آمین

#هویدا
Канал
Искусство и дизайн
Социальные сети
Семья и дети
Новости и СМИ
Персидский
Логотип телеграм канала آمین
@aminhaghrahПродвигать
767
подписчиков
7,58 тыс.
фото
860
видео
1,77 тыс.
ссылок
درباره ی اجتماع، فرهنگ، هنر و هرچه که دغدغه‌ی روزانه است. ارتباط با آمین: @aminhaghrah1
Forwarded from اتچ بات
▪️
چه کسی از گنجینه‌ی تجسمی صدا و سیما خبر دارد؟
"آیا تابلوهایی که در حراجی‌های خارج از کشور به فروش می‌رسند مربوط به مجموعه‌های دولتی‌اند؟!"

امروز با دیدن برخی تصاویر انحصاری، از آرشیو رادیو تلویزیون ملی ایران در دوره‌ی پهلوی در صفحه‌ی منتسب به یکی از شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی زبان خارج از کشور، یاد هشدار چند سال پیش #کامران_دیبا افتادم درباره‌ی سرنوشت گنجینه‌ی هنریِ در اختیار رادیو تلویزیون ملی.

دیبا (به عنوان یکی از چهره‌های جریان‌ساز در عرصه‌ی هنر معاصر ایران) در یادداشتی کوتاه در صفحه‌ی فیس‌بوکش (به سال ۲۰۱۴) اشاره کرده بود که از سا‌ل‌های میانی دهه‌ی ۴۰ به بعد، خریداران اصلی آثار هنری در ایران، مدیران دستگاه‌های دولتی بوده‌اند.
مثلن رییس بانک مرکزی وقت (سمیعی) چون شخصن دوست‌دار آثار #سهراب_سپهری بود مجموعه‌ای از تابلوهای نقاشی او را برای نصب در دفاتر اداری شعبات این بانک خرید.

یا این‌که در حراج #رشت_۲۹ در سال‌های پایانی دهه‌ی۴۰ که اولین حراج هنری ایران لقب گرفت #هویدا (نخست‌وزیر وقت) دستور خرید تعداد قابل توجهی از تابلوهای نقاشی نوگراها را برای نصب در دفتر نخست وزیری و اماکن مربوطه را صادر کرد.

هدف اصلی دیبا از آن یادداشت اما توجه دادن فعالین حوزه‌ی تجسمی به وضعیت نامعلوم یکی از با ارزشترین گنجینه‌های هنری کشور بود.

در امتداد موارد پیش‌گفته، گویی خرید تابلو از هنرمندان تراز اول برای تزئین و نصب در دفاتر مربوط به تلویزیون در تهران و شهرستان‌ها از سیاست‌های اصلی رادیوتلویزیون تحت مدیریت #رضا_قطبی نیز بود و با این رویکرد در طول چندین سال مجموعه‌ی گرانسنگی متشکل از آثار هنری نوگرها (از #بهمن_محصص گرفته تا سهراب و #ناصر_عصار و #لیلی_متین_دفتری و...) در سازمان رادیو تلوزیون گرد آمد که به زعم دیبا بعد از گنجینه‌ی موزه‌ی هنرهای معاصر تهران، یکی از پرارزش‌ترین مجموعه‌های هنری دولتی بود.

در اهمیت این گنجینه همین بس که دیبا در آن یادداشت تاکید می‌کند اگر مسئولیتی داشت بی فوت وقت مساله را با رییس جمهور در میان می‌گذاشت و به تعجیل، در اولین گام، اقدام به لیست‌برداری از آثار موجود می‌کرد چون به زعم او با در نظر گرفتن افزایش بی‌سابقه‌ی قیمت این آثار و ظهور تابلوهای تقلبی، شاید وسوسه‌ ایجاد کند و در آینده جایگزین شدن کپی آثار با اصل آنها تبدیل به معضل مهمی شود!

خب! حالا با گذشت ۵سال از آن هشدار، سوالاتی هست که هم‌چنان پی‌پاسخ مطرح‌اند:
۱. آیا نسخه‌ی اصل آثار، همچنان در گنجینه‌ موجود است؟
۲. اگر هست آیا همچون نمایش آثارِ دهه ۵۰ در شیراز، امکان نمایش‌شان هست؟
۳. آیا درست است برخی از تابلوهایی که در حراجی‌های خارج از کشور به فروش رسیده مربوط به همین مجموعه‌های دولتی و آن‌ گنجینه‌ی ملی‌اند؟"

والله اعلم...

#روزانه
@aminhaghrah
▪️
معمای اردشیر زاهدی!
#احمد_زیادآبادی

#اردشیر_زاهدی در مصاحبه با تلویزیون بی بی سی بار دیگر مواضعی را مطرح کرده که به شدت مورد استقبال جناح اصولگرا در ایران قرار گرفته است.
اردشیر زاهدی فرزند سپهبد فضل‌الله زاهدی از عوامل اصلی سقوط دولت دکتر محمد مصدق و از نزدیک‌ترین و وفادارترین افراد به شاه سابق ایران است. او مدت‌ها در مقام وزیر خارجه و سفیر ایران در آمریکا و بریتانیا در کابینۀ امیرعباس #هویدا، نخستِ وزیر دولت شاهنشاهی خدمت کرده است.

اینک انسانی با این سوابق، با لحنی از وضعیت بین‌المللی و قدرت نظامی جمهوری اسلامی و فرماندهان ارتش و سپاه پاسداران ستایش می‌کند که بیشتر از زبان جناح اصولگرا در داخل ایران شنیده می‌شود. او با تأکید بر اینکه از متهم شدن به حمایت از نظام جمهوری اسلامی هراسی ندارد، در اشاره‌ای تلویحی به سیاست آمریکا و اپوزیسیون برانداز خارج از کشور می‌گوید: "غلط می‌کنند کسانی که تغییر حکومت در ایران را عامل پیشرفت می‌دانند."

بیان این نوع سخنان از طرف داماد سابق محمدرضا شاه، به واقع آن دسته از هواخواهان سلطنت پهلوی را که در پی سرنگونی جمهوری اسلامی هستند، به دردسر انداخته است به طوری که بعضاً می‌کوشند تا او را نادیده بگیرند. با این حال، زاهدی هر از چندی بر صفحۀ تلویزیون‌های فارسی زبان خارج از کشور ظاهر می‌شود و نظرات خود را با تندی و صراحتی بیش از پیش بیان می‌کند.
درحقیقت، مسئله این است که چرا اردشیر زاهدی به این نقطه نظرات رسیده است؟ آیا او با همراهان سابق خود اختلاف شخصی پیدا کرده و صرفاً برای جریحه‌دار کردن آنان چنین مواضعی را می‌گیرد؟ یا اینکه مکنونات قلبی خود را علنی می‌کند؟

اگر زاهدی مکنونات قلبی خود را بروز می‌دهد، باز پرسش این است که به چه علت به این مواضع رسیده است؟ آیا از تأثیر رفتار برخی نیروهای برانداز خارجی و حامیان خارجی آنها بر سرنوشت ایران واقعاً نگران است؟ یا علل و عوامل دیگری در میان است؟ اگر منشأ مواضع او نگرانی از طیفی از جمعیت برانداز و سیاست آمریکا و متحدان منطقه‌ای آن باشد، صرف‌نظر از به جا یا نابجا بودن آن، زاهدی علاقمند است خود را به عنوان شخصیتی "ملی‌گرا" و "وطن‌دوست" به نمایش بگذارد و هزینه‌اش را نیز بپردازد.
در این میان، استقبال اصولگرایان از مواضع زاهدی نیز معنایی جز اذعان به وطن‌دوستی او ندارد! حال آیا اذعان به وطن‌دستی فردی با کارنامه و سابقه و خلق و خوی اردشیر زاهدی از سوی اصولگرایان، امری بدون تناقض است؟

اصولگرایان تاکنون تمامیت حکومت پهلوی و نیروهای مؤثر در آن را به وابستگی، وطن‌فروشی و نوکری اجانب متهم کرده‌اند، حال چگونه است که مواضع فردی در سطح اردشیر زاهدی را به نوعی وطن‌دوستی و ملی‌گرایی تعبیر می‌کنند و با استقبال از آن، در سطح وسیعی منتشر می‌کنند!
لابد خواهند گفت که "میزان حال فعلی افراد است" اما مگر زاهدی نسبت به وفاداری‌اش به شاه پشیمان شده است؟


@aminhaghrah
Forwarded from اتچ بات

مورد عجیب #بهنود!

مسعود بهنود در یکی از داستانهایش از مجموعه‌ی هزار داستان‌ (که تازه دیدمش) دوباره، به ماجرای کشف و انتشار سند درخواست کمک مالی #شاملو از #هویدا پرداخته.

بهنود اینجا از موضع دانای کل، ضمن سرزنش و نصیحت پژوهشگران وطنی به لزوم سنجش اسناد نویافته از شخصیت‌ها یا وقایع تاریخی پیش از انتشار، خود روایتی عجیب و غریب از آن‌چه به دست آمده و رخ‌داده، ارائه می‌دهد!

ایشان در این ویدئوی کوتاه، مدعی‌ست که سند نویافته نشان می‌دهد؛ "وقتی شاملو در سال ۵۲ برای اولین بار برای معالجه‌ی گردنش به اروپا سفر کرد، سفیر وقت ایران در فرانسه (امیرشیلاتی)، از نخست وزیر وقت خواست که اجازه بدهد مخارج بیمارستان از طریق اعتبارات دولتی پرداخته شود. همین و دیگر هیچ". یعنی در خواست کمکی اساسن از سوی شاملو اتفاق نیفتاده! در ادامه هم با ذکر نام چندین نفر از جمله جواد مجابی، پدر همسر سابق شاملو و پدر آیدا، مدعی‌ست که پول عمل توسط ایشان تهیه، و هیچ پولی هم از دولت دریافت نشده.

بهنود بعدتر پژوهشگران داخلی را متهم می‌کند که بر اساس یک گزارش اشتباه، تاریخ اشتباهی می‌نویسند. همچنین ابراز تعجب می‌کند که با توجه به پرهیز شدید شاملو از نزدیک شدن به دولت #پهلوی، چرا فرض را بر این گذاشته‌اند که پیشنهاد ارایه شده به انجام هم رسیده است!

حقیقت این است که این داستانِ خودپرداخته‌ی جناب بهنود انقدر سست و پرمساله است که آدم در می‌ماند و از خودش می‌‌پرسد واقعن لازم است درباره‌اش چیزی هم بنویسد؟! کافی‌ست یک نگاهی گذرا به سند بیاندازیم و ببینیم ایشان چگونه با قلب و حذف اجزای آن‌چه مستند است، برای مدعای خودش ادله ساخته است.

بر اساس متن سند به دست آمده (در تصویر پیوست بخوانید) این شاملوست که از بیمارستان تلفنی درخواست می‌کند که یکی از اعضای سفارت را ببیند. و بعد باز خود اوست که در جریان دیدار، ضمن سپاسگزاری از بذل توجه نخست‌وزیری، صدور دستور پرداخت هزینه‌های عمل را از طرف #هویدا تقاضا می‌کند.
خب! حالا این‌جا اصلن بحث گرفتن و نگرفتن پول دیگر مطرح نیست. مساله تقاضایی‌ست که برابر سند شده و جناب بهنود کلن آن را نادیده‌ انگاشته!

من فکر می‌کنم:
۱- اگر بهنود به جای جعل مشهود محتوای سند، همچون خیلی‌ها، اصالت سند را مورد تشکیک قرار می‌داد، یا دریافت مساعدت مالی را امری طبیعی و از حقوق فردی شاعر می‌دانست، ادعایش منطقی‌تر و موجه‌تر می‌نمود.
۲-حالا که ویدئو را از نو می‌بینم، نمی‌توانم بپذیرم که بهنود این شاهکار را واقعن برای دفاع از شاملو ساخته!


#روزانه
@aminhaghrah
▪️
یاللعجب!

نخست وزیر [ #هویدا ] را دیدم. به او گفتم شاهنشاه ناراحت هستند. جواب عجیبی به من داد. گفت: «روزی که [ منصوب شدم، شاهنشاه ] فرمودند نخست وزیر چنان کسی است که همه‌ی مسؤولیت‌ها را باید بر عهده بگیرد. حال آن که هیچ کاری در دستش نیست. من چه کار کنم؟»
خیلی از این حرف نخست‌وزیر تعجب کردم. به دو دلیل: اول این‌که مسؤولیت‌ها را به گردن شاه می‌اندازد، دوم این‌که اگر واقعاً چنین بود، چرا قبول کرد یا بعد چرا استعفا نداد و یا حالا نمی‌دهد؟ یاللعجب...

[ #یادداشتهای #اسدالله_علم؛ وزیر دربار #پهلوی دوم | جلد اول | ۱۴مرداد ۱۳۴۸ ]

@aminhaghrah
▪️
این طنز تصویری از اوضاع اقتصادی کشور در عهد صدارت وزارت #هویدا در دهه‌ ۵۰، از چیزی غیر از آن داستان‌ها درباره‌ی ثبات قیمت‌ها در عهد #پهلوی حکایت دارد!

#سند
@aminhaghrah
▪️
بله! از #فریدون_فرخزاد بیشتر از این‌ها انتظار می‌رفت. واقعیت این است که سهم هنرمندان ما در تخفیف و تحقیر هنر، کم از حاکمیت‌ها نبوده...


#سند
#هویدا
@aminhaghran
▪️
فریدون فرخزاد، جایزه‌ی فروغ، امیر عباس هویدا و باقی قضایا...

در جلد سوم از کتاب اسناد موسیقی، تئاتر و سینما در ایران (۱۳۰۰-۱۳۵۷) سندی آمده از ۱۱ آذر ماه ۱۳۵۴، حاوی تقاضای #فریدون_فرخزاد از نخست وزیر وقت (#هویدا) مبنی بر مساعدت مالی جهت برگزاری هفته و جایزه‌ی #فروغ (خواهرش) در دهمین سال درگذشت شاعر.
فریدون در پیوست این نامه‌، نام داوران جایزه‌ی فروغ را هم آورده. چهره‌هایی همچون: #احمد_شاملو، #اسماعیل_خویی، #سیروس_طاهباز، #بهمن_فرمان_آرا، #ایرج_پزشکزاد، #مسعود_بهنود، #جواد_مجابی و... که بسیاری‌شان اگر در آن زمانه (روزهای سرکوب سخت جریان‌های سیاسی) سر ستیز با دستگاه #پهلوی نداشته‌اند حکمن به استناد آثاری که از آنها به دیده آمده، همراه و همدل به آن نیز نبوده‌اند!

جز این‌ها، این سند، خواندنی دیگری هم دارد! پاسخ آقای نخست‌وزیر. ایشان‌ ذیل نامه‌ای که نام آن‌همه ادیب و وکیل و نویسنده و شاعر و سینماگر و موسیقی‌دان و بازیگر و منتقد را یدک می‌کشد، به واسطه‌ی مدیردفتر؛ کامبیز پارسا، این‌طور مختصر و صریح دستور داده:
«متاسفانه مقدور نیست! بودجه‌ای در این مورد موجود نمی‌باشد!»
.
.
●پانوشت:
این مجموعه سه جلدی در سال ۱۳۷۹ و‌ توسط سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد، معاونت اطلاع‌رسانی دفتر ریاست جمهوری و تحت نظارت #میرحسین_موسوی، هادی خانیکی و احمدمسجد جامعی منتشر شده است.

#سند
@aminhaghrah
▪️
مرض پاراشوت!

ناخوشی جدیدی پیدا شد: مرض پاراشوت! همه جا مردم چترباز آلمانی می‌بینند. هر کس مدعی است که یک چترباز دیده. کلفت اطاق من که برای منظم کردن اتاق می‌آید می‌گوید یک چترباز آلمانی دیدم که از آسمان روی درخت باغ خانه ما پایین آمد. نانوای محله‌ام همینطور یک چترباز دیده بود که لباس کشیش بر تن داشت. دربان خانه می‌گفت که یک چترباز آلمانی را دیده بود که به لباس‌های زن‌های کشیش در آمده است.

این چه ناخوشی خطرناکی است که پیدا شده! اگر اتفاقا در حین عبور در خیابان کسی شما را با انگشت نشان داده و فریاد کند «چترباز...» همه مردم به سر و روی شما می‌ریزند و اگر شما خیلی خوش اقبال باشید پس از فریاد او در مریضخانه می‌خوابید و الا دیگر برای رفتن آن دنیا جواز سفر لازم نخواهید داشت. مردم می‌گویند چترباز‌ها در همه شهر‌ها مثلا سپالیئژ بروکسل و حتی در مقابل دروازه «نامور» دیده شده‌اند ولی من شخصا هیچ‌کدام از آن‌ها را ندیدم..‌.

[ یادداشت‌های روزگار جوانی امیرعباس #هویدا - نخسین وزیر پهلوی دوم - از #جنگ_جهانی دوم | بروکسل، یکشنبه ۱۲ مه ۱۹۴۰ ]


@aminhaghrah
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️
گزارشی از سیل تهران در سال ۱۳۵۳ و حضور #هویدا در مناطق سیل‌زده


#ویدئو
@aminhaghrah
Audio
▪️
#هویدا از "سیستم" می‌گوید!
[ بخشی از دادگاه امیرعباس هویدا ]

#صدا
@aminhaghrah
Forwarded from اتچ بات
▪️
بعد از اندیشه‌‌ی پویا با انتشار سندی بحث‌برانگیز از #احمد_شاملو معطوف به درخواست مساعدت از #هویدا (نخست‌وزیر #پهلوی دوم)، فکر می‌کنم روزنامه سازندگی نخستین رسانه‌ی مکتوب رسمی باشد که این‌طور مستقیم و جدی به مساله‌‌ پرداخته است.

به زعم من نگارش این یادداشت توسط مهدی یزدانی خرم (جدای از این‌که با او و نظراتش همراهیم یا ‌نه) هم شجاعانه است هم به وقت.

شجاعانه است چون طرح موضوعِ اسطوره‌زدایی از #شاملو، حرکت در مسیری خلاف جهت قاطبه‌ی جریان روشنفکری و توده‌ی متاثر از آن است و اتفاقن به‌گونه‌ای هم‌مسیر یا تامین‌کننده‌ی نظرات و آمال مخالفان ‌سنتی و رادیکال این جریان. به زبان ساده، نوشتن این‌گونه از شاملو بسیار خطیر است چون در باور سنت‌زده‌ی ما، هرکه با ما نیست بر ماست. یا به قول خود نویسنده‌ی یادداشت، حکم دخول به بازی ارتجاعیِ فرشته و شیطان (محصول مشترک استبداد قدیس‌پرور هواداران شاعر، و ترور شخصیت برخی رسانه‌های اصولگرا) را دارد.

و به وقت است چون می‌تواند محرکی باشد برای هواداران‌شاملوی بزرگ از اهل پژوهش و اندیشه، که به جای هتاکی و فحاشی و تکفیر و تکذیب، برای اغنای شیفته‌‌گان حقیقت، پاسخ‌هایی مستند، مستدل ‌و محترمانه به اسنادی که مجعول و شبهه‌ناک می‌خوانند بسازند.
گو این‌که آن پاسخ آنقدر محکم و متقن و‌ کوبنده باشد که نه فقط یکسره طومار افشاگران و اسطوره‌زدایان را در هم بپیچد، بلکه شاملو را همانی بنمایاند که می‌خواهد.
کاش این شود...

@aminhaghrah
▪️
علم، هویدا، ما، ترودوها و باقی قضایا...

۱. #اسدالله_علم، وزیر دربار شاه، در یادداشت‌های نهم بهمن ۱۳۴۹ خود نوشته: «#ترودو، رئیس‌الوزرای کانادا که سر راه خود از سنگاپور به کانادا، در تهران یک شب مانده است و مهمان نخست‌وزیر ماست، صبح ساعت۱۰ در کاخ نیاوران شرفیاب شد و از همان جا به فرودگاه رفت. مرد زنده‌دل خوبی است، خیلی هم جوان است.» بعد علینقی عالیخانی، (دوست و) ویراستار یادداشت‌های عَلم، پانوشت کرده که «پیر الیوت ترودو جوان‌نما بود نه جوان. در آن هنگام ۵۰ سال داشت و فقط دو سال از عَلم جوان‌تر بود.»

۲. این عکس اخیراً در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده. «احتمالاً» عکس همان سفر است. #هویدا (نخست‌وزیر وقت ایران) خم شده و با پسر خردسال نخست‌وزیر وقت کانادا دست می‌دهد.

۳. هشت سال و دو ماه بعد از این عکس، هویدا اعدام شد. ۳۰سال بعد، پیر الیوت ترودو از دنیا رفت و ۴۵سال بعد از عکس، پسر نخست‌وزیر آن روزهای کانادا، همان پسرک توی عکس (جاستین ترودو)، نخست‌وزیر کانادا شد (و هنوز هست).

@mmoeeni1
@aminhaghrah
▪️
#هویدا:
تا ما هستیم، از شبه وبا نترسید!


#روزنامه_توفیق
#سند
@aminhaghrah
آمین
▪️ احمد #شاملو در پشت صحنه‌ی فیلم‌فارسی "داغ ننگ" [ کارگردانی مشترک با #ایرج_قادری | سال ۱۳۴۴ ] @aminhaghrah
▪️
شاملو؛ دوگانه در خطابه و عمل!

این روزها انتشار سندی مبنی بر درخواست احمد #شاملو از دربار #پهلوی (سفارت ایران در فرانسه و نخست وزیر وقت؛ #هویدا) برای تامین هزینه‌های درمانش در پاریس در سال ۱۳۵۲، مساله‌ساز شده است.

افشای این سند، دال بر دوگانگیِ در خطابه ‌و عمل، هم اسباب پریشانی و‌ یاس دسته‌ای از علاقه‌مندانش شده که افزون بر اعطای لقب شاعر ملی (که به حکم عظمت تولیدات ادبی‌اش، حق‌اش است و بی‌راه نیست) ردای راهبری اجتماعی بر تن او دوخته‌اند، و هم مبدا خشم و صدور تکفیریه و تکذیبیه ازسوی هوادارانی که عمدتن خود را در یکی از رسته‌های رادیکال‌های تحولخواه، ناسیونالیست‌ها یا ا‌پن مایند‌ها، جلوه داده‌اند.

مساله این‌جاست که این کنش و منش پارادوکسیکال از آقای شاعر فقط محدود به ماجرای او و هویدا نیست. که در فرازهایی دیگر از زندگیِ نه فقط خصوصی، که اجتماعی او مکرر شده است.

تقریبن تمام تولیدات سینمایی احمد شاملو (چه فیلم، و چه فیلمنامه) به نسبت مدعیات روشنفکرانه و انقلابی او (بر مبنای الگویی که خود برای سنجش آثار هنری و ادبی متعالی وضع کرده) مبتذل‌اند (در این‌باره پیشتر نوشته‌ام و دیگرانی انگشت‌شمار هم نوشته‌اند)
این‌جا عجالتن اشاره به ماجرای او و سهراب به اندازه‌ی مکفی روشنگر است:

احمدشاملو در اعتراضی خشن و صریح به #سهراب_سپهری و اشعار ملایم و انسانی‌اش، جدای از نقد زبان شاعرانه‌ی او، بر او می‌تازد که چرا در هنگامه‌ی هیاهوی کشتار (قریب به یقین ماجرای خونین سیاهکل) این‌طور بی‌دغدغه، از (گِل نکردن آب) می‌سراید:
آب را گِل نکنیم
در فرو دست انگار
کفتری می‌خورد آب...

فارغ از پاسخ سهراب، مساله این‌جاست که در همان سالِ کشتار (۱۳۴۹) شاملو فیلم نامه‌ای مستند نوشت و خودش همآن را کارگردانی‌ کرد با عنوان "رقص قاسم آبادی!"...
البته که بعدها در مصاحبه‌ای توجیه‌اش برای خلقِ این فراورده‌ی سینماییِ بی‌درد و آن فیلم‌فارسی‌های مبتذل، غمِ نان بود. خب! و حالا اگر زنده بود، حکمن خوفِ جان ادله‌‌اش می‌شد برای این تعارض در شعار و عمل؛ شعارِ "بَر حاکمیت بودن"، و تقاضای از حاکمیت برای مساعدتِ در عمل!...
.

●پانوشت:
عده‌ای با‌ برافراشتن پرچم دفاع از حوزه‌ی خصوصی، افشای اسنادی این‌چنینی از مشاهیر یا اسطوره‌های ملی-میهنی را نکوهش می‌کنند. تاسف برانگیز و شرم‌آور است؛ کارِ عقلای یک ملت به جایی رسیده که این‌طور عیان و بی‌پروا، فرشته‌ی سوخته‌بالِ حقیقت را مذبوحِ درگاهِ خداوندگار مجعولِ مصلحت می‌خواهند...


@aminhaghrah
▪️
آیا #هویدا هزینه‌ی درمان #شاملو را پرداخت!

آقای رضا مختاری اصفهانی در شماره ۵۵ اندیشه پویا دو سند از اسناد نخست‌وزیری منتشر کرده که نشان می‌دهد احمد شاملو وقتی در "آذرماه سال ۱۳۵۲" ٬برای عمل جراحی نخاع٬ در بیمارستانی در پاریس بستری بوده، با سفارت ایران تماس گرفت و گفت «حسب‌الامر» نخست‌وزیر هویدا برای درمان به پاریس آمده است. شاملو تقاضا کرد که هزینه درمانش را سفارت ایران بپردازد. امیرعباس هویدا هم دستور داد «هزینه‌ی معالجه‌ی آقای شاملو را سفارت بپردازد... برای مشارالیه از طرف این‌جانب یک دسته‌گل ارسال نمایید و احوال‌پرسی نمایید و از حالش مرا مطلع کنید».
خانم آیدا سرکیسیان درپاسخ به این سٰؤال ‌که «شایع شد که فرح [پهلوی] مخارج درمانی‌ شاملو را پرداخته است»، چنین گفته است:
«نخیر. هزینه‌های درمانی را دوستان شاملو پرداختند و مسئولیت این کار به عهده‌ی ساعدی بود. پنج هزارتومان جمع شد و یک مقدار هم پدرم کمک کرد. کاری که بدون غیرت و انسانیت ساعدی و مجابی و دوستان دیگر میسر نمی‌شد. آن پنج‌هزارتومان فقط هزینه‌ی سفرمان شد. هزینه‌ی جراحی را پدرم و خواهرم و بعضی دوستان پرداختند. البته چون به کادر درمانی و پزشکان گفته بودند بیمار یکی از شاعران سرشناس ایرانی است و وضع مالی خوبی ندارد، خیلی تخفیف دادند». (بام بلند هم‌چراغی٬ سعید پورعظیمی، هرمس،۱۳۹۶،ص۲۳۴). ایشان شبیه این عبارات را به اندیشه پویا هم گفته است.

به نظر من هیچ ایرادی ندارد که شاملو برای درمان از دولت وقت کمک خواسته باشد؛ این عیب زمانه‌ است که بر مداری گردیده که هنرمند بزرگی چون شاملو توان پرداخت هزینه مداوای خود را نداشته باشد. سایه می‌گفت شاملو از همه‌ی ما با استعدادتر بود و از همه‌ی ما بدتر زندگی کرد... رفتار بزرگوارانه‌ی هویدا هم نشانه‌ی شعور و هوشمندی و وسعت نظر او بود. از دولتمردان همین‌ها می‌ماند.

●اصل سخن و سخن اصلی اما در جای دیگری است. شاملو بخش بزرگی ازحیثیت هنری خود را وامدار مخالف‌خوانی با حکومت‌های مستقر بوده است. همواره طوری عمل کرده که نشان بدهد «بر» حکومت است نه «با» حکومت. همواره و از جمله در همین ایامی که برای معالجه به پاریس می‌رفت و از دولت شاه کمک می‌خواست، در شعرش از «مبارزه» با حکومت شاه می‌گفت. پیش از انقلاب٬ پیام شعر شاملو ٬ «مبارزه» همه‌جانبه با سلطنت مردی بود که درباره‌اش چنین سرود:

«تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاس‎ها
به داس سخن گفته‎ای.
آنجا که قدم بر نهاده باشی
گیاه
از رُستن تن می‎زند...».

اکنون معلوم شده شاملوی مبارز از نخست‌وزیر آن شاه بد و تباه و سیاه، کمک خواسته است.

●سال ۱۳۵۲ یعنی همین سالی که شاملو از نخست‌وزیر شاه درخواست کرد که هزینه‌ی معالجه‌اش را بپردازد، سال نشر دفتر "ابراهیم در آتش" است. در سال ۱۳۵۲، «تعهد جوشان» شاعر بزرگ ما هی می‌جوشید و مدام از «عاشقانی» می‌گفت که شمشیر از نیام برآوردند و در کنار خویش گذاشتند و چنگ در آسمان افکندند و به تنها تن خود فریاد زدند :«نه» و از فرورفتن تن زدند... در "ابراهیم در آتش"٬ ذکر جمیل چریک‌هایی آمده که تا سرحد مرگ؛ تا کشتن و کشته‌شدن٬ با حکومت مردی که «هر غبارِ راهِ لعنت شده نفرینش می‌کرد»٬ مبارزه می‌کردند. شاعر ما در این کتاب٬ اعدام‌شده‌های اسفند ۱۳۵۰را ‌ستود (شعر «شبانه»). در مدیح مهدی رضایی که در سال ۱۳۵۱اعدام شد٬ ‌سرود (شعر «سرود ابراهیم در آتش») و شعر «میلاد آنکه عاشقانه بر خاک مرد» را راجع به چریک معروف احمد زبیرم ٬‌نوشت.

زبیرم و رضایی وقتی که کشته شدند ۲۸ ساله و ۲۱ ساله بودند. جوان افتادند. شاملو اما زمانی‌که از نخست‌وزیر شاه٬ برای درمان خود٬ تقاضای کمک می‌کرد و از سوی دیگر مرگ‌های سرخ این جوانان خام را می‌ستود و در تنور خشونت و خون و نفرت بی‌مهار می‌دمید ، ۴۸ سال داشت. شاعر بزرگ چرا به مقتضای پیام شعر خود و به مانند آن جوانان٬ عاشقانه مرگ را پذیره نشد؟ در همین سال ۱۳۵۲ ٬ شاعر بزرگ٬ مانند افسون‌دمندگان٬ به گوش جوانان از هاویه وهن می‌خواند و از عفونت صبر کسانی که نمی‌خواستندچریک باشند٬می‌گفت. می‌سرود:

آن کو به یک «آری» می‌میرد
نه به زخم صد خنجر،
و مرگش درنمی‌رسد
مگر آن‌که از تبِ وهن
دق کند.

کمک‌خواستن از نخست‌وزیر شاه آیا «آری»گفتن نبود؟ آیا فروافتادن به هاویه وهن نبود؟ شاعر بزرگ و زیرک و منفعت‌شناس اما هرگز از تب وهن دق نکرد. فرصت‌جویانه با جوانان بی‌تجربه‌ی آرمان‌خواه ؛ این زیباترین فرزندان آفتاب و باد،همنوا ‌شد و دل از آنها برد. خلاف راه خرد و مصالح ملی٬ عملاً آنها را به کشتن و کشته‌شدن تشویق ‌کرد و در پس پرده به‌رغم آن‌همه ادعاهای گُنده‌گُنده و تعهد جوشان، از همان رژیم قاتل آن جوانان٬ تقاضای مالی کرد.

ای یاوه، یاوه، یاوه!...
بر آسمان سرودی «حقیر» می‌گذرد...

منبع: کانال میلاد عظیمی

@aminhaghrah
▪️
#هویدا:
کالاهای گران را تحریم کنید!
[ روزنامه #آیندگان | ۲۴ تیر ۱۳۵۴ ]

#سند
@aminhaghrah
▪️
گفته‌اند #بهمن_محصص، این نقاشی را با الهام از عکس #عباس_عطار از جنازه‌ی #هویدا خلق کرده است...

@aminhaghrah
Forwarded from اتچ بات
▪️
افسانه #هویدا و موقعیت #روحانی!
[ علی میرزاخانی ]

نقل شده که پس از برکناری هویدا از سمت نخست‌وزیری در سال ۱۳۵۶ و واگذاری ریاست دولت به جمشید آموزگار، یکی از مقامات بانک مرکزی نزد نخست‌وزیر جدید می‌رود و از یک خطای فاحش در سیاست ارزی دولت هویدا پرده‌ برمی‌دارد.

وی به جمشید آموزگار هشدار می‌دهد که این خطا یعنی «تثبیت نرخ اسمی دلار در توفان تورمی نیمه اول دهه پنجاه» جز با افزایش نرخ دلار از هفت تومان به ۱۱ تومان قابل جبران نخواهد بود. نخست‌وزیر جدید استدلالات این مقام بانک مرکزی را می‌پذیرد؛ اما از وی می‌خواهد که این مساله را در حضور شاه مطرح کند.

پاسخ شاه ظاهرا شبیه همان افسانه‌ای بود که از هویدا درخصوص عدم تغییر قیمت کبریت یا خودکار بیک در ۱۳ سال دوره نخست‌وزیری وی نقل شده است.

شاه به نخست‌وزیر اقتصاددان تشر می‌زند که هویدا ۱۳ سال نرخ دلار را در هفت تومان تثبیت کرد و حالا شما یک‌شبه می‌خواهید دلار را بیش از ۵۰ درصد گران کنید!؟

افسانه عدم تغییر قیمت‌ها در دوره هویدا به اشکال مختلفی بین مردم و سیاسیون مطرح است و به دلیل کثرت تکرار، لباس واقعیت به آن پوشانده شده است. اما واقعیت غیر از این است.

آمار‌های رسمی نشان می‌دهد که اگرچه میانگین نرخ تورم در دهه ۴۰ زیر ۲ درصد بود، اما این نرخ در پی برکناری عالیخانی، معمار اقتصادی دهه ۴۰ از وزارت اقتصاد با سرعتی جهشی صعودی و دورقمی می‌شود.

این جهش در حدی بود که هویدا پست نخست‌وزیری را در سال ۱۳۵۶ با تورم بیش از ۲۵ درصد که از زمان جنگ جهانی دوم بی‌سابقه بود تحویل داد.

آمار رسمی بانک مرکزی گویای آن است که شاخص قیمت‌ها در نیمه اول دهه پنجاه ۲/۲ برابر و شاخص قیمت مسکن سه‌و‌نیم برابر شد.

تثبیت نرخ ارز با اهرم دلارهای نفتی در این توفان تورمی باعث سیل واردات، ورشکستگی تولید، ارزان شدن بی‌سابقه مهاجرت به خارج، فرار سرمایه و در مجموع ورشکستگی اقتصادی شد.

تمام شواهد تاریخی گویای آن است که از شکوفایی اقتصادی دهه ۴۰ که با معماری عالیخانی و نه هویدا یا شاه شکل گرفت، در پایان دولت هویدا جز ویرانه‌ای باقی نمانده بود.

این ویرانی اقتصادی اگرچه در دلارباران نفتی دهه پنجاه و سیل واردات از چشم مردم پوشیده ماند، اما بیماری هلندی ناشی از جشن دلارهای نفتی، نهال نوپای تولید در اقتصاد ایران را خشکاند و انبوهی از ورشکستگی را به ارمغان آورد.

این پرده آخر از بحران مشروعیت شاه بود. هویدا هم پایان یافت؛ اما افسانه غیرواقعی از ثبات اقتصادی دوره نخست‌وزیری وی هرگز پایان نیافت.

اکثر سیاستمداران آرزو دارند که از دوره آنها چونان دوره افسانه‌ای هویدا یاد شود؛ گویی همه آنها دارای یک هویدای درون هستند که آنها را چونان خود هویدا از درک واقعیت‌های اقتصادی عاجز می‌کند.

نگاه سیاسی به مقولات اقتصادی کار خطرناکی است؛ اما بدترین اشتباه یک سیاستمدار می‌تواند شوخی با شاه‌نرخ اقتصاد یعنی نرخ ارز باشد.

می‌توان ثابت کرد که آشفتگی اقتصادی در دولت ششم و ضعف و پریشانی اقتصاد در دولت نهم و دهم ریشه در خطای سیاست ارزی دارد و برعکس، عمده دستاوردهای دولت هفتم و هشتم محصول واقع‌بینی ارزی است.

دولت یازدهم هم این خطای سیاستی را عینا تکرار کرد که تاوان آن در دولت یازدهم تشدید رکود بود و در سال آغازین دولت دوازدهم التهاب ارزی.

درعین حال، نگاه ساده‌لوحانه‌ای هم وجود دارد که آشفتگی ارزی سال ۷۴ را به داستان بدهی خارجی و جهش اوایل دهه ۹۰ را به تحریم‌ها و التهاب فعلی را به گره‌های انتقال دلار ربط می‌دهد که البته این عوامل، هیچ نقشی جز تسریع ظهور بیماری ندارند.

دولت روحانی بسیار خوش‌شانس بود که خیلی زود در آخرین سال دوره اول خود اخطار تب ارزی را دریافت کرد؛ اما به جای درمان، علائم بیماری را پوشاند تا اخطار دوم را شدیدتر دریافت کند.

در قوانین آهنین اقتصاد همیشه راهی برای تصحیح خطای سیاستگذار وجود دارد، اما این نوع تصحیح، هزینه سنگینی بر اقتصاد تحمیل می‌کند که قابل پیشگیری است.

عدم‌پیشگیری، ریشه در یک تله فکری دارد که مفهوم نرخ دلار را با ارزش پول ملی و قدرت خرید پول یکی می‌گیرد و در مرحله اول باعث زمین‌گیری تولید ملی می‌شود و در سکانس آخر به بی‌ثباتی دامن می‌زند.

امید اینکه دولت روحانی دومین اخطار ارزی را به درستی تحلیل کند تا اولا مواجهه کارشناسانه با آن داشته باشد که تاکنون علائم این نوع مواجهه رؤیت نشده، ثانیا پس از عبور کارشناسانه از این بحران مانند دفعه قبل با تصحیح بازار شوخی نکند و به عقب برنگردد و نهایتا اینکه سیاست تثبیت نرخ واقعی ارز را به جای سیاست تثبیت نرخ اسمی بنشاند تا از اخطار سوم ارزی که می‌تواند بسیار سخت‌تر باشد در امان بماند...

#اقتصاد
@aminhaghrah
Khaterat-hoveyda.pdf
3.2 MB
▪️خاطرات #هویدا
به کوشش: امیر قربانی

#کتاب #PDF
@aminhaghrah
Audio
▪️بشنوید!
فرازهایی از دفاعیات امیرعباس #هویدا در دادگاه #انقلاب
[ زندان قصر | نیمه شب ۲۳ اسفند ۱۳۵۷ ]

#صدا
@aminhaghrah
Ещё