اندیشیدن تنها راه نجات

#ادامه
Канал
Логотип телеграм канала اندیشیدن تنها راه نجات
@AndisheKonimПродвигать
5,31 тыс.
подписчиков
22,7 тыс.
фото
21,1 тыс.
видео
8,79 тыс.
ссылок
کانال اندیشه(گسترش علم و مبارزه با خرافات، ادیان، شبه علم) آیدی ادمین @Printrun @Salim_Evolution گروه تلگرامی عقاید محترم نیستند https://t.me/+afAiwBquqnIyZTli اینستاگرام https://www.instagram.com/p/Cpxu3rcjtzV/?igshid=YmMyMTA2M2Y= کتابخانه کانا
⥪ لائیسیته به زبان ساده

◍ لائیسیته چه نیست؟
لائیسیته به معنای ضدیت با دین و مذهب نیست، بلکه در تعریف حقوقی آن باید آزادی‌های فردی و اجتماعی دینداران همانند دیگر شهروندان را به طور نهادینه تامین کند. لائیسیته ضد دین و مروج بی‌دینی نیست، بلکه با تفکیک این نهاد از حکومت به عنوان یک اصل حقوقی، مدافع آزادی‌های دینی می‌باشد. جدایی دولت و دین، به قول مارکس، پایان دین نیست بلکه گسترش دین در سطح جامعه با خروجش از حاکمیت سیاسی است
لائیسیته، نه‌ خفیف کردن دین است و نه‌ خفیف کردن روحانیت و نه خفیف کردن مؤمنان، جدایی است به معنای استقلال از ورای ترسیم مرز معقول … قاطعیت در براندازی همانقدر لازم است که طرح درست و معقول برای تحقق‌ و تداوم جدایی
لائیسیزاسیون دین‌ستیزی نیست، بلکه ضامن فعالیت ادیان در همه عرصه‌های اجتماعی و سیاسی است. دین‌باوران، همچون بی‌‌دینان، می‌توانند انجمن، سازمان و حزب‌سیاسی تشکیل دهند، انتخاب کنند و انتخاب شوند


◍ مشخصات لائیسیته
در حوزه‌عمومی، دولتلائیک، در مورد دین بیطرف عمل می‌کند. و دین‌رسمی‌ در کشور وجود ندارد. کار اصلی‌ سیستم لائیسیته، دفاع از حقوق فردی تمام انسان‌ها و شهروندان است، صرف نظر از اعتقادات مذهبی آنها. حکومت مشروعیت خود را از هیچ دینی نمی‌گیرد، بلکه از رای مردم و شهروندان می‌گیرد. آزادی‌عقیده و باور‌های مذهبی‌ و غیرمذهبی‌ مورد حفاظت نهادینه قرار دارد. لائیسیته باور نیست، بلکه روش سیاسی و سامانی حقوقی‌ست که آزادی باور‌ها را حفاظت می‌کند. تمام انسان‌ها در مقابل سیستم حکومتی لائیسیته و قانون برابر هستند و آزادی داشتن هر باوری و ابراز آزاد آن را دارند. تضمین آزادی‌‌بیان و رفع هرگونه تبعیض وظیفه قدرت‌سیاسی است. لائیسیته بیان برابری شهروندان از بابت مذهبی است


◍ لزوم لائیسیته
لائیسیته لازمه تحقق جامعه انسانی‌ دمکراتیک است. لازمه تحقق اصول مردم‌سالاری مدرن و رعایت حقوق فردی هر انسان. به هرحال روحانیت بعد از سقوط رژیم‌اسلامی دو راه بیشتر پیش پا نخواهد داشت، یا باید به وضعیت قبل از انقلاب بازگردد و زیردست و فرمانبر دولت بشود یا اینکه به راه جدایی و استقلال برود. لائیسیته بیان این راه‌حل دوم است و بخت بزرگی برای روحانیت. براندازی شرط لازم جدایی است و خواست جدایی شرط موفقیت در براندازی

شرط ضروری و لازم لائیسیته، تمایز جامعه‌مدنی و دولت است همانطور که دکتر رامین‌کامران در مبحث لزوم استقلال و اقتدار مذهبی‌ می‌نویسد:
◍ نظام دمکراتیک و لائیک محتاج مخاطبی مذهبی‌ است که متناسب با خودش باشد، یعنی مستقل باشد و استقلال شعب مختلف حیات انسان را به رسمیت بشناسند

و در امر بی‌طرفی‌ بین ادیان ادامه می‌دهد:
◍ نهاد دولت نه‌ در موقعیتی است که خود اعتقاد داشته باشد و نه‌ این که درست و غلط اعتقاد دیگران را محک بزند…. باید تنها به حاکمیت ملی تکیه کند و ضامن آزادی باشد


#اندیشه_کنیم

زن ، زندگی ، آزادی
#مهسا_امینی

@Andishekonim

#ادامه‌👇
⥪ لائیسیته به زبان ساده

لائیسیته دارای دو موئلفه‌ساده است:
◍ جدایی دین و سیاست به طور مفهومی و بنیادی از هم
◍ آزادی‌ادیان در جامعه مدنی


◍ چرا لائیسیته؟
نظام دروغ اسلامی شعار‌های جمهوری، دمکراسی، آزادی، و حقوق‌بشر را می‌تواند به سادگی‌ اسلامی کرده و با بدل‌سازی دست مخالفین در اشاعه نظرات آزادیخواهان تهی کند .حتا می‌تواند سکولار اسلامی شود! ولی هیچگاه نخواهند توانست که بدل لائیسیته را ابداع کند. لائیسیته تضاد آشتی‌ناپذیر با ایدئولوژی این جانیان دارد


◍ مفهوم تاریخی لائیسیته
لائیسیته واژه‌ای است که در دهه هفتاد سده نوزدهم (۱۸۷۰) در فرانسه ابداع و از آن پس وارد دانشنامه‌ها و گفتمان سیاسی به ویژه در این کشور شد. لائیسیته مفهومی سیاسی است که بر حسب آن، از یک سو، دولت (به معنای Etat یا State که شامل سه قوای مقننه، اجرایی و قضایی می‌شود) و بخش عمومی (Sphère publique)از هیچ دینی پیروی نمی‌کنند و از سوی دیگر، دین، با برخورداری از همه آزادی‌ها در جامعه مدنی، هیچ قدرت سیاسی‌ای اعمال نمی‌کند
لائیسیته از زبان یونانی گرفته شده است. اگر بخواهیم تعریفی از آن ارائه دهیم می‌توان گفت:
دولت (در معنای بالا) از هیچ دینی پیروی نمی‌کند و دین در جامعه مدنی آزادانه به فعالیت می‌پردازد اما دین در سیاست هیچ‌گونه قدرتی اعمال نمی‌کند


◍ قانونمندی‌های لائیسیته
⥪ لائیسیته نظریه‌سیاسی و یا قرارداد تفکیک قدرت است
⥪ لائیسیته‌ایرانی‌ خاتمه دادن به آخوندسالاری است
⥪ لائیسیته رهایی دولت است از دین و رهایی انسان است از دین‌دولتی
⥪ لائیسیته مستلزم تمایز حوزه حقوقی‌خصوصی یا جامعه‌مدنی از حوزه عمومی‌ یا دولت است. در این جدایی دولت ضامن پاسداری از آزادیهای فردی و آزادی دین و عقیده است.
⥪ در سیستم لائیسیته دین نمی‌تواند منبع قانون‌گذاری باشد.
⥪ لائیسیته، مترادف اجتناب از استفاده سیاسی از دین است
⥪ مهمترین ارمغان لائیسیته، آزادی‌مذهبی است که نثار همه خواهد شد، از هر مذهب و چه معتقد و چه نه


#اندیشه_کنیم

زن ، زندگی ، آزادی
#مهسا_امینی

@Andishekonim

#ادامه‌👇
لائیسیته یعنی چی ؟


⥪ لائیسیته به زبان ساده

◍ پیشگفتار
لائیسیته همراه با فلسفه‌انسان‌گرایی به عنوان پایه‌اساسی‌ همبستگی‌ اپوزیسیون، می تواند هم برای براندازی حکومت ج.ا در ایران و هم برای ساختن سیستم جدید سیاسی مورد بهره‌برداری قرار گیرد.

#لائیسیته جدایی نهاد دین از نهاد حکومتی است. بدین وسیله هم حکومت می‌تواند جایگاه خاص و مورد اعتماد و احترام داشته باشد و هم نهاد دین بدون دخالت‌حکومت و بدون اعمال قدرت‌سیاسی با برخورداری از تمام آزادی‌ها به کار اصلی‌ خود (که همانا شیادی است!) خواهد پرداخت

سرگشتگی بین دو اصطلاح #لائیک و #سکولار نشانگر سرگردانی فکری ایرانیان است در یافتن نمونه راهنما. رواج واژه #سکولاریسم چند دلیل دارد:
◍ برخی از سر تنبلی
◍ بعضی فقط به دلیل پیروی از رواج عبارات انگلیسی چ
◍ گروهی هم به قصد سواستفاده از ابهام آن، به کارش می‌برند

آنهایی که امروزه صحبت از سکولاریسم می‌کنند علی‌الاصول برای تعیین وضع روحانیت راه‌حلی ندارند و به همین دلیل است که وقتی در این باب از آنها سوالی می‌شود در می‌مانند.

در عمل سکولار تبدیل شده به مترادفی رقیق و غیردقیق برای لائیک. هرکس مسئله برایش روشن نیست و در عینحال نمی‌خواهد موضع قاطعی اتخاذ کند که بعد نتواند از عهده‌اش بربیاید، از همین‌عبارت استفاده می‌کند. بخصوص که بسیاری سکولارها اصلا و به درجات مختلف با دخالت روحانیت در سیاست مشکلی ندارند ولی مایلند این موافقت را با اصطلاحی باب روز استتار کنند، از اسلامگرایان تائب و نیمه تائب گرفته تا همین‌هایی که از این سوابق ندارند ولی اصلا نمی‌دانند چه باید بکنند


◍ لائیسیته چیست؟
#شیدان‌وثیق در کتابی به همین نام لائیسیته چیست؟ می‌نویسد:
◍ می‌توان لائیسیته را دریافتی سیاسی دانست که برحسب آن، از یکسو، دولت و حوزه‌عمومی از هیچ دینی پیروی نمی‌کنند و از سوی دیگر، دین نیز با برخورداری از همه آزادی‌ها در جامعه مدنی، حق اعمال هیچ قدرت‌سیاسی را ندارد

لائیسیته در پی فردی کردن و خصوصی کردن دین نبوده و از دید حقوق شهروندی، دینداران مانند سایر شهروندان، با هر ایمان و مسلکی می‌توانند در فعالیت‌های‌سیاسی، تشکیل انجمن و حزب‌سیاسی و در زندگی دموکراتیک، در همه سطوح آن، از انتخاب‌کردن تا انتخاب‌شدن، شرکت کنند

دکتر رامین‌کامران در مبحث مذهب‌زدایی از دستگاه دولت می‌نویسد:
◍ لائیک شدن دولت به معنای پیروی‌نکردن آن از مذهب است و به عبارت دیگر مذهب نداشتنش. پایه دمکراسی‌ برابریست و نقطه شروع عدالت همین امر است - برابر شمردن افراد انسان


#اندیشه_کنیم

زن ، زندگی ، آزادی
#مهسا_امینی

@Andishekonim


#ادامه👇
#ستونهایی که در این عکس می بینید پر از معانی نهفته هستند برای پایان بخشیدن به حدود ۴۴ سال:

#دروغ #فریب #خرافه_پراکنی #آموزش_جهل_و_حماقت
#رشوه #تبعیض #تحقیر #تفتیش_عقیده #تفتیش_لباس #تفتیش_اندیشه #کشتن_پاسخگویی #زجر #اختناق #زندان #شکنجه #کشتار #قتل_عام #تروریست_پروری_جنگ #دزدی #غارت #گسترش_فقر #گسترش_فحشا #گسترش_اعتیاد #گسترش_مافیا #غارت_منابع #غارت_خاک #غارت_آب #رانت_هرچیزی #دین_فروشی #تجاوز_عام #تجاوز_خاص #کلیه_فروشی #کبد_فروشی #قرنیه_فروشی #رحم_فروشی #کارتن_خواب #قبر_خوابی #جوب_خوابی #زباله_گردی #کودک_کار #نابودی_رود #نابودی_تالاب #نابود_دریاچه #نابودی_جنگل #نابودی_هوای_پاک #نابودی_ارزش_پول_رایج #نابودی_انسانیت #بیداد #کاغذ_بازی #تورم #بیکاری #بزهکاری #خودکشی_جوانان #….


🟣ما نمیبخشیم ما فراموش نمیکنیم با ما همراه شوید

"همه ما انانیموس هستیم!"
"پیروزی با
#ما_مردم بزرگ ایران است"
#همه_ایران_باید_مثل_سنندج_قهرمان_شوند
#ادامه_قیام_و_اعتصاب_تا_سرنگونی_جمهوری_شیطانی
#بیداری_بزرگ و #تغییر_بزرگ  با #انانیموس 

We Are Anonymous
We Don't Forget
We Don't Forgive

#Anon
#Great_Awakening
#WWG1WGA

@AnWWG1WGA
🔴مشاوره ژنتیک راهی برای پیشگیری از معلولیت‌ها

⭕️در کشور ما، به‌علت ازدواج‌های فامیلی، معلولیت‌های‌ ناشی از بیماری‌های ژنتیکی از شیوع بالایی برخوردارند؛ بنابراین یکی‌ از گروه‌های موردتوجه در مشاوره ژنتیک، افرادی هستند که در آن‌ها ازدواج خویشاوندی شایع است.

⭕️ به‌طورکلی، علل اختلالات ژنتیکی به دو دسته تقسیم می‌شوند:
نقص در یک یا چند ژن و اختلالات کروموزومی.
برای شناخت آن‌ها، آزمایش خون، سونوگرافی و آمنیوسنتز از مهم‌ترین آزمایش‌های غربالگری در کشور ما هستند. 

⭕️مشاوره‌ ژنتیک، فرآیند ارتباطی برای بررسی احتمال بروز بیماری‌های ژنتیکی و ارائه راهکارهای مناسب به‌منظور جلوگیری از تکرار بیماری است. هدف آن می‌تواند کمک‌ به شناخت بهتر بیماری ژنتیکی، نشانه‌ها و روش‌های تشخیصی، پیش‌بینی و کنترل بهتر علائم بیماری، جلوگیری از ابتلا یا تکرار بیماری و پیشنهاد راهکارهای مناسب برای تشخیص پیش‌‌از تولد باشد.

#ادامه_دارد

👩‍💻گردآورنده: پگاه صادقی
بازنویسی: زینب خلیل نژادی
📥منبع:

civilica


#اندیشه_کنیم
@AndisheKonim
اندیشیدن تنها راه نجات
🔴سرنوشت رجال‌رضاشاهی فروغی در میان تشدد و تغیر رضاشاه دل به دریا زد و چنین عنوان مطلب کرد: غرض و مقصود از شرفیابی به پیشگاه مقدس پادشاه قدر قدرت ارواحنا فدا عرض بی‌گناهی یکی از چاکران اعلیحضرت است. اعلیحضرتا یقین بدانید اسدی از خدمتگزاران صادق و صمیمی است،…
🔴سرنوشت رجال‌رضاشاهی

◍ جم یا داور

وزیران کابینه فروغی چند لحظه پس از آخرین شرفیابی او، از کم و کیف ماجرا مطلع شدند و بیش از هر وزیری داور پریشان شد. داور به نقش فروغی در روی کار آوردن رضاشاه وقوف کامل داشت. از صمیمیت فروغی و تدابیر او در کار‌ها مطلع بود و می‌دانست فروغی قدمی برخلاف مصالح شاه برنداشته است و تمام تمنیات شاه را به مرحله اجرا درآورده و صورت قانونی به آن داده است. داور با خود اندیشید که فروغی هم رفت، خدا عاقبت او را به خیر کند. تنها من مانده‌ام، من علی‌اکبر داور، تنور گرم‌کن انقراض قاجاریه که صد‌ها نقطه ضعف از من باقی مانده است همین اوضاع آشفته و درهم وزارت دارایی کافی است که در زیر لکوموتیو خشم شاه له و نابود شوم. چه باید کرد؟ آیا می‌توان از این مملکت گریخت، آیا می‌توان به‌عنوان بیماری به خارج رفت و بازنگشت؟ خیر این‌ها اصولی نیست، باید بود تا سرنوشت را دید. از طرفی از کجا بعد از فروغی نوبت به من نرسد. غالب وزیران کابینه دست‌پروردگان من هستند.
تنها کسی که سابقه خدمت برابر من دارد محمود جم وزیر داخله است، پس برای ریاست دولت من و جم شانس داریم. داور در مغز خود یک تجزیه و تحلیل کوتاه از موقعیت خود و جم به عمل آورد سرانجام نتیجه گرفت امتیازات او از محمود جم بیشتر است. داور در زندگی جم مرور کرد و به‌خاطر آورد میرزا محمودخان آذربایجانی که بعد لقب مدیرالملک گرفت کار خود را با شاگردی در داروخانه شروع کرد. چون مدیر داروخانه دکتر کوبن فرانسوی بود طبعا زبان غیرعلمی فرانسه را نزد او یاد گرفت. بعد از مدتی به تهران آمد و در سفارت فرانسه منشی شد. بعد داخل خدمت دولت شد. مدتی سمت او در وزارت مالیه مترجمی بود بعد رئیس غله و رئیس خزانه شد. در کابینه سیدضیاء‌الدین وزارت گرفت و، چون ابزار خوبی در دست سردار سپه بود، حمایت شد. چند بار وزیر و والی شد. داور حساب کرد جمع مدت وزارت او نصف دوران وزارت من نیست، از طرفی با خود گفت او چه خدمت شایسته‌ای انجام داده است؟ چه فداکاری برای سلطنت رضاشاه کرده است؟
بلکه وارد سفره گسترده‌ای شده است که من و دوستانم آن سفره را گستردیم. تنها حسن او محافظه‌کاری است. من برای ایران حیثیت ایجاد کردم، عدلیه‌ای به سبک اروپا به وجود آوردم، ده‌ها قانون به تصویب رساندم، در مجامع بین‌المللی کسب حیثیت کردم، تمام رجال اروپا مرا به قانون‌دانی می‌شناسند. آیا باز هم جم شانس دارد. فقط در یک مورد ممکن است شانس جم بر من بچربد و آن هم در صورتی است که من از چشم شاه افتاده باشم و شاه مترصد فرصتی باشد تا پاداش خدمات مرا هم مانند سایرین کف دستم بگذارد!
داور آن شب تا صبح نخوابید و در خوف و رجا به‌سر می‌برد. روز بعد به علت کنار رفتن رئیس دولت به وزارتخانه نرفت، ولی نزدیک تلفن نشست تا اگر از طرف شاه احضار شد، فورا به کاخ عزیمت کند. انتظار داور طولانی شد و تا ظهر زنگی به او زده نشد. مقارن ظهر زنگ تلفن داور به صدا درآمد و از آن طرف سیم محمود جم با صدای نازک خود داور را برای تشکیل هیات وزیران و معرفی به شاه دعوت کرد. با شنیدن دعوت جم دانست ستاره او در حال افول است و دیگر محلی از اعراب ندارد و باید در انتظار سرنوشت دردناکی باشد. شاید از همان لحظات تصمیم گرفت دژخیم او خودش باشد و کاری را که باید پزشک احمدی انجام بدهد خود انجام دهد کما اینکه انجام داد.

باری، داور پس از نابودی و زندانی یا خانه‌نشین شدن دوستانش و آنان که در به قدرت رساندن رضاشاه نقش اساسی داشتند، و اکنون با توجه به برکناری فروغی و اعدام اسدی نایب‌التولیه آستان قدس و متصدی نشدن رئیس‌الوزرایی که به هر حساب حق خود می‌دانست، نتیجه گرفت که رضاشاه درصدد سرنگونی اوست. ولی پس از اینکه جم او را به همکاری دعوت کرد تصمیم گرفت به هر نحو اقدامات خود را در وزارت مالیه ادامه دهد
@AndisheKonim

#ادامه‌👇
اندیشیدن تنها راه نجات
🔴سرنوشت رجال‌رضاشاهی ◍ اعدام اسدی، برکناری فروغی در سال ۱۳۱۴ به دنبال تغییر کلاه در مشهد حوادث خونباری روی داد. آخوندها در مقابل حکومت قرار گرفتند و حادثه گوهرشاد به وجود آمد. هزاران نفر از مردم مشهد و زوار به فرمان ایرج مطبوعی آجودان سابق میرپنج رضاخان…
🔴سرنوشت رجال‌رضاشاهی

فروغی در میان تشدد و تغیر رضاشاه دل به دریا زد و چنین عنوان مطلب کرد:
غرض و مقصود از شرفیابی به پیشگاه مقدس پادشاه قدر قدرت ارواحنا فدا عرض بی‌گناهی یکی از چاکران اعلیحضرت است. اعلیحضرتا یقین بدانید اسدی از خدمتگزاران صادق و صمیمی است، جز خواسته پدر تاجدار قدمی برنداشته است
رضا شاه در این موقع به تغیر گفت: ذکا‌ءالملک (فروغی) پای مرا هم به وسط بکش!
فروغی ادامه داد: معاندین کار خود را کرده‌اند و اگر خدای نکرده اسدی مقصر هم باشد در مقابل خدمات گذشته مستحق بخشش و عفو ملوکانه است. به فرزندان او رحم کنید و نگذارید بی‌گناهی بی‌جهت طعمه لاشخوران بشود. پرونده اسدی ساخته و پرداخته پاکروان است و لاغیر.

رضا شاه پس از شنیدن سخنان ملایم و مصلحت‌آمیز فروغی راه افتاد و فروغی نیز به دنبال او رفت. رضاشاه وارد اتاق کار خود شد و از روی میز کاغذی برداشت و آن را به دست فروغی داد و فروغی عینک خود را جابه‌جا کرد، ولی شاه به او مجال خواندن نداد. کاغذ را از دست او گرفت و بلند شروع به خواندن کرد. هر سطری که رضاشاه از نامه را می‌خواند صدای او بلندتر می‌شد تا به این جملات رسید که تقریبا فریاد می‌کشید:
محکمه با توجه به محتویات دوسیه و دلایل و مدارک متقن و امارات قانونی و استماع بیانات شهود جرم محمد، ولی اسدی را محرز و مسلم می‌داند و او را محکوم به اعدام می‌کند …

شاه بر خشونت خود افزود و گفت:
باز دفاع می‌کنی! باز حمایت می‌کنی! باز شفاعت می‌کنی! برو، برو به خانه خودت دیگر لازم نیست اینجا بیایی با تو کاری ندارم!


فروغی با رنگ پریده تعظیمی کرد و از کاخ خارج شد و یکسره برای جمع کردن اثاثه شخصی به مقر رئیس‌الوزرایی رفت و فکر می‌کرد از مذاکرات او و شاه احدی مطلع نیست. ولی وقتی وارد ساختمان شد چشمش به سرهنگ مختاری کفیل نظمیه افتاد که در غیاب سرلشکر آیرم کفالت داشت. مختاری به دنبال فروغی وارد اتاق شد و فروغی به جمع‌آوری اثاثه خود پرداخت و بدون اینکه با کسی خداحافظی کند راه منزل خود را پیش گرفت. مختاری نیز او را همراهی می‌کرد. هنگامیکه فروغی می‌خواست داخل منزل خود بشود مختاری گفت:
از امروز تحت نظر پلیس هستید، در رفت و آمد و معاشرت و مذاکره تلفنی حداکثر رعایت را بکنید.

فروغی وارد خانه شد و همه دور او جمع شدند و به بیان ماوقع پرداخت. در این بین روزنامه اطلاعات را آوردند. فروغی با تعجب این خبر را مرور کرد:
فروغی رئیس‌الوزرا به واسطه علت مزاج استعفای خود را به پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی تقدیم کرده است.

آن روز دهم آذر ماه ۱۳۱۴ بود. چند روز پس از استعفای‌اجباری فروغی، محمدولی‌اسدی در مشهد به وضع فجیعی تیرباران شد. از علی‌اکبراسدی نماینده مجلس و داماد فروغی سلب مصونیت شد و به اتفاق برادرش سلمان‌اسدی به سیاه‌چال زندان افتادند و خانه نخست‌وزیر دیروز تبدیل به ماتم‌کده شد

@AndisheKonim
#ادامه‌👇
🔴 سرنوشت رجال‌رضاشاهی

◍ گرفتاری داور و بقیه دوستانش

پس از استقرار حکومت فاشیستی هیتلر در معاملات آلمان با خارجی‌ها اشکالات بزرگی فراهم شد و قسمتی از نقدینه بازرگانان در بانک‌های آلمان توقیف بود. هیتلر صدور تدارکات صنعتی را ممنوع کرده بود و فقط به تولیدات غیرضروری اجازه صدور می‌داد.

داور هیاتی را به ریاست محمود بدر خزانه‌دار کل و عضویت عبدالحسین‌مسعودانصاری رئیس اداره امور اقتصادی وزارت‌امورخارجه و صادق‌وثیقی معاون اداره‌کل‌تجارت به آلمان فرستاد تا باب معاملات بازرگانی را با دولت آلمان باز کنند. این هیات قریب هشت ماه با مقامات آلمانی مذاکره کردند و قرارداد مرضی‌الطرفین بین دو دولت امضا و مبادله شد و کالا‌های آلمانی نیز وارد بازار ایران گردید.

داور بودجه سال ۱۳۱۴ را طبق دستور شاه یکصد میلیون ریال افزود و آن را به هفتصد میلیون ریال رسانید، ولی در پایان سال ۱۳۱۴ یک بودجه یک میلیارد ریالی تقدیم شاه کرد و ۳۰ درصد به بودجه کشور افزود.

داور در سال ۱۳۱۴ سرگرم توسعه شرکت‌ها بود؛ به تمام شهر‌ها سرکشی می‌کرد، شرکت تشکیل می‌داد، تجار را به فعالیت وامی‌داشت و درصدد بود وضع آشفته مالی مملکت را سر و صورتی بدهد و شاه را از خود راضی کند. اما دو، سه واقعه ناگهانی او را بار دیگر از پای درآورد.

نخستین واقعه‌ای که در سال ۱۳۱۴ داور را شدیدا تکان داد بی‌مهری رضاشاه به عده‌ای از دوستان و نزدیکانش بود؛ دوستانی که با دل و جان در تمام مواقع، از واقعه جمهوری گرفته تا خلع قاجاریه و مجلس موسس گام به گام با داور بوده‌اند.
عدل‌الملک دادگر دوست نزدیک داور رئیس مجلس شورای ملی که در انتخابات دوره دهم نماینده اول تهران شده بود مورد تغیر شدید واقع و به امر رضاشاه تبعید شد.
علی‌دشتی نماینده مجلس و مدیر روزنامه شفق سرخ و مداح حکومت پهلوی و زین‌العابدین‌رهنما مدیر روزنامه معتبر و یومیه ایران و نماینده مجلس و محمدرضاتجدد قاضی عالی‌رتبه دادگستری و فرج‌الله‌بهرامی دبیر اعظم رئیس دفتر مخصوص شاه، توقیف و هر چهار نفر در شرایط نامساعدی به زندان نظمیه انتقال یافتند.

از روزی که سردار سپه سابق به سلطنت رسید و رضاشاه پهلوی شد، تمام کسانی را که او را صادقانه در رسیدن به هدفش یاری داده بودند، لجن‌مال کرد، تهمت دزدی به آن‌ها زد، ولاجرم یا در گوشه زندان جان سپردند یا تحت نظر پلیس در نهایت ترس و وحشت ادامه حیات می‌دادند. چه بسا که اموال غالب آن‌ها نیز مصادره شده بود. داور تک‌تک افراد را به یاد آورد: نصرت‌الدوله فیروز، عبدالحسین تیمورتاش، سردار اسعد بختیاری، سید محمد تدین، رضا افشار، فرج‌الله بهرامی دبیراعظم، علی دشتی، زین‌العابدین رهنما، عدل‌الملک دادگر، از نظامیان سرتیپ جان محمدخان، امیرلشکر سردار منتخب جهانبانی، امیر لشکر امیر اقتدار، امیر لشکر طهماسبی، امیر لشکر محمودخان آیرم، سرهنگ پولادین و سرلشکر حبیب‌الله شیبانی همه از نزدیکان و محارم سردار سپه دیروز و رضاشاه امروز بودند. شرح خدمات هر کدام از آن‌ها به پهلوی کتابی قطور لازم داشت.
دبیراعظم بهرامی رئیس دفتر مخصوص که قسم شاه غالبا به جان او بود، نویسنده سفرنامه خوزستان، نویسنده تمام نطق‌های حماسی و احساسی و ادبی سردار سپه و رضاشاه، وزیر مقتدر پست و تلگراف، استاندار فارس، استاندار خراسان اکنون باید در گوشه زندان به سر ببرد و امیدی به نجات او نباشد.
جسم و جان داور را نیز فشاری طاقت‌فرسا درآورده بود و هر آن منتظر بود که به سرنوشت دوستان خود دچار شود. گاهی از این بابت دچار توهم می‌شد که چرا تاکنون سروقت من نیامده‌اند به‌خصوص که حدس می‌زد در وزارت مالیه نتوانسته است نظر شاه را به خود جلب کند.

@AndisheKonim

#ادامه‌👇
اندیشیدن تنها راه نجات
رضاخان و دو ایدئولوژی مستبدین ◍ برای مثال، این نگرش را در کتاب #شهریار اثر ماکیاولی نیز می‌توان دید. وی نیز تصور می‌کرد که پراکندگی نظام فئودالی را می‌توان با رهنمودهای صحیح به پادشاه و افزایش توان مدیریتی وی جبران کرد. اگر دولت-ملت در دوره رضاخان شکل گرفت،…
⧉ رضاخان و دو ایدئولوژی مستبدین

برخلاف عده‌ای متوهم و گاها شیاد که تصور می‌کنند اصلاحات رضاخانی در منطقه بسیار بدیع و نو بود، اتفاقا دیرهنگام بود.

بیایید سه اقدام مهم در دوره رضاخان، یعنی تاسیس #راه‌آهن‌سراسری، #دانشگاه‌مدرن و #بانک‌ملی را با دیگر کشورهای منطقه یا هم‌سطح ایران در آنزمان (از نظر تکنولوژی) مقایسه کنیم. در حالیکه خطوط راه‌آهن در تمامی کشورهای همسایه‌ایران از پیش کشیده شده بود، مشخص است که ضرورت انجام این کار برای حکومت جدید ایران مطرح می‌شد. استعمارگران در کشورهای استعماری به خصوص بعد از جنگ جهانی اول و دفع خطر امپراتوری عثمانی، پایه‌ها و زیرساخت‌های لازم برای ایجاد نظام سرمایه داری را فراهم کرده بودند. ضرورت ورود صنعت و حمل و نقل آن (یعنی راه‌آهن) نیز در ایران احساس می‌شد

دوره بعد از جنگ جهانی‌اول را می‌توان دوره آغاز مدرنیزاسیون و صنعتی‌شدن در اغلب کشورهای جهان‌سوم دانست که با چند سال پس و پیش، آغاز شده بود. مدرنیزاسیون دوره رضاشاه نیز از این قاعده‌کلی مستثنی نیست. بنابراین ما در اینجا به جای یک مدیریت کشوری شخصی به نام رضاخان، با یک پروسه جهانی و تاریخی روبروییم

▨ آذربایجان:
◍ سال‌تاسیس اولین خط راه‌آهن: ۱۸۸۰
◍ دوره گسترش و تکمیل: ۱۸۳۳-۱۹۰۸
◍ سال‌تاسیس اولین دانشگاه مدرن: ۱۹۱۹ دانشگاه باکو
◍ سال‌تاسیس اولین‌بانک‌ملی: ۱۹۹۰ بعد از استقلال‌بانک

▨ ایران
◍ سال‌تاسیس اولین خط راه‌آهن: ۱۹۱۴
◍ دوره گسترش و تکمیل: ۱۹۲۸ - ۱۹۳۹
◍ سال‌تاسیس اولین‌دانشگاه‌مدرن: ۱۹۳۴ دانشگاه تهران
◍ سال‌تاسیس اولین‌بانک‌ملی: ۱۹۲۸ بانک ملی ایران

▨ ترکیه:
◍ سال‌تاسیس اولین خط راه‌آهن: ۱۹۲۷
◍ دوره گسترش و تکمیل: ۱۹۲۳ - ۱۹۴۰
◍ سال‌تاسیس اولین‌دانشگاه‌مدرن: ۱۹۳۳ دانشگاه استانبول
◍ سال‌تاسیس اولین‌بانک‌ملی: ۱۹۲۴ ترکیه‌ایش بانکسی

▨ چین
◍ سال‌تاسیس اولین خط راه‌آهن: ۱۸۷۶
◍ دوره گسترش و تکمیل: ۱۹۵۰ - ۱۹۷۰
◍ سال‌تاسیس اولین دانشگاه مدرن: ۱۸۹۵ دانشگاه تیان‌چین
◍ سال‌تاسیس اولین بانک‌ملی: ۱۹۱۲ بانک چین

▨ سوریه
◍ سا‌ل‌تاسیس اولین خط راه‌آهن: ۱۸۹۵
◍ دوره گسترش و تکمیل: ۱۹۱۲ -۱۹۱۸
◍ سال‌تاسیس‌ اولین‌دانشگاه‌مدرن: ۱۹۲۳ دانشگاه دمشق
◍ سال‌تاسیس اولین‌بانک‌ملی: ۱۹۲۰ بانک کاتولیک سوری

▨ ژاپن
◍ سال‌تاسیس اولین خط راه‌آهن: ۱۸۷۲
◍ دوره گسترش و تکمیل: ۱۹۰۶ - ۱۹۴۵
◍ سال‌تاسیس اولین‌دانشگاه‌مدرن: ۱۸۵۸ دانشگاه کیو
◍ سال‌تاسیس اولین بانک‌ملی: ۱۸۷۳ دای ایچی

▨ عراق
◍ سال‌تاسیس اولین خط راه‌آهن: ۱۹۱۴ - ۱۹۲۰
◍ دوره گسترش و تکمیل: ۱۹۳۶ - ۱۹۴۰
◍ سال‌تاسیس اولین‌دانشگاه‌مدرن: ۱۹۲۸ دانشگاه سلطنتی عراق
◍ سال‌تاسیس اولین‌بانک‌ملی: ۱۹۴۱ بانک رافدین

▨ مصر
◍ سال‌تاسیس اولین خط راه‌آهن: ۱۸۵۴
◍ دوره گسترش و تکمیل: ۱۸۸۸ - ۱۹۱۴
◍ سال‌تاسیس اولین‌دانشگاه‌مدرن: ۱۹۰۸ دانشگاه‌قاهره
◍ سال‌تاسیس اولین‌بانک‌ملی: ۱۸۹۸ بانک الاهلی مصر

▨ مکزیک
◍ سال‌تاسیس اولین خط راه‌آهن: ۱۸۳۷
◍ دوره گسترش و تکمیل: ۱۹۲۹ - ۱۹۳۷
◍ سال‌تاسیس اولین‌دانشگاه‌مدرن: ۱۹۱۷ دانشگاه سنت‌نیکولاس
◍ سال‌تاسیس اولین‌بانک‌ملی: ۱۹۸۸ بانگ Banorte

▨ هند
◍ سال تاسیس اولین خط راه‌آهن: ۱۸۵۳
◍ دوره گسترش و تکمیل: ۱۸۷۵ - ۱۹۲۰
◍ سال‌تاسیس اولین‌دانشگاه‌مدرن: ۱۸۵۷ دانشگاه کلکته
◍ سال‌تاسیس اولین‌بانک‌ملی: ۱۸۷۰ بانک هندوستان

بنابراین، به هیچ عنوان نباید دیدگاه‌های ذهن‌گرا نسبت به تاریخ را پذیرفت و حوادث‌تاریخی را به ویژگی‌های شخصیتی حاکمان وقت نسبت داد. در عوض، یک نگاه تاریخی‌صحیح باید در وهله اول به شیوه تولید، شرایط اقتصادی و سطح فن‌آوری نگاه کند و همچنین شرایط سیاست در عرصه جهانی، مختصات جغرافیایی و محلی را نیز از نظر دور ندارد. مترقی دانستن ایجاد یک حکومت متقدر مرکزی در ایران برای پیشرفت سرمایه‌داری را نباید با تایید و ستایش قلدرمابی و استبداد سیاسی یک پادشاه اشتباه گرفت

@AndisheKonim
#ادامه‌👇
اندیشیدن تنها راه نجات
🔸 #رضاخان و دو ایدئولوژی #مستبدین رضاشاه برای بورژوازی‌ملی اما غیرمذهبی در ایران یک قهرمان‌ملی محسوب می‌شود، دلایل خوبی برای این قهرمان‌گرایی وجود دارد. طبق ادعا در دوره رضاخان زمینه‌های ایجاد یک دولت-ملت با حکومت‌مرکزی‌مقتدر و با نظام‌های‌آموزشی، اداری و…
رضاخان و دو ایدئولوژی مستبدین

◍ برای مثال، این نگرش را در کتاب #شهریار اثر ماکیاولی نیز می‌توان دید. وی نیز تصور می‌کرد که پراکندگی نظام فئودالی را می‌توان با رهنمودهای صحیح به پادشاه و افزایش توان مدیریتی وی جبران کرد. اگر دولت-ملت در دوره رضاخان شکل گرفت، هویت ایرانی جایگزین قوم‌گرایی شد و یک حکومت‌مرکزی مقتدر بوجود آمد، همه اینها به این خاطر است که رضاخان فرصت تشکیل یک حکومت جدید را بدست آورد. پادشاهان‌قجری از ابتدای امر، حکومت خود را بر روی نظام فئودالی، عشایر، اقتدار والیان و خوانین محلی و نفوذ متشرعین در شهرها و ... استوار ساخته بودند. آنها هرقدر هم که توانایی مدیریتی می‌داشتند، بنیان‌هایی که حکومت‌شان بر آنها استوار بود را نمی‌توانستند دگرگون سازند. برای انجام این وظیفه تاریخی یعنی تشکیل دولت-ملت که ضرورت آن بسیار پیشتر احساس می‌شد، می بایست فرصت شکل‌گیری یک حکومت‌سیاسی جدید بوجود آید

نتیجه‌ای که می خواهم بگیرم اینست که ایجاد دولت-ملت و مدرنیزاسیون در دوره رضاخان، اول از همه ناشی از یک ضرورت تاریخی و دوم ناشی از فرصت تشکیل یک حکومت جدید است و اینها هیچکدام به ویژگی‌های شخصیتی و توانمندی مدیریتی فردی مثل رضاخان بستگی ندارد. این گفته در مورد دیگر کشورها نیز صادق است. اگر حکومت مصطفی‌کمال‌پاشا توانست ترکیه مدرن را بوجود آورد این بخاطر نابودی امپراتوری‌عثمانی و فرصت تشکیل یک حکومت جدید بود. بد نیست بدانیم که بسیار پیشتر در ابتدای قرن نوزدهم، سلطان‌سلیم‌سوم امپرتوری‌عثمانی نیز برای رقابت با غربی‌ها، به ایجاد اصلاحاتی دست زد، مدارس به سبک مدرن تاسیس کرد، انتشار کتب غربی را ترویج کرد، ترک‌های جوان را برای تحصیلات به غرب فرستاد، ارتش را سازمان داد و حتی مدرسه نیروی دریایی تاسیس کرد و از متخصصین‌غربی برای ساخت کشور بهره گرفت. اما بنیانی که امپراتوری‌عثمانی روی آن استوار بود (بخصوص‌ مذهب) چنین اصلاحاتی را برنمی‌تافت و در نهایت منجر به ترور وی توسط سربازان‌عثمانی (ینی‌چری) و شورش متعاقب آنان شد. تشکیل یک دولت-ملت مدرن تنها با نابودی امپراتوری‌عثمانی میسر بود. با اینحال همان کارهایی که سلطان‌سلیم نتوانست برای امپراتوری عثمانی به اتمام برساند، والی وی در مصر یعنی محمدعلی‌پاشا در همان دوره انجام داد. بعد از اینکه ارتش ناپلئون مصر را ترک کرد، در مصر خلاء قدرتی ایجاد شد و محمد علی پاشا (که اصالتا آلبانیایی بود) توانست نیروهای حکومت قدیمی مملوکیان را شکست داده و والی مصر شود. در اینجا نیز فرصت ایجاد یک حکومت جدید به محمد علی پاشا این امکان را داد که مصر مدرنی را بوجود آورد و امروزه وی را پدر مصر مدرن می‌نامند. در زمان وی، ارتش مجهز و منظم شد و سیستم اداری و اقتصاد صنعتی ایجاد شد. وی همچنین با فرستادن دانش‌آموزان مصری به شکل‌گیری رنسانس ادبی عرب که به عنوان #النهضت شناخته می‌شود، یاری رساند. می‌توان گفت که تا سال ۱۸۳۰، مصر توانسته بود به یک سرزمین نسبتا مدرن تبدیل شود.

نمونه دیگر، امپراتوری‌میجی در ژاپن است که چون در سال ۱۸۶۸ فرصت تشکیل سلسله پادشاهی جدید را بدست آورد، دوره تغییر از نظام‌فئودالی به سرمایه‌داری مدرن در ژاپن آغاز شد که به دوره میجی (۱۸۶۸ تا ۱۹۱۲) معروف است. بنای حکومت‌مدرن‌ژاپن، با سوگندنامه پنج ماده‌ای امپراتور میجی بنیان نهاده شد. این اصلاحیه با دخیل کردن همه طبقات در اداره امور مملکتی، الغای‌قوانین‌تجملی و لغو محدودیت‌های‌ طبقاتی در استخدام و جایگزینی قوانین جدید به جای قوانین سنتی قدیمی، مستقیما نابودی نظام فئودالی را هدف قرار داده بود. همانطور که در مورد مصر، ژاپن و ترکیه دیدیم، در ایران نیز تنها یک حکومت جدید می‌توانست تغییرات مدرن در ایران ایجاد کند و این ارتباطی به شخصیت فرد حاکم ندارد.

◍ ذکر این نکته نیز ضروی است که ایجاد یک دولت-ملت با حکومت مرکزی مقتدر در ایران امری ضروری و البته مترقی بود، اما این یک ضرورت‌تاریخی است، که رقابت در عرصه بین‌المللی، مختصات جغرافیایی و شرایط سیاسی، این ضرورت را در یک دوره تاریخی خاص متحقق می‌کند

@AndisheKonim
#ادامه‌👇
🔸 #رضاخان و دو ایدئولوژی #مستبدین

رضاشاه برای بورژوازی‌ملی اما غیرمذهبی در ایران یک قهرمان‌ملی محسوب می‌شود، دلایل خوبی برای این قهرمان‌گرایی وجود دارد. طبق ادعا در دوره رضاخان زمینه‌های ایجاد یک دولت-ملت با حکومت‌مرکزی‌مقتدر و با نظام‌های‌آموزشی، اداری و نظامی‌مدرن بوجود آمد. به این ترتیب عشایر و خوانین تضعیف شدند و زیر ساخت‌های عمرانی و صنعتی لازم برای گذر از دوره فئودالی به سرمایه‌داری فراهم گشت بطوریکه شرایط برای انقلاب‌سفید محمدرضاشاه که امتیاز خوانین بر زمین را از بین برد، مهیا شد

تمام این کارها برای بورژوازی‌ملی ایران آنچنان باشکوه است که از نظر ایشان حتی می‌تواند استبداد سیاسی رضاخان و نابودی تمامی دستاوردهای‌دوره مشروطیت را توجیه کند. در پشت این قهرمان‌گرایی‌عوامانه (که در مورد #امیرکبیر هم می‌توان دید) دو ایدئولوژی‌بورژوایی قابل‌تشخیص است که تقریبا در تمامی دنیا بخصوص در کشورهای‌جهان‌سوم محبوبیت دارد. این دورا می‌توان بصورت زیر نام‌گذاری کرد:
◍ آیده‌آلیسم‌تاریخی
◍ توسعه‌گرایی‌محافظه‌کار

هدف این نوشتار معرفی و نقد این دو ایدئولوژی در بستر تاریخی است که منجر به مدرنیزه‌شدن و ایجاد دولت-ملت و ایدئولوژی‌ناسیونالیسم در ایران دوره رضاخان شد


◍ ایده‌آلیسم‌تاریخی

نگاه ذهنگرا و ایده‌آلیستی به تاریخ، چیز جدیدی نیست و بخشی لاینفک از شالوده‌معرفت‌شناسی‌بورژوازی به جهان است. این دیدگاه در مبتذل‌ترین شکل خود، حوادث‌تاریخی را ماحصل تصمیمات مدیریتی و اعمال رهبران و حاکمین وقت می‌داند. اگر حاکمیت در دوره یک پادشاه یا حاکم دچار سستی و تزلزل شود پس این حتما به خاطر بی‌عرضگی و بی‌لیاقتی پادشاه است. توسعه‌ارضی، ثبات و اقتدار سیاسی و... همگی با رجوع به صفات و خصایص شخصیتی پادشاه توضیح داده می‌شوند

سیستم‌اقتصادی‌و سیاسی‌جامعه، شرایط‌خاص‌جغرافیایی و تاریخی، همگی در این دیدگاه نادیده گرفته شده و به جای آن تاریخ به سلسله‌ای از پادشاهان و رهبران سیاس تبدیل می‌شود که یا عده‌ای باعرضه و متدبر بوده‌اند و توانسته‌اند موجب ترقی و رشد مملکت شوند و یا عده‌ای بی‌عرضه و نالایق که کشور را به محاق برده یا به دست دشمنان سپرده‌اند. ماجرای بی‌عرضگی پادشاهان‌ قجری در مقابل مدیریت و شایسته‌سالاری رضاخانی نیز نقطه اوج این نگرش کوته فکر و عوامانه است. این ایدئولوژی به خصوص سیستم اقتصادی را از نظر پنهان می‌دارد و متوجه نیست که اگر پادشاهان قجری قادر به ایجاد یک حکومت مرکزی مقتدر نبودند این به خاطر ویژگی ذاتی سیستم‌فئودالی است و در دوره فئودالی در اروپا نیز همین وضعیت حاکم بود.

@AndisheKonim
#ادامه‌👇
اندیشیدن تنها راه نجات
🔴چرا #سلطنت‌_طلبی نمی‌تواند مبتنی بر #دموکراسی باشد؟ من در این نوشتار قصد دارم دعوی مشروطه‌خواهی بسیاری از نیروهای اپوزیسیون را بطور مستدل رد کنم و نشان دهم که چگونه چنین ادعایی با تمامی ححقوق انسانی مانند، حقوق‌بشر، حقوق‌شهروندی، حقوق‌تساوی زن و مرد و دعوی…
چرا سلطنت‌طلبی نمی‌تواند مبتنی بر دموکراسی باشد؟

۲) به رسمیت شناختن یک خاندان، به عنوان خاندان ‌سلطنتی، در تضاد آشکار با حقوق‌ برابر شهروندی است
زیرا مطابق حقوق برابر شهروندی، همه بعنوان شهروند، حقوقی برابر دارند و هیچکسی نباید امتیازی بر دیگری داشته باشد. مشخصا و مسلما قائل‌شدن یک مقام سلطانی (تامین زندگی ‌اعیانی ژن‌برتر، با مالیات مردم)، یعنی قائل‌شدن امتیاز برای یک شهروند بر دیگر شهروندان و بنابراین صریحا خلاف حقوق برابر شهروندی است

آیا این واضح و روشن نیست؟ پس چگونه می‌توان هم از حق برابر شهروندی سخن راند و هم یک خاندان را به مقامی رساند که با پول مالیات‌مردم، برای خود زندگی‌اعیانی دست و پا کند و این مقام حتی قابل تعویض با خواست همان مردم هم نباشد؟

۳) تاسیس نهاد سلطنت و مقام‌شاهی، حتی با انتخاب و رای مردم، خلاف اصول‌دموکراسی است
اکثریت سلطنت‌طلبان مدعی هستند که بعد از سرنگونی جمهوری‌اسلامی، مردم حق دارند که بین جمهوری و پادشاهی‌مشروطه یکی را برگزینند. پس آنها برای توجیه موضع خود دست به دامن رای‌مردم در یک انتخابات‌آزاد می‌شوند
پاسخ اینست که خیر، مردم چنین حقی را ندارند. انتخابات برای دموکراتیک بودن شروطی دارد. یکی از شروط انتخاب‌دموکراتیک این‌ست که باید ادواری باشد، و یک نسل نمی‌تواند برای نسل‌های دیگر تصمیم بگیرد و نیز سمت‌های‌انتخابی باید قابل‌عزل باشند
انتخاب یک نفر به سمت شاهی، هر دو شرط فوق برای یک انتخاب دموکراتیک را نقض می‌کند، زیرا اگر یک نسل از مردم سلطنت را انتخاب کنند، برای بقیه نسل‌ها نیز پادشاه تعیین کرده‌اند (یعنی پسر شاه را برای فرزندان خود و نوه شاه را برای نوادگان خود برگزیده‌اند و به همین ترتیب الی‌آخر) و همچنین آنها فردی را به مقام مادام ‌العمری رسانده‌اند و این سمت قابل‌عزل نیست پس پادشاهی موضوعی نیست که بتوان برای آن انتخابات برگزار کرد. دموکراسی صرفا برگزاری‌ انتخابات نیست و انتخابات شروطی دارد و از این رو چنین انتخاباتی برای تاسیس سلطنت، خلاف اصول‌دموکراسی است

۴) تاسیس و انتخاب نهاد سلطنت نه تنها با حقوق‌ شهروندی و اصول‌ دموکراسی، بلکه با حق‌مالکیت و اصل استقلال‌ارتش از حکومت و حکومت‌قانون نیز در تضاد است
برخلاف آنچه ادعا می‌شود، نهاد سلطنت در کشورهای به‌اصطلاح‌دموکراتیک غربی، مانند بریتانیا، به هیچ عنوان یک عنصر دموکراتیک محسوب نمی شود. من بارها در بحث با سلطنت‌طلب‌ها در اغلب گروه‌ها و شبکه‌های مجازی، گفته‌ام، ملکه‌بریتانیا، مطابق قانون، فرمانده‌کل‌قوا است و این خلاف این اصل است که فرماندهی‌کل‌قوای‌ارتش باید در اختیار یک نهاد انتخابی باشد. وی همچنین، حق‌عزل‌مجلس را دارد. هیچ نهاد قضایی، نمی‌تواند وی را تحت‌تعقیب‌قانونی قرار دهد (این یعنی صریحا فراتر از قانون ایستادن و نقض حکومت قانون). علیاحضرت روی کاغذ، مالک واقعی کل زمین‌های‌انگلیس و مستعمرات آن است (این یعنی مالکیت یک‌ششم خاک کره زمین!). چه باور بکنید، و چه رگ تعصب اجازه ندهد باور کنید، انگلیس به لحاظ اصول حاکمیت‌مدرن، هرگز دموکراتیک و مطابق اصول‌حقوق‌بشر نیست. البته، درست است که #ملکه از این اختیارات و قدرت فوق‌العاده و مافوق قانونی خود، استفاده نمی‌کند و حتی شاید هرگز تا سال‌های سال هم هیچ پادشاه یا ملکه‌ای آز آن‌ها استفاده نکند. (البته، اصلا بعید نیست که وقتی موجودیتش در خطر قرار بگیرد و یا به دلایل دیگر، از این قدرت استفاده نکند) حالا تصور کنید این قدرت فوق‌قانونی را بدهیم به دست یک ایرانی، آنهم دست فردی که پدرش قطعا یک شاه‌دیکتاتور و مستبد بوده، آیا واقعا می‌توانیم پس از یک انقلاب خونین و مرگ هزاران جوان ایرانی، سرنوشت یک کشور را به چنین مخاطره‌ای بیاندازیم و چنین قدرتی را به شخصی بدهیم و بعد از وی انتظار داشته باشیم که در شرایطی که هنوز دولتی تاسیس نشده و بستر دموکراتیکی مانند رسانه‌های‌آزاد، احزاب و جامعه‌مدنی‌ قدرتمند فراهم و نهادینه نشده، از این قدرت استفاده نکند و فقط به نقش نمادین خود اکتفا کند؟ آیا هیچیک از طرفداران سلطنت‌ و شاه‌الهی های دو آتیشه قادرند چنین تضمینی بدهند

@AndisheKonim

#ادامه‌‌👇
🔴چرا #سلطنت‌_طلبی نمی‌تواند مبتنی بر #دموکراسی باشد؟

من در این نوشتار قصد دارم دعوی مشروطه‌خواهی بسیاری از نیروهای اپوزیسیون را بطور مستدل رد کنم و نشان دهم که چگونه چنین ادعایی با تمامی ححقوق انسانی مانند، حقوق‌بشر، حقوق‌شهروندی، حقوق‌تساوی زن و مرد و دعوی دموکراسی‌خواهی در تضاد قرار دارد.

اگر کسی در زمانه کنونی برای ایران مدعی مشروطه‌خواهی باشد، او در واقع خواهان برقراری #سلطنت نیز هست. همچنانکه از نام #مشروطیت پیداست، مشروطه یعنی مشروط‌کردن‌چیزی بر چیز دیگر و در عرصه‌سیاسی یعنی مشروط کردن قدرت‌ مطلق‌پادشاه به قانون و پارلمان و بنابراین بطور غیرمستقیم رای مردم. اما برخلاف صد سال پیش، امروز پادشاهی در ایران وجود ندارد، پس چگونه کسی می‌تواند مشروطه‌خواه باشد، یعنی بخواهد چیزی را مشروط کند که اصلا وجود ندارد؟ مشخصا منظور این مشروطه‌خواهان مشروط کردن قدرت استبدادی ولایت فقیه نیست (و این البته وجه اشتراک بامزه آنها با برخی از اصلاح‌طلبان است، یعنی هردو خواهان نابودی استبداد نیستند بلکه خواهان مشروط کردن آن هستند!) پس اول باید یک نهاد پادشاهی تاسیس شود تا بعدا مشروط به قانون شود و در واقع آنچیزی شود که آنرا Constitutional Monarchy می‌نامیم

پس عقلا مشروطه‌خواه، در وهله اول سلطنت‌طلب است، یعنی خواهان برقراری دوباره پادشاهی در ایران با اختیارات فوق العاده اش است و در مرحله بعد وی خواهان مشروط کردن قدرت شاهی به قوانین اساسی و تاحدی به پارلمان است. بنابراین، کسانی که خود را مشروطه خواه می نامند، بهتر است با مردم صادق باشند و خود را سلطنت طلب نیز بنامند زیرا اول باید سلطنتی تاسیس شود که مشروط شود. اکنون موارد زیر را در رد پادشاهی مشروطه بر خواهم شمرد

۱) اولین دلیل اینست که تاسیس نهاد سلطنت‌مشروطه کاری عبث و مضحک است. در طول تاریخ، برای تاسیس دولت - ملت مدرن مبتنی بر حکومت قانون نیاز بود که یا پادشاهی را سرنگون کرد (مانند مورد فرانسه در قرن هجدهم) و یا قدرت آنرا محدود و مقید به قانون کرد (فرضا مانند بریتانیا در قرن هفدهم). عقلا و منطقا راه سومی وجود ندارد. اما مسخره است که برای تاسیس یک حکومت مبتنی بر قانون و دموکراسی نمایندگی، پادشاهی را تاسیس کرد و سپس آن را محدود کرد. اگر قرار است که نهاد سلطنت نقش کلیدی در سیاست نداشته باشد (اگرچه در واقعیت چنین نیست و در تمامی کشورهای پادشاهی مشروطه، این نهاد نقش کلیدی و تاثیرگذاری دارد)، پس برای چه اصلا باید چنین نهادی را تاسیس کرد آن هم در کشوری که قرن ها به استبداد از نوعی شاهی و دینی خو کرده است؟
در پاسخ به این ردیه، عده‌ای توجیه می‌کنند که وجود یک شاه (البته این افراد چندان فمینیست به نظر نمی‌آیند و از امکان پادشاهی‌زن یعنی ملکه سخنی به میان نمی‌آورند که با توجه به خو کردن جامعه به یک سیستم توتالیتر و مردسالار قابل توجیه است!)، می‌تواند موجب وحدت‌ملی شود یا نمادی برای هویت‌ملی و هویت‌تاریخی باشد. این سخنان البته همیشه در لفافه به زبان آورده می‌شود و اصلا معلوم نیست چطور یک خاندان‌سلطنتی، هویت‌ملی بوجود می‌آورد!

نیک می‌دانیم هر کشوری با پرچم و شاید سرود ملی در عرصه بین‌المللی، تمیز داده می‌شود و گروه‌های انسانی به لحاظ نشانه‌گذاری و نمادپردازی آنقدر پیشرفت کرده‌اند که با نیاکان و خاندان و فره‌شاهی و تبار و خون و دیگر نمادهای ‌باستانی، هویت‌گروهی خود را ایجاد نکنند. همچنین بعید (و صد البته غلط) است که گروه‌های‌انسانی مانند اقوام، احزاب و جنبش‌های‌ سیاسی، اصناف و رسته‌ها و غیره، به خاطر گل روی یک پادشاه، از منافع و مطالبات خود دست بکشند و زیر ردا و عصای شاهی به رعایای یکدست و بی‌شکل (یا به عبارت صریح‌تر، به گوسپندان کر و لال گله) تبدیل شوند تا مثلا چیزی بنام وحدت‌ملی شکل بگیرد. وانگهی این وحدت‌ملی، اصولا امر مثبتی نیست. پیشتر وحدت‌ امت‌پای‌منبر را تجربه کرده‌ایم تا وحدت امت‌پایتخت‌ شاهی را نخواهیم


@AndisheKonim
#ادامه‌‌👇


#ادامه👆💥👇👇



۵. خداناباوری هیچ ربطی به #علم و #دانش ندارد.

اگرچه می شود #دانشمند بود و هنوز به خدا، باور داشت (همانطور که به نظر می رسد بعضی از دانشمندان موفق به این کار شده اند)، هیچ شکی نیست که درگیر شدن در فعالیت علمی، باور مذهبی را کاهش می دهد.
اعداد به حد کافی گویا هستند، ۹۰درصد مردم ایالات متحده به خدای متشخص باور دارند و ۹۳درصد اعضای انجمن ملی علوم چنین باوری ندارند.
این به معنای این است که دانش، چندان با باور به خدا سازگار نیست.


۶. خداناباوران از تجارب #روحانی بی بهره اند.

هیچ چیز یک خداناباور را از تجاربی چون #عشق، #شیدایی و حیرت باز نمی دارد و بسیاری از خداناباوران مرتبا چنین تجربیاتی دارند.
آنچه خداناباوران از انجام اش پرهیز دارند، ادعا کردن درباره ماهیت حقیقت، بر پایه این تجربیات است.
هیچ شکی نیست که مسیحیونی پیدا می‌شوند که مدعی هستند زندگی شان با خواندن انجیل یا دعا کردن بهتر شده. معنای این چیست؟

معنایش این است که بعضی از مرام های اخلاقی می توانند اثری شگرف بر روان انسان بگذارند.


آیا صرف این تجربه های مثبت به معنای آن است که عیسی تنها نجات دهنده است؟

به هیچ وجه. به این خاطر که هندو ها، مسلمانان، یهودیان و حتی خداناباوران نیز تجربیاتی درباره قدرت تلقین به خود دارند.
در واقع هیچ انسانی بروی زمین وجود ندارد که بتواند مطمئن باشد عیسی ریش داشته چه برسد به اینکه بداند از باکره زاده شده.
اثبات چنین موضوعاتی با تجربه روحانی و تلقین ممکن نیست.

۷. خداناباوران فکر می کنند هیچ چیز فراتر از زندگی انسانی و فهم #انسان نیست.

خداناباوران در اقرار به مرزهای فهم شان بسیار پذیراتر و آماده تر از مومنین اند. واضح است که ما درک کاملی از هستی نداریم، اما به همین اندازه واضح است که قرآن یا انجیل هم درکی بهتری به ما نمی دهند.
ما نمی دانیم که اشکال پیچیده حیات در جاهای دیگر هستی هم وجود دارد یا نه، ولی ممکن است وجود داشته باشد. ممکن است این موجودات فهمی بسیار عمیق تر از قوانین طبیعت داشته باشند. خداناباوران بدون مشکل می توانند به چنین احتمالاتی فکر بکنند. در ضمن اگر چنین موجوداتی واقعا وجود داشته باشند، محتوای قرآن و انجیل برایشان بی معناتر از انسان های خداناباور خواهد بود. اگر حیات در جای دیگری از دنیا هم وجود داشته باشد مادی خواهد بود نه غیرمادی، و این ارتباطی با خدای غیرمادی و ماوراالطبیعه مورد ادعای مذهبیون ندارد.

از نظر خداناباوران، همه مذاهب، به شکل شرم آوری زیبایی واقعی و عظمت هستی را بی مقدار می کنند. برای فهم زیبایی هستی هیچ نیازی نیست که حرف های بی سند و مدرک را بپذیریم و افسانه های ابلهانه قوم یهود را بپذیریم.




۸. #خداناباوران درک نمی کنند که #مذهب خیلی برای جامعه مفید است.

کسانی که به فواید اجتماعی مذهب تکیه می کنند ظاهرا اصلا متوجه نیستند که این هیچ چیزی درباره حقانیت آموزه های مذهبی به ما نمی گوید.
به همین دلیل است که ما از واژگانی چون «رویاباوری»‌ و «خودفریبی» استفاده می کنیم.
تفاوتی بنیادین میان یک حقیقت و یک توهم آرامش بخش وجود دارد.

به هر روی، اثرات مفید مذهب محل مناقشه است.
در بیشتر اوقات به نظر می رسد که مذهب باعث می شود افراد برای دلایلی بد، کارهای خوب بکنند، آن هم در شرایطی که دلایل خوبی وجود دارد.
از خودتان بپرسید، کدام یک شریف تر است: کمک کردن به مستمندان تنها به این دلیل که برای رنج شان نگرانید یا اینکه به امید گرفتن پاداش حوری و فرار از آتش جهنم؟


۹. خداناباوری نمی تواند مبنای #اخلاق باشد.

اگر کسی نمی تواند درک بکند که قساوت قلب چیز بدی هست، مطمئنا با خواندن قران یا انجیل هم به چنین درکی نخواهد رسید، چرا که این کتاب ها مالامال از قساوت قلب و بیرحمی اند.
ما اخلاقیات مان را از قرآن یا انجیل کسب نمی کنیم. ما آنچه در این کتاب ها آمده است را با ترازوی اخلاقی درون مان مورد قضاوت قرار می دهیم و خوب هایش را سوا می کنیم.
ما در طول هزاران سال اندیشه به #اخلاقیات، پیشرفت قابل توجهی کرده ایم ولی این پیشرفت را مدیون قرآن یا انجیل نیستیم.

هر دو کتاب، نظری همدلانه به برده داری دارند، ولی امروز هر انسان عاقلی برده داری را تنفربرانگیز می داند. در واقع خود شما هم سخنان بزرگان دین خودتان را درباره برده داری تنفرانگیز و وحشیانه میدانید، اینطور نیست؟

هر آموزه خوبی که در کتب «مقدس» وجود دارد، بی نیاز از باور به اینکه خدای یکتا آن را به انسان داده، قابل ارزیابی و قضاوت است.

@AndisheKonim
💥وقتی #دانشمندان دلیل چیزی را نمی‌دانند، مثلا اینکه چطور اولین موجودات "خود تقسیم شونده" بروی زمین شکل گرفتند، یا اینکه چطور #هستی پدیدار شد، به ندانستن اش اقرار می کنند.

⚡️ادعای #دانستن چیزی که نمی دانیم خطایی #سهمگین در دانش، و در عین حال، #شریان حیاتی مذهب است.

⚡️یکی از عظیم ترین تناقضات مذهبیون این است که دائما خود را برای افتادگی و تواضع ستایش می کنند، در عین اینکه ادعاهایی درباره کیهان شناسی، زیست شناسی و شیمی می کنند که هیچ دانشمندی نمی کند.

💥وقتی درباره ماهیت هستی و مکان ما در آن حرف می زنیم، خداناباوران به دانش تکیه می کنند. این نامش نادانی نیست، صداقت روشنفکرانه است.

متاسفانه واژه "خداناباور" به قدری با الفاظ توهین آمیز مومنان متواضع!! همچون ملحد، کافر و الحاد همراه شده است که حتی در ایالات متحده امریکا مردم به چنین افرادی اعتماد ندارند و تنها یک سوم امریکایی ها بر طبق نظرسنجی حاضر خواهند بود به فردی که از همه نظر صلاحیت داشته باشد و خداناباور باشد رای بدهند.!!

حتی #جان_لاک، یکی از مفاخر عصر روشنگری معتقد بود که خداناباوران نمی‌بایست مورد اعتماد باشند به دلیل اینکه «بندها و اقوالی که افراد دیگر را متعهد نگاه می دارد بر خداناباوران هیچ اثری ندارند».

اما این سخن گزافه مربوط به سیصد سال پیش است.

از انجا که می دانیم خداناباوران باهوش‌ترین و باسوادترین قشر جامعه خود می باشند، شایسته است افسانه هایی که به صدد بدنام کردن ایشان توسط مومنان متواضع!! ساخته شده است را باطل بکنیم.


🔻🔻🔻🔻

۱. #خداناباوران #زندگی را بی معنا می‌دانند.

کاملا برعکس!
صددرصد برعکس!
هرگز، هرگز، هرگز چنین نیست.
این مومنین متواضع هستند که فکر می کنند بدون وجود وعده جفتگیری و شرابخواری در چراگاه ابدی، زندگی معنایی ندارد.
معنای سکس و پاشیدن اسپرم تا ابد در بهشت چیست؟
خداناباوران معمولا بر سر این مسئله که زندگی ارزشمند است اطمینان دارند.

زندگی وقتی معنا دارد که به تمامه مورد استفاده قرار بگیرد. رابطه ما با عزیزان مان ارزشمند است و نیازی نیست ابدی باشد تا معنا داشته باشد.
از نظر خداناباوران این هراس از تهی شدن از معنا، کمی بی معناست!

۲. خداناباوری عامل بزرگترین #جنایات تاریخ بوده است.

مومنین مدام می گویند جنایات #هیتلر #استالین و #پل پات، نتیجه خداناباوری بوده است. مشکل فاشیسم و کمونیسم اما، سخت گیری علیه مذهب نیست، بلکه شباهت انکار ناپذیرشان به مذهب است.

#فاشیسم و #کمونیسم، کیش شخصیت پروری دارند و به قدری دگماتیک* هستند که به واقع از فرقه های مذهبی غیرقابل تمیز است.
آشوتیس، گولاگ ها و زمین های کشتار، مثال های ترک دگما نیستند بلکه نماد عینی پذیرش دگماها تا سر حد نهایت اند.
هیچ جامعه ای در تاریخ بشر وجود ندارد که از زیادی "منطقی شدن" ضرر کرده باشد.

*دگما: جَزمیت، خشک‌اندیشی یا دُگماتیسم (به انگلیسی:Dogma) عبارت است از روش اندیشه‌گری غیرانتقادی، غیرتاریخی و متافیزیکی، که بر بنیاد باورهای جزمی روایت شده.



۳. خداناباوری #دگماتیک است.

#مسلمانان، #یهودیان و #مسیحیان معتقدند که متون مقدس شان به قدری سرشار از دانایی درباره نیازهای انسانی است که تنها می توانسته توسط یک موجودیت برتر نوشته شده باشد. خداناباور، به زبان ساده، کسی است که این ادعاها را شنیده، متون مقدس را خوانده و آنها را افسانه های مردمان کهن عصر برنز یافته است. برای رد ادعاهای توجیه ناپذیر مذهب، نه نیاز به دگم بودن هست و نه پذیرش چیزی بر پایه ایمان.
همانطور که استفن رابرتس، تاریخ شناس گفته است «من مدعی هستم که هر دوی ما خداناباوریم. فقط من به یک خدا بیشتر از تو ناباورم. هر وقت تو فهمیدی که چرا به همه آنها خداهای غیر از خدای خودت باور نداری، خواهی فهمید چرا من به خدای تو نیز باور ندارم».

۴. #خداناباوران فکر می کنند همه چیز در دنیا #تصادفی بوجود آمده.

هیچ کس نمی داند دنیا چطور بوجود آمده. در واقع بر پایه آنچه می دانیم، شاید اصلا نشود حرف از یک «آغاز» زد. وقتی از آغاز حرف می زنیم در واقع معیار زمان را در نظر داریم در حالی که داریم از شروع زمان-مکان حرف می زنیم.
این انتقاد که خداناباوران فکر می کنند همه چیز تصادفی بوجود امده را به کرات علیه فرگشت داروینی هم به کار میبرند. اما همانطور که ریچارد داکینز در کتاب "هذیان خدا" توضیح می دهد، با اینکه ما نمی دانیم حیات چطور بروی زمین بوجود آمد، اما به خوبی می دانیم که تنوع زیستی که امروز مشاهده می کنیم، نتیجه چه فرآیندی بوده است.
فرگشت نتیجه جهش های تصادفی به علاوه انتخاب طبیعی است. این واژه انتخاب طبیعی را داروین برای این انتخاب کرد که آن را از انتخاب مصنوعی که دامداران انجام می دهند متمایز کند. در هر دو حالت، یک فرآیند کاملا غیر تصادفی در جریان است.

@AndisheKonim
#ادامه👇

هدف و #معنای_زندگی چیست و چطور می‌توانیم شاد باشیم؟
#هدف_زندگی
(بخش نخست)

هدف، مفهومی انسانی است!
هیچ چیز در ذات خود دارای هدف نیست، هدف مانند معنی است، مفهومی است که انسان در ذهن خود به چیزها می‌بخشد، مفهومی است ذهنی، یعنی اگر انسانی نباشد هدف و معنایی هم وجود ندارد.

برای اینکه این مسئله روشن‌تر شود که هیچ‌چیز به خودی خود و بدون ذهن انسان معنی ندارد، به این فکر کنید که معنای پنج چیست؟ هدف سیارهٔ مشتری چیست؟

بنابر این باید توجه داشت که ذهن، معنی بخش و هدف بخش است، این ما هستیم که با ذهن خود هدف و معنی برای چیزهای مختلف در نظر می‌گیریم و اِلا چیزهای مختلف بی‌معنی و بی‌هدف هستند.

زندگی هم از قاعدهٔ بالا مستثنی نیست، زندگی به خودی خود دارای هدفی عینی نیست، اما این زندگی را از دیگر چیزها جدا نمی‌کند، همانطور که به چیزهای مختلف می‌توان معنی بخشید، به زندگی نیز می‌توان معنی بخشید، به عبارت دیگر هدف زندگی هر آدمی دست خودش است، انسان می‌تواند زندگی‌اش را معنی‌دار و با هدف کند و می‌تواند نکند!

برخی هستند که فکر می‌کنند که یک معنای واحد در مورد زندگی وجود دارد. فکر می‌کنند جهان برای منظوری خاص به وجود آمده و بشر جزیی از یک نقشه فراجهانی است. فکر می‌کنند معنای ما به خاطر حضور در بخشی از این نقشه است و در آن نوشته شده و فقط منتظر است ما آن را کشف کنیم.

اما نگرش یک انسان‌گرا در زندگی، متفاوت است. انسان‌گرایان دلیل خاصی در پیدایش جهان نمی‌بینند و باور دارند این پدیده طبیعی است که هیچ معماری و طراحی پشت آن نیست. یعنی چیزی آن دور دست‌ها نیست که منتظر ما باشد کشفش کنیم، که چیزی است که ما در زندگی خود به وجود می‌آوریم.

@AndisheKonim
#ادامه_دارد
چرا #وطن‌پرستی علیه #انسانیت است (۱)


چرا #وطن‌پرستی بر هیچ پایه عقلانی استوار نیست و نه در جهت منافع‌مردم آن سرزمین‌ست و نه مردم ‌دیگر سرزمین‌ها؟

من نسخه‌های افراطی #وطن‌پرستی یا شووینیسم را از بحث کنار می‌گذارم. شووینیسم، تنگ‌نظری محض و تقریبا معادل با #نژادپرستی و بیگانه‌ستیزی (زنوفوبیا) است و به گمان من در ضدانسانی بودن این افکار بحثی نیست. همچنین نقد من به نوعی حس تعلق به زادگاه و موطن خاص نیست. هیچ ایرادی ندارد که کسی دلش برای زادگاهش تنگ شود و یا تعلقات عقیدتی و حسی بیشتری به یک مردم و یک منطقه مشخص داشته باشد. نقد من در اینجا معطوف به #وطن‌پرستی عامی است که بسیار شایع است و منجر به هویت‌یابی شدید فرد با یک دولت-ملت، قوم یا نژاد مشخص می‌شود

بارها از وطن‌پرستان شنیده‌اید که با صدای رسا و محکم اعلام می‌کنند که من به ایرانی (یا فارس، کورد، تورک، عرب و...) بودنم افتخار می‌کنم

این جمله دقیقا چه معنایی دارد؟ دو معنا بیشتر قابل تصور نیست

اولین برداشت این است که فرد صرفا به خاطر اینکه در ایران به دنیا آمده است به ایرانی بودنش افتخار می‌کند. در اینصورت این حرف کاملا بی‌ارزش و بی‌اهمیتی است. اگر شما در هند، مغولستان یا آمریکا هم به دنیا می‌آمدید، بر همین پایه و اساس، قاعدتا به هندی بودن، مغولستانی و آمریکایی بودنتان افتخار میکردید. پس شما افتخار می‌کنید که در ایران به دنیا آمده‌اید و
آنجا بزرگ شده‌اید و اگر هرجای دیگری هم به دنیا می‌آمدید همین را در مورد آن کشور می‌گفتید. پس این گفته بدان معناست که من به خاطر اینکه تصادفا در ایران به دنیا آمده‌ام (و این دست خودم هم نبوده) افتخار می‌کنم و اگه جای دیگری به دنیا می‌آمدم باز هم به آن سرزمین افتخار می‌کردم. یعنی اینکه من بالاخره یک جایی به دنیا آمده‌ام و به آنجا به خاطر اینکه صرفا در آن به دنیا آمده‌ام افتخار می کنم
این یک سخن‌لاطائل و پوچ است

گوینده این جمله مدعی چه چیزی است؟ معلوم است که ایرانی بودن نباید باعث ننگ و عار کسی باشد همانطور که ترک بودن، آمریکایی بودن یا آفریقایی بودن. اما همانطور که باعث ننگ نیست باعث افتخار هم نیست

فرد عاقل به چیزی افتخار می‌کند که آن چیز خصایص ویژه‌ای داشته باشد و تمایزاتی ایجاد کند.
پس باید قاعدتا برداشت دوم مراد باشد. یعنی منظور گوینده این است که ایرانی بودن دارای ویژگی‌های منحصر به فرد یا خاصی است که باعث شده فرد وطن‌پرست به آن مفتخر باشد. دقیقا سوال من اینجاست و می‌خواهم بدانم که ایرانی‌بودن چه ویژگی‌های خاص و منحصر به فردی دارد که باعث افتخار شما شده است؟

اگر یک نگاه کوچک به مردم شهر و محله و نه حتی کل کشورتان بیاندازید، همه نوع آدم با همه نوع ویژگی‌های شخصیتی خواهید دید. برخی دوست و برخی دشمن شما هستند، برخی خسیس برخی سخاوتمندند، برخی بدخواه برخی خیرخواه هستند، برخی تنبل برخی پرکار هستند و ... از برخی خوشتان می آید و احتمالا از برخی متنفرید. چگونه وقتی میان تعداد اندک مردم یک محله، اینقدر تفاوت و تنوع شخصیتی و رفتاری وجود دارد، برای یک جمعیت هفتاد میلیونی، ویژگی‌های مشخص رفتاری و شخصیتی قائل می‌شوید که آنها را منحصر به فرد و باعث افتخار هم می‌دانید؟


حتما اعتراض خواهد شد که نه رفتار و شخصیت ایرانی‌ها بلکه تاریخ و تمدن کهن، و فرهنگ و سنت است که مایه افتخار وطن‌پرستان است

باز هم مایلم بدانم که چه فرهنگ و سنت منحصر به فرد و عالی در ایران زمین وجود دارد که مایه افتخار وطن‌پرستان شده است؟ کدامیک از عناصر فرهنگی ایرانیان منحصر به فرد است؟ این یک بحث باز است و امیدوارم از این دوستان بشنویم و ببینیم که فرهنگ ایرانی چه ویژگی خاص و منحصر به فردی دارد. البته این نشانه کوته نظری و نداشتن اطلاعات‌کافی از مردم ملل مختلف است. کسانی که به مردم شناسی آشنایی دارند، به خوبی می‌دانند که به ندرت ویژگی فرهنگی منحصر به فردی در میان یک قوم و یا حتی یک قبیله کوچک دیده می‌شود چه برسد به یک سرزمین پهناور مانند ایران. این مانند کوته‌نظری کودکی است که تصور می‌کند تنها پدر او قوی و نیرومند است و می‌تواند از وی محافظت کند. تنها مادر اوست که مهربان و خوشرو است

#ادامه دارد


@AndisheKonim
🚫 عقاید در آلمان:

✖️ هیتلر به آلمان (مونیخ) رهسپار می‌شود هر روز بلوغ فکریش رشد می‌کند و در پی آن بلوغ خدا شناسی‌اش و در قسمتی از کتابش به عدالت خداوند اشاره می کند.

✔️ اگر عدالت خداوند را در نظر بگیریم او کسی نیست اجازه بدهد که یک ملت متصرفات او پنجاه برابر دیگری باشد اگر زمین‌ها دارای آنقدرها وسعت هست که تمام مردم را نان بدهد پس ما هم که یکی از افراد این جهان وسیع هستیم آن قدر زمین بدهند که بتوانیم زندگی خود را تامین کنیم.

💢 نبرد من فصل سوم



🚫 عقاید در جنگ:

✖️ هیتلر با شروع جنگ خود را مشتاقانه به جبهه‌ها رساند و خدا را شاکر است که چنین موقعیتی را با به او داده است.

✔️ برای من هم این ساعات دردناک به منزله رهایی از افکار و فشارهای روحی بود و امروز هم هیچ شرم ندارم از این که اعتراف کنم از پیش آمدن جنگ بسیار خوشحال بودم و سپاس خداوند را می‌کردم که در یک چنین دوره‌ای به دنیا آمده‌ام


💢 برای بار دیگر شاهد آن هستیم هیتلر به سرنوشتی که خدا برایش قرار داده ایمان دارد و خدا را نیز شاکر است.



🚫 عقاید در سیاست :

✖️ بعد از پایان جنگ و شکست آلمان در جنگ جهانی اول هیتلر به حزب کارگر آلمان (نازی) پیوست

✖️ از این دوره به بعد بلوغ فکری هیتلری به اوج خود می‌رسد و بسیاری از سخنرانی‌ها و اظهار نظرهایش به خدا اشاره می‌کنند.

✖️ بعد دستگیری در جریان کودتا علیه دولت آدلف هیتلر به همراه هم حزبی‌هایش دستگیر می‌شوند و زمانی که در دادگاه حاضر می‌شوند از جملات مذهبی استفاده می‌کنند که در نوع خود جالب است:

✔️ هیتلر در پایان سخنان خود خطاب به هیئت قضات ناگهان حالتی روحانی به خود داد و گفت شما صلاحیت محاکمه ما را ندارید تنها دادگاه خدا و دادگاه جاویدان تاریخ است که می‌تواند درباره ما و اعمال ما قضاوت کند.

💢 محاکمه آدلف هیتلر دادگاه مونیخ سال ۱۹۲۴


♨️ آدولف هیتلر بعد از بدست گرفتن قدرت از طرف مردم آلمان فرستاده خداوند برای ملت آلمان لقب گرفت.

#ادامه_در پست بعد


@AndisheKonim
💢 از اعقاید دینی هر شخصی تقریبا می‌توان به روحیات آن فرد پی برد

✖️ آدلف هیتلر هم از این قاعده مستثنی نیست

✖️ مردی با عقاید مذهبی انعطاف‌پذیر که چند دین را مورد بررسی قرار داده بود و شاید بتوان گفت یک دین‌پژوه تقریبا حرفه‌ای بوده.

💢 آدلف هیتلر در کتاب عقایدش یعنی نبرد من از خط اول تا انتهایی‌ترین خط کتاب اعتقاد به خدا را از خود نشان می‌دهد و این کتاب بهترین منبع است که بتوان عقاید هیتلر را بررسی کرد.


🚫 عقیده به خدا در نبرد من:

✔️ شاید خواست خدا این بود که من در بیستم آوریل سال ۱۸۸۹ در شهر کوچک و زیبای سرحدی بین دو کشور آلمان و اتریش به دنیا بیایم.

💢 نبرد من فصل اول


✖️ جمله بالا اولین پاراگراف از نبرد من است که نشان از اعتقاد به خدا و سرنوشت دارد که خدا برای هر کسی متصور است این شروعی است برای سرنوشت شگفت آور آدلف هیتلر.



🚫 کودکی و کلیسا:

✖️ آدلف کوچک در خانواده‌ای کاتولیک که گرایشات مذهبی داشتند به دنیا آمد به دلیل روحیه جستجوگر که داشت از همان کودکی در کلیسا رفت و آمد داشت و به قول خودش در نبرد من:

✔️ در ساعات بی‌کاری وقت آزاد خود را در آوازخوانی و سرودهای مذهبی در کلیسای لامباخ می‌گذارندم و فرصت‌های خوبی برای من پیش می‌آمد که بتوانم در امور مذهبی مباحثه کنم.

💢 نبرد من فصل اول


✖️ او با یکی از دوستان پدرش که کشیش بود مباحثه داشت


🚫 جوانی، و آشنایی با یهود:

✖️ پس از کش و قوس‌های فراوان در سال‌های جوانی با اندیشه مذهبی و سیاسی و اقتصادی یهودیان بیشتر از پیش آشنا شد و این دوره را می‌توان آشنای آدلف جوان با یهودیت نامید مثلا در مورد یهودیان و اینکه یهودی آلمانی تبار نیستند این چنین می‌گوید:

✔️ مذهب آنان نسبت به مذهب ما خارجی بود و به نظرم این تنها اختلافی بود که بین ما و آنها وجود داشت این اختلاف هم مسئله کوچکی نبود زیرا این افراد نسبت به مذهب خود متعصب بودند چنان که در سرلوحه دعای صبح آنها ذکر شده بود که قبر خود را از قبر بیگانگان جدا سازید.

💢 نبرد من فصل دوم


✖️ در این پاراگراف از نبرد من می‌توان به این موضوع پی برد که هیتلر جوان بشدت در پی تحقیق در مورد دین یهود بود و دین‌پژوهی جستجوگر بود.

✖️ در این ایام آدلف جوان همچنان در پی تحقیق در موارد مختلف بود و همیشه عقیده به سرنوشت خداوندی را همراه داشت مثلا در اخرین پارگراف‌های فصل دوم نبرد من در مورد نفوذ نیافتن مارکسیت‌ها می‌گوید:

✔️ من نمی‌دانم شاید خداوند نخواسته روزی این عقیده در جهان پیشرفت نماید ولی یقین دارم آن روز هنگام ویرانی جهان فرا رسیده

💢 نبرد من انتهای فصل دوم


♨️ نکته بسیار جالب این است که آدلف هیتلر حرکت خود را فرمان خدا می‌داند و
جهاد بزرگ

✔️ ... با حالی مصمم می‌گویم اگر روزی در مقابل یهودیان به دفاع برخیزم دفاع من جهاد بزرگ من است که خداوند آن را فرمان داده است.

💢 نبرد من انتهای فصل دوم

#ادامه_در پست بعد

@AndisheKonim


#ادامه👆💥👇👇



۵. خداناباوری هیچ ربطی به #علم و #دانش ندارد.

اگرچه می شود #دانشمند بود و هنوز به خدا، باور داشت (همانطور که به نظر می رسد بعضی از دانشمندان موفق به این کار شده اند)، هیچ شکی نیست که درگیر شدن در فعالیت علمی، باور مذهبی را کاهش می دهد.
اعداد به حد کافی گویا هستند، ۹۰درصد مردم ایالات متحده به خدای متشخص باور دارند و ۹۳درصد اعضای انجمن ملی علوم چنین باوری ندارند.
این به معنای این است که دانش، چندان با باور به خدا سازگار نیست.


۶. خداناباوران از تجارب #روحانی بی بهره اند.

هیچ چیز یک خداناباور را از تجاربی چون #عشق، #شیدایی و حیرت باز نمی دارد و بسیاری از خداناباوران مرتبا چنین تجربیاتی دارند.
آنچه خداناباوران از انجام اش پرهیز دارند، ادعا کردن درباره ماهیت حقیقت، بر پایه این تجربیات است.
هیچ شکی نیست که مسیحیونی پیدا می‌شوند که مدعی هستند زندگی شان با خواندن انجیل یا دعا کردن بهتر شده. معنای این چیست؟

معنایش این است که بعضی از مرام های اخلاقی می توانند اثری شگرف بر روان انسان بگذارند.


آیا صرف این تجربه های مثبت به معنای آن است که عیسی تنها نجات دهنده است؟

به هیچ وجه. به این خاطر که هندو ها، مسلمانان، یهودیان و حتی خداناباوران نیز تجربیاتی درباره قدرت تلقین به خود دارند.
در واقع هیچ انسانی بروی زمین وجود ندارد که بتواند مطمئن باشد عیسی ریش داشته چه برسد به اینکه بداند از باکره زاده شده.
اثبات چنین موضوعاتی با تجربه روحانی و تلقین ممکن نیست.

۷. خداناباوران فکر می کنند هیچ چیز فراتر از زندگی انسانی و فهم #انسان نیست.

خداناباوران در اقرار به مرزهای فهم شان بسیار پذیراتر و آماده تر از مومنین اند. واضح است که ما درک کاملی از هستی نداریم، اما به همین اندازه واضح است که قرآن یا انجیل هم درکی بهتری به ما نمی دهند.
ما نمی دانیم که اشکال پیچیده حیات در جاهای دیگر هستی هم وجود دارد یا نه، ولی ممکن است وجود داشته باشد. ممکن است این موجودات فهمی بسیار عمیق تر از قوانین طبیعت داشته باشند. خداناباوران بدون مشکل می توانند به چنین احتمالاتی فکر بکنند. در ضمن اگر چنین موجوداتی واقعا وجود داشته باشند، محتوای قرآن و انجیل برایشان بی معناتر از انسان های خداناباور خواهد بود. اگر حیات در جای دیگری از دنیا هم وجود داشته باشد مادی خواهد بود نه غیرمادی، و این ارتباطی با خدای غیرمادی و ماوراالطبیعه مورد ادعای مذهبیون ندارد.

از نظر خداناباوران، همه مذاهب، به شکل شرم آوری زیبایی واقعی و عظمت هستی را بی مقدار می کنند. برای فهم زیبایی هستی هیچ نیازی نیست که حرف های بی سند و مدرک را بپذیریم و افسانه های ابلهانه قوم یهود را بپذیریم.




۸. #خداناباوران درک نمی کنند که #مذهب خیلی برای جامعه مفید است.

کسانی که به فواید اجتماعی مذهب تکیه می کنند ظاهرا اصلا متوجه نیستند که این هیچ چیزی درباره حقانیت آموزه های مذهبی به ما نمی گوید.
به همین دلیل است که ما از واژگانی چون «رویاباوری»‌ و «خودفریبی» استفاده می کنیم.
تفاوتی بنیادین میان یک حقیقت و یک توهم آرامش بخش وجود دارد.

به هر روی، اثرات مفید مذهب محل مناقشه است.
در بیشتر اوقات به نظر می رسد که مذهب باعث می شود افراد برای دلایلی بد، کارهای خوب بکنند، آن هم در شرایطی که دلایل خوبی وجود دارد.
از خودتان بپرسید، کدام یک شریف تر است: کمک کردن به مستمندان تنها به این دلیل که برای رنج شان نگرانید یا اینکه به امید گرفتن پاداش حوری و فرار از آتش جهنم؟


۹. خداناباوری نمی تواند مبنای #اخلاق باشد.

اگر کسی نمی تواند درک بکند که قساوت قلب چیز بدی هست، مطمئنا با خواندن قران یا انجیل هم به چنین درکی نخواهد رسید، چرا که این کتاب ها مالامال از قساوت قلب و بیرحمی اند.
ما اخلاقیات مان را از قرآن یا انجیل کسب نمی کنیم. ما آنچه در این کتاب ها آمده است را با ترازوی اخلاقی درون مان مورد قضاوت قرار می دهیم و خوب هایش را سوا می کنیم.
ما در طول هزاران سال اندیشه به #اخلاقیات، پیشرفت قابل توجهی کرده ایم ولی این پیشرفت را مدیون قرآن یا انجیل نیستیم.

هر دو کتاب، نظری همدلانه به برده داری دارند، ولی امروز هر انسان عاقلی برده داری را تنفربرانگیز می داند. در واقع خود شما هم سخنان بزرگان دین خودتان را درباره برده داری تنفرانگیز و وحشیانه میدانید، اینطور نیست؟

هر آموزه خوبی که در کتب «مقدس» وجود دارد، بی نیاز از باور به اینکه خدای یکتا آن را به انسان داده، قابل ارزیابی و قضاوت است.

@AndisheKonim
Ещё