کانال واجه واج (واژه نامه تالشی)

#سارا_روحانی_رضوانشهر
Канал
Логотип телеграм канала کانال واجه واج (واژه نامه تالشی)
@vajenameh_taleshiПродвигать
423
подписчика
1,5 тыс.
фото
115
видео
154
ссылки
✅ کانال : https://t.center/vajenameh_taleshi ✅وب سایت: http://vajenameh-taleshi.blogfa.com ✅گروه: لینک گروه را از مدیر بگیرید ✅ مدیریت : @Behnam_namna_pesht
#سارا_روحانی_رضوانشهر
درود شمه ختمت یالئن

تَه تاوَه بَه  : تند و تاب افتادن
یک جورایی ؛ عجله کردن
نگران شدن هم گاهی معنی میده

مانند :
خالام نامَه ته‌تاوه بیم:
خواهرم نیومد نگران و آرام قرار ندارم
ور آدوئه
و
سر آدوئه

#میلاد_بردبار_اسالم :
فکر میکنم "سَر آدوئِه" با توجه به وجود عبارت "سَر"، میتونه معنی "رها کردن سطحی و موقت" رو بده؛ یعنی رها کردنی که بازگشتی در آن هست و همچنین "وَر آدوئِه" به معنی "رها کردن قطعی" که بازگشتی در آن نیست.

در تالشی آستارا، از فعل "شِه" še (رفتن)، فعل پیشوندی بسیار جالبی به صورت "سَشِه" saše رو شنیدم که به معنی "راه رفتن سطحی" (راه رفتن روی سطح چیزی مثلا روی دیوار یا روی پشت بام یا مثلا راه رفتن روی سطح دریاچه یخ زده) هستش
Bili sada saše xatarine. Samašana.
راه رفتن [سطحی] بر روی برکه خطرناک است. [روی آن به صورت سطحی] راه نروید.

ضمن اینکه عبارات "سَه" sa و "سَر" sar به معناهای زیادی از قبیل "سر" و "سطح" هم هستن.
#زلیخا_صبا_ماسال :
کاربر د سر آدوئه و ورآدوئه. در جای مختلف فرق می کند. مثلا گاوی را گرفته باشی سرش رابا زکنی می گویند گا سرش آدوئه واما ور آدوئه مثلا یک زندانی را آزاد کنند ور آدو ئه می گویند دیگر نمی گویند زندانی سر آدوشونه

#سارا_روحانی_رضوانشهر :
درود

ور آدوئه : ول کردن/ رها کردن

سر آدوئه ، آزاد کردن
مانند گا سر آدوئه یا مونده سر آدوئه
🙏
وَر : بغل ، کنار
ور آگته : بغل کردن
ورورَه : تند و سریع ، آتش پاره
وَر آدوئه : ول کردن ، رها کردن
وَرآداشَه : ول کرد ؛ رها کرد

وَر بَه وَر : در کنار هم بودن
ام وَر : این طرف
شمه ور : طرف شما
جیره ور : طرف پایین
کفا ئه ور : طرف بالا

🙏
#حجت_دامن_کش_سیاهمزگی :

وَر : پهلو ، کنار ، نزد

وَر آلَکه : به پهلو درازکشیدن
وَر وَره : از پهلو
وَر آدوئه : از کنار چیزی رد شدن ، و رد شدن با بی محلی
وَر ب وَر آدوئه : در کنار هم بودن ، کنار هم ایستادن

مثال ۱ : اربا دارَتِئون وَر آده بَلَتینه باغی دیله دَش
از کنار درختان خرمالو بگذر و از طریق دروازه ی چوبی وارد باغ شو

مثال۲ : شانس وَردشه مشتی چه دماغی وَر آدوئه
شانس آورد که مشت از کنار بینی اش رد شد

مثال ۳: ام باکله کلی وَر آده ، اَیگله مرا چَنگ ویژن
از این ردیف لوبیا بگذر و در کنار ردیف دیگر برایم شاخه های چوبی فرو کن

در هیچکدوم از این مثالها ما از سر آدوئه استفاده نمیکنیم

سر آدوئه : آزاد کردن ، رها کردن

مثال ۱ : آوی سَر آده بدا بو آ بجاری را
آب را رها کن تا به سمت مزرعه برنج بیاید

مثال ۲ : خردنی سر آده بدا بوشو بازی بکر
بچه را رها کن تا برود بازی کند (وقتی کسی دست بچه ای را محکم گرفته است).

مثال ۳ : کرگون سَر آده بدا لونی کا بیرون بو آن
مرغ ها را رها کن تا از لانه بیرون بیایند

مثال۴_اسیرون شون سَر آدوئه
اسیرها را آزاد کردند
وَر دَبسته و سَر دَبسته رو هنگام بستن گوساله و گاو به هم برای دوشیدن هم استفاده میکنن
_
وروره دوئه vərvəra due : چیزی را به سمتی با سرعت و قدرت پرتاب کردن
🌹
🙏🌺
#بهنام_ن_ماسال :
ور : پهلو ،کنار ،کناره
ور آدوئه معنیش در واقع کنار گذاشتن هستش
و سر آدوئه یعنی رها و آزاد گردن و سردادن است
بنظرم کاربرد این دو به جای هم
اگر چه مصطلح شده
اما دقیق نیست
_
یک اصطلاح دیگه هم داریم
تحت عنوان
دیمه نوئه:کنار گذاشتن

ور آده در تالشی تقریبا مترادف با
"بنه دیمه" میتونه باشه

ورادوئه احتمالا برای مفاهیم انتزاعی بکار می رفته
مثلا برای این جمله:

این موضوع را کنار بگذار
ام موضوع ور آده
🙏
[۱۱/۷،‏ ۱۹:۱۶] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
#تالشی_پره_سر
دَدَه : dada : پدر
ننه :nana : مادر
مانی : māni : خاله
پو پو : pupu : عمه
خالا : xālā : خواهر
برا : bərā : برادر
مَمه : mama: مادر بزرگ
بابا : bābā : بابا بزرگ
خالو : xālu : دایی
خسورَه : xasura : پدر شوهر
خسرگ : xəsərg : مادر شوهر
خیور : xəyvar : برادر شوهر
ایرَه : eira : خواهر شوهر
خیور ژن : xəyvaržən : جاری همدیگر
اَوزنی : avəzni : هوو همدیگر
خردن : xərdan : بچه
کله : kəla : دختر
زوئه : zua : پسر
وَیو : vayu : عروس

#سارا_روحانی
[۱۱/۷،‏ ۲۰:۴۴] #علی_حیدری_عنبران: ۱_خزۊن/Xəzün: اعضای خانواده
۲-فامیلۊن/Fâmilün: خویشاوندان
۳-دده,ننهDada ,nana:والدین
۴-ننه/Nana :مادر
۵-دده /Dada: پدر
۶- ژن /žen : زن
۷-شۊئه/Šüˀa :شوهر
۸-بوه /Bəva : برادر
۹-هوئه /Huˀa :خواهر
۱۰-نوه/ nava : نوه
۱۱-پیه ننه/Piya nana : مادربزرگ
۱۲-پیه دده /Piya dada :پدر بزرگ
۱۳-خاله/xâla : خاله
۱۴-دادا /Dâda:دایی
۱۵-مامه /Mâma : عمه
۱۶-مامۊ /mâmü : عمو
۱۷-مامۊ زوئه /Mâmü zuˀa : پسرعمو
۱۸-مامۊکینه/Mâmü kina :دختر عمو
(۱۹- وبرای فرزندان دایی و خاله و عمه هم همین طور)
۲۰-هوئه کینه/Huˀa kina : دختر خواهر
۲۱-هوئه زوئه/Huˀa zuˀa : پسر خواهر
۲۲-بوه کینه/Bəva kina : دختربرادر
۲۳-بوه زوئه/Bəva zuˀa:پسر برادر
۲۴-هسه/Hasə : مادرزن
۲۵-هسه/Hasə : مادر شوهر
۲۶-هسۊئه/ Hasüˀa : مادر شوهر و مادر زن
۲۷-بوه لغ /Bəva ləγ :برادر ناتنی
۲۸-هوئه لغ /Huˀa ləγ:خواهر ناتنی
۲۹-ننه لغ/Nana ləγ : نامادری
۳۰-دده لغ/Dada ləγ : ناپدری
۳۱-اوسنه /Avesnə : هوو
[۱۱/۴،‏ ۱۹:۴۷] #منصور_بلوری_گشت: پِسمیه:pesamiya:ترسیده

پَس پتیل:paspetil: ترساندن با کوبیدن پا برزمین
پَسنه:pasna:قطعه چوب آتشین

پِسییه:pesiya:پاره شده است

پسمنده:pasmanda: باقی مانده

بلوری ازگشت
[۱۱/۴،‏ ۲۰:۲۴] #محمد_عزیزی: پِسمیه:؛ شاید نا امید باشد
ترسیده :؛ میشه پترسه
در غزل دکتر بختیاری ارجمند
مصره ای
پِترساونه سغه داره چمه دیل
[۱۱/۵،‏ ۱۴:۴۴] #منصور_بلوری_گشت: پسمیه: ترس ناگهانی حاصل از دیدن
یک صحنه ی ترسناک

وختی هشراتی ویندشه پسمیه
[۱۱/۵،‏ ۱۵:۳۹] #صادق_شیرزاد_ماسال: سلام
پسمیه pesamiye میشه رم کردن
که ما به آن جیتیل gitil هم میگیم
[۱۱/۵،‏ ۱۸:۰۳] #وحید_علیپور_شفت: درود
بيشتر معنى منصرف شدن ميده يا معنى بُريدن(از كار يا حسى)

#مریم_محسنی_ماسال :
سلام و درود بزرگواران
پسمییه pesamiye/ پسمیسته pesamiste : دلسرد شدن، منصرف شدن، سرد شدن، ترسیدن
پسماوندهpesamāvənde: دلسرد کردن، منصرف کردن، ترساندن، سرد کردن

#سارا_روحانی_رضوانشهر:
#سارا_روحانی_پره_سر

ترسسته : tarsəste : ترسیدن
ترسانسته : tarsānəste :
کسی را ترسانیدن
ترسستیم : tarsəstim : ترسیدم
مترس : matars : نترس
بترس : bətars : بترس
نیمه ترسس : nima tarsəs : نمی‌ترسم
[۹/۱۹،‏ ۱۳:۲۳] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: سلام
روز همگی به خیر
در کانال تلگرامی واجه‌واج برای مفهوم کمک کردن مصادر «بال ژنده» و «ور ژنده» رو پیدا کردم
آیا این مصادر رو می‌شه همه جا استفاده کرد؟
مثلا می‌شه در همچین جمله‌ای استفاده کرد ازشون؟
بری مه‌را بال بژن.
Beri mə-rā bāl bəžan.
بیا بهم کمک کن.
[۹/۱۹،‏ ۱۳:۲۵] #مریم_محسنی_ماسال: درود بر شما
به این صورت می گویند
ای بالی مه بژن
دستمو بگیر، کمکی بهم بکن
ته ای بالی ای بژن
تو دستشو بگیر، کمکی بهش بکن
[۹/۱۹،‏ ۱۳:۲۸] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: سلام
خیلی ممنون
هر نوع کمک یدی، مادی و معنوی؟
[۹/۱۹،‏ ۱۳:۲۸] #مریم_محسنی_ماسال: کلا در مادی و کمک کاری
اشتن کاری آرسه نشا، بالی ای بژن
[۹/۱۹،‏ ۱۳:۳۰] #حسین_زاغی_ماسال: *بال ژنده*
تکیه گاه من باش،کمکم کن،هوای من را داشته باش،حایلم باش.....
*هم کمک معنوی است و هم کمک مادی*
[۹/۱۹،‏ ۱۳:۳۰] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

ما تو گویش خودمان نداریم
یعنی من تا الان ندیدم

بال ژه : bāl že : بال زدن ،پرواز کردن
[۹/۱۹،‏ ۱۳:۳۹] #مریم_محسنی_ماسال: کلمات زیادی به معنی کمک کردن اند
آرسه
ویرسه
دتاوه
ور بال گته
دس گته
پلو ژنده
پشت به پشت آدوئه
بندی دتاوه
بندی آرسه
یاور یاوره
یاور دوئه
آرس ویرس کرده
ویتاوه
و......
[۹/۱۹،‏ ۱۴:۰۰] #عاشوری_شولم_فومن: درود
من نظرم بر "بالی گِته" بیشتر مثبت است تا بالی ژنده .
بالی گته منظور، پرو بال کسی را گرفتن و او را بلند کردن، یعنی کمک کردن است.
تا نظر دوستان دانشمند چه باشد
[۹/۱۹،‏ ۱۴:۰۳] #حسین_زاغی_ماسال: درود استاد
در ماسال وقتی می گویند *بالی مه بژن* یعنی یه کمک مالی بمن بکن.
تا اوضاع خودم را بهتر کنم،سر و سامان بدم.....
من این تقاضا را زیاد شنیده ام
[۹/۱۹،‏ ۱۴:۰۴] #حسین_زاغی_ماسال: *بالی گته*
*کشه بنی کته*
کمک های فیزیکی ،یا جسمی به فردی ناتوان در بلند شدن و حرکت است.
[۹/۱۹،‏ ۱۴:۲۲] #منصور_بلوری_گشت: معمولن دروضعیت اقتصادی نامطلوب یا کاری سخت قرار بگیریم
می گوییم ;
فلانی چم بالی بیگه
که فارس ها بیشتر می گویند بالی به
من بزن, که درفالشی رایج شده
بالی م بژن!

کمکم کن,دست مرا بگیر.
باتشکر
[۹/۱۹،‏ ۱۵:۱۳] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: خدا قوت 👏🏻🌷
همه امون دارم فقط پلو ژَنده مَنه ی دیگری دار(اَسبی بار انوَر اَوَر گین وان پَلو ژَن)
معادل ویتاوه و دَتاوه ، *چرا دَتَسهçəra datase*
فلانی چرا اَگه اَمه دَتَس چَمه کار پیش شو
به مفهوم اینکه اگه اون شخص یه کمک/محبت/ بخشش ی به ما بکنه کارمون جلو میره و وضعمون بهتر میشه .
*دَس بَوَردهdas bavarde* :
اگه هَری ای دَسی بَوَرَن م یا دره جیوَزم
_اگه هر کسی یه کمکی بکنید من از اینجا رها میشوم/کارم زودتر تمام میشود .

ویترَک ژَنده ، هل دوئه ،جیوازنده ، راحَت آکرده و .... هم به مفهوم کمک استفاده میشه
[۹/۱۹،‏ ۱۶:۴۷] #منصور_بلوری_گشت: بادرود

آرسه: Arase: کمک کردن, به فریاد رسیدن

بال ژنده: bâlžande: کمک مالی کردن

یاری دادن

دسی گته: dasigete: دستگیری کردن هنگام

بیماری وغرق شدن

دس آرس: dasâras: نزدیک,کنارم

دسه گر: dasager: کسی که دست دیگری را
رهنمایی یاکمک بگیرد

دساچین: dasâčin: میوه ای با دست چیدن

دستکلا:daskəlâ: کف زدن -دودست را به
هم زدن

دسه دونه: dasaduna: حیوانی را عادت

دادن به اینکه ازدست کسی دانه بخورد

دسپچین: daspečin: میوه ای با دست سوا کردن

دسچین: dasčin: میوه یا چیزی رابا دست چیدن

بلوری از گشت
[۹/۱۹،‏ ۱۹:۳۲] #علی_حیدری_عنبران: درود

داست گَته,کَش گَتِه/Dâst,kaš gate:
کمک کردن که میتواند مالی و معنوی باشد.
ضمنا اینها در قالب اصطلاحات ترکیبی بکار میروند و معادل مستقیم برای کمک کردن نمیباشد.
۱- مان ،علی داست گَته , چوله اوم بِواردِه:
من دست علی رو گرفتم و از چاله بیرون اوردم.
اینجا "داست گَتِه" معادل مستقیم "دست گرفتن است.

دعایی در گویش عنبرانی است که میگن:
۲_ خٚدو تٚه کو کَش بٚگَتٚه:خداوند دست شما را بگیرد.اینجا "داست ،کش گته"
همان کمک کردن و یاری کردن است.

گویش ماسال صبا
ای دسی مِن آراسن : دستی برائ کمک به من برسان
چمه ورو بالی بیگه. یا. چمه پرو بالی بیگه : دست و بال مارا بگیر
ای چمه گوشه ای من بدا : یعنی یک گوشه چشمی از نظر مالی به من داشته باش

در قدیم وقتی روی اسب. مفر شه بار را می بستند در راه سنکلاخی و رود خانه ها. چاروادار مرتب با گفتن پلو بله به اسب. یاد اور می شد. در حقیقت هشدار میداد که مواظب باشد و بار را به این ور آن ور نزند
هری دسی ای آرا ساونه تا چه زندگی. بگذری
هرکسی دستی به او از لحاظ مالی کمکی کند تا زندگیش بگذرد
ایته امه دیمه بده : یعنی از لحاظ مالی کمی به ما توجه کن
خدا ته چم بداره : خدا به تو چشم داشته باشد
خدا اشته دسی بیگره : خدا دستت را بگیرد
دس به دامان خِدا بیمه : دست به دامن خدا شدم 
  رحمته خِدا چمه سر
زلیخا صبا ماسال
[۹/۱۷،‏ ۱۶:۰۷] #سعید_بشری_ماسال: تَقَل: tağal
بالا و لبه چیزی
غزونی تا تقل آش دریه.
[۹/۱۷،‏ ۱۸:۱۲] #منصور_بلوری_گشت: با درود

سوته:suta:سوختن

سیه:siye: سوخت

آسوته:Asute: کز دادن

آسون:Asun: کز بده-درضمن نام درخت انجیری/آهن(fe)

آسیه:Asiya:خسته شد

ویسیه:visiya: خاکسترشد

دسیه:dasiya: قر شد

پسیه:pesiya:پاره شدن

ویسنده:visənde: جاری شدن

بلوری از گشت
[۹/۱۸،‏ ۰:۱۹] #صادق_شیرزاد_ماسال: گویش ـ ماسالی ـ تالشی
واژه سیه
سیه: siye/ سوختن
سیه: siya/سوخت
سیسته: sista/سوخته است
سیسته: siste/ سوختن
سی: siy/ می سوزد هم معنی وشه
سوته: sute / سوزاندن
آسوته: Āsute/کز دادن، سوختن پشم و موی کله پاچه و یا بدن ماکیان
آسون: Āsun/ آهن، امربه سوختن بسوزان،
آسون دار: Asundār نام درخت انجیری
آ سی: A siy/ آنجا میسوزد
آسی: Asiy/خسته میشود
آسیه: Asiya/ نام زنانه، خسته شده است
دسیه: Dasiya/ ازبین رفته است، مندرس شده است
چه تون دسیه / ته آن سوراخ و مندرس شده است
ویسیه: Visiya /خاکستر شده است، پایین رفته است
چه تون ویسیه، ته آن پایین رفته است
پسیه: pesiya/پاره شده تکه شده است.
آسی ویسی به: asiyvisiy baنابود شده
آسیاونده:asiyavęnde,/ خسته کردن
دسیاونده، dasiyavnde/خراب کردن سوراخ کردن
ویسیاونده:visiyavnde/ سرازیر کردن، خراب کردن
در ضمن این واژه در ضمایر و افعال مختلف نیز مانند سایر واژه های تالشی قابل صرف کردن است
ماسال #صادق شیرزاد
[۹/۱۸،‏ ۲:۰۲] #علی_حیدری_عنبران: درود
سۊتِه/Süte:سوختن.
سۊتوۊنِه/Sütvüne:سوزاندن.
سۊتَه بٚیِه/Süta bəye:سوخته شدن.
اَسۊت/Asüt:سوزاننده،کسی که میسوزاند.
سۊتَنین/Sütanin:آنچه قابل سوختن است.
سۊتٚمۊن/Sütəmün:سوزناک.
پِسۊتِه/Pesüte:از زیر سوختن.
پِسۊتوۊنِه/Pesütvüne:از زیر سوزاندن.
اَسۊتِه/Asüte:از رو سوختن.
اَسۊتوۊنِه/Asütvüne:از بالا سوزاندن
دَسۊتِه/Dasüte:از بیرون به مرکز سوختن.
دَسۊتوۊنِه/Dasütvüne:از بیرون به مرکز سوزاندن.
اوسۊتِه/Usüte:از مرکز به جانبین سوختن.
اوسۊتوۊنِه/Usütvüne:از مرکز به جانبین سوزاندن.
سَسۊتِه/Sasüte:از سر سوختن.
سَسۊتوۊنِه/Sasütvüne:از سر سوزاندن.
بٚسۊت/bəsüt:بسوز
مَسۊت/Masüt:نسوز
بٚسۊتوۊن/Bəsütvün:بسوزان
مَسۊتوۊن/Masütvün:نسوزان.
سۊتیم/Sütim:سوختم.
سۊتمه/Sütme:سوزاندم
سۊتینَبیم/Sütinabim:داشتم میسوختم.
سۊتوۊنبیم/Sütvünabim:داشتم میسوزاندم
سۊتَمه/sütame:سوخته ام
سۊتوۊنَمِه/Sütvüname:سوزانده ام.
سۊتَمبٚه/Sütambə:سوخته بوده ام.
سۊتوۊنَم بٚه/Sütvünambə:سوزانده بوده ام.
سۊتم بو/Sütam bu:سوخته باشم.
سۊتوۊنم بو/Sütvünam bu:سوزانده باشم.
بسۊتِم/Basütem:خواهم سوخت.
بَسۊتوۊنِم/Basütvünem:خواهم سوزاند.
واژه :
سٚندِه/سٚندٚنه/سٚندوۊنیه:گسستن،پاره کردن،از کار انداختن.
[۹/۱۸،‏ ۲:۰۶] #جانبرا_علیپور: سلام ودرود در کنار اینها نامواژه ای به نام سوتوم هم داریم
سوتومه راهون کا ده سس نه پرا
نخواسته یاری کا وفا نه برا
[۹/۱۸،‏ ۶:۳۶] #دکتر_شهابی_عنبران: درودفراوان برعزیزتالشان جناب حیدری بزرگوار
مادرم نجوا می کرد《سووتمون کسی نی》سوال کردم دیدم باخدای خودش رازونیازمی کند که جزتوکسی روندارم

[۹/۱۸،‏ ۱۰:۰۵] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر شما بزرگوار
سوالی دارم:
آیا شکل نوشتاری عبارت "سووتمون"، می‌تواند به این صورت باشد؟ 👇👇👇

سوو ته‌مون: سوو + ته + مون
[۹/۱۸،‏ ۱۲:۲۲] #علی_حیدری_عنبران: درود جناب دکتر بختیاری بزرگوار
سووٚ تٚه مون:به غیر از شما.
سووٚ :سوا از شما،به غیر از شما.

[۹/۱۸،‏ ۸:۳۶] #سارا_روحانی_رضوانشهر: زبان تالشی پره سر
سارا روحانی

سوته : sute : سوختن
سوت : sut : سوخت
سیستَه : sista : سوخته است
سیسته : siste : سوختن
سوتوشونَه : sutušuna : سوزاندند
بوسوجون : busujun: بسوز
سوتَه : suta : سوخت
سوتره : sutəra: سوزاندی
آسوته : āsute : سوزاندن پشم
موی کله پاچه و یا پرندگان
آسون : āsun : آهن
پسوته : pəsute : از زیر سوختن
سوتیم : sutim : سوختم
سوتمَه : sutəma : سوزاندم
کارا بسوتیم : kārā basutim
دارم می‌سوزم
سوتَه دیل : suta del : دل سوخته
پسیستَه : pəsista : پاره شده است
پسستشون : pəsəstəšun :
پاره کردند
سوتیشَه : sutiša : سوختی
آفتاوی اشته دیم سوتَه :
āftāvi eštə dim suta
آفتاب صورت تو را سوزاند
سوتَه بیم: suta bim : داشتم می سوختم
🙏
[۹/۱۸،‏ ۱۳:۵۶] #محمد_باقر_شیرزاد_ماسال: درود
سیه سیه Sia Sia : صدای؛ نامفهوم ، نارسا، که از حادثه ای خبر بدهد

رفق مرا بوا، ته فلانی ماجرا زونی؟
نه هده ، سیه سیه ای گوشم اومه

سوته اسم ییلاقی در پایین دست خندیله پشت ماسال است

همچنین ییلاقی بنام سوته کش Sotakash یا تپه ای که طرف جنوبی آن ریگزار و بقیه سرسبز و جنگلی هست بنام سوتمه ژی(ژییه) Sotmagi

#صادق_شیرزاد_ماسال :
سلام
اون باید صیحه باشد
بمعنای زجه و ناله
[۹/۱۷،‏ ۸:۴۷] #سارا_روحانی_رضوانشهر: زبان تالشی پره سر
#سارا_روحانی

درود بر دوستان و فرهیختگان
گروه بزرگ ( واجه واج )
لطفاً کلمات تالشی زیر و مشتقاتش
را در گویش مناطق خودتان بنویسید
سپاسگزارم .

۱_ نار دَشه : nārdaše : جلو افتادن

۲_نون آبه : nun ābe : قایم شدن

۳_پخته : pəxəte : دویدن دنبال کسی
به جهت دور کردن او


۴_چونَه آکرده : čuna ākarde :
دهن کجی کردن ؛ ادای کسی را در آوردن

۵_وَج آبه : vaj ābe : خوب شدن ؛
درست شدن ؛ بهتر شدن

🙏🙏
[۹/۱۷،‏ ۱۱:۲۷] #منصور_بلوری_گشت: با درود

ناردرییه:nârderiya: جلو افتادن

جخته:jəxəta: قایم شدن

ویخته:vixəta: خوابیدن مرغ

پخته:pexəta: دنبال کردن

آوا کر: Avâkarə:ادای کسی را درآوردن
رچ آبه:rečâba:خوب شدن حال کسی
بهبودیافتن زخم

بلوری
از گشت
[۹/۱۵،‏ ۲۳:۱۱] #صادق_شیرزاد_ماسال: سلام و شب بخیر جناب خدایی عزیز
واژه های مد نظر شما« ونه شون» یا بنفشه و«ماهبوب محبوبه»
«خوزه زمسونی»
«تغ» و «ویو» هست که بنده با اجازه دوستان، استعمال آنهادر ماسال را باستحضار میرسانم

«ونه شون» : vęnęšun که شما بنفشه میگویید ما «میشین»/mišin میگوییم که معمولا به سه رنگ "کئو": kaü کبود سر: cęrسرخ یا قرمز و" میشینی "یا بنفش هستند
«ماهبوب» همون گل محبوبه است که در ماسال هم به همین نام خوانده میشود
خوزه هم همان خربزه: xarbęzaهست که« و» بجای «ب» نشسته است و زمسونی اگر بجای" هیندونه" یا" خیندونه" یا هندوانه بکار گرفته میشود، ما چنین کاربردی نداریم یا من نشنیده ام
واژه «تغ» ما درماسال با لحن "تغ": Tęgو به معنای جوانه استفاده میکنیم که معمولا هر دانه ای از گیاهان برای رویش ورستن یک تیغه سفید رنگی بیرون میدهند که ما به آن تغ میگوییم و شاید تشبیه آن به وِیوvayou بخاطر تازگی و نماد رستن و رویش باشد
و ماهم به عروس ویو میگوییم
#صادق شیرزاد
[۹/۱۵،‏ ۲۳:۱۳] #صادق_شیرزاد_ماسال: گشه معمولا به تازه عروس گفته میشود
[۹/۱۵،‏ ۲۳:۳۲] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: درود برهمه بزرگواران گروه
زبان تالشی گویش ماسال
میشین:=mišin=بنفشه
خربزَ:xarbəza=خربزه
هیندونه/خندونه:hinduna/xənduna=هندوانه
سیفه نییال :sifa niyal =
نهال سیب
گشه :geša=عروس
وئو:veu=عروس
فرنگیس قلیزاده
[۹/۱۵،‏ ۲۳:۵۰] #علیرضا_پناهی_عنبران: ریشه riša:ریشه
رَغ raq:رگ،ریشه درخت
تَغ taq:ریشه گیاه
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۹/۱۵،‏ ۲۳:۵۱] #منصور_بلوری_گشت: با درود

تغه: təqa: جوانه حبوبات

تغ:təq:نوعی گیاه هرزوخود رو

ویو:veyvə: عروس

خسرک: xərək:مادرشوهر

خیور:xəyvar: برادرشوهر

خسروه: xasura: پدرشوهر

میشین:mišin: بنفشه

به دورنگ, سفید وبنفش

گشه:geša: عروس

هیندونه: hinduna: هندوانه


خرمزه:xarməza: خربزه

چتم:čətəm: نوعی خربزه پوست نازک اندازه خربزه مشهدی

ایره:era: خواهر شوهر

ماشل: mâšəl: خاله

مرخا/مانا هم می گوییم

دد:dede: مادر

ددdada: پدر

خا:xâ: خواهر

برا:bəra: برادر/برور: bərvar:برادر

بلوری از گشت
[۹/۱۶،‏ ۰:۰۴] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
تالشی پره سر

میشین : mišin : بنفشه
خربیزَه : xarbiza : خربزه
خندینَه : xəndina : هندوانه
سیفَه نِیال : sifa niyāl : نهال سیب

سارا روحانی
[۹/۱۶،‏ ۰:۰۷] #بهنام_ن_ماسال: درود
برای رنگ بنفش هم
واژه ی
میشینی mišini کاربرد داره
[۹/۱۶،‏ ۰:۱۲] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

بله
میشینی رنگ یعنی رنگ بنفش

خَنم رنگی یعنی رنگ صورتی

کئوَ رنگ یعنی رنگ سبز
[۹/۱۶،‏ ۰:۱۴] #منصور_بلوری_گشت: با درود
ک اُ: kao: آبی.

ک اُ اَ میشن نره را

خاسه یارم یا برا
🫐🫐
[۹/۱۶،‏ ۰:۱۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: هاوز hâvz:سبز
کاوۊ kâvü:آبی،کبود
خانم رَنگی xanəm rangi:بنفش
چٚوری,چِهرِه čıvri,çehre:صورتی
......
عنبران
[۹/۱۶،‏ ۰:۱۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: شیو šiv:جوانه زدن درخت
تنگ təng:جوانه زدن هسته زردآلو
[۹/۱۶،‏ ۰:۲۱] #منصور_بلوری_گشت: بادرود

چوله: Čula: سفید وسیاه

چوله ورزا: گاو نر به سیاه,سفید

رش:raš: قهوه ای

سر :sər : سرخ- قرمز

زره:zare: ابلق
با
تشکر
[۹/۱۶،‏ ۰:۲۳] #علیرضا_پناهی_عنبران: رَش raš:قهوه ای کم رنگ
چال čâl:طوسی
سه sə:قرمز
آله âla:ابلق،دو رنگ
دارغل dârqəl:رنگ عنابی تند
گوللی gülli:زرشکی
......

[۹/۱۶،‏ ۱۰:۲۹] #رسول_علیزاده_گسکره: سلام ودرود ،دسمریزاد.
بر اساس شنیده ها رش در منطقه ما دوشکل دارد، سیارش یعنی بین قهوه ای و سیا
زرده رش یعنی قهوه ای متمایل به زرد
[۹/۱۶،‏ ۱۰:۳۶] #رسول_علیزاده_گسکره: درود بر استاد م. سپید
در اطراف ما به گونه های مختلف داریم از قبیل سیا چوله، رشه چوله ، زرده چوله و..

[۹/۱۶،‏ ۰:۲۳] #سارا_روحانی_رضوانشهر: با درود

تالشی پره سر

ویو : vayu : عروس
خسرگ : xəsərg : مادر شوهر
خیور : xəyvar : برادر شوهر
خسورَه : xasura : پدر شوهر
ایرَه : ira : خواهر شوهر

مانی : māni : خاله
دَدَه : dada : پدر
پوپو : pupu : عمه
خالا : xālā : خواهر
برا : bərā : برادر

سارا روحانی
[۹/۱۶،‏ ۰:۲۴] #پیمان_خدایی_عنبران: نارنجی نونج
#حسین زاغی-ماسال
[۹/۱۳،‏ ۱۹:۲۱] #مریم_محسنی_ماسال: سلام
دچاکنده dačākənde : فعل مخصوص نیمرو درست کردن
مورغونه دچاکن murquna dačākən : نیمرو، نیمرو درست کن
[۹/۱۳،‏ ۱۹:۲۹] #صادق_شیرزاد_ماسال: سلام و ارادت
دچاکنده dačãknde یعنی در هم شکستن
مورغونه دچاکن: murquna dačãkęn اولا یک واژه ترکیبی است و نام یک غذا و این اصطلاحی برای آن است
بنابراین منظور از آن شکستن تخم است برای درست کردن یک غذا
و میتواند امری هم باشد
تخم را بشکن
[۹/۱۳،‏ ۱۹:۳۵] #منصور_بلوری_گشت: با درود

چاکندهčâkənde: شکستن

پچاکن.دچاکن: خردوخمیرکردن.

چکبند:čakband: شکسته بند,ارتوپد

آچیکه/جیچیکهjičika/Ačika: جسبیده

پچیک:pečik:ازپایین به بالارفتن همراه با
درآغوش کشیدن از درخت

چکه:čaka: شکسته

چکه:čəka: قطره

چیکرده: jikarde: پهن کردن

ویکرده:vikarde:ریختن, افشاندن درسطح

پکرده:pekarde: ریختن از پایین به بالا

بلوری از گشت
[۹/۱۳،‏ ۱۹:۵۸] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

آگلَه دچاکن : āgla dačākən :
تخم مرغ را بشکن

خیکارَه دَچَکستَه : xaykāra dačakəta : تابه خراب شد یا آسیب دید یا شکسته شد .. ،
[۹/۱۳،‏ ۲۰:۰۲] #صادق_شیرزاد_ماسال: درود برشما
بله اگله دچاکن همان مورغونه دچاکن ماسال است
دچکسته از دچکه مشتق شده است
ماهم میگیم دچکیسته dačkista شکسته و فرسوده شد
یا dačkiste شکسته و فرسوده شد
[۹/۱۳،‏ ۲۰:۰۳] #صادق_شیرزاد_ماسال: درود برشما
بله اگله دچاکن همان مورغونه دچاکن ماسال است
دچکسته از دچکه مشتق شده است
ماهم میگیم دچکیسته dačkista شکسته و فرسوده شد
یا dačkiste شکسته و فرسوده شدن
[۹/۱۳،‏ ۲۰:۰۵] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

بله کاملا درسته
گویش یکیست

دچکستَه وَنجه : dačəksta vanjee هم داریم
[۹/۱۳،‏ ۲۰:۱۴] #منصور_بلوری_گشت: کلبه یا خانه ی کلنگی ای آوارشود
می گوییم,
وینی ک چ سر ویچکه
می بینی خانه برسرش آوارشد؟
[۹/۱۳،‏ ۷:۵۴] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: درود بر فرهیختگان
گروه واجه واج
لطفاً کلمات زیر ومشتقاتش
وهمه کلمات مربوطش را
در گویش مناطق خودتان بنویسید تا باگویشهای
همدیگر بیشتر آشنا شویم
سپاسگزارم.
۱-چاکنده:čâkənde=شکستن

۲-بچاکن: bəčâkən =بشکن

۳-گردن چاکنده: gardan čâkənde=
جانفشانی کردن،ازخودگذشتن

۴-سره چکه هرده: sara čaka harde=
تجربه های تلخ داشتن،تحمل
کردن سختی ها وسرشکستگی ها

۵-ویچیکون به : vičikunbe=فلج
شدن، زمین گیر شدن

تالشی_گویش_ماسال
[۹/۱۳،‏ ۱۳:۵۶] #ضیا_طرقدار: زبان تالشی - گویش آستارا

اِی شی یِه eyšiye ؛ اِی شِه eyše ؛
اِشتِه ešte : شکستن

اِی شُنی یِه eyšoniye ؛
اِشتُنی یِه eštoniye : شکاندن
[۹/۱۳،‏ ۱۵:۱۹] #انوش_نازیابی_فومن: درود
چاکنده ،،،شکستن،،،،چاه کندن
کندن چاه
چکیل ،،،،شکسته بصورت نیمه شکسته جلاق شده
چپور ،،،لاغر استخوانی
سپاس
[۹/۱۳،‏ ۱۷:۱۷] #مریم_محسنی_ماسال: زبان تالشی گویش ماسال

- چکهčake : شکسته شدن
- چکییه čakiye / چکسیستهčakiste : شکسته شدن، پیر شدن
- چکه (čake): شکسته شدن، پیرشدن
- بچاکن bəčāken : بشکن
- مچاکن mačākən : نشکن، مشکن
- آچکه(āčake): سیر شدن: هده هردمه آچکیمه
چیزی در گلو گیر کردن : آو چه نه آچکه
- آچاکن āčākən : بشکن: مانند شاخه درخت را با دست شکستن
- پچکه pečake : از وسط شکستن، احساس یخ زدگی داشتن از سرمای شدید، مردن
ته خوبه پچکی (نفرین) : به معنای بمیری
سردی پچکیمه از سرما یخ زدم
- مین دره پچکه min dəre pečake : از وسط شکستن
- پچاکن pečākən : بشکن: با دو دست چیزی را گرفتن و شکستن
- دچکه dačake : شکسته شدن، کم توان شدن، فرو کش شدن
آخار مایه تاواستونه، تاووستونه آفتاو د دچکه
شهریور است آفتاب تابستان کم توان شده است
- ویچکهvičake : آوار شدن، پیر شدن، از نشاط و شور افتادن
- چاکنده čākənde : شکستن
- چکه چی čakači : شکستنی
- چاکنده čākənda : حبه شده، ریز شده
- چاکنده قند čākənda ğand : قند حبه شده، قند شکسته
- چکبند čakbend : شکسته بند
- دچکه dačake : عادت کردن، آشنا بودن
چه گوش دچکه گوشش عادت کرده، به گوشش آشناست
- ویچکه vičake : فرو ریختن، پیرشدن
- دچک آچک dačak āčak : شکستن
چک تا čakə tā : تا کردن
چک کرده čak karde : تا زدن
[۹/۱۳،‏ ۱۸:۳۹] #سارا_روحانی_رضوانشهر: #تالشی_پره_سر_سارا_روحانی

چاکنسته : čākənəste : شکستن

۱_چاکنستم: čākənəstəm :شکستم
۲_چاکنسترَه: čākənəstra : شکستی
۳_چاکنستش : čākənəstəš : شکست
۴_چاکنستمون : čākənəstəmun :شکستیم
۵_چاکنسترون : čāknəstərun : شکستید
۶_چاکنستشون: čākənəstəšun : شکستند

بچاکن : bəčākən : بشکن
مَچاکن : mačākən : نشکن

چک : čak : تا
چک کرده : čak karde: تا کردن

ویچکسته : vičakəste : پیر شدن
دچکسته : dačəkəste : چسبیدن

دچک آچک : dačak āčak : شکستن
فرو رفتگی و زده بودن
چکنستنی : čakənəstani : شکستنی

پچکسته : pəčakəste : شکستن از وسط
مانند: اشته مین پچکستَه ؟
یعنی کمرت از وسط شکسته ؟
( البته نفرین )
چکبند : čakbənd : شکسته بند/ کسانی که دست و پاشون میشکند پیش چکبند می‌روند و چکبند خیلی راحت آنها را مداوا می‌کند البته الان هم خیلی ها پیش دکتر نمی‌روند و پیش چکبند برای شکست و بند می‌روند و کارشون هم خوب است

یه مثلی تو تالش داریم که:

چکسته آستمونی کا مندیمه
یعنی تو آسمان شکسته ایستادم
کنایه از سلب اختیار ؛ این گونه افراد جایگاه و حامی محکمی ندارند و همیشه هم مقصر واقع می‌شوند

چکست : čakəst : شکست
چکسته دیلی چکبند نییَشا وج آکرده
čakəsta deli čakbənd niyašā
vaj ākarde ...
دل شکسته را شکست بند نمی‌تواند
درست کند .....
🌺
[۹/۱۳،‏ ۱۸:۵۲] #حسین_زاغی_ماسال: گویش_تالشی_ماسال
*چاکنده* :شکستن
****
*آچیک* : بچسب
****
*آچیکه* : چسبید
****
*پچیک* چسبیدن بشکلی آویزان شدن از کسی یا چیزی
****
*پچیکه* : چسبیده و آویزان شده
****
*چاک* :خوب
****
*قنده چاکن*
وسیله ای فلزی دسته دار شبیه تیشه،برای خرد کردن قند
****
*گردن چکه* : نفرین است،الهی گردنت بشکنه
****
*چک* : لگد زدن حیوانات،گوشه و کنج
****
*چک بند* : شکسته بند
****
*پچکه* : پریدن غذا در مسیر تنفس
****
*چَکه* : شکست
****
*پچاکنده* : شکستن چیزی از وسط،بکمک دو دست،و گاهی زانو
****
*دچاکنده* : شکستن چیزی ،به منظور هم‌سطح یا صاف و پهن کردن
****
*ویچاکننده* : شکستن چیزی از بالا به پایین،به منظور جدا کردن،مثل شاخه درختان
****
[۹/۱۰،‏ ۲۲:۵۲] #سارا_روحانی_رضوانشهر: تالشی پره سر سارا روحانی

مصدر
هرده : harde : خوردن

۱_ماضی ساده:
هردمه : hardema : خوردم

۲_ماضی استمراری :
اَهریم : arim : خوردم

۳_ماضی مستمر :
کارا اَهریم : kârâ arim :
داشتم می‌خوردم

۴_ماضی نقلی :
هردَه مَه : hardama :
خورده ام

۵_ماضی بعید :
هَردَم بَه : hardam ba :
خورده بودم

۶_ماضی التزامی :
هَردَه بو بوم : harda bubum
خورده باشم

۷_مضارع اخباری :
اَهریم : arim : می‌خوردم

۸_مضارع التزامی :
بَهروم : bahrum : بخورم

۹_امر :
بَه : ba : بخور

۱۰ _نهی
مَه : ma : نخور

سارا روحانی
[۹/۱۰،‏ ۲۲:۵۵] #سارا_روحانی_رضوانشهر: #تالشی_پره_سر_سارا_روحانی

هرده : harde : خوردن

۱_هردمه : hardəma : خوردم

۲_هردرَه : hardəra : خوردی

۳_هردش : hardəš : خورد

۴_هردمون : hardəmun خوردیم

۵_هردرون : hardərun :خوردید

۶_هردشون : hardəšun:خوردند

🙏
[۹/۱۰،‏ ۲۳:۲۴] #عباس_رحمتی_ماسوله: ماسوله ای
هردیه: خوردی
هردمه: خوردم
هردوشونه: خوردند
هردمونه: خوردیم
[۹/۹،‏ ۱۹:۱۹] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود بر همگی
در کتاب فرهنگ تالشی دکتر نصرتی دو مصدر هست که می‌خواستم بیشتر در موردشون بدونم
۱. پپورسیین : pepursiyen : از حال رفتن
۲. وارندن : vārənden : ترکاندن
مثال: (به نقل از کتاب)
هنده ایی ژندشه وارندشه.
Hənda ayi žandəša, vārəndəša.
طوری او را زد ترکاند.

اگه کسی بتونه به بیشتر شناخته شدن این مصادر کمک کنه، ممنون می‌شم ازش. 🙏
[۹/۹،‏ ۲۰:۰۸] #حسین_زاغی_ماسال: درود بر شما
پپورسیین : pepursiyen : از حال رفتن
*این واژه برایم آشنا نیست،باید فکر کنم*
وارندن : vārənden : ترکاندن
*این ترکاندن یعنی از هم پاشیدن
وقتی هندوانه ای از ارتفاع بیافتد،حالت ترکیدن همراه با از هم پاشیدگی دارد،
*برداشت شخصی*
[۹/۹،‏ ۲۰:۱۳] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: درود بر شما
خیلی ممنون
وقتی بشقاب می‌شکنه و تکه‌تکه می‌شه، می‌گن «وارَه‌وارَه بَه»
پس حتما این واره‌واره به وارنده مرتبطه، خیلی ممنون 🙏
[۹/۹،‏ ۲۰:۴۶] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

ورجینا : varjina :
یا
آپر چیه : āparčiye :
به معنی ... از بین بردن علفهای هرز با داس و تمیز کردن باغ

باغر آپرچیه ؟ : bāxər āparčiya ?
باغ را از علف های هرز تمیز کردی
یا
باغر وَرجینا کردَه ...

🙏
[۹/۹،‏ ۲۱:۳۰] #محمد_باقر_شیرزاد_ماسال: دَپرچینیئه: نوعی بد عاقبتی یا پایان کار را میرساند
[۹/۹،‏ ۲۱:۳۲] #محمد_باقر_شیرزاد_ماسال: ویپَچَر : آغاز به کار
[۹/۹،‏ ۲۱:۳۴] #میرنادر_صادقی_عنبران: دروداستاد پناهی عزیز🌹نوعی نفرین هم بامصدر پوشکییهpeveshkiye درعنبران کاربرد داشته است
[۹/۹،‏ ۲۱:۴۸] #محمد_باقر_شیرزاد_ماسال: بحث آزاد
پریئه : راه رفتن
بپر : راه‌ برو
مپر : راه نرو
پپر : چسبیده به چیزی راه رفتن
پپر آپر: رفت و برگشت 👆
جیپر : در تعقیب رفتن
....
[۹/۹،‏ ۲۱:۵۰] #منصور_بلوری_گشت: با درود

پپرچینده:peparčinde: نقاهت بعد
ازدوران بیماری
آپرچینده:Aparčinde: علفهای هرز
وجین شده

دپرچین/آپرچین:بستن- جمع وجور

کردن

پرچینده: parčinde:ازبیماری ای


بهبودیافتن

پرپره کواَ:parparakua: جان دادن مرغ بعداز سربریدن- نفرین هم
هست

ویپچار: vipačar: شروع کار

بلوری ازگشت
[۹/۹،‏ ۲۲:۰۹] #حسین_زاغی_ماسال: درود
*پپرچینه* *(peparcheneh)*
منقرض شدن،نابود شدن.
وقتی کسی را نفرین می کنند.
*الهی شمه نسل پپرچینه ای*
الهی نسل شما منقرض شود.
[۹/۹،‏ ۲۲:۲۳] #علی_حیدری_عنبران: درود
پپارچییوش/Pepârčuš:نیست و نابود شدن به طوری که اثری از شما نماند.(نوعی نفرین)
ساختار واژه:
پ(پیشوند)+پارچنه(مصدر)+ش(شناسه)

مصدر:
پارچینه/ پارچنه/Pârčiye:جمع کردن همراه با مشقت و دشواری.
پپارچٚن/Pepârčən:از سمت پایین شروع به جمع کردن کن،(همراه با مشقت)
اوپارچٚن/Opârčə:از مرکز شروع به جمع و جور کردن.
اَپارچٚن/Apârčən:از بالا شروع به جمع و جور کردن.
دَپارچٚن/Dapârčən:از جانبین شروع به جمع جور کردن...
[۹/۹،‏ ۲۲:۳۲] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: سلام
فعل ینده/وانده/فنده/غانده/... به معنی انداختن به احتمال خیلی زیاد با فعل ینده/ونده/وینده/وغانده/... به معنی فرستادن هم‌ریشه هستن
و به احتمال خیلی زیاد هر دوی این‌ها با فعل‌های افگندن/افکندن و آگندن/آکندن فارسی از ریشه‌ی‌ ایرانی اولیه‌ی «-kan» به معنی انداختن، نهادن و ... هم‌ریشه هستن.
[۹/۹،‏ ۲۲:۳۹] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: خیلی‌خیلی ممنون 🙏
عالی بود مثل همیشه 👌🏻

واژه‌ی «اشیا : خرس» هم خیلی جالب بود
جسارتا آوانگاریش چطوره؟
ašyā?
[۹/۹،‏ ۲۲:۴۵] #دکتر_فرزاد_بختیاری: خواهش می‌کنم عارف جان. شما بزرگوارید فرهیخته مرد🙏🌹

بله؛ آوانگاری اشیا همان است که نوشته‌اید: ašyā

بد نیست اشاره کنم که مازندرانی‌ها هم به خرس، aš میگن.
[۹/۹،‏ ۲۲:۵۰] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: خیلی خیلی ممنون 🙏
در زازاکی و سورانی هم به صورت هَش/حَش وجود داره
در کرینگانی هم یه چیزی شبیه به این گفته می‌شه، ولی دقیق یادم نیست.
[۹/۹،‏ ۲۲:۵۵] #سعید_بشری_ماسال: کلمه
داغ لَر: لاغر و عجیب
و بعنوان فعل نیز بکار می‌رود .
پومشون مِن داغ لر کردشِنه.
گویش ماسالی
[۹/۹،‏ ۹:۰۵] #سارا_روحانی_رضوانشهر: #تالشی_پره_سر_سارا_روحانی

اَنجه : anjə : خُرد کردن
تکه تکه کردن ،ریزریزکردن

۱- اَنجمَه : anjəma :
خُرد کردم
۲-اَنجرَه : anjəra :
خُردکردی
۳- انجشَه : anjəša ;
خُرد کرد
۴- اَنجمون : anjəmun :
خُرد کردیم
۵- اَنجرون : anjərun :
خُرد کردید
۶-انجشون : anjəšun :
خُرد کردند

بَنجن : bamjən : خُرد کن
دارَه اَنجنَه : dâra anjana
بریدن و قطع کردن شاخه های
درختان در فصل زمستان برای
خوراک دام
مَنجن : manjən : خرد کن

بشایشَه اَنجه ؟ bašāyša anjə ?
میتوانی خُرد کنی ؟
نیمشا اَنجه : nimašā anjə :
نمی‌توانم خرد کنم

درنجه : daranjə : خرد کردن و
تکه تکه کردن مثلاً
نونی شتی کا درنجن
یعنی تو شیر نان را ریز یا
تکه تکه کن

یا مثلاً
چمه گا پا ویشَه کا درنجیشونه
یعنی پای گاو ما را تو جنگل
قطع یا بریدند ... معمولاً در زمان
قدیم احشام که به باغات می‌رفتند
پای آنها را با داس می بریدند که
حیوان دوباره به آن محل بر نگردد
🙏
[۹/۹،‏ ۱۲:۰۳] #کوهزاد: دورود

اینجنده ( injande ) خرد کردن
در سبزی . گوشت . ودرخت و ...
درمعنی کنایی آن هم همان خرد کردن معنی میدهد
ماریا دیانا اینجنده .. یعنی هرچی بدی وناسزا بود گفت . خردش کرد

درنجنده: daranjande بافشاروبیشتر خرد کردن

آرنجنده : aranjande
ازبالا خرد کردن

ویرنجنده :viranjan
ازپایین خرد کردن

درنجن: daranjan
خرد کن

مه درنجن : madaranian
خرد مکن
دمه رنجن 👆
ندرنجنی : nedaraniani
خردنمیکنی
دنه رنجنی 👆
اینجنده نین : injandanin
خردکننده
اینجنده گیل 👆

اینجنا : injana
خرد

وبقیه افعال که ‌ مشخص است
در زمانهای گزشته وحال و آینده

باسپاس
[۹/۷،‏ ۷:۵۸] #سارا_روحانی_رضوانشهر: #تالشی_پره_سر_سارا_روحانی

۱_خُورسته : xuruste : خندیدن

۲_زرَه هَرده : zəra harde :
غصه دار شدن

۳_پروین ژه : parvin že :
الک زدن

۴_نار دشه : nār daže :
جلو افتادن

۵_دَژَنیسته : dažaniste :
فرو رفتن/ دردگرفتن.... بدن

🙏🙏
[۹/۷،‏ ۸:۲۶] #سارا_روحانی_رضوانشهر: ۱_خورستیم : xurustim : خندیدم
۲_خورستیش : xurustiš :خندیدی
۳_خورسته : xurusta : خندید

۴_خورستیمون : xurustimun :
خندیدیم
۵_خورستیرون : xurustirun :
خندیدید
۶_خورستینه : xurustina :
خندیدند

تالشی پره سر سارا روحانی
🙏
[۹/۷،‏ ۱۰:۵۲] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: سلام
روز به خیر
اگه دژنیسته می‌شه درد گرفتن، پس دژیسته (dažiste) چی می‌شه؟
[۹/۷،‏ ۱۱:۰۹] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال:

۱. خنده کرده : xanda karde : خندیدن

۲. زره هرده : zəra harde : غصه خوردن
و ...

۳-پرزنده : parzənde : گرفتن آب چیزی با عبور از صافی و ...
بن مضارع: پرزن parzən

۴. پرزییه : parziye : گرفته شدن آب چیزی با عبور از صافی و ...
بن مضارع: پرز/پرزی (parz/parzi)

۴. پرزن : parzən : صافی، آبکش

۵. آویشته : āvište : پاک کردن برنج (خام) و امثالهم
بن مضارع: آویس āvis

۶. ویته: vite : بیختن
بن مضارع: ویج vij

۷. نار دلکه : nār dalake : جلو افتادن، پیشی گرفتن

۸. نار درنده : nār darande : جلو انداختن، رو به جلو بردن، پیش انداختن و ...

* دژنده : dažande : این واژه و سایر مصادر شبیه بهش (جی‌ژنده، آژنده و ...) کمی تخصصی هستن، بهتره اساتید نظر دقیق بدن.


[۹/۷،‏ ۱۲:۱۱] #ضیا_طرقدار: زبان تالشی - گویش آستارا

سری یِه səriye : خندیدن

سرُنی یِه səroniye : خنداندن

داژ dâž، دُژ dož ، داج dâj ، دُج doj : درد

داژی یِه dâžiye ؛
داجی یِه dâjiye : درد کردن

دُژی یِه dožiye ؛
دُجی یِه dojiye : درد داشتن

ژای žây : زدن

اُژان ožân : از بالا به پایین به روی چیزی زدن ، مانند زدن و چسباندن خمیر نان در داخل تنور .

پِژَن pežân : به بالا زدن

داژان dâžân : در امتداد زدن ، داخل زدن

[۹/۷،‏ ۱۴:۱۳] #عاشوری_شولم_فومن:
۱- خَندَه کَردِه: xanda karde: خندیدن
۲- غرصه هرده : qərsa harde : غصه خوردن
-پرزنده : parzənde : از الک/صافی ردکردن
( الک زدن)
۴- نار دَلَکه: năr dalake : جلو/ پیش افتادن
۵ - جیشه : jiše : فرو رفتن

عاشوری_شیرمحمد

تالش فومن
[۹/۷،‏ ۱۴:۴۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: زبان تالشی/نمین_عنبران
سٚرِه səre:خندیدن
سٚروونِه,سٚرٚوونِه...sərvune,sərəvune:خنداندن
حالت نهی و امر
بٚسر bəsər:بخند
مَسٚر masər:نخند
کرینگان تبریز
سٚرِستِه səreste:خندیدن
حالت امر و نهی
سٚر sər :بخند
مَسٚر masər:نخند
[۹/۷،‏ ۱۳:۱۱] #صادق_شیرزاد_ماسال: درود فراوان
# تالشی ــــ ماسالی ـــ محمد صادق شیرزاد
خنده: Xanda خنده
خنده کرده: خندیدن
زره: Zêra غصه
غرصه: Qėrsaغصه
هرده فعل است یعنی خوردن که میتواند در ضمایر مختلف صرف شود « ازهرم ــ ته هری ـــ ٱهره. ـــ امه هرَم ــ شمه
هرَن یا هرَه ـــ اَوِن هَرْن»
پرزنده: Parznde از صافی عبور دادن «پرزن بیشتر برای مایعات بکار میرود»
الک ژنده: میشود الک کردن یا الک زدن که با اضافه ضمیری صرف میشود
نار دلکه یا نار دوشته: Nar Dalake,, NarDavašte
جلو افتادن جلو زدن پیش افتادن سبقت گرفتن
دژنیه Dažniye: جا خوردن میان جمعی از آدمها یا اشیاء و...
ویشه:Više فرو رفتن، پایین رفتن
دژی یا دجی میشه درد
مثال اشته دیل دژی یا دجی
دلت درد بگیره

* نکته: پرزنده به معنی تکاندن آب هم بکار میرود
که بصورت ویپرزنده Viparznde و مشتقات آن استعمال میگردد
[۹/۷،‏ ۱۳:۱۸]

#سارا_روحانی :

درود
درود دوست گرامی

پروین ژه در واقع یک مصدره
یعنی الک زدن..... ولی پرزن همان همان آبکشه

پروین برای الک زدن آرد بکار می‌رود...در صورتیکه که پرزن کار برد زیاد داره
با پرزن برنج آبکش می‌کنند

پروین خیلی خیلی ظریف و تو خونه های قدیمی بود

مانند
آردَه پروین بژن عسلَه شیرینی وَج آکرَم
یعنی آرد را الک بزنیم حلوای عسل درست کنیم
🙏

#علیرضا_پناهی_عنبران :

کامال،کامَل kāmāl:الک بنایی
کَم kam:الک چش بلبلی
پٚرژین pəržin:الک آردی
خوک ویت xuk vit:سرند ایستاده
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۹/۶،‏ ۱۴:۵۰] #رمضان_نیک_نهاد: چند واژه تالشی با گویش ماسوله رودخان
کݖرݖندێ:kərənde حمل بار با سختی طوری که پاهای باربر به سختی بلند می‌شود و گاه بر روی زمین کشیده می‌شود.
ده‌دݖرݖندێdadərənde :  / ‌دݖرݖندێdərənde :  بریدن یا کندن و کشیدن علفهای هرز یا ساقه برنج با داس یا دست
[۹/۶،‏ ۱۵:۱۸] #رسول_علیزاده: سلام وقت همه بخیر، فرمایشات شما عزیزان در باره "کرنیه "یا "کرندیه" و..... را خواندم واز خواندنش لذت بردم و تمام گفته هارا درست یا نزدیک به درست دیدم.
عرض شود که مایک واجه واج دیگر وتقریبا نزدیک به این موضوع هم داریم به عنوان ترنیه، ترندیه، دترن آترن که به نظرم منظور و محتوای نزدیک به آن دارد.
اما گذشته از این می خواهم نظرخود را درباره ی کرنیه بعرض برسانم، قصد رد نظر کسی را نداشته واصرار بر تایید نظر خود ندارم.
اما پرسشی در درون گفته ام دارم که می خواهم دوستان مطلع و کاردان به تحلیل آن نشسته و نظر خود را در باره ی گفته ام اعلان ، تا شاید با صحت موضوع نقش زبان تالشی در زبان فارسی به عنوان زبان مادر پررنگ ترشود و به فخر و غرورمان افزون گردد
به گمانم "کرنیه " و.. انجام عمل سخت است و ا‌حتمالا کلمه "کار" رایج در زبان فارسی و سایر اقوام پارسی را میرساند یعنی کلمه ی کار با توجه به فرموده ها و گوناگونی مطالب شما بر آمده این همین کرنیه و کرندیه می باشد.
تا نظر بزرگان چون شما چ باشد که آن محترم تر است.
ارادتمند سراوش
[۹/۶،‏ ۱۵:۴۸] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: سلام
وقت به خیر
۱- لطفا معنی «ترنده/ترنیه» رو بگید، اگه امکانش هست.
۲...
۳. کار قاعدتا باید با مصدر کَردِه (karde) به معنی انجام دادن و ... هم‌ریشه باشه.
[۹/۶،‏ ۱۶:۰۳] #عاشوری_شولم_فومن: در محل ما واژه "کرنه" با آن معنی که دوستان گفتند وجود ندارد و یا من تا کنون نشنیده ام .
[۹/۶،‏ ۱۶:۰۸] #حسین_زاغی_ماسال: درود استاد
چیزی را بسختی کشیدن و حمل کردن را چی می گوئید؟
وقتی آدم خیلی خسته و ناتوان میشه،برای رساندن خودش به خانه ،یا هر جایی دیگه که باید تمام وجود انرژی تلاش کنه.
*مه زور اِشتن کرنده تا یا ارسیمه*
[۹/۶،‏ ۱۶:۱۵] #عاشوری_شولم_فومن: ما به حالت کشیدن بر روی زمین از همان مصدر متداول ویسوئِه استفاده می کنیم اما برای به سختی حمل کردن نه.
[۹/۶،‏ ۱۶:۱۶] #صلاح_الدین_حمیدی_عنبران: سلام بردوستان،واژه کرن،بانون مکسور،درگویش عنبرانی به عنوان مصدر مورد استفاده قرارمیگیره،به معنی حمل کردن ،جابجا کردن اشیایی ازمجای به محل دیگر ،که براساس شرایط به صورمختلف ،درنقش فاعلی وغیره کاربرد می یابد وضمایرخاص خودرا میگیرد،اما واژه ترنه،به معنی خاراندن وازاین دست معانی میدهد،ودراین محل هیچگونه ارتباط معنایی بایکدیگرندارند
[۹/۶،‏ ۱۶:۱۷] #عاشوری_شولم_فومن: برای بیان به سختی حمل کردن تک واژه نداریم اینجا و به همان " زورینَه بَردِه" اکتفا می کنیم
[۹/۶،‏ ۱۶:۲۶] #منصور_بلوری_گشت: با درود
ترنده:tərəde:باخشم هول دادن جمعیت,
دَترن آترن: یعنی از چندجهت این عمل را انجام دادن
[۹/۶،‏ ۱۶:۳۵] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

کرنسته : kərnəste :
کشیدن / حمل کردن روی زمین

دراکنسته : darākənəste :
کشیدن چیزی با دست

دراکن : darākən : بکش

دَمه راکن : damarākən :نکش

کران کران : kərān kərān :
کشان کشان باری را کشیدن

دراگنسته نِیَب :
darākənəste niyab
نمیشه کشید

سارا روحانی
[۹/۶،‏ ۱۶:۳۹] #حسین_زاغی_ماسال: درود
ما در ماسال واژه *تارنده* *tārənde* .دارم.
*دَتارن*
*ویتارن*
مثال :
هنگام چیدن علف و سبزی ،اگر ابزار برشی نداشته باشی،بخواهی با دست بشکل دسته بچینی.
در این حالت بخشی کنده شده و بخشی از ساقه قطع می شود.
بشکلی نا منظم و با عجله...
یا اگر کف ماهیتابه که جرم زیادی ،حاصل از سوختن غذا داشته باشد.
با قاشق بخواهی بکنی یا تمیز کنی...
*کَچه نه خَیکاره تونی آتار*
ممکن است دقیق نباشد،دوستان اعلام نظر کنند.
[۹/۶،‏ ۲:۵۵] #جانبرا_علیپور: کرنده‌‌ krnde: بار زیادی را به سختی بردوش کشیدن...گویش گشته روخون
[۹/۶،‏ ۸:۲۶] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

گنسته : gənəste : افتادن
بگنسته : bagənəste :
افتادن از بالا
بگنست : bagənəst : افتاد /
به زمین خورد
مانند :

خردن گنستَه چَی دَس تول آبَه
بچه افتاد دستش گلی شد
یا
چمه هَمسادَه داری کا بگنست
همسایه ما از درخت افتاد

دگنسته البته معنی دیگری هم دارد... مثلاً کسی که بخواد با دختری ازدواج کنه....این اصطلاح را به کار می‌بریم

مانند
چمن زوئه ایله کلَه را دگنست
پسر من برای یک دختر افتاد

دگنست اینجا یعنی افتادن و طلب خواستن در بین مردم و یه جورایی خواستگاری را بیان نمودن

سارا روحانی پره سر
[۹/۶،‏ ۹:۳۶] #منصور_بلوری_گشت: با درود
کرنده:kərənde: کشیدن بار سنگین
کرن: karən: انجام می دهند
کرم: karəm: انجام می دهم
کریمون:karimun: انجام می دادیم
بکر:bəkar: انجام بده
دکرده:dakarde: ریختن
بکرده:bakarde: بیرون کردن
بلوری ازگشت
[۹/۶،‏ ۹:۴۹] #مریم_محسنی
زبان تالشی گویش ماسال
اصلاح شد
- کرنده kərənde / کرنییه kərəniye : حمل کردن، کشان کشان کشیدن، با دشواری حمل کردن، کشان کشان بردن، بار کشیدن، جابجا کردن بار و وسایل
- کرنیییه kərəneyiye : خود را دنبال کار کشاندن، فعال بودن، جنب و جوش داشتن
درازه روزی کرا ام که کو کِرنِییم هنی نشام آرسم
- کرن کرن kərən kərən : کشان کشان
- بکرن آکرن bəkərən ākərən : بار کشی، جابجایی
- بکرن bĕkərən : کشان کشان ببر
- مکرن makərən : حمل نکن
- بی بکرنی bi bəkərəni : باید کشان کشان ببری
- نبو کرنده nebu kərənde نمی توان حملش کرد
- نبو نکریییه nebu nekərəyiye : نمیتوان فعالیت نکرد
- بی کرنده bi kərənde/ باید کشان کشان حملش کرد
بی اشتن کرنییه bi kərəniye : باید خود را کشاند
- کرنم kərənəm : حمل می کنم
- کرنی kərəni : حمل می کنی
- کرنه kərənə : حمل می کند
- کرنمkərənam :حمل می کنیم
کرنه kərənam :حمل می کنید
کرنن kərənən : حمل می کنند
- خام بکرنم ببرم xām bəkərənəm bəbarəm : میخواهم حمل کنم
- خازم کرن کرنی نه برده xāzəm kərən kəri na barden : کشان کشان خواهم برد
- کرا کرنده نه برم kərā kərənde na barəm : دارم کشان کشان می برم، حمل می کنم، می کشم می برم
کرندمونه بردمونه kərəndəmuna bardəmuna :
کشان کشان بردیم
- کرا کرن کرینی نی برین kərā kərən kərini na barin : کشان کشان داشتند می بردند
- شمه‌مکرنه makərəna : شما نبرید، شما حمل نکنید، شما نکشید
- کرندمه حمل کردم
کرندره حمل کردی
کرندشه حمل کرد
کرندمونه حمل کردیم
کرندرونه حمل کردید
کرندشونه حمل کردند
هده بار و بارخونه کرندمونهhada bār u bārxuna kərəndəmuna : این همه بار و بنه را کشیدیم بردیم
- نت کرنده nat kərənde : حمل نفت، نفت کشی ( زمان‌گذشته نفت را از نفت فروشی تا منزل بردن)
نته کرنی زوئه خردنون آسیاونده
- آوه کرنی āvā kərəni : آب از راه دور حمل کردن
چِمه را دوره، آوه کرنی کینه خردنون را چتینه
- ایزمه کرنی ižəma kərəni : حمل هیزم، هیزم کشی
کوله باره ایزمی کرنده مردکون کارا
- کوله باره کرنی kula bāra kərənil : بارکشی و حمل بار با بر پشت نهادن
گیره را کوله باره کرنی ویرم آ
- حمل بار توسط اسب در سنگستانها
باره کرنی اسبون نه کتیلان کو برشه ویندرونه؟
گردآورنده مریم محسنی

[۹/۶،‏ ۱۰:۳۸] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال
کرنیه:kərəniye=کشیدن
یا حمل کردن بارسنگینی با
دوش یا روی زمین
کرنده:kerende=کشیدن
یاحمل بارسنگین را بادوش یا
روی زمین

بکرن:bəkərən= بکش ،حمل کن

کرنه:kərənə=باری را بسختی می کشد

کرنن:kərənən=بار سنگینی
را به سختی حمل می کنند،
روی زمین می کشند

کرندشونه:kərəndəšuna=
بارسنگینی حمل کردند،کشیدند

بکرن آکرن: bəkərən âkərən=
ازجلو عقب بارسنگینی را
کشیدن، حمل کردن
کران کران:kərâ kêrân=کشان
کشان باری راکشیدن،حمل کردن
مکرن:makərən=نکش،حمل نکن
[۹/۶،‏ ۱۱:۳۰] #ضیا_طرقدار: زبان تالشی - گویش آستارا

کرنی یِه kərəniye : حمل و نقل کردن ، حمل و نقل باری توسط انسان بر دوش یا بر روی حیوان از مکانی به مکان دیگر .

اشکری یِه əškəriye : جابجایی چیزی با کشیدن روی زمین ، یک چیزی را به دلیل سنگین بودن یا هر دلیل دیگری بر روی زمین کشیدن و بردن .
[۹/۴،‏ ۱۲:۳۴] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود آقای زاغی گرامی

کلمه تالشی :

آؤر : āvər : باردار/ حامله گاو
مانند
چمه گا آؤرَه : čama gā āvəra
یعنی...گاو ما باردار یا حامله است
🙏
[۹/۴،‏ ۱۲:۵۴] #بیت_اله_صفری_فومن: درود و عرض ادب خدمت دوستان عزیز و بزرگوار

در باره ی گاو و حالات مختلف بارداری آن صحبت شد.

حالتی دیگر هست که تالشان سمت فومن پی می‌برند که گاو بارداره و به اون حالت هم *بٓرگٍتٍه* میگن.
چمن لیشه بر *گته شه*

و نشانه ی این بر گته از *گون* و *شکم* نیست.

نشانه آنرا جناب عاشوری دو روز پیش گفتند.

صفری🙏🙏🙏

[۹/۴،‏ ۱۲:۳۴] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود آقای زاغی گرامی

کلمه تالشی :

آؤر : āvər : باردار/ حامله گاو
مانند
چمه گا آؤرَه : čama gā āvəra
یعنی...گاو ما باردار یا حامله است
🙏
[۹/۴،‏ ۱۲:۵۴] #بیت_اله_صفری_فومن: درود و عرض ادب خدمت دوستان عزیز و بزرگوار

در باره ی گاو و حالات مختلف بارداری آن صحبت شد.

حالتی دیگر هست که تالشان سمت فومن پی می‌برند که گاو بارداره و به اون حالت هم *بٓرگٍتٍه* میگن.
چمن لیشه بر *گته شه*

و نشانه ی این بر گته از *گون* و *شکم* نیست.

نشانه آنرا جناب عاشوری دو روز پیش گفتند.

صفری🙏🙏🙏
[۹/۴،‏ ۱۴:۰۳] #حسین_زاغی_ماسال: گویش_تالشی_ماسال
اصلاحات مربوط به بارداری گاو اینطوری شنیدیم:
1- *گا وِشه*
گاو آماده جفتگری است.
2- *گا بَر گته*
گاو جفت‌گیری کرده
3- *گا اشکم داره*
گاو بار دار است.
4- *گا گونه*
موقع زائیدن گاو نزدیک است.
5- *گا زَنده*
گاو زائید،گوساله بدنیا اورد.
#حسین_زاغی_ماسال


[۹/۴،‏ ۱۴:۱۲] #حسین_زاغی_ماسال: درود بر شما
حالتی که استاد عاشوری فرمودند،یکی از نشانه بار داری گاو است.
ولی برای تشخیص نزدیک بودن زایمان ،از شکل ظاهری گون و سینه های گاو تشخیص می دهند.
ظاهرا در هفته های آخر بار داری ،پستان گاو توسط ترشح هورمونی و جمع شدن شیر،بزرگتر و چهار پستان تغییر حالت ظاهری می دهد.
افرادی هستند،با نگاه کردن به شکل گون،زمان زایمان گاو را با تقریبی تخمین می زنند.
با سپاس
[۹/۴،‏ ۱۵:۳۷] #منصور_بلوری_گشت: با درود
گاوهای رها دردشت وصحرا را نمی شود که کی وچگونه آبستن شده اند
فقط از گون وپستان می توان فهمید
زمان جفتگیری که نرها را تحریک می کندباترشح ماده تحریک کننده از مهبل موجود ماده ایجاد میشود درحقیقت نوعی به شکل ویاراست
درضمن علایمی که زمان جفگیری را(veš) نشان میدهد, میتوان با ماغ کشیدن
پیاپی گاو درطویله متوجه شد
در مورد
سراو وتوناو(sarav) و(tunav)گفته آقای کوهزاد وصفری یکی است
کرتی که ابتدا آب واردآن می شود راسراو کیله
وکرتی که آب از آن خارج می شودرا
توناو کیله می گوییم
باعرض پوزش
[۹/۴،‏ ۱۶:۱۴] #سعید_بشری_ماسال: مونده جیگته زمانی رخ میده که گاو و دیگر احشام نتوانند به صورت طبیعی بزایند، که در این موقع یک متخصص محلی و با تجربه به آن حیوان کمک میکنه تا بچه اش بدنیا بیاد و می‌گویند مثلا:
مشته حسن چَمه گا مونده جیگتشه .
[۹/۳،‏ ۱:۵۷] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام
۱_گا گونه/ گا اشکم(əškam) دار
۲_گا گون زَمَه/ گا گون و گلَه زَمه
۳_شمه گا وییَر سنگینه
🙏🏻
[۹/۳،‏ ۲:۰۴] #بهنام_ن_ماسال: سلام شب همگی خوش
از اینکه نیمه شب می نویسم
عذرخواهی میکنم
نکته ای را در کتاب دکتر نصرتی سیاهمزگی دیدم
برام جالب بود
ایشان در کاربرد های کلمه گون
اینطور نوشته اند
گونه گا : گاو حامله
این ترکیب وصفی
بنظرم
باز احتمال تایید نظریه جناب طرقدار را که بن واژه
گون در تالشی جنوبی (به معنی حامله ) را همان گون در تالشی شمالی(به معنی سنگین) دانستند
قوی تر میکند
[۹/۳،‏ ۲:۲۸] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: *گونه گاgona gā* : گاو حامله
*گا گونَهgā gona/گا گون کردَهgā gon karda/گا گون گله کردَهgā gon gəla karda*: گاو حامله است
(معادل گا اشکم دار)
*گونgon* : پستان و حامله بودن گاو
*گلَهgəla*:نوک پستان گاو یا گوسفند و بز رو که معمولا شیر رو با کشیدن اون میدوشن
...
🙏🏻
[۹/۳،‏ ۷:۴۰] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

گونَه گا : guna gâ : گاو حامله

گا گونَه : gâ guna :گاو حامله است
سارا روحانی

کلمه تالشی

آؤر : āvər : حامله /باردار بودن گاو....
🙏
#علیرضا_پناهی_عنبران:
اَغَه لو:زعفران وحشی/زبان تالشی/نمین_عنبران

#حسین_زاغی_ماسال:
گاجوجو

#سارا_روحانی:
درود
گا جو جو ( gãjuju ) زعفران وحشی
گویش رضوانشهر


#هویه_تحویلداری_رضوانشهر:
گاجوجو

#منصور_بلوری_گشت:
به فارسی گل حسرت

#علیرضا_پناهی_عنبران:
گوله بنه güla bəna:گل حسرت


#سارا_روحانی_رضوانشهر:
طرفای خلخال

به گا جو جو....گیزا گیزا می‌گویند...البته شنیدم از تالشان اون منطقه
#دکتر_فرزاد_بختیاری:


[۹/۳،‏ ۰:۲۹] #دکتر_فرزاد_بختیاری:
درود
*گیزگیزا* ، گاجوجو نیست.

گیزگیزا باید سیاه‌رنگ باشد. و اگر اشتباه نکنم، روی سنگ‌های بزرگ‌ می‌روید.

بیت قدیمی:
سیا گیزگیزا بیم از بر سر سنگ
شته مله میشین مه نه کری جنگ
امیدوارم بیت را درست ثبت کرده‌باشم.

#علی_حیدری_عنبران:
زعفران وحشی سه گونه موجود در منطقه
گۊگ لۊ
اغا لو
گَگیزو

گل حسرت و زعفران وحشی باهم فرق دارند هم در ظاهر و هم در خواص
[۹/۲،‏ ۱۷:۵۷] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: درود
درماسال برای کسی که
کاری را بلد نیست انجام
دهد بهانه های خاصی
می گیرد
می گویند گشه گادوشی نزونو وا دونگا پشه
geša gâbuši nezunu vâ dungâ peša
یعنی عروس دوشیدن شیرگاو را بلد نیست میگوید زمین ناهمواراست
پس دونگا:dungâ=محل دوشیدن شیر گاو است
[۹/۲،‏ ۱۸:۲۰] #زلیخا_صبا_ماسال: گون : Gun: پستان حیوان
درود فرنگیس بانو
حالا طرف ما. می گویند گادوشی نزونو وا گا گون پشه یا گا گله پشه
صبا
[۹/۲،‏ ۱۸:۲۶] #بهنام_ن_ماسال: دود
جناب ضیا سوال. بحث خوبیه
من چیزی که شنیدم
واژه ی کوکا است

کوکا: kukā: محل زندگی یک طایفه و ایل و تعدای خانوار،محله و...

چمه کوکا
شمه کوکا
و...
[۹/۲،‏ ۲۱:۰۹] #زلیخا_صبا_ماسال: جناب آشوری من اینگونه نشنیدم بهتر است اساتیدی که عمری گاودار وحشم داربودند بگویند واقعا اینگونه است ؟ است این حالت گاو را گون می گویند. ؟
گاو حامله وقتی پستانش کم کم بزرگ می شود می گویند. گا گونه
وآن حالتش. را. چیزی دیگری می گویند.
[۹/۲،‏ ۲۱:۱۱] #بهنام_ن_ماسال: درود
من هم این طور که شما فرمودید شنیدم
گا گونَه یعنی گاو آبستن و حامله است
گون:gun: آبستن/حامله
[۹/۲،‏ ۲۱:۱۲] #حسین_زاغی_ماسال: *گا گونه*
زمانی که نزدیگ زایمان گاو می شد،از تغییر حالت انداز،و شکل پستانس ، می گفتند گا گونه
[۹/۲،‏ ۲۱:۱۶] #مریم_محسنی_ماسال: گا گونهgā guna : یعنی نزدیک زایمان گاو است
گا گله ویرمهgā gəla virma :
زایمانش نزدیک است
گله یعنی پستان گاو
[۹/۲،‏ ۲۱:۳۰] #ضیا_طرقدار: زبان تالشی - گویش آستارا

گون gun : سنگین ، وزن زیاد

سوک səvək : سبک ، کم وزن
[۹/۲،‏ ۲۱:۳۲] #منصور_بلوری_گشت: باج درود
جوجو:juju:پستان

گون:gun: مجموعه برآمدگی شیردان وپستان را می گویندوصفت گاو ماده است
درصورت جفتگیری وحامله شدن
شیردان وپستانها بزرگ می شوند
تا هنگام زایمان,
عامل این بزرگی وفحل شدن آنزیمی است بنام آنتی دیورتیک
که باعث شل زیه ی آن می شود
تا زایمان به راحتی صورت بگیرد
درتمام پستانداران چنین است
[۹/۲،‏ ۲۱:۳۲] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *گون* (gun) در تالشی جنوبی (دست‌کم گونه ماسالی)، یعنی پستان حیوانات؛ اعم از گاو، گوسفند، بز و ...
*مثال:*
- رشه گا گوشته گونه: تحت‌اللفظی یعنی پستان گاو قهوه‌ای گوشتی/ گوشتالوست. و منظور این است که گاو قهوه‌ای علی‌رغم پستان‌های بزرگ، کم‌شیر است.

کرفه‌زییه گا گونی ایسپی‌ایسپی نبرا: از پستان گاو تازه‌زایده، سفیدسفیدی بیرون نمی‌آید (به‌کنایه یعنی شیری برای گوساله و دوشیدن ندارد).

*گله* (gəla): نوک پستان (البته فقط یکی از معنای گله است)

*گون و گله* با هم نیز به کار می‌رود.
مثال:
- گا گون و گله ویرمه/ ویرومه/ ویراومه.

- لیشه‌ته گون و گله گیجه آری.

- ورگی سَوئه گوسندی گون و گله کنده.

- ...

این کلمات و بسیاری از کلمات مرتبط، قبلا در گروه واجه‌واج به همت شما خوبان بررسی شده‌است.
[۹/۲،‏ ۲۱:۳۴] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *گون* در کردی هم به کار می‌رود و در برخی از گویش‌های آن، معنای دیگری دارد که شایسته نوشتن نیست.
[۹/۲،‏ ۲۱:۳۴] #علیرضا_پناهی_عنبران: گۊاَن güan:پستان حیوانات گاو...
گوون gəvün:سنگین
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۹/۲،‏ ۲۱:۴۰] #دکتر_فرزاد_بختیاری: *جوجو* (juju) لفظی است که معمولا برای کودکان یا به‌‌واسطه آن به کار می‌رود.
و البته بار عاطفی هم دارد؛ مثلا ممکن است پدری دخترش را ناز و نوازش کند و به او بگوید: *جوجو برم* *(بهرم)!* و یا گالشی گاوش را با *جوجوگله* مورد خطاب قرار دهد.
البته *جوجو* گاه شاید از راه مجاز، معنای *شیر* هم هست.
[۹/۲،‏ ۲۱:۴۲] #بهنام_ن_ماسال: درود به همه
پدر بزرگ من دامدار بوده و هست
عمری را هم در ییلاق سپری کرده

من بارها از زبان ایشون شنیدم
که گفته
چمن ام گا گله گونه : این گاو من حامله است

حالا تفسیرش رو نمیدونم این شنیده من است🙏
[۹/۲،‏ ۲۱:۴۷] #ضیا_طرقدار: اینجا بزرگ شدن پستان گاو را گون می گویند... خب هر چیزی که بزرگ شود وزن آن هم افزایش پیدا می کند ..
[۹/۲،‏ ۲۱:۴۷] #دکتر_فرزاد_بختیاری: بله بهنام عزیز؛ چنان که دیگر بزرگواران هم لطف کردند و نوشتند، وقتی که در چنین جمله‌ای کلمه *گون* می‌نشیند، دقیقا مفهوم *حامله بودن* دارد؛ اما *گون* به‌تنهایی و بیرون از بافت کلام، یعنی پستان حیوانات.

پس باید بگوییم و بنویسم:
*گون به* (gun be): حامله بودن
[۹/۲،‏ ۲۲:۰۲] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود آقای نمینی گرامی

بله کاملا درسته فرمایش شما

گون : gun : حامله / باردار
مانند
چمه گاو گونه : گاو ما حامله است
البته تو گویش ما به حامله ،خامله گفته می‌شود
Ещё