آمین

#شاملو
Канал
Искусство и дизайн
Социальные сети
Семья и дети
Новости и СМИ
Персидский
Логотип телеграм канала آمین
@aminhaghrahПродвигать
767
подписчиков
7,58 тыс.
фото
860
видео
1,77 тыс.
ссылок
درباره ی اجتماع، فرهنگ، هنر و هرچه که دغدغه‌ی روزانه است. ارتباط با آمین: @aminhaghrah1

استاد #شفیعی_کدکنی بزرگ و عزیز ماست. اما واقعن این چیز سست و متناقض که درباره‌ی شعر #شاملو نوشته‌است یعنی چه؟

اول می‌فرماید در بساط شاملو "تقریبن" شعر مبتذل با "دشواری" پیدا می‌شود (یعنی پس تعدادی دارد اما کم است) قبلش هم می‌نویسد جز کتاب "آهنگهای فراموش‌شده"، یعنی که این کتاب کلن مبتذل است (بماند که ترکیب "تقریبن به دشواری" خودش پدیده‌ی نوساخته‌ی ناقص و نامفهومی ست!)
بعد در ادامه یکباره از آن "تقریبن" و "به دشواری پیدا می‌شود" می‌رسد به این که "ایشان در نیم‌قرن و بیشتر حتا یک شعر مبتذل هم ندارد!". توجه بفرمایید نوشته‌اند حتا یک شعر!

خب! بلاخره چی؟ دارد یا ندارد؟

#روزانه
@aminhaghrah

"من یک قلم معتقدم که روشنفکر، فقط تا هنگامی که در موضع اعتراض ایستاده است می‌تواند به رسالت خود عمل کند، و به مجردی که به قول شما «به حکومت و میز رسید» رسالت خود را ترک گفته به هیات یکی از پیچ و مهره‌های نظام حاکم در می‌آید و به عبارت دیگر از موضع اعتراض و هجوم درآمده به موضع بدبخت یک وکیل‌باشی محافظ قلعه تغییر مکان می‌دهد..."


از گفتگوی #شاملو با هفته‌نامه‌ی «تهران مصور»، ۲۸ اردیبهشت ۱۳۵۸

@aminhaghrah

خانه احمد #شاملو ستاد رئیسی شد؟!

فرارو نوشت: خانه ای که احمد شاملو شاعر بزرگ مدتی در آن زندگی کرده الان ستاد ابراهیم رئیسی شده است!
تصویری از این خانه با بنرهای رئیسی در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود.
مشخص نیست این خانه حالا در اختیار چه فرد یا نهادی است که تبدیل به ستاد انتخاباتی شده است.

‏آیدا سرکیسیان، فروردین ۹۸ درباره‌س سرنوشت این خانه گفته بود: «این خانه بعد از انقلاب تحت مالکیت بنیاد مستضعفان قرار می‌گیرد و سپس مالکیت آن به دانشگاه صنعتی اصفهان منتقل می‌شود. هم‌اکنون مالک این بنا شرکت توسعه‌ی منابع آب و نیروی ایران است که زیرمجموعه‌ی وزارت نیروست.»

خانه آجرنمای سه طبقه خیابان ویلا (نجات‌الهی) تهران منتسب به احمد شاملوست. قدمت این خانه به تایید اداره‌ی میراث فرهنگی به دهه ۳۰ و دوران پهلوی دوم بازمی‌گردد و یکی از معدود خانه‌های باقی مانده در خیابان ویلاست که بافت و فرم تاریخی این خیابان را همچنان حفظ کرده‌اند.

دو سال پیش بحث هایی درباره‌ی تخریب این خانه مطرح بود.

• منبع: صدای ایران

@aminhaghrah
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
محض یادآوری:
برخلاف آن‌چه در فضای مجازی شیوع پیدا کرده و در مشخصات اثر هم آمده! این جمله از قطعه‌ی "روزگار غریب"، از مجموعه‌ی "با من بخوان" #علیرضا_قربانی، از #شاملو نیست. نه فقط که نیست بلکه یک چیز بی‌ربط و بی‌معنا و نچسبی‌ست:
دلت را می‌بویند "مبادا شعله‌ای در آن نهان باشد!"

گویی مجموعه‌ی سازنده‌ی این قطعه، گمان کرده‌اند احمد شاملو بعد از "دلت را می‌بویند..." جمله‌اش را ناتمام رها کرده، خواسته‌اند تکمیلش کنند!

•اشاره۱: واقعن جور کردن رابطه‌ی میان بویِ دل و شعله‌ای که در آن نهان است، کار صعبی‌ است.‌ حتا در شعر!

•اشاره۲: از حق نگذریم. ترانه‌ی روزگار غریب (آهنگ و اجرایش) شنیدنی‌ست..

• پی‌نوشت: دوستی یادآوری کرد که گویی اول‌بار داریوش اقبالی در ترانه‌ی "در این بن‌بست" به آهنگسازی و توصیه‌ی بابک افشار این جمله را به شعر شاملو اضافه کرده. منتها این‌طور: "دلت را می‌پویند..." نه می‌بویند!

#روزانه
@aminhaghrah
آمین
Photo

پنجم اسفند، سالمرگ #علیرضا_اسپهبد است.
اسپهبد، گیلانی‌ست و همشهری ما. نادره‌‌ای در هنر معاصر که قدرش را تاریخ خواهد دانست. مظلوم بود و جز در میان اقلیتی که روشن می‌اندیشید، فهمیده نشد. تنها شد و تنهایی پیشه کرد و در تنهایی رفت...

حالا که چهاردهمین سال نبودنش است خواستم چیزی برایش بنویسم، از او و نقشهایش. دیدم هرچه که باید را خودش از خودش گفته، در مقدمه‌ی کتاب نقاشی‌هایش:

«و اما من اين واقعيت را همچون تعهدى پذیرفته‌ام كه بی‌تفاوت و خنثى نمانم. كه از نقاشى تنها زينت ديوار نسازم و همه‌ی توانایی‌هایم را صرفن در نمايشِ توانمندى هدر ندهم. دل‌مشغولی من هميشه اين است؛ در جهانى كه آدمى در تلاشِ حماسى خود در كار خلق روابط انسانى، پاى بر زمین استوار كرده است، هنر، اين والاترين شيوه‌ی زيستِ آدمى، چه براى منِ نقاش و چه براى شماى بيننده، چه دارد و چه خواهد داشت، اگر فريبِ بازى با فرم و ساختار و ابزار، آن را از هنرمند و انسان تهى كند؟»


•اشاره: یادداشت مربوط است به مقدمه‌ی خودنوشت علیرضا اسپهبد در ابتداى كتاب برگزيده نقاشی‌هایش از ۱۳۵۰ تا ۱۳۷۶ كه توسط نشر هنر در سال ۱۳۷۷ منتشر شد.
.
• تصویر پیوست ۱:
#اسپهد و #شاملو.
نکته این‌که اسپهبد طرح روی جلد کتابهای جمعه را ساخت و شاملو هم شعر "ترجمان فاجعه" را برای اسپهبد نوشت:
در غیابِ تاریخ
هنر
عشوه‌ی بی‌عار و دردی‌ست
دهانِ بسته
وحشتِ فریبکار از لو رفتن است،
دستِ بسته
بازداشتنِ آدمی‌ست از اعجازش...
هنر شهادتی‌ است از سر صدق:
نوری که فاجعه را ترجمه می‌کند
تا آدمی
حشمتِ موهونش را باز شناسد...

• تصویر ۲: اسپهبد و #جواد_مجابی
.
• تصویر۳: اثری‌ست از اسپهبد که به انتخاب خودش، پشت جلد کتاب مجموعه آثارش آمده.

• و تصاویر دیگر؛ برخی آثار هنرمند


•• پانوشت:
شنیدم مجمع تبهکاران و جاعلان یقه سفید، کار جعل و غارت آثار اسپهبد را هم شروع کرده‌اند. خب! وقتی می‌بینیم و انگار ندیده‌ایم، چرا نکنند؟!


#روزانه
@aminhaghrah
▪️
از راست: #فرج_سرکوهی، #علیرضا_اسپهبد، احمد #شاملو، عبدی و عباس جعفری، در جریان دیدار از #نصرت_رحمانی. #رشت. ۱۳۶۶
عکس از: مسعود خیام


#سند
@aminhaghrah
▪️
هی نامه پشت نامه بفرست که: «نوشتم بلاجواب ماند». هي بردار بنویس: شما آتش من خاکستر، شما آفتاب من سایه، شما آسمان من سوی ستاره، شما آینه من آه. هی بردار بنویس: «حضور آن جناب جسارتی نشده است که باعث آزردگی شود هي متلک بار کن که «گیرم کلاه شهرت بعضی ها به آسمان برسد به سرکچل ما چه مربوطه، و هي خجالت تپان مان کن که «ما پاتاق کهنه مان را به افادة هفت آسمان نمی فروشیم. اگر سایه می خواستیم علم حضرت عباس بود». این زبان گزنده را از کدام سوراخ عقرب پیدا کرده ای؟ همینش مانده که کارم را بگذارم بلند شوم بیایم آستارا خرخره ات را بچسبم خفه ات کنم. آخر، لعنتی، می دانم دلت تنگ است اما گناه من مادر مرده چیست که باید جورکش دلتنگی های تو بشوم؟ از هر طرف که رنجه شوی کشتنی منم؟ خیال می کنی دل من تنگ نیست؟ خیال میکنی من شب و روزم به یللی و بی عار و دردی می گذرد و به فکر تو نیستم؟


• بریده‌ای از نامه‌ی احمد #شاملو به #بیژن_کلکی؛ ۲۷اردیبهشت ۱۳۶۸
• شرح عکس: احمد شاملو و بیژن کِلکی. ساحل آستارا. ۲۴ اسفند ۱۳۶۷


@aminhaghrah
▪️
که فردا
روز دیگری‌ست....

شعر و خط #شاملو
تهران. خرداد ۱۳۴۱

#سند
@aminhaghrah
▪️
ای عشق فروش...
یادداشت احمد #شاملو در ۱۸سالگی
هفته‌نامه پولاد. شماره ۴. دوم اردیبهشت ۱۳۲۲

@aminhaghrah
▪️
کتاب...
یادداشت احمد #شاملو در ۱۷سالگی
اطلاعات هفتگی. شماره ۶۹. ۲۵تیر ۱۳۲۱

@aminhaghrah
▪️
میراث| احمد شاملو | پاییز ۱۳۶۶
#شاملو این شعر را در ابتدای فیلم‌نامه‌ی میراث نوشته است و به مسعود #کیمیایی تقدیم کرده.

@aminhaghrah

خورشید را گذاشته
می‌خواهد
با اتکا به ساعت شماطه‌دارِ خویش
بیچاره خلق را متقاعد کند
که شب
از نیمه نیز برنگذشته است...

#شاملو
#روایت
@aminhaghrah
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM

این ویدئوی کمتر دیده شده، از ماه‌های پایانی زندگی احمد #شاملو ست. زمانی که بیماری دیابت کار را بر او سخت کرده، پایش را از دست داده و حالا دیگر روی ویلچر می‌نشیند. شاملو این‌جا از دردهایش هم می‌گوید. از حال جسمانی بدش. بخش قابل تامل‌اش اما فرانسه حرف زدن اوست. و این‌که حین مکالمه‌ با کلارا خانس، گله می‌کند که چرا زبان فرانسه یادش رفته!

#ویدئو
@aminhaghrah
▪️
ای‌کاش این هیولا هزار سر می‌داشت...
یادداشت احمد #شاملو برای صمدبهرنگی

با موج های ارس | یادنامه #صمد_بهرنگی | انتشارات آبان | ۱۳۵۷

@aminhaghrah
Forwarded from اتچ بات

چه کسی خطا کرده؟ شاملو یا خیام؟!

از اهالی ذوق کمتر کسی‌ست که آلبوم #رباعیات_خیام را با صدای اغواگر #احمد_شاملو نشنیده باشد. همان که #شهبازیان برایش آهنگ ساخت و #شجریان در فرازهایی از آن آواز خواند...

در قطعه‌ی هفتم همین مجموعه، #شاملو این رباعی را خوانده:
افسوس که بی‌فایده فرسوده شدیم
وز داس سپهر سرنگون سوده شدیم
دردا و ندامتا که تا چشم زدیم
نابوده به کام خویش نابوده شدیم

حتمن برای آن‌ها که اهل مداقه و موشکافی‌ و نکته‌سنجی‌اند، مصرع دوم این رباعی محل مساله بوده است. کجایش؟ "سوده شدن از داسِ سپهر سرنگون!" که اساسن یک ترکیب بی‌معنی‌‌ای می‌شود و ساختنش هم از حضرت خیام بعید است!
داسِ سپهر سرنگون که تشبیهی از هلال ماه است. سوده شدن هم یعنی سائیده شدن. داسِ ماه با آن تیزی‌اش آخرش بتواند ما را درو یا قطعه‌قطعه کند، اما سائیده هرگز! چنین ترکیب غریبی‌ هم البته هیچ‌کس در سابقه‌ی ادبیات فارسی ندیده و نشنیده است، جز در همین رباعی منسوب به خیام که گفته‌اند از او هم نیست و از #عطار است و گویی اول‌بار #صادق_هدایت با همین شکل شبهه‌ناک در نسخه‌ی خودش نشر داده و برخی دیگرانِ بعد از او هم مثل شاملو و... تکثیرش کرده‌اند.

خب! پس حالا درستِ ماجرا چیست؟
من پاسخی منطقی به این شبهه را همین نزدیکی از میان مقالات پنجمین همایش پژوهشهای زبان و ادبیات فارسی (۱۳۸۹) یافتم. در یادداشت #ابراهیم_استاجی؛ استادیار دانشگاه تربیت معلم سبزوار.
استاجی در نقد متن این رباعی منتسب به خیام نوشته که از دیر باز در سنت ادب فارسی، شعرا و نویسندگان، به دلیل مدور بودن و گردان بودن و موثر بودن چرخش فلک، از واژه‌ی "آس" (به معنی دو سنگ گرد و پخی که با آن حبوب را خرد یا آرد می‌کنند/ دهخدا) استفاده کرده‌اند و به عقیده‌ی او درستِ آن رباعی منتسب به خیام (بر اساس نسخه‌های بدل) نه آن‌گونه که شاملو خوانده، بلکه این‌گونه است:
افسوس که بی‌فایده فرسوده شدیم
وز "آسِ" سپهر سرنگون سوده شدیم...
(از سنگینیِ سنگ آسمانِ واژگون فرسوده شدیم)

او برای استدلالش البته نمونه‌هایی از آثار قدما را هم آورده. مثل:

"آس" شدم زیر آسیای زمانه
نیسته خواهم شدن همی به کرانه
[کسایی مروزی]
آسمان آسیای گردان است
آسمان، "آسِ" مان کند هزمان
[کسایی مروزی]

دوستا! جای‌ بین و مرد شناس
شد نخواهم به آسیای تو "آس"
[لبیبی]

همی نثار کند ابرِ شامگاهی دُر
همی عبیر کند باد بامدادی "آس"
[منوچهری] و...

این را هم اضافه کنید:
و پارسیان او را آسمان نام کردند. یعنی ماننده‌ی [سنگِ] آس از جهت حرکت او که گرد است...
[ ابوریحان بیرونی، التفهیم لاوایل صناعه التنجی]


#روزانه
@aminhaghrah
▪️
بارون میاد جَر جَر. گُم شده راه بندر
ساحلِ شب چه دوره. آبش سیا و شوره
ای خدا کشتی بفرست. آتیشِ بهشتی بفرست...
بارون میاد جَر جَر. روی خونه‌های بی دَر
چهارتا مردِ بیدار. نشسّه تنگ دیفار
دیفارِ کنده کاری. نه فرش و نه بخاری.
مردا سلام علیکم. زهره خانوم شده گُم
نه لَک لَک اونو دیده. نه هاجر ورپریده
اگه دیگه بر نگرده. اوهو، اوهو، چه درده!
بارونِ ریشه ریشه. شب دیگه صُب نمی‌شه
بچّه‌ی خَسّه مونده. چیزی به صُب نمونده
غصه نخور دیوونه. کی دیده که شب بمونه؟


#شاملو
@aminhaghrah
▪️
ای کاش آب بودم ــ به خود می‌گویم ــ
نهالی نازک به درختی گَشن رساندن را،
تا به زخمِ تبر بر خاک‌اش افکنند
در آتش سوختن را؟
یا نشای سستِ کاجی را سرسبزی‌ جاودانه بخشیدن،
از آن پیش‌تر که صلیبی‌ش آلوده کنند
به لخته‌لخته‌ی خونی بی‌حاصل؟
یا به سیراب کردنِ لب‌تشنه‌یی
رضایتِ خاطری احساس کردن،
حتا اگرش به زانو نشانده‌اند
در میدانی جوشان از آفتاب و عربده
تا به شمشیری گردنش بزنند؟


#شاملو
@aminhaghrah
▪️
کیارستمی و شاملویی دیگر!
راش‌های مصاحبه‌ای دیدم از احمد #شاملو، در این اواخر که پایش را بریده بودند و روحیه‌اش خیلی خراب بود. ازش پرسیدند از کار‌ها و عمری که گذراندید راضی هستید؟ جواب داد نه، چون چیزی گیرم نیامد. طرف گفت ولی در عوض با آثارتان این ‌همه لذت به دیگران بخشیدید. شاملو هم در جواب گفت من جوان بودم و زیبا بودم و خلاصه این لذت را جورهای دیگری هم می‌شد به مردم داد...

خیلی تعبیر دردناکی‌ست. در مجموع یعنی که مرارت‌ کشیدن معنی ندارد.گفت:
«دولت آن است که بی‌خونِ دل آید به کنار...»

وقتی می‌بینی هنوز که هنوز است بدهکاری و وقتی فکر می‌کنی فیلم‌ ساختن برای زندگی‌کردن بوده، به این نتیجه می‌رسی که می‌شد با کیفیت دیگری به همین‌ها رسید و این ‌همه سختی نکشید.


عباس #کیارستمی در گفتگو با ماهنامه‌ی فیلم، شماره‌ی ۴۳۷، بهمن ۱۳۹۰

@aminhaghrah
Bozorgtarin Arezoo
Ali Sohrab
▪️
بزرگترین آرزو...
خواننده و آهنگساز: #علی_سهراب
شاعر: احمد #شاملو

#تک_ترانه
@aminhaghrah
▪️
- پدر! بهتر نبود خداوند عالم یک‌خرده از بهشتِ ما را بدهد به ارباب‌ها عوضش مقداری از زمین‌های آن‌ها را میان ما قسمت کند؟...

-فرزندان عزیز من... خودتان کلاه‌تان را قاضی کنید: آخر همه‌ی مردم ارباب بودند کی می‌آمد با انگشتهایش زمین را بکند و توش ذرت و گندم بکارد؟ کی می‌آمد محصول را درو کند؟ این شیطان‌رجیم است که شما را به طرف گردنکشی و عدم اطاعت می‌کشاند، شیطان‌رجیم!


[ بریده‌ای از #کتاب "پا برهنه‌ها" نوشته‌ی؛ #زاهاریا_استانکو. ترجمه‌ی؛ احمد #شاملو ]

#روایت
@aminhaghrah
Ещё