دین برای زندگی کردن است نه زندگی برای دین داشتن و دینی که نتواند پاسخگوی نیازهای زندگی زمانهی خود باشد حق طبیعی آن حذف از صحنهی زندگی است.
اعمالی که بنا بر سنت برای جلب رضای خدا انجام میشود از قبیل نذر، زیارت اماکن مقدس و غیره جزو اغوای دینی است و دین حقیقی جز کوشش برای اصلاح اخلاق، چیز دیگری نیست.
به عبارت دیگر، دین طبیعی، دین اصالت عقل است و در تقابل هر کاستی و لغزشی هر کس باید به عقل خود پناه ببرد...
آن مردمی که در سال ۵۷ انقلاب کردند گمان می بردند عمل انقلابی شان قطعا و یقینا صحیح بوده و در درستی آن هرگز به خود تردید راه ندادند، اما امروز کسانی پیدا شده اند که می گویند آن مردم کارشان از اساس غلط بوده و نباید انقلاب می کردند زیرا اکنون وضع موجود را به جایی کشانده اند که تحمل آن غیر ممکن شده. حال اما همین کسان خود باز به دنبال انقلاب اند، در حالیکه یقین دارند عمل انقلابی شان صحیح بوده و در درستی آن هرگز به خود تردید راه نمی دهند. حال پرسش این است از کجا معلوم کسان دیگری در دهه ها بعد، این انقلابیان امروز را به خاطر کار غلط شان مذمت و نکوهش نکنند و در غلط بودن این عمل، دلیلها و شواهد فراوان ردیف نکنند؟
پرسش مهم تر اینکه: پس ملاک و معیار عمل و کنش درست چیست؟ چه گونه عمل کنیم که در برابر آیندگان متهم به بی مسئولیتی و انحراف از مسیر درست نشویم؟
پاسخ: در کنش های اجتماعی، تاریخی و فرهنگی هیچ معیار و ملاک دقیق و درستی وجود ندارد و تنها با پیش گرفتن یک شیوه خاص است که می توان از برافتادن در پرتگاه های تاریخی حذر کرد، اگر این شیوه اتخاذ شود، راه رشد و توسعه بشری در بستر تاریخ، بصورت خودبخودی و ذاتی هموار و فراهم است، وانگهی انسان موجودی است که ذاتا میل به رشد و پیشرفت دارد.
اما آن شیوه خاص چیست؟
به گمان من آن شیوه خاص ترویج فرهنگ نقد پذیری و نقد گویی است، نقد و سنجیدن اعمال و افکار دیگری و خود، یعنی بیان نقاط ضعف و قوت خود و دیگری، در ضمن اینکه دیگری را نقد می کنیم و بی رحمانه نقاط ضعف را بیان کرده و به پرسش می گیریم و در معرض دید همگان قرار می دهیم، نقد دیگری بر خود، به پرسش کشیده شدن خود و هویدا شدن خود را در منظر افکار عمومی بپذیریم و از آن هراس به دل راه ندهیم که یگانه مسیر رشد و توسعه پایدار از میان این نقدها و سنجش های متقابل گذر می کند.
نقد، من و تو را متوجه اشتباهات مان کرده و از انباشت کنش های نادرست در یک جهت جلوگیری می کند، نقد فرصت ارائه بهبود مسیر درست را پیش چشم ما قرار داده و از خودحق پنداری و تبختر ممانعت می نماید. اگر نقدی به انقلابیون ۵۷ داریم، شایسته است که به حرف های آنها واقعیات ساری و جاری آن زمانه نیز گوش سپرده و توجه کنیم، در این صورت حتما برای ادامه مسیر تجربه گرانبهایی خواهیم اندوخت و در غیر این صورت، بسیار محتمل است که گرفتار تندباد حوادث شده و باز به عمق همان چاهی فرو افتیم که در تلاش برای خروج از آن دست و پا می زدیم.
من در اینجا از دیدگاه یک شهروند ایرانی تنها تاثیر پیروزی دونالد ترامپ بر وضعیت ایران را بررسی می کنم، و کاری به منطقه، آمریکا و سایر کشورهای جهان ندارم؛ اگر مقامات عالی جمهوری اسلامی قصد داشته باشند به شکل واقعی مشکلات اقتصادی، بحران های منطقه ای و رابطه تشنج آمیز ایران و آمریکا را حل و فصل نموده و گام در راه ایجاد یک رابطه میان مدت یا حتی بلند مدت با یکدیگر بگذارند، دونالد ترامپ برخلاف هریس و دموکرات ها، گزینه بسیار مناسبی برای حل و فصل این مسائل لاینحل خواهد بود. دموکرات ها در تعیین سیاست های خود بویژه در سطح جهانی بسیار پیچیده و چند لایه عمل می کنند بشکلی که گاهی سیاست های اعلامی آنها تفاوت و فاصله چشمگیری با سیاست اعمالی آنها دارد، آنها معمولا هدف اصلی خود را پنهان می کنند و مسیر حرکت به سمت هدف را چنان با مهارت و پیچیدگی خاصی پیش می برند که بسختی می توان به نیات و اغراض شان پی برد و همین پیچیدگی، رسیدن به توافق با آنها را کمی سخت می کند، از این نظر بایدن یکی از ماهر ترین سیاست مداران آمریکایی بشمار می رفت.
اما در سوی دیگر جمهوری خواهان سیاست های واضح تر و قابل فهم تری چه در عرصه داخلی ، چه عرصه جهانی دارند، دونالد ترامپ بعنوان نماینده این دیدگاه و تفکر از رک گویی و صراحت کلام هیچ واهمه ای ندارد و خواسته های خود را با وضوح تمام اعلام عمومی می کند، سیاست فشار حداکثری ترامپ در رابطه با ایران یکی از همین موارد صراحت لهجه وی بود که در دور اول ریاست جمهوری اش با شکست روبرو شده و به اهداف خودش نرسید، اما ترامپ فرد باهوشی است و از شکست های خود درس گرفته است؛ از این رو چندی است در مواجهه با ایران به اصطلاح شمشیر را از رو نبسته و ظاهرأ با ملایمت بیشتری برخورد نموده است، او در آخرین مصاحبه درباره ایران ضمن تعریف و تمجید از سرزمین ایران اعلام کرد با ما دشمنی نداشته و در پی نابودی ایران نیست بلکه تنها می خواهد ایران سلاح هسته ای نداشته باشد.
نتیجه اینکه در کار مذاکره ایران با دولت های آمریکا، ورود به مرحله مذاکره و قرار گرفتن در آستانه مذاکرات و گفتگوها با دولت های دموکرات بسیار آسانتر ولی به نتیجه رسیدن و به توافق رسیدن با آنها بسیار سخت تر، زمانبر تر و پیچیده تر است و این به دلیل همان پیچیدگی سیاستهای آنها چه در مقام تئوری، چه در مقام اجراء است و از این جهت سیاست مدارانی مانند ظریف و روحانی که از ذهنی پیچیده برخوردارند را در مذاکرات سخت برجام طلب می کرد. از سوی دیگر وارد شدن به مذاکره با جمهوری خواهان بویژه ترامپ که از صراحت لهجه و زمختی گفتار برخوردار است و در آستانه مذاکرات حریف خودش را بی اندازه تخریب و تهدید می نماید، سخت و دشوار است، چراکه هیچ حریفی تمایل ندارد در شرایطی دست پایین و بی ارزش نسبت به حریف خودش وارد هر گفتگویی شود، اما در ادامه و در صورت سهولت ورود به مذاکرات، چنان که تجربه نشان داده روند مذاکرات با دونالد ترامپ و اصولا جمهوری خواهان از سادگی و شفافیت برخوردار است. ترامپ اکنون و اخیرا لحن گفتار خود با هئیت حاکمه ایران را ملایم تر نموده و این مانع را از میان برداشته است، اگر این شیوه گفتار ادامه یابد احتمالا جمهوری اسلامی بهترین فرصت برای مذاکره و گرفتن امتیازات عالی را در دست خواهد داشت. کافی است پزشکیان بپذیرد یک عکس مشترک دونفره از او و ترامپ در رسانه ها منتشر شود، و نیز ایران قبول کند در برخی سیاست هایش انعطاف به خرج دهد، بقیه مسیر مذاکرات و توافقات نسبتا هموار است، هم در مسائل هسته، هم منطقه ای، هم اقتصاد و هم تحریم ها. اگر خوشبینانه بنگریم شاید این بتواند فرصتی باشد برای حاکمیت در جهت اصلاح سیاست هایش در جهت منافع ملی و نیز برای مردم و سرزمین ایران در جهت رفع بحران های متعدد و عمیق و برون رفت از چاه ویل مشکلات.
آیا نتانیاهو و موساد فاحشه هایشان را به ایران هم اعزام خواهند کرد؟
نتانیاهو و موساد یک فاحشه خانه دختر-کودکان زیر ۱۸ سال در آمریکا توسط اپستین، مخصوص سیاستمدران و ثروتمندان بزرگ، دایر کرده بودند و بدین ترتیب علیه بزرگترین اشخاص- از جمله ولیعهد بریتانیا- پرونده سازی به سود خود کردند.
اپستین بازداشت و زندانی شد و در زندان خودکشی کرد. اما در این انتخابات دو طرف همدیگر را به ارتباط با او متهم می سازند و اپسین یک پای این انتخابات است.
نخست وزیر سابق بریتانیا اخیرا گفت که نتانیاهو شخصاً در توالت او شنود کار گذاشته بود که کشف شد.
امروز رسماً اعلام شد که نتانیاهو و موساد در نخست وزیری- خانم ملونی- و نهادهای حکومتی ایتالیا شنود کار گذاشته و علیه مقامات ایتالیا نیز پرونده سازی می کردند.
نتانیاهو سالها پیش در یک برنامه تلویزیونی گفت که راه تغییر در ایران تغییر باورها و ارزش های آن است. مطمئن باشید که این کار را سال هاست که آغاز کرده اند و «تلویزیون اسرائیل-عربستان» یکی از ابزارهای آنان است. اما تردید نداشته باشید که نتانیاهو و موساد فاحشه هایشان را به ایران هم اعزام کرده اند.
ایمانوئل کانت، فیلسوف آلمانی، اولین کسی بود که در مبحث وجود شناسی و معرفت شناسی، جای سوژه و ابژه را عوض کرد. تا پیش از کانت باور فیلسوفان بر این بود که معرفت بر اشیاء خارجی برای انسان زمانی حاصل می شود که ذهن انسان بتواند خود را با شی خارجی تطبیق داده و به اصطلاح آن را بشناسد، اما کانت این رابطه را معکوس نموده و نظریه خود را چنین صورت بندی نمود؛ اگر شیئ قرار است به شناخت انسان در بیاید، اتفاقا آن شی است که باید خود را با ذهن آدمی تطبیق دهد؛ کانت در ادامه مبحث معرفت شناسی خود می گوید، ذهن انسان دارای صور شهودی زمان و مکان است، پس زمان و مکان امری بیرونی نیست، زیرا انسان هرگز قادر نخواهد بود اشیاء بیرون از ذهن خود را جدا از زمان یا مکان تصور نماید و اینگونه نتیجه گرفت که زمان و مکان صور شهودی ذهن انسان اند، و انسان هیچ چیز را خارج از زمان و مکان نمی تواند به تصور خویش درآورد. اشیاء پس از دریافت در شهود زمان یا مکان ذهن انسان وارد حافظه گردیده و از طریق تخیل بازنگری می شوند و سپس از طریق یک یا چند تا از مقولات دوازده گانه ذهن مورد شناسایی و فهم نهایی قرار می گیرند. تمام موارد فوق اعم از شهود زمان و مکان، قوه تخیل و حافظه و مقولات دوازده گانه فاهمه، همچون قالبی هستند که پدیدار بیرونی را در ذهن بازنمود کرده و لذا شی بیرونی برای اینکه به فهم و شناخت انسان در آید می بایست درون این قالب ها قرار گرفته تا قابلیت شناخت پیدا کند. این همان انقلاب کوپرنیکی کانت است که می گوید موارد فوق شرط شناخت شی بیرونی هستند و اگر نباشند هیچ چیز بیرونی به شناخت ادمی در نیامده و ذهن انسان تفاوتی با آینه یا یک سطح صیقلی بی جان نخواهد داشت.
پنداره شما فقط زمانی شفاف خواهد شد که ژرفای قلبتان را جست و جو کنید. انسانی که به دنیای بیرونش می نگرد فقط رویاپردازی می کند. انسانی که به دنیای درونش می نگرد به هوشیاری می رسد.
کارل گوستاو یونگ
من آن ماهم كه اندر لا مكانم مجو بيرون مرا در عين جانم
تو را هركس به سوى خويش خوانَد تو را من جز به سوى تو نخوانم
مرگ آگاهی و نهراسیدن از مرگ در زیست فیلسوفان مسلمان
اما پیش از سخن در باب حکمت عملی مایلم به یکی مباحث مهم در حکمت عملی یعنی مرگ آگاهی؛ مواجهه با مرگ؛ نهراسیدن از مرگ و به استقبال آن رفتن بپردازم و نکاتی را تقدیم کنم. در این یادداشت به دنبال طرح مباحث نظری فیلسوفان مسلمان در باب مرگ نیستم؛ بلکه بیشتر به زیست فلسفی حکمای مسلمان؛ گزارش های تاریخی از حیات آنها و نحوه مواجهه آنها با مرگ خواهم پرداخت.
هنگامی که به زیست فیلسوفان مشهور مسلمان همچون فارابی؛ ابن سینا؛ سهروردی؛ خواجه طوسی و صدرالمتالهین شیرازی نگاه می کنیم؛ نوعی نهراسیدن از مرگ و به استقبال مرگ رفتن را در حیات این بزرگواران در می یابیم که به نوبه خود تحسین برانگیز است. آنها به آنچه در باب مرگ به نگارش درآورده اند یقین داشته اند و این امر از نحوه مواجهه شان با مرگ کاملا آشکار می گردد. مرگ بیش از آنکه برای فیلسوفان مسلمان ما هراسناک و غم انگیز باشد؛ امری هیجان انگیز و سفر به دیاری ناشناخته و پر رمز و راز است.
طبق گزارش جوزجانی؛ پس از اینکه ابن سینا چند باری به درمان بیماری قولنج خویش مبادرت ورزید و بهبودی کامل حاصل نشد؛ پس از آن هیچ تلاش و زحمت دوچندانی برای درمان خویش مصروف نکرد و مشتاقانه نزدیکی مرگ خویش را پذیرفت. طبق این گزارش؛ ابن سینا در انتهای عمر شریفش؛ در کمال آرامش و بهجت بود. هیچ گونه غم و حسرتی در دل نداشت و از مرگ خویش نه هراسان و نگران و نه غمناک بود. شیخ به مسجد می رفت و نماز می خواند و با خدای خویش مناجات می کرد و این گونه با مرگ خویش مواجه شد.
بوعلی واقعا به آنچه در نوشته های خویش به نگارش درآورده بود یقین تام داشت. او باور داشت که پس از مرگ از فراغت و لذت بیشتری برخوردار خواهد بود؛ چرا که اصل و بنیان لذت را در ادراک معقولات می دانست. گویا که شیخ انتظار رسیدن حی بن یقظان را می کشید تا او را به دیار و تفرّجگاه معقولات ببرد.
با اینکه فارابی به حیات دنیوی و سیاسی_اجتماعی آدمیان بسیار اهمیت می دهد و فراوان در این باب نوشته است؛ اما غایت و سعادت نهایی آدمی را در دیاری ورای این دیار قابل اکتساب می داند. فارابی در اواخر عمر شریفش در جستجوی سعادت معنوی خویش بسیار سفر می کرد و باکی از مرگ نداشت. تنها فیلسوف سیاسی ما اسیر دست سیاست نشد و نگرش وی به عالم خاک او را دربند خاک نساخت و در نهایت مواجهه عارفانه ای با مرگ خویش داشت.
مواجهه شیخ اشراق نیز با مرگ حیرت انگیز است. وی به واقع مرگ را به سخره گرفته است و آن را بازی می دهد. شیخ اشراق به مرگ بسیار مشتاق تر از زندگی است. من با وی در چنین رویکردی همدل نیستم؛ اما شجاعت او را بابت چنین رویکردی به مرگ تحسین می کنم. سهروردی بیش از ابن سینا مرگ را عامل رهایی خویش از بندهای قوای نفسانی می داند. وی هیچ تلاشی برای تبرئه خود از دادگاه فقهی صلاح الدین ایوبی به عمل نیاورد و در نهایت بدون ذره ای هراس از مرگ آن را با هر دو دست خویش در آغوش کشید.
فقط فرد تهیدست ممکن است کاملا، عمیقا، بی چون و چرا و به طور همه جانبه به زیردست بودن و بی اهمیت و بی ارزش بودن خود اعتقاد داشته باشد و از این رو میتواند در دستگاه سیاست جایگاه خود را پیدا کند. فقط اوست که میتواند مدام تعظیم کند و فقط تعظيم اوست که به نود درجهٌ کامل میرسد : فقط او میگذارد هرچه میخواهند با او بکنند و در عین حال میتواند لبخند هم بزند. فقط او بی ارزش بودن خدماتش را کاملا میشناسد. فقط او در ملا عام با صدای بلند یا حروف چاپی بزرگ از نوشتههای غیر حرفه ای مافوقان خود یا اشخاص صاحب نفوذ دیگر به عنوان شاهکار تمجید میکند و فقط او راه و رسم گدایی را میداند.
در نتیجه فقط او میتواند وقتی هنوز جوانی را پشت سر نگذاشته است، شاهد آن حقيقت نهان شود که گوته به این نحو بیان کرده است :
« شکایت از فرومایگی سودی ندارد، زیرا آنچه بر جهان فرمانروایی میکند، فرومایگی است، حتی اگر مردمان عکس این را ادعا کنند. » (دیوان غربی-شرقی)
پس مرد پیکارجو، از کشتن حریف خود هیچ طرفی نمی بندد. او باید حریف خود را به شیوه جدلی نابود کند یعنی باید زندگی و آگاهی او را برایش باقی بگذارد و تنها استقلال او را از میان ببرد. او باید حریف خود را به عنوان ضد خود و ،کوشنده به زیان خود، از میان ببرد، به سخن دیگر باید او را بنده خود کند.
خدایگان و بنده، هگل، ص ۵۰
توضیح: نسبت بالا میان دو شخص که یکی یا هر دو همواره در تلاش اند تا دیگری را مطیع خویش نماید، مصداق ها و مثال های بیشماری هم در تاریخ و هم در واقعیت ملموس دارند؛ در حکومت های استبدادی رابطه میان حاکم مستبد و مردم پایین دست، از این نوع است؛ رابطه ای که طی آن اگرچه زندگی و آگاهی مردم نفی نمی شود ولی استقلال آنها گرفته می شود، رابطه میان دو زوج که یکی توسط دیگری به بندگی کشیده شده نیز مثال دیگری است.
راه چاره چیست فعلا اسرائیل دست بالا را دارد و جمهوری اسلامی باید دست به کاری سخت زند.
🖍منصور خضاعی
وضعیت خاورمیانه در پی شکست جبهه حماس در فلسطین و ضربات مهلک به حزب الله در لبنان و هم چنین درگیری های بین ایران و اسرائیل و تهدید های مکرر رهبران اسرائیل مبنی بر حمله به نقاطی حساس در ایران، به آنچنان نقطه بحرانی رسیده که تداوم آن، طمع اسرائیل به یکسره کردن مسئله اتمی ایران در پی یک حمله سراسری به این تجهیزات و سپس پیاده کردن چند طرح نظامی دیگر با کمک آمریکا و سایر متحدینش در منطقه به منظور ممانعت از عکس العمل ایران به پاسخ متقابل را به شدت برانگیخته است. به نظر می آید برای جلوگیری از چنین وضعیت و افتادن به دام جنگی فراگیر که قطعا منجر به نابودی زیر ساخت ها و توانایی نظامی ایران شده و کشور را در بحرانی عمیق فرو خواهد برد، تنها یک راه باقی مانده؛ با توجه به شکست سیاست دولت پزشکیان در گفتگو با کشورهای غربی و آمریکا، این راه چاره درگیر نگه داشتن اسراییل در جبهه جنوب لبنان از طریق تقویت نیروهای حزب الله و حتی اعزام نیرو و تجهیزات از ایران باشد. به نظر می رسد مادامیکه ارتش اسراییل در جنوب لبنان درگیر بوده و شمال کشورش در تیررس موشک های حزب باشد، از ترس گسترش جنگ در این منطقه و آوارگی جمعیت بیشتری در شهرک ها و شهرهای شمالی و تدوام عدم امنیت برای مدت طولانی که وضع کشورش را بحرانی خواهد نمود، از حمله گسترده به ایران و اجرای برنامه نابودی تاسیسات هسته خودداری نموده و تمام توجهش را صرف جنگ در جنوب لبنان خواهد نمود، در این میان آنچه برای جمهوری اسلامی اهمیت دارد، باز نگه داشتن درهای دیپلماسی همزمان با اجرای عملیات نظامی، به منظور مذاکره برای پایان هر گونه تخاصم بین ایران و اسراییل و لبنان و اسراییل خواهد بود. هر چند این سیاست گسیل نیرو به جبهه شمالی اسراییل، در سرشت خودش برای کشور و مردم خسارت بار بوده و هزینه مالی سرسام آوری بر اقتصاد کشور تحمیل می کند و به عبارتی، افتادن به درون چاله است، با این حال از خسارتی بزرگ تر که افتادن کشور به درون چاه ویل درگیری های مهلک نظامی است جلوگیری خواهد نمود. حکومتی که در داخل از لحاظ اقتصاد و عدالت اجتماعی و سایر مسائل پایش به شدت می لنگد نباید شعار عدالت و دفاع از مظلوم را به خارج از مرز ها ببرد.
نتانیاهو و پیام رهایی برای مردم ایران 🖍منصور خضاعی
یادتان هست که نتانیاهو حدود بیست روز قبل در صفحه تلوزیون ظاهر شده و خطاب به مردم ایران خبر داد که به زودی با یک سری اقدامات نظامی داخل خاک ایران، رژیم را سرنگون کرده و مردم ایران را به زعم خودش آزاد خواهد کرد.
بیایید وقایع را از ان روز تا امروز مرور نماییم؛ رسانه های وابسته به جهان غرب به صورت سیستماتیک در حال بازتاب اخبار مربوط به تهدید های نظامی ارتش اسرائیل علیه ایران هستند، یک روز می گویند تصمیم حمله نظامی گرفته شده و فقط زمانش مشخص نیست. روز بعد می گویند نتانیاهو برای حمله به اهدافی در ایران با بایدن مشورت کرده. چند روز بعد می گویند حمله قطعی است اما زمان آن را مشخص نکرده اند. روز بعد اعلام می کنند تاسیسات نفتی و هسته ای از اهداف حمله اسرائیل خواهد بود. روز دیگر اعلام می کنند خانه مقامات جمهوری اسلامی از اهداف حمله خواهد بود. اخیرا هم وزیر دفاع شان اعلام کرده بعد از حمله ما به ایران، دنیا به قدرت ما پی برده و یا شبکه ای دیگر زیرنویس می کند نیروی هوایی اسرائیل حمله تمرینی خود به ایران را به پایان رساند.
مجموع خبرهای فوق بصورت سیستماتیک و کاملا هدفمند از بیست روز پیش تا امروز سایه ترس را بر اقتصاد ایران ایجاد کرده و تداوم بخشیده و بتدریج و به شکل رنج آوری قیمت ارز و سکه و طلا را در کشور صعودی نموده و موجب ریزش بی سابقه سهام در بازار بورس و اوراق بهادار شده است، افزایش قیمت ارز و کاهش ارزش پول ملی در مراحل بعدی افزایش قیمت ها در سایر اجناس را در پی خواهد داشت. گذشته از سیاست های بشدت اشتباه و ضد منافع ملی جمهوری اسلامی در منطقه، آنچه اهمیت دارد آشکار شدن باطن پلید و چهره ریاکار نتانیاهو در گرفتن ژست ایران دوستی و دفاع و دلسوزی برای مردم ایران است. آنها بصورت هدفمند تلاش دارند اقتصاد ایران را تحت فشار گذاشته و برنامه دولت برای کنترل قیمت ها را ناکام نمایند. نیاز به توضیح ندارد که قربانیان وضعیت موجود در درجه اول مردم طبقه متوسط و پایین جامعه ایران است که بیش از هشتاد درصد جمعیت کشور هستند. برای آن دسته قلیل از هموطنانی که فریب چهره انسان دوستانه نتانیاهو را خورده و در هر کجای دنیا شروع به تشویق و هورا کشیدن برای حمله او به نقاطی در ایران نموده و برخی حتی پا فراتر گذاشته و ادرس های متعدد در اختیار دولت اسرائیل در ایران قرار میدادند، باید گفت این رویکرد نسبت به وطن و خوشحالی و تشویق دولت بیگانه در حمله به کشور نه تنها رویکردی خیانت کارانه است بلکه رویایی خام و توهمی خیال انگیز است؛ زیرا بر افتادن یک دولت با حمله خارجی از این نوع نه تنها غیر ممکن است بلکه نشانه فریب خوردن از شخصیتی ضد انسانی و ضد بشری است که تصور ایران دوستی او امری محال و دور از ذهن است.
🖊 شورای سردبیری: مجموعهی علائم قابلروئیت نشان از وجود یکنیت پنهانی استراتژیک در خلیجفارس و اجرای تجدیدنظرشدهی طرحی قدیمی میدهند. احتمالدارد تاخیر در عملیات انتقامی اسرائیل، کنفرانس بیمقدمه و بیسابقهی اعراب و اروپائیان و اعلامیهی غیرمنتظرهاش با مفاد رادیکال و تازه دربارهی جزایر سهگانهی ایرانی در تنگهی هرمز و تهدید معمول بستن تنگهی هرمز از سوی منابع مشکوک داخلی، اجزای طرح اشغال نظامی جزایر توسط ترکیبی از کشورهای دور از دسترس ایران، بهبهانهی جلوگیری از بستهشدن تنگه و حفظ امنیت عبور نفت باشد. چنین اقدامی ایران را از نظر واکنش دچار وضعیت آچمز خواهدکرد: حمله به پایگاههای آمریکا در قطر، کویت، بحرین، عربستان، امارات و عمان بهمعنی بهمیانکشیدن جبههای از این کشورها به رویارویی با ایران خواهدبود؛ بهویژه امارات را از زیر ضربهی ایران خارجخواهدکرد؛ چون امارات هم در اعتراض به اشغال جزایر با ایران همراهی تاکتیکی خواهدکرد. نتایج درازمدت اینطرح نیز قطعیکردن روند تعیینتکلیف جزایر در سازوکاری خارج از ارادهی ایران و مطابق میل دشمنانش خواهدبود، هرچند آمریکا و انگلیس بهعنوان مجریان روکار این طرح اعلامخواهندکرد به مسئلهی مالکیت این جزایر داخلنمیشوند و اشغال موقت و بهمنظور تضمین سلامت عبور نفت است. اخیرا منابعی سخن از طرح اشغال جزیرهی خارک کردهاند که آشکار است یک طرح فریب برای ارائهی اطلاعات غلط است. اجرای طرح یادشده خارج از حوزهی رقابتهای درونی و احزاب آمریکا و امری بیشتر پنتاگونی (منافع و برنامههای کلان ایالاتمتحد) است و بهترین زمان اجرای آن بلافاصله پساز انتخابات آمریکا است. روندهایی فرعی میتواند زمینهساز اجرای کمدردسر چنین طرحهای اشغالگرانهای باشد. بهوضوح از نقش پیشگیرانهی سازمانملل در چنینمواردی کاسته شدهاست و در معاملهکدهی شورایامنیت چین و روسیه توسط دو مسئله تایوان و اوکراین قابلکنترل شدهاند. امتناع آشکار ایالاتمتحد از ورود به مذاکره با ایران (که در شرایط تبلیغات انتخاباتی کار مثبتی نیست) نیز باید با همین پیشفرض ارزیابی شود. اگر چنین باشد درهای دیپلماسی که تنها راه مقابله با چنین وضعیتی است پیشاپیش بهروی کشور بسته شدهاست. از دوسفر اخیر وزیرخارجه ایننتیجه قابلدرک است که ایران حرف و هدف مشترکی با هیچیک از کشورهایی که ازشان بازدید شد، حتی با سوریه، ندارد. تکافتادگی دیپلماتیک نتایج وخیمی برای ایران خواهدداشت. سوابق تاریخی از دقیقا یکقرنپیش (مجمع بینالملل پساز جنگجهانی اول) نشانمیدهد تکافتادگی دیپلماتیک ایران را معمولا به موقعیت وخیم دچارمیکند. در جنگ عراق این موقعیت پساز صدور قطعنامهی 598 آنقدر وخیم شد که جز کشور خریدنی و ارزانقیمت بورکینافاسو هیچکشوری حاضر به ملاقات سیاسی و صدور اعلامیهی مشترک با ایران نبود. آخرین فرصت استفاده از موقعیت تجدیدنظر در سیاستهای منتهی به تکافتادگی دیپلماتیک کنونی دوران ظهور ناگهانی داعش در عراق و سوریه و امکان معاملهی ماندگار با جبههی ایالاتمتحد (هنگام کمک به آن) بود که غرور کاذبِ در مشتداشتن افسارها در عراق و سوریه و توهم میدانداری و خائنبودن دیپلماتها موقعیت ایران را برای تغییر فرمان سیاستخارجی از بین برد. امید به اینکه بتوان این روند را بدون دریافت یکضربه و بهدنبالآن یک جام زهر معکوسکرد حداقل در چشمانداز پیشروی ما نیست. شرط عقل در وضعیت جنگی یا بلافاصله-پیشاجنگی آمادهشدن برای بدبینانهترین موقعیت ممکن است. در چنینموقعیتی امکان تجدیدنظر علنی بدون هزینهی سنگین در سیاستهای شکستخورده وجودندارد و امکان موفقیت تغییر سو و جهت با معاملات پنهانی نیز کم است؛ اما بهشرط پذیرش از سوی طرفمقابل تنها راه عاقلانه گریز از موقعیت بدخیم است. مثال تاریخی آن جنگ ویتنام است. ویتنامیها در سال 1965 به آمریکا پیشنهاد شروع مذاکره دادند، اما غرور آمریکاییها و توهم دستبرتر باعث بیاعتنایی آنها و ادامه جنگ شد. در سال 1972 که حاضر به مذاکره شدند شکست نظامی خود را آشکارکردند و دربرابر چشم جهان در پاریس به مذاکره علنی و قبول اشتباه و شکست در جنگ دچارشدند؛ اما سهسال پیش از آن خودشان مخفیانه تقاضای مذاکره کرده و آن را انجامدادهبودند. شاید ما درحال رفتن به چنیننقطهای و رسیدن به نوعی عمل قهرمانانه برای اجتناب از جنگ ایم. گریز بهموقع از خویش و رسیدن به ایننقطه عطف شجاعتی فراتر از شجاعت به جنگ فرستادن جوانان میخواهد! کانال جامعه نو
برای اینکه بفهمیم چرا هگل مسیحیت را به این دیده مینگرد( مرحله توسعه دهنده تاریخ مانند سایر مراحل) ، باید متوجه باشیم که در نظر او آدمیان صرفاً جانورانی هوشمند نیستند، انسانها نیز مانند جانوران در عالم طبیعت زیست میکنند، اما همچنین موجوداتی روحانیاند؛ و تا زمان و تا هنگامی که خویشتن را موجوداتی روحانی ندانند، از دامی که در عالم طبیعت و دنیای نیروهای مادی در آن گرفتار آمدهاند نخواهند رست. وقتی عالم طبیعت سرسختانه در برابر آدمیان آرزومند آزادی ایستادگی کند، چنانکه جهان رومی میکرد، هیچ گریزی در درون دنیای طبیعت ممکن نیست به غیر از عقب نشستن و فرو رفتن در فلسفهای که اساسش موضعی صرفاً منفی نسبت به دنیای طبیعت است و قبلاً به آن اشاره شد. اما همین که انسانها بپذیرند که موجوداتی روحانی اند، عناد عالم طبیعت دیگر از آن اهمیت کلی میافتد میتوان از آن به شیوهای مثبت تعالی جست، زیرا فراسوی دنیای طبیعت چیزی مثبت وجود دارد.