🔴Theory of everything
یا شاهکلیدی به نام "حکمرانی"
جمله معروفی هست از توماس هابز که "انسان، گرگ انسان است." او میگفت انسان موجودی است که بر سر میل به قدرت و ثروتِ بیشتر، مدام در تنازع با دیگران است.
اگر این حرف درست باشد، جهان، خیلی تاریک خواهد بود. مثلا فرض کنید پزشکان سعی نمیکنند سلامت عمومی بیشتر شود، چون کسب و کار آنها مختل میشود. این تصوری بود که عدهای در دنیا در دوره فراگیری کرونا هم داشتند. یا در کشور ما معلمان، ناشران آموزشی و متصدیان آموزش عمومی سعی نمیکنند کنکور برداشته شود یا اثر آن کم شود، چون در آن صورت اثر خودشان کم میشود. یا مثلا گروهی که از وجود تحریم و نپیوستن ایران به FATF نفع بیشتری میبرند تا از رفع تحریم، سعی نخواهند کرد و اجازه نخواهند داد تحریم برداشته شود. ولو به قیمت نابودی یک نسل و یک کشور با تمدن چند هزار ساله تمام شود. یا مثلا "حکمرانان" یعنی آنها که نسخههای درمان برای تقریبا همه بیماریهای مدیریتی در کشور دارند، سعی نخواهند کرد مشکلات برطرف شود چون حیات آنها در بقای مشکلات کشور است!
با این آخری یعنی همین واژه بیسر و ته "حکمرانی" الان کار دارم. چیزی که یک دههای است مهمان فضاهای آکادمیک، سیاسی و ژورنالیستی ایران شده است. از قرار معلوم "مهمانی" است که خوب هم جا خوش کرده و دارد خود میزبان را از خانه بیرون میکند. مثلا حرفهایی شنیده میشود از اینکه دوره نهادی سنتی به نام «دانشگاه» گذشته و علم امروز باید در خدمت حل مشکلات دولت باشد.
اما«Governance» در کشورهای توسعه یافته هرچه باشد، با "حکمرانی" در ایران فاصله نجومی دارد. این تفاوت اغلب برمیگردد به افرادی که governance را به ایران وارد کردند و آن را ترجمه و تفسیر کردند. اگر governance به سه بازیگر اصلی در توسعه، یعنی دولت، بخش خصوصی و نهادهای مدنی توجه متوازن دارد، "حکمرانی" در ایران برای بسط ید اولی (یعنی دولت) درجهت کنترل دومی و سومی (یعنی بخش خصوصی و نهادهای مدنی) ابداع شده است.
به همین دلیل برای مدیران و متولیان دولتی بسیار جذاب است. این جذابیت باعث سرازیر شدن بودجه نهادهای دولتی و حاکمیتی به سمت توسعه این مفهوم شده است.
🔹نگاه هابزی شاید یک نگاه بدبینانه به اندیشه حکمرانی است. لذا بگذارید یک نگاه واقعبینانهتر اتخاذ کنم:
اسم این نگاه را میگذارم نگاه theory of everything یا به تعبیر سادهتر نگاه «شاه کلیدی» به حکمرانی.
مجموعهای را میشناسم که در آن واحد پروژه چندصد میلیونی با سازمان محیط زیست برای احیا دریاچه ارومیه! داشت، پروژه چندصد میلیونی با سازمان تبلیغات اسلامی! برای برنامهریزی فرهنگ در کشور و پروژه چند ده میلیونی برای تحول در علوم انسانی!
اعضا و پژوهشگران این مجموعه هم نه متخصص محیط زیست هستند، نه تخصصی در فرهنگپژوهی و هنر و جامعهشناسی دارند و نه از ماهیت علوم انسانی چیزی میدانند. همه آنها سیاستگذار و حکمران هستند. تنها چیزی که به آنها اجازه گرفتن همه این پروژهها را میدهد، غیر از اعتماد به نفس خودشان، ضعف نظری مدیران دولتی در لزوم
تفکیک و تقدم «فهم مساله» بر «حل مساله» است. درواقع یک مدیر دولتی که پول و امکانات دارد و میداند میز مدیریت چندسالی بیشتر به او وفا نخواهد کرد، میخواهد به سرعت یک اقدام روبنایی و عاجل برای حل مسالهاش کند.
🔸یک مثال خوب که شاید سالهای بعد بتوان در موضوع «حکمرانی بد» آن را در دانشگاهها تدریس کرد، فیلترینگ اخیر اینترنت است.
مدیر، با یک جنبش اعتراضی مواجه میشود. آقای حکمرانِ همهچیزدان به او میگوید منشا آن فضای مجازی است و راه حل مساله، محدود کردن اینترنت است. مدیر اعتماد میکند و فیلتر میکند.
نتیجه واضح است: قشر جوان و نوجوان که بدنه اصلی جنبش اعتراضی هستند به راحتی فیلتر را دور میزنند و افراد گیر کرده پشت فیلتر مثل میانسالانی که دلخوشی و سرگرمیشان گروههای خانوادگی و بازنشستگی در واتساپ بود و بخشی از وقتشان را در اینستاگرام میگذراندند، همچنین خیل کسب و کارهای اینترنتی و جامعه آکادمیک نیز با خشم و نارضایتی از این اقدام، به جنبش میپیوندند.
این یک نمونه از «حل مساله» بدون «فهم ابعاد و اعماق مساله» است که حکمران محترم با راهحل مشعشع خود، ابرو را که درست نمیکند، هیچ، چشم را هم میزند کور میکند!
خشک شدن دریاچه ارومیه به عنوان یک
ابرمساله اجتماعی، انسانی و محیط زیستی نمونه دیگر است و با توسعه روز افزون این مفهوم در همه سطوح باید منتظر خشک شدن سایر چشمهها و بسته شدن روزنهها باشیم...
پ.ن: به این موضوع ادامه خواهم داد.