آمین

#سهراب_سپهری
Канал
Искусство и дизайн
Социальные сети
Семья и дети
Новости и СМИ
Персидский
Логотип телеграм канала آمین
@aminhaghrahПродвигать
767
подписчиков
7,58 тыс.
фото
860
видео
1,77 тыс.
ссылок
درباره ی اجتماع، فرهنگ، هنر و هرچه که دغدغه‌ی روزانه است. ارتباط با آمین: @aminhaghrah1

به یاد #صادق_هدایت
اثری منتسب به #سهراب_سپهری

@aminhaghrah
▪️
سهراب عزیز
...امروز ظهر و دیروز با #ضیاپور بودیم و راجع به تو با او صحبت کردم. قرار شده به تو برای پاییز بورسی بدهد. حتما کارت را درست کن و زود بیا [رم]. این جا شهر زیبا و باعظمتی است...".

بریده‌ای از نامه فروغ به سهراب، رم. ۱۹۵۶

شرح عکس:
#فروغ فرخزاد و #سهراب سپهری
اشاره:
۳۰آذر، بیست و یکمین سالگرد درگذشت جلیل ضیاپور (پدر نقاشی مدرن ایران) است.

@aminhaghrah
Forwarded from اتچ بات
▪️
چه کسی از گنجینه‌ی تجسمی صدا و سیما خبر دارد؟
"آیا تابلوهایی که در حراجی‌های خارج از کشور به فروش می‌رسند مربوط به مجموعه‌های دولتی‌اند؟!"

امروز با دیدن برخی تصاویر انحصاری، از آرشیو رادیو تلویزیون ملی ایران در دوره‌ی پهلوی در صفحه‌ی منتسب به یکی از شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی زبان خارج از کشور، یاد هشدار چند سال پیش #کامران_دیبا افتادم درباره‌ی سرنوشت گنجینه‌ی هنریِ در اختیار رادیو تلویزیون ملی.

دیبا (به عنوان یکی از چهره‌های جریان‌ساز در عرصه‌ی هنر معاصر ایران) در یادداشتی کوتاه در صفحه‌ی فیس‌بوکش (به سال ۲۰۱۴) اشاره کرده بود که از سا‌ل‌های میانی دهه‌ی ۴۰ به بعد، خریداران اصلی آثار هنری در ایران، مدیران دستگاه‌های دولتی بوده‌اند.
مثلن رییس بانک مرکزی وقت (سمیعی) چون شخصن دوست‌دار آثار #سهراب_سپهری بود مجموعه‌ای از تابلوهای نقاشی او را برای نصب در دفاتر اداری شعبات این بانک خرید.

یا این‌که در حراج #رشت_۲۹ در سال‌های پایانی دهه‌ی۴۰ که اولین حراج هنری ایران لقب گرفت #هویدا (نخست‌وزیر وقت) دستور خرید تعداد قابل توجهی از تابلوهای نقاشی نوگراها را برای نصب در دفتر نخست وزیری و اماکن مربوطه را صادر کرد.

هدف اصلی دیبا از آن یادداشت اما توجه دادن فعالین حوزه‌ی تجسمی به وضعیت نامعلوم یکی از با ارزشترین گنجینه‌های هنری کشور بود.

در امتداد موارد پیش‌گفته، گویی خرید تابلو از هنرمندان تراز اول برای تزئین و نصب در دفاتر مربوط به تلویزیون در تهران و شهرستان‌ها از سیاست‌های اصلی رادیوتلویزیون تحت مدیریت #رضا_قطبی نیز بود و با این رویکرد در طول چندین سال مجموعه‌ی گرانسنگی متشکل از آثار هنری نوگرها (از #بهمن_محصص گرفته تا سهراب و #ناصر_عصار و #لیلی_متین_دفتری و...) در سازمان رادیو تلوزیون گرد آمد که به زعم دیبا بعد از گنجینه‌ی موزه‌ی هنرهای معاصر تهران، یکی از پرارزش‌ترین مجموعه‌های هنری دولتی بود.

در اهمیت این گنجینه همین بس که دیبا در آن یادداشت تاکید می‌کند اگر مسئولیتی داشت بی فوت وقت مساله را با رییس جمهور در میان می‌گذاشت و به تعجیل، در اولین گام، اقدام به لیست‌برداری از آثار موجود می‌کرد چون به زعم او با در نظر گرفتن افزایش بی‌سابقه‌ی قیمت این آثار و ظهور تابلوهای تقلبی، شاید وسوسه‌ ایجاد کند و در آینده جایگزین شدن کپی آثار با اصل آنها تبدیل به معضل مهمی شود!

خب! حالا با گذشت ۵سال از آن هشدار، سوالاتی هست که هم‌چنان پی‌پاسخ مطرح‌اند:
۱. آیا نسخه‌ی اصل آثار، همچنان در گنجینه‌ موجود است؟
۲. اگر هست آیا همچون نمایش آثارِ دهه ۵۰ در شیراز، امکان نمایش‌شان هست؟
۳. آیا درست است برخی از تابلوهایی که در حراجی‌های خارج از کشور به فروش رسیده مربوط به همین مجموعه‌های دولتی و آن‌ گنجینه‌ی ملی‌اند؟"

والله اعلم...

#روزانه
@aminhaghrah
آمین
▪️ #بیژن_صفاری #گالری_چوم #انزلی @aminhaghrah
▪️
آن ذهن ظریف...
به بهانه‌‌ی نمایش آثار بیژن صفاری در بندرانزلی

#بیژن_صفاری (متولد ۱۳۱۲، لاهیجان - درگذشته‌ی ۱۳۹۸، پاریس) معمار، نقاش، مترجم، استاد دانشگاه و از چهره‌های تاثیرگذار در عرصه‌های هنر و فرهنگ در دهه‌های ۳۰، ۴۰و ۵۰ خورشیدی‌ بود.
او فرزند محمدعلی‌خان صفاری ( ۱۲۷۷، #لاهیجان - ۱۳۶۶، تهران) شهردار تهران در دهه‌های ۳۰ و ۴۰، عضو مجلس سنا در دوره‌های ۶ و ۷، نماینده‌ی لاهیجان در مجلس شورای ملی ادوار ۱۸ و۱۹ و۲۰ و رئیس دانشگاه تبریز است.

صفاری تحصیلات دانشگاهی خود را در مدرسه‌ی هنرِ بوزار پاریس گذراند و پس از تکمیل تحصیلات‌در مدرسه‌ی ویژه‌ی معماری سوییس و فرانسه، در سال ۱۳۳۸ به ایران بازگشت. او پس از حضور در ایران ضمن تدریس در دانشگاه تهران در رشته‌ی معماری، با تاسیس یک شرکت معماری خصوصی، فعالیت‌هایش را در این زمینه آغاز و مجموعه‌های تئاتر شهر و بوستان دانشجو را طراحی و باغ فردوس را مرمت کرد. این در شرایطی بود که کار نقاشی را نیز به جد پی می‌‌گرفت.

صفاری در سالهای ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۶ ضمن همکاری با سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران به عنوان مشاور، مدیریت هنری کارگاه نمایش رادیو و تلویزیون ملی ایران را نیز بر عهده داشت. کارگاه نمایش به پیشنهاد او، خجسته كيا و #فريدون_رهنما، در اواسط تیرماه سال ۱۳۴۸ توسط رادیو تلویزیون دولتی و با هدف كمک به بازيگران، نويسندگان و كارگردانان و به جهت پژوهش در زمينه‌ی اجراهای غير متداول تئاتر‌ی در چهارراه يوسف‌آباد تشكيل شد و با مدیریت او و حضور عباس #نعلبندیان، ایرج انور، #آربی_آوانسیان و #داوود_رشیدی با ایجاد موجی تازه، تاثیر به سزایی بر فضای هنرهای نمایشی کشور گذاشت.

بیژن صفاری در کنار #مارکو_گریگوریان، #سیراک_ملکونیان، #سهراب_سپهری، #پرویز_تناولی و منوچهر شیبانی «گروه هنرمندان معاصر» ایران را تشکیل داد و عضو موثر و برنامه‌ریز جشن هنر شیراز و مسئول بخش تئاتر آن بود.
او به همراه #هوشنگ_کاظمی از جمله اولین استادانی بود که در دانشگاه، طراحی پوستر را به دانشجویان آموخت.
صفاری در زمینه‌ی ترجمه نیز فعالیتهایی داشت. ترجمه‌ی دو فصل "تئاتر و فرهنگ" و "تئاتر شرق و غرب" از کتاب "تئاتر و همزادش" اثر آنتونن آرتو، از اوست که معرف نظریه‌ی "تئاتر شقاوت" به جامعه تئاتری ایران شد.

بیژن صفاری در سال ۱۳۵۷ به فرانسه مهاجرت کرد و تا زمان حیات در آن‌جا زیست. آثار او طی سالهای اخیر در چند نمایشگاه انفرادی و گروهی داخلی به نمایش در آمده است و حالا (یک‌سال پس از مرگش) در #انزلی در معرض دید پی‌جویان هنر قرار خواهد گرفت.

درباره‌ی بیژن صفاری و تاثیرش بر هنر معاصر ایران حرف بسیار است. خوب‌ترین‌هایش را هم بزرگان هنر و اندیشه گفته‌اند.
از نظر #ابراهیم_گلستان او "منحصر به فرد" است.
#داریوش_شایگان او را "یکی از دست‌نیافتنی‌ترین نقاشان ایرانی" دانسته که "درک صفات مختلف او بسیار دشوار است".
و #ژان_کلود_کریر بیژن صفاری را این‌گونه وصف می‌کند:
بیژن؛ ذهنی ظریف، روز به روز تغذیه شده، همواره تیز، زبانی انعطاف‌پذیر، دقیق، با قضاوتی آرام اما سختگیر... دستی مطمئن و صبور به عنوان نقاش، دستی که هنرمند می‌تواند از او همه چیز بخواهد، حتا دشوار، حتا حیرت‌انگیز. مردی که اگر نبود، هنر و تئاتر ایران روح خود را در راه، گم می‌کرد..."

@aminhaghrah
▪️
امان از این چینی‌های نازک!
این سنگِ قبر، مرحمتیِ شهرداری کاشان برای مزار #سهراب سپهری است.
این‌که شهرداری نام و نشان خودش را به آن درشتی زده پای کار، به کنار! روی سنگ، ترجمه‌ی انگلیسی شعر معروفی از سهراب حک شده که متن فارسی‌اش هم روی سنگ آمده. حضرات در ترجمه‌ی انگلیسی، "چینی" (نازک تنهایی من)، را "مردم چین" ترجمه کرده‌اند! بالطبع شعر سهراب هم شده این:
"نرم و آهسته بیایید، مبادا ترک بردارد، مردمان چینی نازک تنهایی من!"

@aminhaghrah
▪️
روزی که سهراب در رفت!
حدیث نفس، #حسن_کامشاد، تهران، نشر نی، جلد۱

#روایت
#کتاب
#سهراب_سپهری
@aminhaghrah
Forwarded from اتچ بات

مورد عجیب سهراب!

گزارشی می‌خواندم از کاخ موزه‌ نیروی دریایی #انزلی. کارشناس موزه طی مصاحبه‌ای از ماجرای عجیبی پرده برداشته.

روایت‌ کرده؛ واحدهای گشت نیروی دریایی ارتش، چندسال پیش، دو اثر نقاشی از #سهراب_سپهری که قاچاقچیان قصد خارج کردنشان از کشور داشتند را کشف، و برای نگهداری به کاخ موزه‌ نیروی دریایی انزلی انتقال داده‌اند. بنابر اظهارات ایشان این دو تابلو تا سال ۱۳۹۶ در شرایط نامناسبی روی دیوار موزه نصب بوده اما حالا در محفظه‌ای شیشه‌ای نگهداری و در معرض دید عموم قرار دارند.

کارشناس موزه اضافه کرده‌ست که از محل فروش، مقصد قاچاق و صاحبان اصلی این آثار اطلاعاتی در دست نیست و دیگر این‌که اصالت این آثار هنوز توسط کارشناسان هنر تجسمی بررسی نشده است.

خب!
من هر دو تابلوی منسوب به سهراب را پیش از این جریانات دیده‌ام! نمی‌دانم پیش از ماجرای قاچاقش بوده یا پس از کشف و ضبطش. این را باید مسئولان موزه پاسخگو شوند.

سال ۹۲ مدیر فستیوالی بودم که نمایش آثار برگزیده‌ش در کاخ موزه انزلی بود. همان‌وقتها تابلویی از سهراب را در حراج تهران میلیاردی فروخته بودند. تا آن موقع اما خبری از تابلوهای او روی دیوارهای موزه نبود. مدیر موزه از هنرهای تجسمی اطلاع چندانی نداشت اما جشنواره اسباب نزدیکی و رفاقت‌مان شد. در یکی از روزهای نمایشگاه من را به اتاق کارش دعوت کرد تا چیزی را نشانم‌ بدهد. از پس پرده و گوشه‌ی پنجره! استوانه‌ای را بیرون کشید که درونش دو بومِ لول شده بود. وقتی بازشان کرد چیزی را که می‌دیدم باورم نمی‌شد: دو اثر از سهراب سپهری!
نظرم را درباره‌ی تابلوها جویا شد. فهمیدم که از ارزش‌ مادی کارها بی‌خبر است! گفتم که چقدر می‌ارزند و نباید این‌طور بد نگه‌داری شوند. بعد از اصالت آثار پرسیدم. دو سند نشانم داد. اصالت یکی از آثار توسط کارشناسان تایید شده بود و دیگری (اگر اشتباه نکنم) نه.

حالا با خواندن مصاحبه‌ کارشناس موزه و تداعی خاطره، چند سوال به ذهنم خطور کرده:
۱-کشف تابلوها از قاچاقچی‌ها دقیقن در چه سالی اتفاق افتاد؟
۲-اگر پیش از سال ۹۲ بوده، پس چرا این‌طور مشکوک و غیرایمن در موزه نگهداری می‌شد، طوری که گمانم این شد به جز من و مدیر موزه کس دیگری از وجودشان مطلع نیست!
۳- اگر قاچاق بعد از ۹۲ اتفاق افتاده، آیا این گمانه درست است که سرقت آثار از درون خود موزه صورت گرفته؟
۴-دلیل تاکید کارشناس موزه بر عدم تایید اصالت آثار توسط کارشناسان چیست؟ این در حالی‌ست که برگه‌ کارشناسی، با امضای کارشناسان رسمی، به پیوست هر دو تابلو (حداقل تا پاییز ۱۳۹۲) در خود موزه موجود بود!


✔️ پانوشت:
آن‌طور که اطلاع دارم (پیشتر از مدیران موزه پرسیدم و از نزدیک هم مشاهده کرده‌ام) آن دو اثر (نقاشی ناصرالدین شاه و کمال‌الملک) که کارشناسان محترم موزه به آن اشاره کرده‌اند، نسخه‌ اصل اثر نیستند و مانندکشی شده‌اند. اساسن گمان نمی‌کنم جز آن تابلوی سهراب، اثر نقاشی قیمت‌دار دیگری در این موزه باقی مانده باشد! مگر این که خلافش ثابت شود. که خدا کند بشود!


#روزانه
@aminhaghrah
آمین
▪️ احمد #شاملو در پشت صحنه‌ی فیلم‌فارسی "داغ ننگ" [ کارگردانی مشترک با #ایرج_قادری | سال ۱۳۴۴ ] @aminhaghrah
▪️
شاملو؛ دوگانه در خطابه و عمل!

این روزها انتشار سندی مبنی بر درخواست احمد #شاملو از دربار #پهلوی (سفارت ایران در فرانسه و نخست وزیر وقت؛ #هویدا) برای تامین هزینه‌های درمانش در پاریس در سال ۱۳۵۲، مساله‌ساز شده است.

افشای این سند، دال بر دوگانگیِ در خطابه ‌و عمل، هم اسباب پریشانی و‌ یاس دسته‌ای از علاقه‌مندانش شده که افزون بر اعطای لقب شاعر ملی (که به حکم عظمت تولیدات ادبی‌اش، حق‌اش است و بی‌راه نیست) ردای راهبری اجتماعی بر تن او دوخته‌اند، و هم مبدا خشم و صدور تکفیریه و تکذیبیه ازسوی هوادارانی که عمدتن خود را در یکی از رسته‌های رادیکال‌های تحولخواه، ناسیونالیست‌ها یا ا‌پن مایند‌ها، جلوه داده‌اند.

مساله این‌جاست که این کنش و منش پارادوکسیکال از آقای شاعر فقط محدود به ماجرای او و هویدا نیست. که در فرازهایی دیگر از زندگیِ نه فقط خصوصی، که اجتماعی او مکرر شده است.

تقریبن تمام تولیدات سینمایی احمد شاملو (چه فیلم، و چه فیلمنامه) به نسبت مدعیات روشنفکرانه و انقلابی او (بر مبنای الگویی که خود برای سنجش آثار هنری و ادبی متعالی وضع کرده) مبتذل‌اند (در این‌باره پیشتر نوشته‌ام و دیگرانی انگشت‌شمار هم نوشته‌اند)
این‌جا عجالتن اشاره به ماجرای او و سهراب به اندازه‌ی مکفی روشنگر است:

احمدشاملو در اعتراضی خشن و صریح به #سهراب_سپهری و اشعار ملایم و انسانی‌اش، جدای از نقد زبان شاعرانه‌ی او، بر او می‌تازد که چرا در هنگامه‌ی هیاهوی کشتار (قریب به یقین ماجرای خونین سیاهکل) این‌طور بی‌دغدغه، از (گِل نکردن آب) می‌سراید:
آب را گِل نکنیم
در فرو دست انگار
کفتری می‌خورد آب...

فارغ از پاسخ سهراب، مساله این‌جاست که در همان سالِ کشتار (۱۳۴۹) شاملو فیلم نامه‌ای مستند نوشت و خودش همآن را کارگردانی‌ کرد با عنوان "رقص قاسم آبادی!"...
البته که بعدها در مصاحبه‌ای توجیه‌اش برای خلقِ این فراورده‌ی سینماییِ بی‌درد و آن فیلم‌فارسی‌های مبتذل، غمِ نان بود. خب! و حالا اگر زنده بود، حکمن خوفِ جان ادله‌‌اش می‌شد برای این تعارض در شعار و عمل؛ شعارِ "بَر حاکمیت بودن"، و تقاضای از حاکمیت برای مساعدتِ در عمل!...
.

●پانوشت:
عده‌ای با‌ برافراشتن پرچم دفاع از حوزه‌ی خصوصی، افشای اسنادی این‌چنینی از مشاهیر یا اسطوره‌های ملی-میهنی را نکوهش می‌کنند. تاسف برانگیز و شرم‌آور است؛ کارِ عقلای یک ملت به جایی رسیده که این‌طور عیان و بی‌پروا، فرشته‌ی سوخته‌بالِ حقیقت را مذبوحِ درگاهِ خداوندگار مجعولِ مصلحت می‌خواهند...


@aminhaghrah
▪️
کی گوش‌می‌کند به پیام سروش ما؟!
[ مروری بر برخی اشتباهات کتاب‌های درسی ]
#مهدی_شعبانی

در اولین نشست از سلسله‌نشست‌های استانداردسازی کتاب کودک و نوجوان در مرکز مطالعات فرهنگی تهران، به تاریخ یکشنبه هفدهم بهمن ۱۳۹۵،‌ به برخی اشتباهات و تناقضات آموزشی کتاب‌های درسی اشاره کرده‌ایم که هنوز مقاله‌اش منتشر نشده‌‌است. در این نوشتار کوتاه به برخی از اشکالات کتب درسی مروری خواهیم داشت (برخی موارد را احتمالاً قبلاً شنیده‌اید):


● فارسی۲ (پایهٔ یازدهم، دورهٔ دوم متوسطه، رشته‌های انسانی، تجربی، ریاضی و معارف).
این دو سطر سست در صفحه ۴۹ کتاب فارسی۲ به نام #سهراب_سپهری آمده‌است که درست نیست:
زندگی رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من وزن رضایتمندی‌ست
این بند از کیوان شاهبداغ‌خان است که اشعار سطحی و عامه‌پسند می‌سراید.

●فارسی پنجم
در درس«#فردوسی، فرزند ایران» صفحهٔ ۹۱ به جای زال و سیمرغ نوشته‌اند:
زاغ و سیمرغ
البته این نام در صفحهٔ ۹۵ درست آمده‌است: سام نام فرزند را زال گذاشت.

●فارسی دهم
در صفحهٔ ۱۸ وند جمع‌ساز «ها» را پسوند ساخت واژه دانسته‌اند که درست نیست زیرا "ها" پسوند اشتقاقی و واژه‌ساز نیست. خوب بود مؤلفان فرق وندهای اشتقاقی و صرفی را هم بیان می‌کردند.

●فارسی نهم
در صفحهٔ ۳۱ دو بیت زیر را به #مولانا جلال‌الدین (مولوی) نسبت داده‌اند:
تا توانی می‌گریز از یار بد
یار بد بدتر بود از مار بد
مار بد تنها تو را بر جان زند
یار بد بر جان و بر ایمان زند
که از مولوی نیست.

●فارسی دهم
در درس ستایش ابیاتی را به #عطار نسبت داده‌اند، این ابیات در الهی‌نامه نسخهٔ فواد روحانی نیامده‌است و ایشان در صفحهٔ ۶۳ نوشته‌اند: «این دیباچه را دیگران ساخته‌اند، خطبهٔ آغاز الهی‌نامه و اجزایی از خاتمهٔ آن مسلماً سرودهٔ دیگران است».
جالب این‌که مؤلفان کتاب درسی در بخش منابع، منبع این ستایش را الهی‌‌نامهٔ عطار به تصحیح فواد روحانی، ذکر کرده‌اند! اما این نُه بیت که در درس ستایش آمده‌است در نسخهٔ مورد نظر نیست. دکتر شفیعی‌کدکنی هم در تصحیح الهی‌نامه معتقد است این ابیات از عطار نیست.
چهار بیت از این ابیات الحاقی در تصحیح هلموت ریتر آلمانی آمده‌است:
چو در وقت بهار آیی به دیدار
حقیقت پرده بردارد ز رخسار
فروغ رویت اندازی سوی خاک
عجایب نقش‌ها سازی سوی خاک
زهی گویا تو و کام و زبانم
تویی هم آشکارا هم نهانم
هر آن وصفی که گویم بیش از آنی
یقین دانم که بی‌شک جان جانی
(الهی‌نامه، چاپ استانبول، مطبعهٔ معارف، ۱۹۴۰: صفحات ۴، ۶ و ۷).
کاش دست‌کم مؤلفان در بخش منابع این کتاب را معرفی می‌کردند!

به‌این‌ترتیب عجیب نیست که در کتاب جغرافی پایهٔ دهم متوسطه، مرکز استان مازندران که ساری است بابل معرفی شده‌است و در کتاب تعلیمات اجتماعی پایهٔ پنجم هم فرودگاه این استان، با نام بابلسر درج شده‌است!
در تست‌های کنکوری و ورودی تیزهوشان هم گاهی اشتباه دیده می‌شود که پرداختن به آن فرصتی دیگر می‌طلبد، مثلاً در «رحمه‌الله ‌علیها» در فارسی تیزهوشان ششم (مبتکران) ضمیر متصل "ها" را که یعنی آن زن، پسوند جمع گرفته‌اند! و معنی کرده‌اند: رحمت خداوند بر آنان! (درس دهخدا) و محیط میدان نقش جهان را هم در مطالعات تیزهوشان، ۵۰ متر ذکر کرده‌اند! (درس اصفهان).
یک‌سال در کنکور هر یک از اجزای سازندهٔ افعال غیرساده را جداگانه یک واژه و یک‌سال کلاً یک واژه به‌شمار‌می‌آورند! یک‌سال «سخت‌سست»‌ را متناقض‌نما می‌گیرند ‌و یک‌سال نه!
به قول استاد اکبر بهداروند بیدل‌پژوه، چه‌قدر در کنکور آمد که عرفات اثر کیست و در پاسخ نوشتیم بیدل اما کمتر کسی دانست درستش عرفان است و این ناشی از استناد به غلط تایپی تاریخ ادبیات ذبیح‌‌الله صفا (جلد ۵، دفتر ۲، صفحهٔ ۱۳۷۸) بوده‌است.


#آموزش
#آموزش_و_پرورش
@aminhaghrah
Forwarded from اتچ بات
▪️
غذاهای مادرم چه خوب بود. تازه من به او ايراد می‌گرفتم كه رنگ "سبز" خورش اسفناج چرا متمايل به "كبود"ی است. ایران مادرهای خوب دارد و غذاهای خوشمزه و روشنفکران بد و دشت‌های دلپذیر...

[ از نامه #سهراب_سپهری به #احمدرضا_احمدی ]

#روایت
@aminhaghrah
▪️اعتماد به منابع نامعتبرِ اینترنتی، حتی در کتاب درسیِ فارسی یازدهم دبیرستان!
[ این شعر از کیوان شاهبداغی است، نه #سهراب_سپهری ]

#آموزش_و_پرورش

@aminhaghrah
Forwarded from آمین
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تنها صدای برجای مانده از سُهراب
(سپهری در جمعی دوستانه از معماری حرف می زند)
#صدا #شاعر #سهراب_سپهری
@aminhaghrah
آلبوم موسیقی «مسافر»، با صدای زنده یاد #خسرو_شکیبایی، به آهنگسازی "محمدرضا احمدیان" و با محوریت اشعار #سهراب_سپهری، روز یکشنبه، ۲۲اسفند ۹۵، راهی بازار #موسیقی می‌شود.

@aminhaghrah
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تنها صدای برجای مانده از سُهراب
(سپهری در جمعی دوستانه از معماری حرف می زند)
#صدا #شاعر #سهراب_سپهری
@aminhaghrah
Track 01
Abyate tanhayi-sohrab-ahmadi@aminhaghrah
اشعار: سهراب سپهری
صدا: احمدرضااحمدی
موسیقی: فریبرزلاچینی
#سهراب_سپهری #احمدرضا_احمدی #صدا
@aminhaghrah
صدای «احمدرضا احمدی» خوب ترین است. صمیمی، گرم و درست. وقتی کلمه به لحنِ او آغشته می شود سِحر می کند. حالا شعر که باشد...
سالهای دهه ی هفتاد، صدای احمدی بسیار برای ما که تازه جوان بودیم خاطره ساخت. «ابیات تنهاییِ» سهراب هم از همان ها بود که با صوتِ مهربان ش همیشه گی شد. آن جا که از رفیقِ جانِ روزهای شباب می خواند:
صبح خواهد شد
و به این کاسه ی آب
آسمان هجرت خواهد کرد.
باید امشب بروم...

و هی نوار توی قابِ واکمن عقب جلو می کرد...

حالا برای زادروز سهراب، بهترین از آمین، حتمن شعرهایش با صدای احمدرضاست. مجموعه ای که سال 68 با موسیقیِ فریبرزلاچینی جاودانه شد.
#سهراب_سپهری #احمدرضا_احمدی #صدا
@aminhaghrah
سهراب عزیز!
من می خواستم باز هم با تو قهر کنم. چون دو روز آخر را غیب شدی و من نتوانستم با تو خداحافظی کنم. من برایت نامه خواهم نوشت. فقط این کارت را دادم که بدانی به فکرت هستم و در ضمن از حال من هم خبر داشته باشی. امروز ظهر و دیروز با ضیاپور بودیم و راجع به تو با او صحبت کردم. قرار شده به تو برای پاییز بورسی بدهد.حتما کارت را درست کن و زود بیا [رم]. این جا شهر زیبا و باعظمتی است. شیبانی را هم دیدم...اصلا مثل گداهاست و هیچ شخصیت ندارد. آدرسی در زیر برایت نوشتم. حتما نامه بنویس.
خدا حافظ تو/ فروغ
از اوضاع کتاب برایم بنویس و هر وقت چاپش تمام شد برای من هم یک نسخه بفرست.
#سهراب_سپهری #فروغ_فرخزاد
@aminhaghrah
🔽 متن نامه ی صمیمانه ی فروغ فرخزاد به سهراب سپهری/ از رم به تهران
#سهراب_سپهری #فروغ_فرخزاد #سند
@aminhaghrah
امروز (15مهر) سالروز تولد سهراب است. شاعری که حالا دیگر از نقاشی هایش بیشتر از شعرهایش شنیده می شود!
سپهری شاعر انسان بود و نقاش طبیعت (و به شکلی عجیب، این روزها خالقِ گرانترین آثار تجسمی هنر معاصر ایرانی)
آن ها که آثارش را پی می گیرند بیشتر او را هنرمندی درون گرا، عارف مسلک و گریزانِ از جمع تصویر می کنند. و البته کمتر از رفاقت های او نوشته و گفته اند. دوستی با هنرمندان عصیانگری مثل فروغ و محصص و...
رفاقت «سپهریِ» فروتنِ خجول! با «بهمن محصصِ» بی پروا وآتشین خو! از آن دست رفاقت های عجیب و هیجان انگیز تاریخ هنر ماست. و البته که مکاتبات و دلنبشته های میان این دو هم. حالا هم به مناسبت 88 ساله شدن سهراب، یکی از همین نامه ها را به قلم محصص از «آمین» دوره می کنیم...
.
.
جناب سپهری،
قربان تو،… شنیدم که تو هم در رفتی … خیلی خوشحال شدم و صادقانه آرزو دارم که برنگردی. طوری پیش نیاید که مجبور به بازگشت شوی. امیدوارم که خوش و خرم باشی. همین‌طور جناب عصار که یک روز جمعه به اتفاق‌اش و کاظمی به فیلم «جادوگر شهر زمرد» که در سینمای تاج نمایش می‌دادند رفتم و تنها خاطره‌ای است که از ایشان دارم.
… چه بنویسم؟ مسائل زیادند ولی فکر می‌کردم از کجا شروع کنم، برای تو که از آن خراب‌شده دررفتی چه چیزی خوشایندی زیادتری خواهد داشت؟
امروز سفارت ما را خواست و وقتی به آن‌جا رفتم دیدم اولین موضوع برای نامه‌ی تو پیدا شده. خبر مهم این‌که Biennale تهران تشکیل می‌گردد. من که از این خبر شاخ درآوردم. نمی‌دانم حالت تو از شنیدن آن چه خواهد بود و حتماً برای تو نیز «آیین‌نامه» (!) خواهند فرستاد. مسخره است. کشوری که حتا یک طبقه‌ی بورژوایی روشنفکر ندارد Biennale تشکیل می‌دهد. کشوری که با طبقه‌ی هنرمندش مانند طبقه‌ی «نجس‌ها» که در هندوستان وجود داشته رفتار می‌کنند حالا می‌خواهد: «… راه توسعه و پیشرفت هنر ملی (!) نقاشی، مجسمه‌سازی و طراحی را هموارتر…» کند. به هر حال، سهراب خان، بدان و آگاه باش که برای «نجس‌ها» فکر کرده‌اند. برای آن‌ها «به‌سعی هنرهای زیبای کشور، هر دو سال یک بار مقارن تشکیل Biennale جهانی (ونیز) یک نمایشگاه ملی در تهران تشکیل می‌دهند.» و «ماده‌ی ۴ – Biennale تهران به نقاشان، مجسمه‌سازان و طراحان مدرنیست اختصاص دارد.» توجه فرمودید جناب سپهری که دنیا روی آبادانی دارد. چون مطمئن‌ام که «آیین‌نامه» به تو و سایر جنابان آقایان خواهد رسید، به این جهت لازم نمی‌بینم که تزیین روی جلد «آیین‌نامه» را که محصولی از محصولات «گالری استتیک» است بریده و برایت بفرستم، فقط باید عرض کنم که دست‌کمی از طرح «ماه‌پیشونی» تو که در روی جلد «تآتر» زیارت شد، ندارد. گمان می‌کنم که خودت از آن کاری که کردی راضی نباشی.
به هر حال، نمایشگاهی که با آن طرح روی جلد شروع شود خدا می‌داند چه‌گونه ختم خواهد شد و احتیاج به خدا ندارد؛ چون بنده و جنابعالی خوب واردیم.
کسانی از هنر مدرن دم می‌زنند که تا کنون نه از «مدرن» و نه از قدیم چیزی نفهمیده و انتظار نمی‌رود که بفهمند. گمان می‌کنم که برای ما «نجس‌ها» همین طرف‌ها بهتر باشد.
بهمن محصص
رم، ۲۹ اکتبر ۱۹۵۷
#سهراب_سپهری #بهمن_محصص
@aminhaghrah
#سهراب_سپهری #بهمن_محصص
[متن نامه ی بهمن محصص را به سهراب در ادامه از آمین بخوانید]
@aminhaghrah