آمین

#عطار
Канал
Искусство и дизайн
Социальные сети
Семья и дети
Новости и СМИ
Персидский
Логотип телеграм канала آمین
@aminhaghrahПродвигать
767
подписчиков
7,58 тыс.
фото
860
видео
1,77 тыс.
ссылок
درباره ی اجتماع، فرهنگ، هنر و هرچه که دغدغه‌ی روزانه است. ارتباط با آمین: @aminhaghrah1
▪️
باز پرسیدند: مسلمانی چیست و مسلمان کیست؟
گفت: مسلمانی در کتاب‌هاست و مسلمانان در زیر خاک‌اند...


تذکرة الاولیا، #عطار نیشابوری.
ذکرِ حسن بصری

@aminhaghrah
▪️
و گفت: در دنیا هیچ‌چیز نیست که بدان شاد شوی که نه در زیرِ وی چیزی است که بدان اندوهگین شوی، اما شادیِ صافی خود نیافریده است.



از تذکرة الاولیا #عطار نیشابوری. ذکرِ ابوحازم مکی

@aminhaghrah
▪️
و گفت: تو در روزگاری افتاده‌ای که به قول از فعل راضی شده‌اند و به عِلم از عمل خرسند گشته‌اند. پس تو در میانِ بدترین مردمان و بدترین روزگار مانده‌ای...


از: تذکرة الاولیاءِ #عطار نیشابوری. ذکرِ ابوحازم‌مکی

#روایت
@aminhaghrah
▪️
چو چشمه تا به‌ کِی در جوش باشی؟
که دریا گردی اَر خاموش باشی...

#عطار؛اسرارنامه
@aminhaghrah
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️
امان از آموزش!
گزارشگر برنامه‌ی ضبط‌شده‌ی صبحی دیگر، در شبکه‌ی آموزش، پس از قرائت تک بیتِ: هفت شهر عشق را عطار گشت/ ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم، از مولانا، در کنار آرامگاه #عطار نیشابوری، با اعتماد به نفسی مثال‌زدنی آن را معروفترین شعر جناب عطار معرفی می‌کند!

@aminhaghrah
▪️
‏- کجا می‌روی؟
‏• به حجاز
‏- آنجا چه کنی؟
‏• خدای را طلب کنم
‏- خدای خراسان کجاست که به حجاز می‌باید شد؟

‏⁧ #عطار | تذکرة‌الاولیا
@aminhaghrah
▪️
و گفت:
جوانمردی آن است که
خلق را چون خویشتن خواهی
بلکه بهتر.


تذکرة الاولیا | #عطار
#روایت
@aminhaghrah
▪️
و گفت: محبت، امانت خداست...

#عطار؛ تذکره‌الاولیاء
#روایت
@aminhaghrah
▪️
‏و گفت: هر محبت که به عوض بود، چون عوض برخیزد، محبت برخیزد. محبت درست نشود مگر در میان دو تن که یکی دیگری را گوید که: ای من!


#عطار، تذکرة الاولیاء
#روایت
@aminhaghrah
▪️
‏• کجا می‌روی؟
‏- به حجاز
‏• آنجا چه کنی؟
‏- خدای را طلب کنم
‏• خدایِ خراسان کجاست که به حجاز می‌باید شد؟


‏⁧ #عطار | تذکرةالاولیا
#روایت
@aminhaghrah
Forwarded from اتچ بات

چه کسی خطا کرده؟ شاملو یا خیام؟!

از اهالی ذوق کمتر کسی‌ست که آلبوم #رباعیات_خیام را با صدای اغواگر #احمد_شاملو نشنیده باشد. همان که #شهبازیان برایش آهنگ ساخت و #شجریان در فرازهایی از آن آواز خواند...

در قطعه‌ی هفتم همین مجموعه، #شاملو این رباعی را خوانده:
افسوس که بی‌فایده فرسوده شدیم
وز داس سپهر سرنگون سوده شدیم
دردا و ندامتا که تا چشم زدیم
نابوده به کام خویش نابوده شدیم

حتمن برای آن‌ها که اهل مداقه و موشکافی‌ و نکته‌سنجی‌اند، مصرع دوم این رباعی محل مساله بوده است. کجایش؟ "سوده شدن از داسِ سپهر سرنگون!" که اساسن یک ترکیب بی‌معنی‌‌ای می‌شود و ساختنش هم از حضرت خیام بعید است!
داسِ سپهر سرنگون که تشبیهی از هلال ماه است. سوده شدن هم یعنی سائیده شدن. داسِ ماه با آن تیزی‌اش آخرش بتواند ما را درو یا قطعه‌قطعه کند، اما سائیده هرگز! چنین ترکیب غریبی‌ هم البته هیچ‌کس در سابقه‌ی ادبیات فارسی ندیده و نشنیده است، جز در همین رباعی منسوب به خیام که گفته‌اند از او هم نیست و از #عطار است و گویی اول‌بار #صادق_هدایت با همین شکل شبهه‌ناک در نسخه‌ی خودش نشر داده و برخی دیگرانِ بعد از او هم مثل شاملو و... تکثیرش کرده‌اند.

خب! پس حالا درستِ ماجرا چیست؟
من پاسخی منطقی به این شبهه را همین نزدیکی از میان مقالات پنجمین همایش پژوهشهای زبان و ادبیات فارسی (۱۳۸۹) یافتم. در یادداشت #ابراهیم_استاجی؛ استادیار دانشگاه تربیت معلم سبزوار.
استاجی در نقد متن این رباعی منتسب به خیام نوشته که از دیر باز در سنت ادب فارسی، شعرا و نویسندگان، به دلیل مدور بودن و گردان بودن و موثر بودن چرخش فلک، از واژه‌ی "آس" (به معنی دو سنگ گرد و پخی که با آن حبوب را خرد یا آرد می‌کنند/ دهخدا) استفاده کرده‌اند و به عقیده‌ی او درستِ آن رباعی منتسب به خیام (بر اساس نسخه‌های بدل) نه آن‌گونه که شاملو خوانده، بلکه این‌گونه است:
افسوس که بی‌فایده فرسوده شدیم
وز "آسِ" سپهر سرنگون سوده شدیم...
(از سنگینیِ سنگ آسمانِ واژگون فرسوده شدیم)

او برای استدلالش البته نمونه‌هایی از آثار قدما را هم آورده. مثل:

"آس" شدم زیر آسیای زمانه
نیسته خواهم شدن همی به کرانه
[کسایی مروزی]
آسمان آسیای گردان است
آسمان، "آسِ" مان کند هزمان
[کسایی مروزی]

دوستا! جای‌ بین و مرد شناس
شد نخواهم به آسیای تو "آس"
[لبیبی]

همی نثار کند ابرِ شامگاهی دُر
همی عبیر کند باد بامدادی "آس"
[منوچهری] و...

این را هم اضافه کنید:
و پارسیان او را آسمان نام کردند. یعنی ماننده‌ی [سنگِ] آس از جهت حرکت او که گرد است...
[ ابوریحان بیرونی، التفهیم لاوایل صناعه التنجی]


#روزانه
@aminhaghrah
▪️
حکایت حجاج که گفت ای مردمان چه کرد‌ه‌اید که چون من ظالمی بر شما مسلط شد؟!
[ مصیبت‌نامه‌ی #عطار نیشابوری | تصحیح شفیعی کدکنی| بخش۳۸، حکایت۸ ]

#روایت
@aminhaghrah
▪️
آیا حق ظالم است؟!
[ مصیبت‌نامه‌ی #عطار نیشابوری | تصحیح شفیعی کدکنی| بخش۴، حکایت۶ ]

#روایت
@aminhaghrah
▪️
می بباید شد برون از شهر تو...
[ مصیبت‌نامه‌ی #عطار نیشابوری | تصحیح شفیعی کدکنی| بخش۷، حکایت۴ ]

#روایت
@aminhaghrah
▪️
جوانمردی چه باشد؟!

بوسعیدِ مَهنه در حمّام بود
قایمیش افتاد و مردی خام بود

شوخِ شیخ آورد تا بازوی او
جمع کرد آن جمله پیشِ روی او

شیخ را گفتا: «بگو ای پاک جان
تا جوانمردی چه باشد در جهان؟»

شیخ گفتا «شوخ پنهان کردن است
پیشِ چشمِ خلق ناآوردن است!»

این جوابی بود بر بالای او!
قایم افتاد آن زمان در پایِ او

چون به نادانیِ خویش اقرار کرد
شیخ خوش شد، قایم استغفار کرد...

خالقا، پروردگارا، مُنعِما
پادشاها، کارسازا، مُکرِما

چون جوانمردیِ خلقِ عالمی
هست از دریای فضلت شبنمی

شوخی و بی‌شرمی ما را در گذار
شوخِ ما وا پیش چشم ما میار!


• از: منطق الطیر #عطار نیشابوری

شوخ: چرک
قایم: دلاک، حمامی

@aminhaghrah
▪️
گفت: آداب سفر آن است که هرگز از قدم نایستی تا دلت آرام گیرد.
آن‌جا که دل آرام گرفت، مقصد است...


[ تذکره‌الاولیاء | #عطار ]

#روایت
@aminhaghrah
▪️
‏گفت: خواب بدی دیدم. دیدم که خلایق به هیئت گاوان و گوسپندان جمله‌گی سر در آخوری فرو برده به چریدن مشغولند. ‏پرسیدم: تو چه می‌کردی؟ ‏گفت: من نیز چون خلایق. ‏پرسیدم: پس چه فرق میان تو و ایشان؟ ‏گفت: آنها می‌خوردند و می‌خندیدند، من می‌خوردم و می‌گریستم...
‏‌

#تذکره_الاولیاء
#روایت
#عطار
@aminhaghrah
▪️
و پرسیدند: یا شیخ! دلهای ما خفته است که سخن تو در دلهای ما اثر نمی‌کند. چه کنیم؟

گفت: کاش خفته بودی که خفته را بجنبانی بیدار گردد. دلهای شما مرده است...

[ تذکرة الاولیا | #عطار ]

#روایت
@aminhaghrah
▪️
و گفت:
اگر دوزخ را به من بخشند
هرگز هیچ عاشق را نسوزم
از بهر آنکه عشق
خود، او را صد بار
سوخته است...


#عطار
#روایت
@aminhaghrah
▪️
نقل است که احمد گفت: جمله خلق را دیدم که چون گاو و خر از یکی آخور علف می‌خوردند.
یکی گفت: خواجه! پس تو کجا بودی؟
گفت: من نیز با ایشان بودم. اما فرق آن بود که ایشان می‌خوردند و می‌خندیدند و بر هم می‌جستند و می‌ندانستند و من می‌خوردم و می‌گریستم و سر بر زانو نهاده بودم و می‌دانستم.

[ ذکر احمد خضرویه قدس الله روحه العزیز ]

#تذکرة_الاولیاء
#روابت
#عطار
@aminhaghrah
Ещё