ردت را ڪَرفتم به قله عشقت رسیدم !!
خبرے نبود !!
به انتظارت نشستهام
از طلو؏ افتاب تا غروبش
بلڪه آمدے !!
لیوانی چاے مهمان عشقت شدم !!
شیرین است
اما درانتظارے تلخ !!
#سین_برزگر
تو ڪه رفتی تنها صندلی ماند شاخه گلی و لیوانی ڪه نزد من است هنوز.... اولی مسند زیباترین ترانههاے من است دومی در دلام رویید، و سومین سرشار از بوسههاے تو بود، آمدم ڪه عطر تو را بنوشم اما غرق آن شدم...!!
از چراغانیِ #چشـمانتو، من جان دارم، بیتو یڪ نسبت نزدیڪ به باران دارم، روشـنم، از تو و آن منحنیِ لبهایت..! من به لبخـندِ پر از صبحِ تو ایمان دارم...!!
خندههایت انگار آب سردےست روے دلتنگیهاے گُر گرفتهام تا آرامم ڪند، تا بگوید: ڪه تو هم.... از دور بودنمان ناراحتی تا لباس عاشقی را بپوشد و معنا ڪند یک عمر با هم بودنمان را خندههایت...،خندهِ معمولی ڪه نیست جانم تمام زندگی من است...!!