صهیونیسم یک اشتباهِ عظیم و بزرگ بود و تشکیلِ اسرائیل، یک خطای تراژیک و تلخ. این دو - صهیونیسم و اسرائیل - اوّلاً حلّ مسئلهی یهودیان را به تأخیر انداختند و ثانیاً به جای حلّ کردن آن، نزاعِ ملّی-قومی میان یهود و عرب را برانگیختند. در هزارتوی ملّتها و قومیّتها در اروپا و خاورمیانه، تنها سیاستِ ممکن حفظِ وضعِ موجود - یعنی حفظِ ثبات و تعادلِ سیاسی، اجتماعی و ملّی - است[آنچه که پیش از تشکیلِ اسرائیل و پدیدآیی صهیونیسم، در سرزمینِ فلسطین وجود داشت]. امّا صهیونیسم، با تشکیلِ اسرائیل، تعادل و ثبات را در فلسطین برهم زد.
از میان تمام کشورهایی که از تمدّنِ اروپایی بهره بردهاند، تنها اسرائیل و آفریقای جنوبی[در عصر آپارتایدی] قوانینِ تبعیضِ نژادی دارند و در حقوق شهروندان، تبعیضِ نژادی قائل اند. این درست است که یهودیان علیه نژادپرستی آلمانی بودند، امّا نژادپرستیِ صهیونیستها به مراتب از نژادپرستیِ آلمانیها پا فراتر گذاشته است. من از ابتدا هم با صهیونیسم مخالف بودم، چون با هر قسم از ملّیّتگرایی(ناسیونالیسم) مخالفم. امّا انتظار نداشتم صهیونیستها نیز نژادپرست شوند. این امر مرا بهخاطر تبارم، شرمسار میکند؛ من خود را در برابر ناسیونالیسم اسرائیلی مسئول میدانم.
**فیلسوفِ لیبرالِ یهودی، نویسندهی «جامعهی باز و دشمنان آن»، به نقل از حیم هاکوهن، کتاب «Karl Popper - The Formative Years». کانال فرهیختگان
🔴هر چه روانشناسی بیش تر پیشرفت می کند، انسان بیش تر به تنهایی خودش پی می برد
✍مصطفی ملکیان
🔹کانت می گفت: « هر چه روانشناسی پیشرفت می کند، انسان تلخکام تر می شود. چون بیشتر به تنهایی خود پی می برد» تنهایی یک حقیقت است و توهم نیست. انسان ها حقیقتا تنها هستند.
🔹انسان وقتی به تنهایی خودش پی می برد، شاد نمی شود بلکه حالش ناخوش می شود.
🔹استدلال کانت این بود که هر چه روان شناسی پیشرفت کرد، بیشتر فهمیدیم که هر که به ما نزدیک می شود برای این است که سودی در جیب خودش برود. وقتی احساس می کنید عزیزترین عزیزان تان به شما که نزدیک می شود برای این است که چیزی از شما بکند و می بینید که پدر و مادر و همسر و فرزندان و معشوقه و همه همین گونه اند، آن وقت به انسان احساس تنهایی دست می دهد.
تساهل عبارت است از قبول و پذيرش آنچه كه قبول نداريم و به آن معترضيم اما اين اعتراض همواره مقرون به يک نوع خويشتندارى و صيانت خود از طرد و انهدام يک تفكر يا يک انديشه است. فرد متساهل اگرچه به يک عقيده معترض است و اگرچه ميل به سركوب عقيدهی مخالف دارد اما اين ميل در فرد متساهل سركوب مىشود. فرد متساهل به يک انديشه و يا يک عقيده معترض است اما اعتراض فزونتر او به سركوب آن عقيده است، لذا در سركوب يک انديشه و يا تحمل و تساهل نسبت به آن، به امر اول معترضتر خواهد بود. چنين امرى موجب مىشود تا گزينش او مبتنى بر نوعى عقلانيت باشد و در واقع تساهل او از آبشخور عقلانيت و رجحان عقلى يک امر (تساهل) بر امرى ديگر (سركوب عقيدهی مخالف) سيراب مىگردد.
نامهای در باب تساهل جان لاک، فیلسوف انگلیسی کانال فرهیختگان توضیح: در اینجا کلمه پذیرش و قبول به معنی این نیست که شخص از عقیده خودش دست کشیده و عقیده دیگری را اتخاذ کند، بلکه بدین معنی است که درک نماید دیگری یا دیگران می توانند عقیده ای متفاوت از وی داشته باشند، شخص باید بتواند عقیده دیگری را تحمل کند اگرچه که موافق آن نباشد.
صرفاً در آزادیِ کنشکردن است که مدعای هوتنِ هخامنشی، آن دموکراتِ ایرانی، محقق میشود، هماو که هرودوت راجع به او گزارش میکند: "نه خواهانِ سلطهگریام نه خواهانِ خدمتگزاری."
کریستوف منکه، نظریهی رهایی، صفحهی ۸۴. ترجمه دکتر مسعود حسینی
کارل گوستاو یونگ روانشناس سوئیسی از رویارویی دو روح سخن به میان می آورد؛ روح زمانه که همان فرهنگ و گفتمان مسلط به هر نسلی و هر عصری است و نمودار حرکت جمعی انسانهای یک جامعه است؛ نظیر مصرف گرایی، انواع مد ها، طرز تفکر الحادی یا مومنانه و یا هر چیز دیگری از این قبیل، اما در برابر آن روح اعماق وجود دارد که منشاء آن عمیق ترین لایه های روان وجودی انسان است و در برابر و مقابل روح زمانه قرار می گیرد؛ قطعه ای از نوشته یونگ در «کتاب سرخ» از تجربه بسیار عمیق درگیری و رویارویی این دو روح، بیرونی و درونی، در وی را، در زیر بخوانید:
«اگر به زبان روح این زمانه سخن بگویم باید گفت که هیچکس و هیچ چیز نمیتواند آنچه را که باید به تو بگویم توجیه نماید. توجیه از نظر من امری حشو است، چون گریزی ندارم بلکه مجبورم. فرا گرفتهام که علاوه بر روح زمانه روح دیگری هم در کار است، یعنی آنچه بر ژرفای هر چیز معاصر حاکمیت دارد. روح این دوران می خواهد از مصرف و ارزش بشنود. من نیز به این طریق اندیشیدهام و انسانیت من هنوز اینگونه میاندیشد. با این وجود آن روح دیگر مرا وادار میسازد تا فراتر از توجیه، مصرف و معنا سخن بگویم. من انباشته از غرور انسانی و چشم بسته به وسیله روح گستاخ زمانه، مدتها در صدد بودم که آن روح دیگر را از خود دور نگه دارم. اما این را در نظر نگرفتم که روح اعماق متعلق به زمان دور و همه آینده، قدرتی بیش از روح این زمانه دارد که همراه نسلها تغییر مییابد. روح اعماق همه غرور و تکبر را مقهور قدرت داوری کرده است. او ایمان مرا به علم از میان برد، مرا از شادی ناشی از تبیین و نظم دادن به امور و چیزها محروم ساخت، و باعث شد تا آرمانهای این زمانه در درون من بمیرند. او مرا به آخرین و سادهترین چیزها فروکشاند. روح اعماق، ادراک و همه دانش مرا در چنگ خود میگیرد و آنها را در خدمت امر تبیین ناپذیر و متناقض قرار میدهد. او مرا از بیان و قلمی که در خدمت او نباشد محروم ساخت، بدین صورت که با معنا و بیمعنا را در هم میآمیزد، و برترین معنا را میسازد.»
✅محمدرضا نیکفر در اتاق هماندیشی: امروز در محافل دانشگاهی بهجای نظریهی سنتی «انقلاب»(Revolution)، تئوریهای «گذار»(Transition) و «تحول»(Transformation) را تدریس میکنند.
اثبات وجود ایده های فطری ذهن انسان در روانشناسی یونگ و رد عقیده تجربه گرایان
منصور خضاعی
"تصاویر بر آمده از ناخودآگاه جمعی، خودانگیخته و بدون آشنایی قبلی پدید می آیند".
کارل گوستاو یونگ، کتاب سرخ
❓اینکه تصاویر جاری شده بر ذهن خودآگاه از کجا نشات گرفته اند؟ ❓منشا رویاهای انسان کجا هستند؟ ❓تصاویر مربوط به کهن نگاره های باستانی چگونه از طریق رویاها به ذهن انسان هایی راه یافته اند که حتی یک درصد امکان ارتباط میان آنها وجود نداشته است؟
همین پرسش ها بود که ذهن یونگ را برای سالها به خود مشغول داشت تا اینکه نظریه ناخودآگاه جمعی خود را در پاسخ به پرسش های فوق ارائه نمود؛ در توضیح این نظریه یونگ به طور مختصر می گوید: همانطور که جسم انسان در طی ده ها هزار سال زندگی بر روی زمین، تکامل یافته، روان او نیز به موازات آن تکامل پیدا کرده است و این همان ناخودآگاه جمعی ما انسانهاست که هرآنچه دیده، ثبت و ضبط کرده است.
این تجربیات تصاویر خودانگیخته را یونگ هزاران بار از طریق خودش، بیمارانش و مراجعین اش ثبت و بشکل کاملا تجربی وجودشان را اثبات کرده، بطوریکه جای هیچ شک و شبهه ای باقی نگذاشته. حال با فرض اینکه چیزهایی در ذهن ما وجود دارند که در حالت عادی نسبت به آنها وقوف نداریم و در طول زندگی در این جهان طی شرایط و حالات خاصی از ناخودآگاه جمعی به ذهن خودآگاه وارد می شوند، آیا این را می توان به حساب وجود ایده های فطری در انسان گذاشت، اگر چنین باشد انگاه می توان نظریه یونگ درباب وجود تصاویر خود انگیخته بدون هیچ گونه سابقه قبلی در ذهن را به آموزه افلاطون درباب اینکه "انچه می اموزیم در واقع نوعی یادآوری است" نزدیک دانست، به خلاف آموزه جان لاک در باب عدم وجود ایده های فطری، که طی آن معتقد بود ذهن انسان در هنگام شکل گیری جنین نه تنها هیچ نویسه ای نقش بسته بر ان ندارد بلکه انچه به ذهن می آید خواستگاهش صرفا تجربه است، و نیز هیچ چیزی در حافظه وجود ندارد مگر اینکه پیش تر از طریق حواس به آن وارد شده باشد. اما خودانگیخته بودن تصاویر برگرفته از ناخودآگاه جمعی به زعم یونگ هم عدم وجود ایده های فطری و هم خواستگاه تجربه بودن حافظه را قویا رد می نماید.
#معرفی_کتاب «کتاب سرخ» یکی از آثار اعجاب آور کارل گوستاو یونگ روانشناس شهیر سوئیسی است؛ به اعتقاد یونگ ناخودآگاه جمعی انسان منبع بزرگترین حقایق عالم هستی است اما چون زبان ندارد از طریق تصاویر و نماد ها با کسانی که به او توجه نشان میدهند، حرف می زند، این کتاب به وصیت یونگ پنجاه سال پس از مرگش منتشر گردید، روزی در سال ۲۰۰۹ میلادی نوه دختری یونگ به گنجه امانت پدر بزرگش رفت تا وصیت او را جامع عمل پوشاند. اینچنین بود که در موزه متروپولیتن در آمریکا جهانیان و دوستداران یونگ برای اولین بار با محتویات حیرت انگیز این کتاب آشنا شدند. تعداد مطالب حیرت انگیز این کتاب به قدری زیاد، عجیب و دور از ذهن است که خواننده در ابتدا تصور می نماید یونگ دیوانه بوده اما کسانی که با فعالیت های علمی یونگ آشنایی دارند بر این امر واقف اند که آثار او در زمره دقیق ترین و علمی ترین آثار روانشناسی اند هرچند بخاطر اینکه یونگ اولین کسی بوده که به این نواحی از روح و روان انسان ورود کرده، آثارش عجیب به نظر آیند. منصور خضاعی
دیگر نباید در جستجوی فرد صالح باشیم؛ بلکه باید در جستجوی آن باشیم که چگونه حکومت کنیم...
مقدمه رساله دوم درباره حکومت#جان_لاک/ کانال فلسفه سیاسی
توضیح: اینکه ما باید در جستجوی آن باشیم که چگونه حکومت کنیم بدین معنی است زین پس باید سیستم حکومت کند نه شخص؛ دموکراسی به جای سلطنت؛ رای مردم به جای منویات حاکم؛ چرخش نخبگان در کرسی های قدرت به جای جا خوش کردن فرصت طلبان در مناصب قدرت.
جان لاک، فیلسوف قرن هفده انگلستان نظریاتی مهم در دو حوزه فلسفه سیاسی و مسئله ایده های فطری دارد که تاریخ اندیشه پس از خود را تحت تاثیر زیادی قرار داده است؛ او واضع نظریه دموکراسی بعنوان بهترین سیستم حاکمیتی در برابر نظریه سلطنت توماس هابز در انگلستان است. لاک آن قدر فیلسوف خوشبختی بود که در زمان زندگی اش استقرار کامل دموکراسی پارلمانی را با چشمانش دید. انگلستان از دیکتاتوری و جنگ های داخلی رها شده و الگوی سایر کشورهای پیشرفته جهان گردید.
تفاوت دیدگاه دو روانشناس بزرگ قرن بیستم. محمد منصور خضاعی
فروید معتقد بود فرزند انسان وقتی که زاده می شود ذهنی دارد همچون لوح سفید، هر آنچه را که از طریق حواس پنجگانه دریافت می کند و نیز هر آنچه را از طریق فرآیندهای عقلی ادراک می کند موجب پدید آمدن حافظه در او می گردد. انباشت مسائل اکتسابی در ذهن و مغز انسان موجب ایجاد پدیده ای بنام #خودآگاه می گردد. خودآگاه در انسان مرکز اراده، احساس، خواست و تمایلات فردی اوست. این پدیده منشاء ایجاد رفتارهای اجتماعی انسان می باشد. اما #ناخودآگاه محل انباشت عواطف و احساسات و تفکراتی است که یا خودآگاه بدان نیازی ندارد و لذا فراموش شده و به انبار رفته اند و یا محل انباشت خواسته های غریزی است که ارضا نشده و سرکوب گردیده اند. به نظر فروید این خواسته ها عمدتا خواسته های جنسی می باشند لذا فروید در تحلیل فلسفه وجودی و عملکردی ناخودآگاه انسان، سهم عمده را به تمایلات جنسی او می دهد. در نتیجه در نزد فروید ناخودآگاه زائده ای است کوچک که به خودآگاه او چسبیده است.
اما دیدگاه کارل یونگ درست بر خلاف این است، یونگ معتقد بود ذهن جنین انسان در هنگام شکل گیری و نیز در زمان تولد حاوی ذخیره عظیمی از تجربیات گونه انسان در طول تاریخ چند صد هزار ساله پیدایش اوست. حتی وی در پاورقی صفحه ۱۶ اثر ارزشمند خود تحت عنوان «انسان در جستجوی هویت خویش» فرضیه «اصالت تکامل» داکه، فیلسوف و دیرین شناس و استاد دانشگاه مونیخ را ذکر می کند که طی آن انسان در طول تاریخ کره زمین یک «فرم اصیل» بوده که شکل آن به عنوان مهمترین مخلوق در طول تاریخ کره زمین، گام به گام اصلاح شده است. (بر خلاف نظریه تکامل تدریجی داروین) لذا پیدایش او به عصر یخبندان محدود نمی شود بلکه پیش از آن هم به صورت خزندگان حیات داشته و در دوره سوم زمین شناسی به صورت حیوان پستاندار درآمده است. یونگ معتقد بود انسان واقعی متشکل از همین ظرفیت عظیم وجودی است که او آن را #ناخودآگاه_جمعی می نامد که وجهه اشتراک گونه های انسان بشمار می آید و حاوی دو پدیده مهم است؛ غرایز حیوانی و بعد معنوی روان انسان تحت عنوان روح.
پس از تولد انسان و بعد از طی کردن دوره کودکی و همزمان با ورود به دوره نوجوانی، زمان شکل گیری خودآگاه است. تمام عواطف و احساسات و نیز تفکرات و ادراکات که جنبه اکتسابی دارند از این زمان مورد شناسایی آگاهانه انسان قرار می گیرند و شروع به توسعه و بسط ظرفیت های خودآگاه در انسان می کنند. می بینیم که در تعریف خودآگاه، نظرات یونگ و فروید تقریبا مشابه یکدیگرند. اما احساسات، غرایز و خواسته های ارضا نشده یا سرکوب شده انسان در جایی انباشت می شود که یونگ آن را #ناخودآگاه_فردی می نامد. این #ناخودآگاه_فردی همان است که فروید پیشتر آن را #ناخودآگاه نامیده بود، بدون هیچ گونه پسوند یا پیش وندی. یونگ معتقد بود ناخودآگاه جمعی در انسان بخش عمده وجود او یعنی حدود نود درصد از روان را تشکیل می دهند. و سهم دو بخش دیگر، با وجود توسعه یافتگی در دنیای معاصر بسی کوچک است. ناخودآگاه جمعی محل بروز الهامات، خلاقیت های هنری و اختراعی، نظریات و تئوری های بزرگ دوران ساز متفکران و فیلسوفان در طول تاریخ بشر بوده اند. این الهامات پس از دریافت توسط خودآگاه، به منصه ظهور رسیده و چرخش های بزرگی را در مسیر تاریخ تکامل بشر ایجاد کرده اند. یونگ معتقد بود منشاء #ناخودآگاه_جمعی (روح) کاملا ناشناخته و از دسترس آگاهی انسان خارج است. تنها کسانی می توانند از توانایی های معجزه آسای ناخودآگاه_جمعی خود بهرمند شوند که به سیگنال های آن حساس باشند. سکوت، مراقبه، کشف و شهود و مهم تر از همه خواب ها و رویاها از طریق دوری کردن گاهگاه از اشتغالات دنیای مدرن، انسان را قادر می سازد که پیام های این منبع فوق عظیم اطلاعات بشری را دریافت نماید.
تفاوت دو دیدگاه فروید و یونگ مانند تفاوت دو نحله فلسفی تجربه گرایی و عقل گرایی است که حداقل سیصد سال پیش از آن در فلسفه مدرن مطرح شده بود. در تجربه گرایی، فرانسیس بیکن و پیروانش مانند دیوید هیوم معتقد بودند انسان در زمان تولد مانند لوح سفیدی است که هر چه بیاموزد بر آن نقش می بندد اما در فلسفه عقل گرایی که با دکارت شروع شده و با اسپینوزا ادامه می یابد، اعتقاد بر این است که انسان هنگام تولد، چیزی را با خود به این جهان می آورد که شاید بتوان با کمی تساهل، آن چیز را همان ناخودآگاه جمعی یونگ دانست. لذا در نظر یونگ بر عکس فروید، این خودآگاه است که زائده ای بر ناخودآگاه محسوب می گردد.
در این نگرش به حیات شکوهی هست، و آن اینکه حیات را، علی رغم قوای گوناگوناش، آفریدگار در آغاز در چند شکل یا در یک شکلِ واحد دمیده است؛ در حالی کهاین سیاره مطابقِ قانونِ ثابتِ جاذبه در گردش بوده است، از چنان آغازِ سادهای بینهایت اشکالِ بهغایت زیبا و شگفتانگیز تطور یافتند و اکنون در حالِ تطورند.
آقای رئیس جمهور! اجازه ندهید از صداقت شما ابزار ننگینی بسازند.
منصور خضاعی
رییس جمهور: منطقی نیست ما بنزین را با قیمت بالا و با ارز آزاد وارد کنیم و با سوبسید و قیمت بسیار پایبن تر به مردم بفروشیم.
توضیح: اینکه قیمت بنزین وارداتی گران تمام می شود نتیجه بالا بودن نرخ دلار است و اینکه نرخ دلار بالاست، نتیجه تحریم های کشورهای غربی و همچنین ناکارآمدی حکومت در اداره کشور است، اینکه کشور به تحریم رفته نتیجه درگیری و تقابل ساختگی و نبرد بی خردانه ایدئولوژیک حکومت _علیرغم خواست اکثریت جامعه_با جهان پیرامونی است. در همه موارد فوق مردم بی تقصیرند و اینها تماما نتیجه سیاست های غلط حکومت در عرصه داخلی و بین المللی است. بودجه نظام ته کشیده، صندوق های بازنشستگی و تامین اجتماعی تماما ورشکسته اند، پول مالیات روزافزون مردم مشخص نیست در کجا خرج میشوند، چاله هزینه های دولت و حکومت هر روز عمیق تر شده و می رود که به چاه ویل تبدیل شود. برق و انرژی و محیط و زیست وضعیت فاجعه باری دارد، آیا پیامد و عواقب این سیاست های غلط را مردم با گرانتر شدن مداوم انرژی از جمله بنزین و گاز و غیره باید بپردازند؟ وفاق ملی شما همین بود؟ آیا مردم با گران شدن بنزین وفاق و توافق دارند؟ آنچه شما وفاق می نامید آیا غیر از وفاق دورهمی خودتان با سایر مسئولین است؟ حتی آقای رئیسی که بیشترین میزان وفاق را با آقای خامنه ای داشت حاضر نشد بنزین را گران کند. اجازه ندهید بخاطر منویات نظام از شما سوء استفاده شود. اجازه ندهید شما را ابزار یک عقب نشینی تاکتیکی نمایند که بدنامی اش برای شما مانده و بهره اش را دیگران خواهند برد.
شیخ محمد بن راشد، حاکم دبی و نخست وزیر امارات اعلام کرد که دوروف شهروند امارات است و دستگیری وی ممکن است علاوه بر تعلیق خرید ۸۰ جنگنده، دیگر قراردادهای تجاری از جمله حضور شرکت توتال در پروژه های این کشور را تحت الشعاع قرار دهد.
پانوشت: شاید همین تهدید کافی بود که قاضی فرانسوی حکم آزادی پاول دوروف را صادر نماید. آیا بازداشت پاول دوروف یک حکم سیاسی بود که با یک تهدید اقتصادی تبدیل به آزادی شد یا یک حکم کاملا قضایی و بدور از مسائل سیاسی بود که باز هم با یک تهدید اقتصادی لغو گردید؟ هرچه که بود نشان داد اقتصاد و منافع اقتصادی بر خیلی از ضوابط ارجحیت دارد.
تا کنون فرض شده است که همهی شناختِ ما باید با ابژهها مطابق باشد؛ اما تمامیِ تلاشها برای فهم چیزی درمورد ابژهها به طور پیشینی از طریقِ مفاهیمی که توسعهدهندهی شناخت ما هستند، بر اساسِ این پیشفرض، به هیچ نتیجهای منتج نشده است. از این رو بیایید یکبار کوشش کنیم که فرض نماییم این ابژهها هستند که باید خود را با شناختِ ما تطبیق دهند، حتی اگر با این فرض، ما در مسائل متافیزیکی فراتر نرویم.
_کانت، سنجش خرد ناب، بخش مقدمهی ویراستدوم(۱۷۸۶) کانال بازگشت به فلسفه
برخی مباحث در تاریخ اندیشه سابقه ای بسیار طولانی دارند، از همان آغازین روزهایی که اندیشه فلسفی در یونان باستان شروع به جوانه زدن نمود، از جنبه وجود شناسی و هم معرفت شناسی، دو جریان در برابر هم صف آرایی نمودند، که وقتی به دوره فلسفه مدرن رسیدند مرزهای این دو جریان واضح تر و متمایز تر شدند؛ امروزه ما این دو را تحت نام های عقل گرایی و تجربه گرایی می شناسیم. در دوره فلسفه مدرن فیلسوفانی چون رنه دکارت، باروخ اسپینوزا و بارکلی از زمره عقل گرایان بشمار می روند، ایده محوری عقل گرایان می گوید انسان در بدو تولد یک لوح سفید نیست که فاقد هرگونه نقش و فطرتی باشد، بلکه به عکس، او در هنگام تولد چیزهایی را با خود به این جهان می آورد که در میان همه انسانها مشترک اند. این دسته معتقدند تمایلات فطری انسانها، قوانین و اصول اخلاقی عام، همان چیزهایی هستند که در بدو تولد همراه انسان به جهان می آیند.
در آنسوی دیگر تجربه گرایان با چهره های شاخصی چون فرانسیس بیکن، جان لاک و دیوید هیوم قرار دارند که به طور کلی با ایده های فطری مخالف اند؛ آنها معتقدند ذهن انسان در بدو تولد یک لوح سفید است که حامل هیچ چیز بخصوصی نیست و آمادگی دارد تا از جهان پیرامون خود تاثیر پذیرد، این دسته به اصول اخلاقی فطری عام و تمایلات فطری هیچ اعتقادی ندارند و باور دارند که هر آنچه انسان در وجودش دارد را از همین جهان مادی و تجربی بدست می آورد. البته این بدین معنی نیست که آنها به اخلاق یا روابط انسانی پایبند نیستند بلکه فقط به فطری بودن آن باور ندارند. عقل گرایان منشاء معرفت انسان را عقل و تجربه گران منشاء آن را تجربه می دانند.
بعدها فیلسوف آلمانی دیگری بنام امانوئل کانت با نظریاتش این دسته بندی را برهم زده و منشاء معرفت انسان را همکاری توأمان عقل و تجربه معرفی نمود. او گفت هر یک از این دو بدون دیگری هیچ کارکردی ندارد، برای اینکه چیزی از طریق تجربه ( حواس پنجگانه) به درک انسان در بیاید، نیاز به عقل تحلیلگری است که آن ابژه یا پدیدار تجربی را تجزیه، تحلیل کرده و به اندیشه دربیاورد. از نظر امانوئل کانت دستگاه معرفتی انسان متشکل از تجربه اخذ شده از بیرون از ذهن بعلاوه شاکله های فاهمه و تخیل است که کارکرد هر یک بدون دیگری صفر است. کانت عبارت بسیار معروفی در تاریخ اندیشه دارد: «فاهمه بدون تجربه، بی محتوا و تجربه بدون فاهمه، کور است». کانت نقد تجربه گرایان بویژه دیوید هیوم به ایده های فطری را پذیرفت اما به لوح سفید باور نداشت بلکه در عوض برای اولین بار شهود های زمان و مکان و مقولات ۱۲ گانه پیشینی موجود در فاهمه انسان را مطرح کرد که هیچ تجربه و احساسی بدون آنها ممکن نخواهد بود. اندیشه های وجود شناختی کانت تا به امروز یک پارادایم مسلط و قدرتمند در حوزه فلسفه بوده که هرچند رقبایی داشته اما همچنان تاثیر گذار و غیر قابل جایگزین است. این چرخش معرفتی را کانت خودش، انقلاب کوپرنیکی در حوزه شناخت نام گذاری نمود.