اندیشیدن تنها راه نجات

#دموکراسی
Канал
Логотип телеграм канала اندیشیدن تنها راه نجات
@AndisheKonimПродвигать
5,31 тыс.
подписчиков
22,7 тыс.
фото
21,1 тыс.
видео
8,79 тыс.
ссылок
کانال اندیشه(گسترش علم و مبارزه با خرافات، ادیان، شبه علم) آیدی ادمین @Printrun @Salim_Evolution گروه تلگرامی عقاید محترم نیستند https://t.me/+afAiwBquqnIyZTli اینستاگرام https://www.instagram.com/p/Cpxu3rcjtzV/?igshid=YmMyMTA2M2Y= کتابخانه کانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بزنامه #پرگار

موانع #گذار به #دموکراسی


فرهنگ یا نهاد سازی کدامیک برای گذار به دموکراسی ارجحیت دارد؟

⁉️وقتی درگیر استبداد هستیم نهادها چگونه تشکیل شوند؟
⁉️یا تا کی باید صبر کرد تا جامعه فرهنگ دموکراتیک را پیدا کند؟

کارشناسان برنامه پاسخ میدهند!


#اندیشه_کنیم
@AndisheKonim
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#تهدید #لیبرالیسم و #دموکراسی در جامعه‌ی ایالات متحده‌ی آمریکا توسط سازمان‌های امنیتی ایالات متحده‌ی آمریکا
دوبله شده به پارسی



@AndisheKonim
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#دموقراضه
داستان طنز
چرا #انتخابات به
تنهایی #دموکراسی نیست‌؟
زبان کلیپ پارسی



@AndisheKonim
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
قدرتِ #دموکراسیِ #زنبور_عسل
از Real Science
هجدهم سپتامبر 2021
زبان کلیپ انگلیسی با زیرنویس پارسی

01:54 رقصِ زنبورها
05:25 یک مباحثۀ دموکراتیک
09:30 یک هوشِ جمعی





@AndisheKonim
چرا دین نمی‌تواند پایه #دموکراسی باشد؟3


در این نوشتار کوتاه، استدلال شد که نمی‌توان از ادیان بطور عام و اسلام بطور خاص انتظار ایجاد دموکراسی داشت. هیچ دینی چنین ادعایی نکرده، اما می‌توان براساس دین، حکومت ایجاد کرد.
هم حکومت‌مسیحی‌ دراز مدت و هم حکومت‌های چند رنگ اسلامی داشته‌ایم. از دوران پیامبر-شاهی محمد در صدر اسلام، تا خلافت خلفای‌راشدین و خلافت‌های ‌چندگانه. حالا هم که در پرتو انقلاب، حکومت‌ اسلامی در کشور ما برقرار است.
پس حکومت‌دینی جلوه خارجی‌‌تاریخی و واقعی دارد. منتهی، حرف اینست که حکومت‌دینی‌دمکراتیک، نه وجود خارجی و تاریخی پیدا کرده و نه می‌تواند پیدا کند. به‌عبارت روشن‌تر، اگر خواستار دموکراسی هستیم، نه می‌توانیم اعتقاد دینی را نقطه آغازین قرار دهیم و نه می‌توانیم دو نقطه حرکت توأم داشته باشیم، یعنی هم مسلمانی و هم شهروندی
انتزاع و انتخاب جوهر مدرنیته است، لاجرم باید انتخاب کرد. یا این یا آن. اما نه هر دو و نه با هم

#پایان

پروفسور مهدی‌مظفری، رییس مرکزمطالعات‌اسلامگرایی و افراطی‌گری (CIR) در بخش علوم ‌سیاسی دانشگاه‌ آرهوس ‌دانمارک
(با کمی تغییر از MahyarHɪᴄʜ)



@AndisheKonim
چرا دین نمی‌تواند پایه #دموکراسی باشد؟ 2


سه، واحد دین، مومن است و واحد دموکراسی شهروند
دین شهروند نمی‌شناسند. مومنان امت دینند. اینان از حقوقی برخوردارند که دیگران از آن محرومند. در دموکراسی همه از حقوق یکسان برخوردارند، خواه مومن باشند یا کافر یا هر چه دیگر. این اصل است و حال آنکه اصل در دین، تبعیض است. فکر می‌کنم این مطلب آنقدر واضح است که بسط آن، اتلاف وقت خواننده می‌شود

اینجا اگر ادامه بحث را فقط به ادیان ابراهیمی محدود کنیم، باید بگوییم که هیچیک از این ادیان نه زاینده دموکراسی است و نه منطبق با دموکراسی. زیاده‌خواهی هم نمی‌توان کرد. نه موسی، نه عیسی و نه محمد، هیچیک وعده دموکراسی نداده‌اند که حالا بعضی می‌خواهند به تولیت محمد، دموکراسی‌اسلامی برقرار کنند. یهودیان و مسیحیان چنین ادعایی ندارند. جریان دموکراسی در اروپا و جریان پروتستانتیسم، جدای از هم عمل کرده‌اند. در اروپا، رنسانس کردند. یعنی‌، دین را کنار گذاشتند و به اصل دموکراسی در یونان باستان روی آوردند.
موج سکولاریسم آنقدر بالا گرفت که مسیحیت ناچار شد سر فرو آورد و برای ابقا خود با این موج همراه شد. آنان از این موج بیم نکردند، چنانکه آن تدارکاتچی‌اصلاح‌طلب ما از بیم‌موج وحشت کرده بود!
از این گذشته، در درون مسیحیت مفاهیمی نهفته بود که رفرماسیون را یاری داد. دو اصل، یکی تئوری معروف به #ثنویت‌سیاسی یا #دو_شمشیر

اصل اول این بود که مسیح گفت، آنچه از آن قیصر است، به او ده و آنچه از آن خداست به خدا
اصل دوم، اصل تثلیث است. خدا با سه رویه. نه آن خدای قهار یهودی و نه آن خدایی که در قرآن به صورت جبار و رحیم و منتقم و مکار از او یاد شده‌است. این بود که بین اصل تثلیث‌مسیحی و تثلیث سیاسی‌منتسکیو اصطکاک ایجاد نشد. به عکس، وحدانیت سه‌بعدی مسیحی با وحدانیت سه‌گانه سیاسی جور شد. #مقننه، #مجریه و #قضاییه با هم اما جدای از هم
اینگونه همیاری‌های مفهومی در اسلام وجود ندارد و کار تطابق اسلام و دموکراسی را دشوار بلکه محال می‌سازد
در واقع، مسئله اساسی‌، نقطه‌عزیمت است. آیا اسلام و مسلمانی را باید اصل قرار داد یا شهروندی، آزادی و برابری تمام شهروندان را؟

آشکار است که اولی به دموکراسی نمی‌رسد. در بهترین وجه به نجات اسلام‌عزیز می‌انجامد که هنوز هیچکس نتوانسته به ما بگوید، این غریق به ساحل کشیده شده چگونه موجودیتی خواهد بود؟ حتما باز ما را به فرمان علی‌ به مالک اشتر ارجاع می‌دهند! برخی‌از طلایه‌داران نواندیشی‌اسلامی استدلال می‌کنند از این رو اسلام و مسلمانی را نقطه عزیمت تئوریک قرار داده‌اند که اکثریت مردم ایران مسلمانند. از اینرو حکومت ایران ناگزیر اسلامی خواهد بود.

این استدلال به آن می‌ماند که بگوییم چون قریب هفتاد درصد یا بیشتر فرانسویان کاتولیک هستند، پس باید رئیس جمهور فرانسه پاپ باشد! حال آنکه درست بر عکس، فرانسه لائیک‌‌ترین کشور دنیا است. فرانسوی‌ها و دیگر مردمان دمکرات بنا را بر شهروندی نهاده‌اند که پسوند آن می‌تواند کاتولیک بودن یا هرچیز دیگر بنابر انتخاب آزاد خود شهروند باشد. نواندیشان اسلامی می‌خواهند پسوند را به پیشوند تبدیل کنند. اسب را در عقب درشکه بسته‌اند. نقطه عزیمت قرار دادن مسلمانی به شهروندی نمی‌انجامد. باز به مسلمانی برمی‌گردد

از مسلمانی دموکراسی برنمی‌خیزد، ولی در دموکراسی، شهروند آزاد می‌تواند مسلمان هم باشد. بنابراین، اگر هدف نواندیشان اسلامی وصول به دموکراسی است، اینان باید نقطه عزیمت تئوریک خود را از مسلمانی به شهروندی تغییر دهند. البته اصلاح اسلام حق مسلم ایشان است. هر اصلاحی می‌خواهند در اسلام انجام بدهند، بدهند. ولی نمی‌توانند دموکراسی را آنقدر تحریف کنند و بچرخانند تا بلکه آن دموکراسی مثله‌شده با چند روایت و شعر حافظ و مولانا به کالبد دگرگون شده اسلام چسبانده شود

#ادامه‌دارد

@AndisheKonim
چرا دین نمی‌تواند پایه #دموکراسی باشد؟


به سه دلیل دین نمی‌تواند پایه #دموکراسی باشد

یک، نقش دین ایجاد #دموکراسی نیست
هیچ‌دینی وجود ندارد که رسالت‌خود را ایجاد دموکراسی یا حتی بسط‌آن اعلام کرده‌باشد. آیا کسی دینی‌می‌شناسد که پیامبرش وعده #دموکراسی به پیروانش داده باشد؟ اگر چنین نیست، بنابراین اصولا بحث دین و دموکراسی و بطور مشخص‌تر اسلام و #دموکراسی که این همه کتاب و مقاله راجع به آن نوشته می‌شود اصولا موضوعیت ندارد. یعنی بحثی‌است بدون معنی و عاری از موضوع

بحث‌جنبی مرتبط با این بحث، مسئله تضاد یا همسانی اسلام با دموکراسی است. این بحث هم بجایی نمی‌رسد چون نتیجه بحث موکول به تعریف خود اسلام است. اگر اسلام را قرآن و سنت پیامبر و حکومت مدینه و تاریخ اسلام بگیریم، از دل هیچکدام از اینها، نه دموکراسی بیرون می‌آید و نه تطابق اسلام با دموکراسی. البته برخی از هواداران‌دموکراسی‌دینی، اصل‌شورا را پیش می‌کشند، اما نه شورای زمان محمد مرکب از عشره مبشره، نه سقیفه‌بنی‌ساعده و نه شوراهای بعد، کوچکترین ربطی به پارلمانتاریسم‌ دمکراتیک ندارد. به همین دلیل ساده که پارلمانتاریسم‌دمکراتیک، تقنینی است و شورای محمدی، در بهترین وجه، مشورتی است


دو، دین اساسش بر اعتقاد نهاده‌شده و دموکراسی بر قرارداد
رابطه دین رابطه عمودی است، رابطه فرد است با موجودی فرا-انسانی‌، درحالیکه رابطه دمکراتیک، رابطه‌ای است افقی، یعنی رابطه انسان با انسان. یا به عبارت دقیق‌تر، رابطه شهروند با شهروند. این تفاوت‌ ماهوی بین روابط، از حوزه ادیان هم بالاتر رفته و اختلاف اساسی بین افلاطون و ارسطو هم هست.
واحد دین، مومن است و واحد دموکراسی شهروند. دین شهروند نمی‌شناسند. مومنان امت دین هستند. اینان از حقوقی برخوردارند که دیگران از آن محرومند. بهترین و ساده‌ترین جلوه این اختلاف در نقاشی معروف #رافائل از فلاسفه نقش بسته‌است. آنجا می‌بینیم که افلاطون کتابی را به طور عمودی در دست گرفته و دست دیگر را بالا برده و با انگشت چیزی را در آسمان نشان می‌دهد. این چیز، همان مثل معروف افلاطونی است. یعنی جامعه بشری باید خود را با اصولی که در جایی‌که بالاتر از اوست تطبیق دهد. ارسطو برعکس، کتابی را افقی در دست گرفته و دست دیگر را نیز افقی دراز کرده. آنهم بی‌آنکه با انگشت سبابه بخواهد چیزی را نشان دهد. ارسطو می‌گوید، مثلی خارج از اجتماع بشری وجود ندارد و انسان‌ها باید خودشان مثل خود را بسازند. به عبارت دیگر، انسان خود باید قانون دلخواه خود را وضع کند، نه‌خدا
این اساس تفاوت ماهوی دین و دموکراسی هم هست. نتیجه منطقی این فرضیه آنست که اعتقاد و قرارداد را نمی‌توان هم عرض یکدیگر قرار داد. برای آنکه ما قرارداد دمکراتیک ببندیم، نیازی به اعتقاد دینی یا هر اعتقاد دیگر نیست. اما هر معتقدی می‌تواند به قرارداد دمکراتیک بپیوندد. از این روست که پهنه دموکراسی از پهنه دینی گسترده‌تر است. پهنه گسترده دموکراسی، هم رشنفکران‌اسلامی (گرچه این واژه را یک دغلکاری و شیادی می‌دانم) و هم حکم‌رانان جمهوری‌اسلامی را که هردو از #مردم‌سالاری‌دینی سخن می‌گویند برانگیخته تا به تسخیر آن پهنه بکوشند. نه برای ایجاد دموکراسی ‌لیبرال‌متعارف، بلکه برای غصب دموکراسی به سود دین. یعنی به زنجیر کشیدن فکر بنیادین دموکراسی و سجود آن در برابر حجر الاسود

#ادامه‌دارد

@AndisheKonim
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ریشه #دموکراسی در آمریکا

(بخش چهارم وآخر)!


#اندیشه_کنیم

زن ، زندگی ، آزادی

@AndisheKonim
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ریشه #دموکراسی در آمریکا

(بخش سوم)!


#اندیشه_کنیم

زن ، زندگی ، آزادی

@AndisheKonim
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ریشه #دموکراسی در آمریکا

(بخش دوم)!


#اندیشه_کنیم

زن ، زندگی ، آزادی

@AndisheKonim
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ریشه #دموکراسی در آمریکا

(بخش اول)!


#اندیشه_کنیم

زن ، زندگی ، آزادی

@AndisheKonim
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#دموکراسی
زبان کلیپ پارسی

قاسم قره داغی
🎙️ مهسا بدیعی
🎥 سعید فرهادی

#اندیشه_کنیم

زن ، زندگی ، آزادی

#مهسا_امینی


@AndisheKonim
#دموکراسی
«حقیقت انتخاباتِ
دموکراسی، عزل است نه نصب»

"شرط تحقق دمکراسی"

▪️پوپر می گوید : دموکراسی، نه به معنای حاکمیت مردم است، نه حاکمیت اکثریت. مردم یا اکثریت هیچ وقت حکومت نکرده‌اند. مبنا و معیار دیگری نیاز است. آنچه دموکراسی را دموکراسی می‌کند، توانایی و حقِ عزلِ حاکمان است از سوی مردم، بدون خونریزی و براندازی.

▫️آنچه دیکتاتوری را دیکتاتوری می‌کند، بی‌نصیب ماندن مردم از این توان و حق است مگر با انقلاب و سرنگونی. دموکراسی این سؤال افلاطونی را که «چه‌کس باید حکومت کند؟»، کنار می‌زند و به جای آن می‌پرسد «چگونه باید حکومت کرد؟». چنان باید حکومت کرد که شرورترین و رذل‌ترین حاکم را بتوان پایین آورد.

▫️اگر این درس مهم و اساسی پوپر را بسط دهیم، می‌توانیم بگوییم حکومت دموکراتیک، نهادها و قوانین و دستگاه‌هایی دارد که از این توان و حق مردمی حمایت می‌کنند.

▫️بر این اساس، خطاست اگر دموکراسی را به مجلس و رای و چیزهایی از این جنس، تقلیل دهیم. صندوق رای و پارلمان، دموکراسی را تضمین نمی‌کنند. مقصود این نیست که دموکراسی بدون رای گرفتن از مردم، ممکن است بلکه هر رای گرفتنی، به معنای اجرای دموکراسی نیست. البته که انتخابات ابزار لازم و ضروری است، اما این وسیله باید در خدمت غایتِ دموکراسی باشد؛

«حقیقت انتخاباتِ دموکراسی، عزل است نه نصب»

▫️برای دموکراسی شدن، به دستگاه و نظامی حاجت است که از حق و حقوق مردمان، و در ذیل آن حقِ عزل، پشتیبانی کند....

کارل‌پوپر
فیلسوف انگلیسی معاصر

@AndisheKonim
💢هر مدعی #دموکراسی ،#دموکرات نیست!


همچنان که #مارکس مدعی بود تئوری او واجد دموکراسی واقعی است اما در پس این پسوند«واقعی»دروغی بزرگ نهفته بود.ادعای دموکراسی نقل زبان هر دیکتاتوری است اما جایگاه و مبنای تئوریک فرد برای ارزیابی دموکرات بودن او بسیار مهم است.

اینکه مالکیت خصوصی لغو گردد مخالف حقوق بشر و دموکراسی است یعنی ذات تئوری ضد دموکراسی است و چنین تز گزافه ایی که قصد تک طبقه اییی کردن جامعه را دارد نه تنها دموکراسی کثرت گرا نیست بلکه همچنان که خود او بدرستی درک کرده دیکتاتوری(پرولتاریا) است.پس او ضد دموکراسی بود و دموکراسی امروزین را تحت لوای بورژوایی محکوم میکرد.

📁همچنین است ماجرای رزا لوگزامبورگ انقلابی کمونیست که به سبب نقدش به لنین، جبار روس به دروغ در قالب دموکراسی خواه معرفی میشود.
اما واقعیت این است که او اگر چه با جباریت حزب پیشرو در نظام لنینیستی مخالف بود.اما فهمش از دموکراسی در حد نازل کارل مارکس بود و فرد و حقوق بشر و پلورالیسم را گسترش نمی داد و همچنان از راه تک طبقه سازی جامعه و رد حقوق بشر و هضم فردیت در جمعگرایی سوسیالیستی، یک ضد دموکرات بزرگ بود.

او به دروغ توسط چپ ارتدوکس و غیر آن شهید راه دموکراسی معرفی میشود.چرا که در یک شورش انقلابی در آلمان دموکرات!دستگیر شد به سبب فحاشی ماموری با قنداق تفنگ به سرش کوبید و دیگری با تیر اورا کشت.او شهید راه دیکتاتوری کمونیستی بود نه دموکراسی.

همچنین مخالفت او با ادوارد برنشتاین از سوسیال دموکراتها بسیار معروف اشت و ثابت میکند او دیکتاتوری طلب بود و نه دموکرات:


📄اختلاف‌نظر پایه‌ای رزا لوکزامبورگ با حزب سوسیال دمکرات روسیه و لهستان سبب شد که‌ «حزب‌ سوسیال‌ دموکرات لهستان» توسط وی بنیان‌گذاری شود. رزا در کتاب«اصلاح یا‌ انـقلاب‌»که ساختار آن حمله‌ی آشکار علیه تجدیدنظرطلبی در ایدئولوژی سوسیالیسم توسط "ادوارد برنشتاین" است می گوید‌:
«نظریه‌ی‌ برنشتاین‌ از ما می‌خواهد که تحول اجتماعی و هدف نهایی سوسیال دموکراسی را به‌ کناری‌ نهیم‌ و به جای آن اصطلاحات اجـتماعی را کـه به مثابه‌ی ابزار مبارزات طبقاتی است، به‌ عنوان‌ هدف‌ جنبش بپذیریم.»

#اندیشه_کنیم
@AndisheKonim
#دموکراسی

▪️کارل‌پوپر به ما یاد داد که دموکراسی، نه به معنای حاکمیت مردم است، نه به معنای حاکمیت اکثریت.
حکومت مردم یا اکثریت ، باطل‌نمای دموکراسی است؛ مردم یا اکثریت هیچ وقت حکومت نکرده‌اند.

بنابراین مبنا و معیار دیگری مورد نیاز است.
آنچه دموکراسی را دموکراسی می‌کند، توانایی و حقِ عزلِ حاکمان است از سوی مردم، بدون خونریزی و براندازی.

آنچه دیکتاتوری را دیکتاتوری می‌کند، بی‌نصیب ماندن مردم از این توان و حق است مگر با انقلاب و سرنگونی.
دموکراسی این سؤال افلاطونی را که «چه‌کس باید حکومت کند؟»، کنار می‌زند و به جای آن می‌پرسد «چگونه باید حکومت کرد؟».
چنان باید حکومت کرد که شرورترین و رذل‌ترین حاکم را بتوان پایین آورد.
اگر این درس مهم و اساسی پوپر را بسط دهیم، می‌توانیم بگوییم حکومت دموکراتیک، نهادها و قوانین و دستگاه‌هایی دارد که از این توان و حق مردمی حمایت می‌کنند.
بر این اساس، خطاست اگر دموکراسی را به مجلس و رای و چیزهایی از این جنس، تقلیل دهیم.
صندوق رای و پارلمان، دموکراسی را تضمین نمی‌کنند. مقصود این نیست که دموکراسی بدون رای گرفتن از مردم، ممکن است ، بلکه هر رای گرفتنی، به معنای اجرای دموکراسی نیست.

البته که انتخابات ابزار لازم و ضروری است، اما این وسیله باید در خدمت غایتِ دموکراسی باشد؛ حقیقت انتخاباتِ دموکراسی عزل است نه نصب.

برای دموکراسی شدن، به دستگاه و نظامی حاجت است که از حق و حقوق مردمان، و در ذیل آن حقِ عزل، پشتیبانی کند.

از اینجا می‌توان به همه‌پرسی فروردین ۵۸ نگریست.چیزی که جمهوری اسلامی تا امروز پُزش را می‌دهد و این تصور را القا می‌کند که گویی این نظام به شکلی دموکراتیک و با رای اکثریت مردمی برگزیده شده است، با این بهانه به دهان منتقدان دموکراسی‌خواه سیستم می‌کوبد و گاه هم به دولت‌های لیبرال غربی فخر می‌فروشد.

انتقاد و اعتراض‌های حقی به صورت و ماهیت آن همه‌پرسی شده است؛ از حذف گزینه‌ها و انتخاب‌های رقیب تا فضای حاکم بر آن، از ابهام جمهوری اسلامی تا وعده‌های گزاف.

اما از همه‌ی این‌ها بگذریم، فرض کنیم جمهوری اسلامی انتخاب مردم بود، این به معنای دموکراتیک بودن نظام است؟
باید دید در این چهل‌وسه‌سال چه گذشته است.

▫️همه‌پرسی نخستین، جوازی برای دیکتاتوری بعدی نیست. شاید مردم در یک همه‌پرسی نظامی استبدادی را برگزینند، این نه دموکراسی که استبداد اکثریت است.
پرسش اصلی این نیست که «حکومت را مردم انتخاب کرده‌اند؟» بلکه این است که «در حکومت، امکان و توان عزل وجود دارد؟».

انتخابِ استبداد، ماهیت و ذات استبداد را تغییر نمی‌دهد. این حق عزل مسالمت‌آمیز است که دیکتاتوری را به دموکراسی تغییر می‌دهد.

✍️رضا زمان

#اندیشه_کنیم

@AndisheKonim
🔴چرا #سلطنت‌_طلبی نمی‌تواند مبتنی بر #دموکراسی باشد؟

من در این نوشتار قصد دارم دعوی مشروطه‌خواهی بسیاری از نیروهای اپوزیسیون را بطور مستدل رد کنم و نشان دهم که چگونه چنین ادعایی با تمامی ححقوق انسانی مانند، حقوق‌بشر، حقوق‌شهروندی، حقوق‌تساوی زن و مرد و دعوی دموکراسی‌خواهی در تضاد قرار دارد.

اگر کسی در زمانه کنونی برای ایران مدعی مشروطه‌خواهی باشد، او در واقع خواهان برقراری #سلطنت نیز هست. همچنانکه از نام #مشروطیت پیداست، مشروطه یعنی مشروط‌کردن‌چیزی بر چیز دیگر و در عرصه‌سیاسی یعنی مشروط کردن قدرت‌ مطلق‌پادشاه به قانون و پارلمان و بنابراین بطور غیرمستقیم رای مردم. اما برخلاف صد سال پیش، امروز پادشاهی در ایران وجود ندارد، پس چگونه کسی می‌تواند مشروطه‌خواه باشد، یعنی بخواهد چیزی را مشروط کند که اصلا وجود ندارد؟ مشخصا منظور این مشروطه‌خواهان مشروط کردن قدرت استبدادی ولایت فقیه نیست (و این البته وجه اشتراک بامزه آنها با برخی از اصلاح‌طلبان است، یعنی هردو خواهان نابودی استبداد نیستند بلکه خواهان مشروط کردن آن هستند!) پس اول باید یک نهاد پادشاهی تاسیس شود تا بعدا مشروط به قانون شود و در واقع آنچیزی شود که آنرا Constitutional Monarchy می‌نامیم

پس عقلا مشروطه‌خواه، در وهله اول سلطنت‌طلب است، یعنی خواهان برقراری دوباره پادشاهی در ایران با اختیارات فوق العاده اش است و در مرحله بعد وی خواهان مشروط کردن قدرت شاهی به قوانین اساسی و تاحدی به پارلمان است. بنابراین، کسانی که خود را مشروطه خواه می نامند، بهتر است با مردم صادق باشند و خود را سلطنت طلب نیز بنامند زیرا اول باید سلطنتی تاسیس شود که مشروط شود. اکنون موارد زیر را در رد پادشاهی مشروطه بر خواهم شمرد

۱) اولین دلیل اینست که تاسیس نهاد سلطنت‌مشروطه کاری عبث و مضحک است. در طول تاریخ، برای تاسیس دولت - ملت مدرن مبتنی بر حکومت قانون نیاز بود که یا پادشاهی را سرنگون کرد (مانند مورد فرانسه در قرن هجدهم) و یا قدرت آنرا محدود و مقید به قانون کرد (فرضا مانند بریتانیا در قرن هفدهم). عقلا و منطقا راه سومی وجود ندارد. اما مسخره است که برای تاسیس یک حکومت مبتنی بر قانون و دموکراسی نمایندگی، پادشاهی را تاسیس کرد و سپس آن را محدود کرد. اگر قرار است که نهاد سلطنت نقش کلیدی در سیاست نداشته باشد (اگرچه در واقعیت چنین نیست و در تمامی کشورهای پادشاهی مشروطه، این نهاد نقش کلیدی و تاثیرگذاری دارد)، پس برای چه اصلا باید چنین نهادی را تاسیس کرد آن هم در کشوری که قرن ها به استبداد از نوعی شاهی و دینی خو کرده است؟
در پاسخ به این ردیه، عده‌ای توجیه می‌کنند که وجود یک شاه (البته این افراد چندان فمینیست به نظر نمی‌آیند و از امکان پادشاهی‌زن یعنی ملکه سخنی به میان نمی‌آورند که با توجه به خو کردن جامعه به یک سیستم توتالیتر و مردسالار قابل توجیه است!)، می‌تواند موجب وحدت‌ملی شود یا نمادی برای هویت‌ملی و هویت‌تاریخی باشد. این سخنان البته همیشه در لفافه به زبان آورده می‌شود و اصلا معلوم نیست چطور یک خاندان‌سلطنتی، هویت‌ملی بوجود می‌آورد!

نیک می‌دانیم هر کشوری با پرچم و شاید سرود ملی در عرصه بین‌المللی، تمیز داده می‌شود و گروه‌های انسانی به لحاظ نشانه‌گذاری و نمادپردازی آنقدر پیشرفت کرده‌اند که با نیاکان و خاندان و فره‌شاهی و تبار و خون و دیگر نمادهای ‌باستانی، هویت‌گروهی خود را ایجاد نکنند. همچنین بعید (و صد البته غلط) است که گروه‌های‌انسانی مانند اقوام، احزاب و جنبش‌های‌ سیاسی، اصناف و رسته‌ها و غیره، به خاطر گل روی یک پادشاه، از منافع و مطالبات خود دست بکشند و زیر ردا و عصای شاهی به رعایای یکدست و بی‌شکل (یا به عبارت صریح‌تر، به گوسپندان کر و لال گله) تبدیل شوند تا مثلا چیزی بنام وحدت‌ملی شکل بگیرد. وانگهی این وحدت‌ملی، اصولا امر مثبتی نیست. پیشتر وحدت‌ امت‌پای‌منبر را تجربه کرده‌ایم تا وحدت امت‌پایتخت‌ شاهی را نخواهیم


@AndisheKonim
#ادامه‌‌👇
Ещё