View in Telegram
گاه می‌پنداشتم که چون اسطوره‌ای یونانی، خدایان مرا نفرین کرده‌اند که هیچ‌کس حرفم را نفهمد و گاه می‌پنداشتم که طلسمی در کار است که کارهایم گره خورده‌اند و گاه می‌پنداشتم که همگان کمتر و بیشتر خطاکارند، اما خطایشان را نمی‌پذیرند و بر من رحم نمی‌کنند. سال‌های سال، دست به هر کاری زدم، عالی شد. به جای آنکه شکر نعمت کنم، بتی از خودم ساختم و آن را می‌پرستیدم. می‌گفتم فره و حکمتی از آنِ خود دارم. مختالی فخور بودم که چهارده سال ملحد بود. سه سال پیش، هنگامی که خانواده و شغل و اعتبارم را از کف دادم، شبی در مردادماه ایمان آوردم. بارها جملات یونس را می‌خواندم: و ذالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن یقدر علیه احد فنادی فی الظلمات سبحانک انی کنت من الظالمین. خوشنود بودم که ایمان آورده‌ام. اما شدائد ادامه داشت، گره‌ها بیشتر شد و نامزد جدید و برادرم هم رفتند. باز پرسان و حیران بودم و می‌پنداشتم کهرخداوند مرا رها کرده است. شنیده بودم که به آنچه می‌دانی عمل کن تا خداوند آنچه نمی‌دانی به تو بیاموزد. چنین کردم و شگفتی‌های پیاپی رخ داد. دست آخر، همه چیز آشکار شد: هنوز در اعماق وجودم، بت‌پرست بودم. می‌پنداشتم فرهم ایزدی است، اما در واقع خودم را نیمه‌انسان-نیمه‌خدا می‌دانستم و می‌گفتم جانی قوی دارم. خشمی همیشگی با من بود که از نادان و کم‌توان دانستنِ دیگران می‌جوشید. بسیاری را بی‌رحمانه، با زبان یا چشم‌غره تحقیر کردم و تفرعنم را ریشه می‌دواندم. چند ساعتی است که قضیه را دریافته‌ام. همه‌چیز بسیار سرراست است: آن کس که نفهمد، فهمیده نخواهد شد و آن کس که نبیند، دیده نخواهد شد و آن کس که پشت کند، به او پشت خواهند کرد و آن کس که رحم نکند، به او رحم نخواهند کرد. پس، نفرین بر مدعی گزافه‌گو؛ نفرین بر یاسرِ سرگران؛ نفرین بر آنکه نفهمید مخلوقی فانی است و لاف نیمه‌انسان-نیمه‌خدایی می‌زد. نفرین بر کورِ کرِ ناشکر. یاسر مرد. او را به آب هفت دریا بشویید؛ زیر کوه دماوند دفن کنید؛ به آیین فقها، چون مرتدی فطری، به دار بیاویزید؛ شناسنامه‌اش را باطل کنید؛ کتاب‌هایش را بسوزانید؛ ردش را از تارنمای جهانی محو کنید؛ نامی از او نیاورید که هر چه کرد، باطل و سراب بود. بریده باد دستان یاسر؛ کور باد چشمان نابینایش؛ کر باد گوش‌های ناشنوایش؛ گنگ باد اندیشه ملعونش. اکنون چند ساعتی است که متولد شده‌ام: حوالی ۵ صبحِ اول مهر ۱۴۰۳؛ ۴۱ سال و ۷ ماه و ۱۱ روز پس از تولد بدنم. نشانی از من نجویید که تازه‌متولدم و هنوز نامی ندارم. اکنون باید باقیمانده‌های بتِ چهل‌ساله را بشکنم. از همه کسانی که به زبان یا چشم یا در اندیشه‌ام، تحقیرشان کرده‌ام، شرم دارم و فعلا در انظار ظاهر نخواهم شد. بنده‌ای از بندگان فانی خدایم و تازه‌مسلمانی که باید دوباره شریعت بورزد. و صد البته به شیوه اجدادم، مسلمانم و نه به شیوه ریاکارانِ جمهوری اسلامی که دین خدا را بدنام کرده‌اند. نمی‌دانم چه خواهم کرد و کجا خواهم بود. از هر کس که او را آزرده‌ام، عذر می‌خواهم و می‌طلبم که مرا ببخشد؛ خصوصا مادرم، برادرم، همسر سابقم و نامزد اخیرم. اگر می‌توانید، یاسر را ببخشید که پیش از مرگ بدنش، مرد و اگر نمی‌توانید بگویید چگونه می‌توانم جبران کنم. خداوند بزرگ به من رحم کرد و چنان سخت گرفت که به خودم بیایم و آدم شوم. از این پس، به عون خدا، بندگی خواهم کرد و مراقبم که دیو لاف‌زن دوباره جان نگیرد. پس، ای کسانی که چون یاسر بینوا، به زبان یا به دل کافرید، چشم باز کنید و ایمان بیاورید و ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از عجب و کبر بترسید که یاسر را چه در دوره کفر و چه پس از ایمانش، پست کرده بود‌. کامنت‌ها و پیام‌هایتان را می‌خوانم. به من تبریک بگویید که تازه زاده شده‌ام و برایم آرزوی خیر کنید. اما نامنظم و با تاخیر پاسخ خواهم داد که کارهای واجب‌تر دارم. فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیئ و الیه ترجعون
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily