایی، بعد از جنگ و باتوجه ضرورت بازسازی و پیشرفت کشور در دولت مرحوم هاشمی کلید خورد. برای مقابله با موانع فکری ناشی از نگاه سنتی و نگاه غربستیز و علمستیز، دکتر سروش نظریه «قبض و بسط تئوریک شریعت» را مطرح کرد. طبق این نظریه، معرفت دینی امری ثابت و مطلق نیست و با معرفت علمی میتواند تغییر کند. قوچانی اهمیت این نظریه را با کتاب "منشا انوع" داروین مقایسه کرده است!
🔸جریان سوم که کمتر درمورد آن صحبت شده، مهم و قابل تامل است. اصلاحات در دهه هفتاد همه بخشهای دموکراتیک (دولت، مجلس و شورای شهر) را تصاحب کرده بود. در این شرایط، در انتخابات شورای شهر دوم و با وجود مشارکت حداکثری اصلاحطلبان و بدون نظارت استصوابی، در سال ۸۱ یکباره صحنه عوض شد و تقریبا همه کرسیها به جریان راست رسید. بعد از آن هم در انتخابات مجلس هفتم و دولت نهم همین جریان پیروز شد. یک دلیل آن این بود که راست سنتی دست به یک "ریبرندیگ" اساسی زده بود و با چهرههای دانشگاهی مثل افروغ، خوشچهره، احمدی نژاد، خسرو دانشجو و.. ، وارد عرصه شده بود.
🔸جریان چهارم را که
اینجا و
اینجا بیشتر توضیح دادهام جدید و عجیب است. نهادهای حاکمیتی و نظامی در سالهای اخیر از یکسو بودجه و امکانات کافی برای توسعه تکنولوژی را در اختیار داشتهاند و از سوی دیگر پشتوانه علمی کافی نداشتهاند. لذا ناگزیر و برای رسیدن به مقصود، به شبهعلم روی آوردند. نمونههای تیپیکال و عیان آن ویروسیاب مستعان، واکسنهای متنوع داخلی کرونا، نظریهپردازان نابغهای چون رائفیپور، عبدالملکی، جبرائلی و... هستند. این جریان به انتخابات اخیر مجلس هم ورود کرد (
اینجا)
🔹🔹من در این شرایط، شعار و اصرار مسعود پزشکیان بر استفاده از کارشناس را خیلی خوب درک میکنم و مفید میدانم. استفاده از کارشناس یعنی استفاده از «علم» که هیچگاه حقاش در این کشور ادا نشده.
دانشگاه همیشه مسیر خودش را رفته و سیاست مسیر خودش. گاهی هم که اولی برای دومی مزاحمتی ایجاد کرده، دومی از همه توانش برای سرکوب اولی استفاده کرده است. (
اینجا)
لذا دانشگاه اگر عامل مزاحم نباشد، در بهترین حالت جایگاه آن همان چیزی است که سعید جلیلی صادقانه به آن اشاره میکند: دانشگاه یک فرصت و ظرفیت است برای افزایش پول و اقتدار. یعنی تفسیر خاصی از «العلم سلطان» است که
اینجا نقد کردهام.
🔸چنین نگاهی به دانش و دانشگاه، یک نگاه کارکردگرایانه است. در کارکردگرایی «نقش»(role) مهم است و نقش به راحتی قابل جایگزینی است. اگر نقش دانشگاه تولید ثروت باشد، میتواند با هر چیز دیگری از جمله شبهعلم، جایگزین شود.
اما در نگاهی که من اشاره کردم، دانشگاه یک ضرورت است نه یک فرصت. ضرورتی برای نشان دادن درست واقعیت. این ضرورت با هیچ چیز دیگر قابل جایگزینی نیست. چون واقعیت قابل جایگزینی نیست.
ممکن است یک شخص یا دولت، «عددها» را به عنوان محصول کار دانشمندان غربزده انکار کند، ولی به زودی با سیلی واقعیت پشت این عددها بیدار خواهد شد!