کانال واجه واج (واژه نامه تالشی)

#صادق
Канал
Логотип телеграм канала کانال واجه واج (واژه نامه تالشی)
@vajenameh_taleshiПродвигать
423
подписчика
1,5 тыс.
фото
115
видео
154
ссылки
✅ کانال : https://t.center/vajenameh_taleshi ✅وب سایت: http://vajenameh-taleshi.blogfa.com ✅گروه: لینک گروه را از مدیر بگیرید ✅ مدیریت : @Behnam_namna_pesht
#کوهزاد:
مرا بوا دا الان  دیمازه  به نیره ؟
حتمن  وازه " مازه " را شنیده ایی

#صادق_شیرزاد_ماسال:
برا جان ا دیماژه یه نه دیمازه
دیماژه اشترا ای چی دیگه یه
دیماژه و ایمازده جه ربطی ممکنه
دبندینه بدارن؟

#مزدک_مهرپویا:
درود و شب به خیر!
با پوزش از گرامیان که سرزده وارد گفتگوی شما شده ام: در منطقه ما دیمازه به معنای تجسم توهم آمیز است! دیمازَه چیزی است که وجود خارجی ندارد و وقتی آدم توهم بزند آن چیز به چشم آدم می آید! گاهی به این شکل هم میگویند: اَی دیمه دوئَشه! آن چیزی که در حین دیمَه دوئّه(!) که واقعیت هم ندارد، بهش می‌ گویند: دیمازَه !
واژه بقعه که درتالشی بوقا یا بوغا تلفظ میشود
ریشه در زبان پارسی دارد و ازواژه بغ یا بگ گرفته شده است و در واقع معرب است!
بادرودی دوباره وشب به خیری دیگر!🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹


#حسین_زاغی_ماسال:
درود استاد مهرپویا عزیز
دیمه دوئه
ول کردن،رها کردن ،بیخیال شدن چیزی،از حالی به حال دیگر رفتن....از ذهن بیرون کردن چیزی ....
گویش ماسال

#صادق_شیرزاد_ماسال:
درود جناب مهرپویا
ممنون از توضیحات شما
دو کلمه ایمازده و دیماژه یا بقول فومنی های عزیز ایمازه و دیمازه..  در معنا هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند
ایمازه به بقعه گفته نمیشه بلکه این واژه اشاره به ماهیت فردی میکند که در جایی دفن شده است
دیماژه هم دقیقا همان چیزی است که جنابعالی فرمودین... منتها ما دیماژه را بیشتر برای حالتی بکار میبریم که درخواب برای افراد اتفاق میفته و فرد دچار آشفتگی و پریشان خوابی میشه

#کوهزاد:
دوست عزیز خود واژه نماز امروزی ابتدا

            " نماژ " بوده

دیماژه هم گفتید امروز دیمازه شده

اینها همه در سایش و اتفاقات زبانی صورت میپذیرد

اهه جانی غوربون

#صادق_شیرزاد_ماسال:
درود جناب مهندس زاغی عزیز
دیمه دوئه دچار شدن به حالتی است مثل دیوانگی و افسردگی و امثالهم
چیزی که شما فرمودین میشه
دیمه نوئه

#رمضان_نیک_نهاد:
در فومن دیمه‌دوئه داریم میگویند
جندون ئه‌ی دیمه دوئه، چنین شخصی بر اثر ترس دچار توهم و وحشت است

دیمه‌دوئه/ وحشت کردن
دیمه نوئه/ ترک کردن، روی‌برگرداندن

#حجت_دامن_کش_منطقه سیاهمزگی:
درود ، ما هم با همین مفهوم دیمه دوئه رو به کار میبریم ،مثلا میگیم فلانی توره کار کر ، ایی دیمه دوئَشه ، ایی دس دوئشه و ...
🙏
#عارف_محمدقلی_پور_ماسال
فعل "ماده کرده: máda karde : تحمل کردن (اخلاق/رفتار بد) کسی/کظم غیظ کردن" رو تو کانال پیدا نکردم.

#مریم_محسنی_ماسال:
تالشی ماسال
ماده داشتهmāda dāšte: گذشت داشتن، متحمل بودن ،حوصله به خرج دادن، صبور بودن، زود جوش نیاوردن، سازش داشتن، مته به خشخاش نگذاشتن
اشته همساده را بی ماده بداری
əštə hamsāda rā bi māda bədāri
در برابر همسایه باید گذشت داشته باشی/ حوصله به خرج بدی
مریم محسنی

#دکتر_فرزاد_بختیاری:
درود بهنام جان

بنده "ماده خرج دوئه" (māda xarj due) مسه.
مثال:
فلانی خیلی هیچه گف ژنده و من ماده خرج دوئه: فلانی خیلی بد و رد گفت و من تحمل کردم.

#حجت_دامن کش_منطقه سیاهمزگی:
سلام بله
ماده کرده măda karde/ ماده کردن măda karden
مثلا از شخص دیگری عصبانی شدی ولی خشمت رو فرو بردی و بعد میگی "خیلی اَییرا ماده کردمه " ، یعنی خیلی تحملش کردم ، خیلی براش حوصله کردم

به این شکل هم میگیم ، "امه چ ماده ای دارم ک فلانی/ فلان چینه وایم" ، یعنی ما چه صبر و تحملی و کنترل خشمی داریم که فلان شخص یا موضوع رو تحمل میکنیم
🙏

#زلیخا_صبا_ماسال:
ماده کرده نیست ماده داشته
تحمل در مقابل تلخ زبانی و ناملایمات را ماده داشته می گویند
در مقابل گاهی شنیدیم می گویند بعضی ویئر ماده گینه لوا (لوئه) کرن حرف نامناسب که سبب رنجش کسی شود را ماده گینه لوا گویند
صبا

حالا با اجازه فعالین ومدیران گروه ماده جوش اومه را چه معنی می کنند
ماچه و ماچه خر ( Mača/Maĉaxar)
چیست

#فرنگیس_قلیزاده_ماسال:
باسلام خدمت خانم صبای گرامی
وهمه فرهیختگان گروه
ماده جوش(mâda juš) حالت تهوع
ماچه(mâča)=ماده
ماچه خر(mâča xar)= الاغ ماده

#حسین_زاغی_ماسال:

درود
چرا اشته ماده گینه؟
چرا بهت بر خورد؟
چرا تو بخاطر حرف من ناراحت شدی؟
چرا به خودت گرفتی؟

چمه ماده جوش اومه
حال تهوع به من دست داد
بنظر می رسد،در هر حالت (ماده) همان معده یا مزاج معنی می دهد.
حرفی که با مزاجش سازگار نیست،حرفی که حالش را دگرگون می کنه

#صادق_شیرزاد_ماسال :
بله
ماده هه معده داشته و صبرکرده یه
طرف خیلی ماده داره
یعنی او خیلی صبور است و تحمل دارد

برای حالت گذشته:
اگه بخواهیم بگیم فلانی خیلی تحمل بخرج داد تا این موضوع را حل کرد
میگیم.. یارو خیلی ماده خرج دوئه دا....
ماده داشتشه
Calak:
در بین واژه‌هایی که برای دویدن/فرار کردن در تالشی رایج است ندیدم فعلی داشته باشیم که با رمیدن فارسی هم‌ریشه باشد. آیا واژه‌ای هم‌ریشه با رمیدن در تالشی داریم؟ در هورامی řamāy و در زازاکی řamāyana و در کردی شمالی هم řavīn به معنی فرار کردن داریم.

#عارف_محمد_قلی پور:
بله، رَمه و پیشوندهای گوناگونش
صورت واداریش هم باید به صورت "راونده" باشه با توجه به ویژگی‌های زبان تالشی

#صادق_شیرزاد_ماسال:
درود
ما در گویش ماسالی به رمیدن میگیم درمه Darame یعنی از جای فرار کردن
مثلا رمه نزونوم چه وینده که درمه
گله گوسفندان نمیدانم چه چیزی را دیدن که رم کردند یا رمیدند

Dr. Latif Pendarian:
در تالشی گویش آستارا برای رمیدن کلمه ( رام ) بکار میرود.
رامیه دا ، رام کارده دا =  می رمد
رام بکارده = رمید‌، رم کرد

سارا روحانی:
درود

ویریته  : virite  :  دویدن/فرار کردن
مانند :
چمه همساده کله زیرَ شَو ایله زوئه نَه ویریتَه
یعنی
دختر همسایه ما دیشب با یک پسره فرار کرد  ( در اینجا ویریته ) به معنی فرار کردن می باشد

ویریتیم  نشاستیم آرسته
یعنی
دویدم نتونستم برسم . اینجا ویریته به معنی ( دویدن ) است

درمسته  : daraməste :  فرار کردن از چیزی یا کسی از ترس

#سارا_روحانی

Dr. Latif Pendarian:
برای دویدن، پریدن و رمیدن افعال تالشی کامل وجود دارد.
ویته= دویدن
بیویج= فرارکن، بدو
واشته، داواشته= پریدن، جهیدن
بواز، بواشت، داواشت= بپر
واشته دا = می پرد، می جهد
واشتان کال = ملخ
Calak:
درود.  لنترانی Ləntərāni عربی است و در فارسی هم هست: لن ترانی.
در زبان کردی هم شنیده‌ام: بە جوابی لەنتەرانی، چی بکەم جەرگم بڕاوە

#فرنگیس_قلیزاده_ماسال:
درود بربانوی بزرگ ادب
۱-لوشمه:lušma=ناز وکرشمه،
برای کسی که موقع راه رفتن
خودرا تکان تکان می دهد وبا
نازوادا راه می رود

۲-لومه:luma:دم بریده،دم کوتاه

۳-لونتوز:luntuz=باپیچ وتاو
دویدن،آرام نداشتن،سرپیچی
کردن،بهانه جویی کردن
کومبله آلکه:kubəle âlake=
با لونتوز مترادف است
۴-لنترانی:ləntərâni=درپشت سر
گاهی در روبرو کسی را به تمسخر
گرفتن وگاهی پشت سر کسی
حرف زدن
،۵-لندر لبا:ləndêrə Lana= شلخته،
بی توجهی به سرووضع ولباس
وزندگی
گویش ماسال

#زلیخا_صبا_ماسال:
1-لوشمه:Lüšma:  کرشمه و خود را تکان دادن  بانا ز واد ا

2-لومه :Lüma:  دم بریده وابتر

3-  لونتوز  که همان کونبله الکه است  بیشتر در تالشی  است  یعنی رمیدن با لگد پراکنی  و جفتک پراکنی وامتناع  

4-لنترانی :Ləntərāni: در پشت سر کسی را به تمسخر گرفتن

5:لندر لبا : Ləndərəlaba:  شلخته وبی توجه به سرو وضع وظاهر
زلیخا صبا گویش تالش ماسال

سارا روحانی:
درود بانو صبا گرامی

لومه : luma  :  دم بریده : دم کوتاه
و
لومه جَه  : luma ja  : یعنی کوتاه
مانند :
اشته تالشه شَوي  لومه جَه آبه
یعنی:
پیراهن تالشی ات کوتاه شد
و
یا به کسی که میخوان ناسزا و
فحش بدهند واژه ( لومه ) بکار میبرند
مانند:
لومه کلَه کییا شَه ؟
luma kəla kiyä  ša
دختر ........  کجا رفته  ؟

#سارا_روحانی_تالشی_پره_سر
.

#صادق_شیرزاد_ماسال:
لن ترانی یک واژه عربی است و به معنی هرگز نخواهی دید هست و در قرآن هم بعنوان جواب خدا در مورد چله نشینی حضرت موسی  ع آورده شده
حال این کلمه چگونه در زبان تالشی بعنوان غیبت کردن یا پشت سر کسی حرف زدن بکار رفته جای تامل است


#میلاد_بردبار_اسالم:
درود بر شما

کلمه "لومَ" Luma در تالشی اسالمی و لنکرانی نیز به معنای "بی دم" یا "دم بریده" هست و حتی ییلاقی در اسالم به نام "لومَوِشت" Lumavešt وجود داره که اولین ییلاق (مرتع) بعد از مسیر جنگلی قدیمی مالرو هستش که بالای کوه قرار گرفته و از سه طرف با جنگل احاطه شده و فکر میکنم از معنای مجازی همین کلمه گرفته شده باشه.

برای کلمه Luntuz هم کلمه ای مشابه در تالشی اسالم به نام "لومبوز" Ľümbuz داریم که به صورت ترکیبی با "لوت" Ľüť به کار میره و میشه Ľüťəľümbuz به معناهایی از قبیل "لخت و پتی" و "نیمه عریان" و "با پوشش خیلی کم" که البته این کلمه بیشتر در گفتار عامیانه به کار میره و زیاد رسمی نیست.

برای کلمه Ləndərəlaba هم کلمه ای تقریبا مشابه در تالشی لنکران به شکل "سَلَندَر" salandar با معانی "شلخته" و "بی مبالات" و "بی بند و بار" هست که در زبان انگلیسی هم کلمه مشابهی به صورت slattern به معانی "شلخته" و "فاحشه وار" وجود داره.

#علیرضا_پناهی_عنبران:
لۊمَه lüma:دم بریده
لۊمَه جَه lüma ja:کوتاه شده
لۊمَه مرد lüma merd:اشاره به مرد کوتاه قد
#صادق_شیرزاد_ماسال
سلام
تنگ    همان  طوق است
طوق یعنی بند،  چنبر  قید، قلاده، گردن بند و....
گستردگی تخصصی زبان تالشی گاهی سبب میشود تا معادل مناسبی و همنامی را در فارسی یا عربی برایش پیدا نکنیم
لذا اسبه تنگ یا اسبَ تنگ همان طوق و چنبره ای است که در دو مورد بکار گرفته میشود اول برای به بند کشیدن پالان یا هر وسیله ای که بر پشت اسب می نهیم و دوم برای مهار کردن و چنبره کردن بارهایی که بر پالان گذاشته ایم
اولی تنگ است و دومی سرتنگ

کلمه تنگ کاربرد های دیگری هم دارد که دوستان اشاره کرده اند
مثل باریک
و تسک یعنی خیلی باریک و تنگ
مثلا ام گالیش چمه پا را تسکه
ضیا طرقدار:
درود بر همه دوستان

این دو واژه در گویش تالشی منطقه شما :

۱- آمدن لباس به تن، آمدن و برانداز بودن لباس به تن :
مانند جمله های:

* این لباس به من آمد همین را می خرم .

* این لباس به من می آید.


۲- آب رفتن و کوچک شدن لباس، لباس را می شویند و بعد از خشک شدن اندازه لباس آب رفته و کوچک شده است:
مانند این جمله ها:

* این لباس آب رفت .

* این لباس آب می رود .

با سپاس بیکران

#زلیخا_صبا_ماسال:
درود
1-ام خلا منه آ
این لباس به من آید
یا ام خلا منه درا همی خرم

2-ام خلا شور شه
این لباس اب رفت
ام خلا شور شو
این لباس اب می رود
صبا

سارا روحانی:
درود

ام شَوی بَمنَه بومیَه
یعنی:
این پیراهن به من میاد
یا :
ام شَوي دَرَرا بَمن ؟
یعنی:
این پیراهن به من میاد ؟

ام شوی آو شَه
یعنی: این پیراهن آب رفت
ام شوی شوشتمه آو دَشَه
یعنی:
این پیراهن را شستم آب رفت

سارا روحانی تالشی پره سر

#میلاد_بردبار_اسالم:
درود
برای کلمه "پیراهن"
در تالشی اسالم هم میگن "شَوی" šavi
در تالشی لنکران هم میگن "شَی" šay
در انگلیسی هم کلمه تقریبا مشابه shirt رو میگن

#صادق_شیرزاد_ماسال:
درود
کاملا درسته 🌹
ضمنا برای بیان تفصیلی اش میگیم
ام خلا شون فقط وای مرا دشته
ęmxalā šon faghat vāy męrā dešta
یا
امی شون هنته مرا دشتا
ęmy šon hęnta męrā deštā
#صادق_شیرزاد_ماسال:
سلام و عرض ارادت
اتفاقا بنده تصورم از این کلمه برعکس شماست
لو + پس
یعنی پایین تنه
لوپس در واقع همان کمر به پایین تا زانو هست
لوپس به جیر یعنی به غیر از باسن و اطرافش

پوست میشه لوئه
داری لوئه آدوئه
پوست درخت کنده شده

#عارف_محمد_قلی پور:
سلام به همگی
تفاوت بین لو و پوست رو بد نیست اساتید بیشتر در موردش نظر بدن
من فک نکنم لو یه واژه‌ی عام و مترادف با هر پوستی باشه
شاید لایه‌‌ی نازکی از پوست باشه
چون مثلا هیچ‌وقت برای کندن پوست حیوانات از واژه‌ی لو ندیدم استفاده کنن، مثلا نمی‌گن کرگی لو آکرده، یا گوسندی لو آکرده

مورغونه لو، سیره لو، ووزه لو و ...
در این موارد شنیدم استفاده ازش رو

گیلان سبز:
لو به معنای لخت بودن و لوت به تالشی

#صادق_شیرزاد_ماسال:
درود
بله
پوست سطحی رو لوئه یا لو میگیم

#زلیخا_صبا_ماسال:
درود حتما اینگونه است چون در بالا هم نوشتم بعضی تا زانورا لوپس می گویند
منهم نگفتم برای حیوانات کندن مو وکرک وپرشان و پو ست کردشان را لو بکار می برند ولی شنیدم که می گویند چه جانی چرکی لولوکش کرد ه واما در مورد لوپس اگر پائین تنه باشد وبالاتنه نباشد شاید من در بکار گیری کسانی که می گفتند چه لو پس به جیری بشوره مرا به اشتباه انداخته بهر حال باید باز پرس جو کرد نظر جمع قابل احترام وقبول است سپاس

#کاظم_دلیری_ماسال:
لَو بَه جیر
خیلی شنیدم که مثلا طرف میگه
چمه لَو بَه جیری شوششتمه
لَو کجاست؟

#عارف_محمد_قلی پور:
لَوَه که در تالشی مرکزی و شمالی معادل شکم هستش
شاید قسمت خاصی از شکم باشه که معنای عام گرفته

Amin:
به لایه اولیه پوست شکم انسان لَوَ میگن، این بحث ندارع ک

#عارف_محمد_قلی پور:
درود بر شما
ممنون بابت معرفی لولوکه
من لوکه کرده هم شنیدم، برای جدا کردن پوست سبز گردو این فعل رو استفاده می‌کنیم

#کاظم_دلیری_ماسال:
لوپس برای پشت برای پشت اشاره شده پَس یعنی پشت پس نمیتونه تا زانو باشه زانو پیشه

لَوَه ،ولی مامیگیم لَوَور میگن فلانی نیمه لور به یعنی سیرنشد
#میلاد_بردبار_اسالم:
ولی برای کلمه "نماز" اصل این کلمه به نظر میاد که از زبان تالشی اومده.

در گویش شمالی منطقه لنکران 2 کلمه ی "نْمُژ" nımoj و "نُمُژ" nomoj به کار برده میشن که به اعتقاد استاد علی ناصر (شاعر بزرگ تالش شمالی) این 2 کلمه از کلمه تالشی "هو وُژ" huvoj گرفته شدن.

"هو" hu یکی از اسامی خدا (مانند اهورامزدا) که همون کلمه "خدا" رو یه جایی در ترکی استانبولی "هودا" هم شنیدم که ممکنه ه به خ تبدیل شده باشه
"وُژ" voj از "سخن گفتن" میاد مثلا به "گوینده" میگن "اَوُژ" که در تالشی مرکزی میگیم "اَواج"

"هو وُژ" به صورت ترکیب اسمی به معنی "سخن گفتن با خدا" و به صورت ترکیب صفتی به معنی "سخن و گفته ی خدا" (نماز)

Calak:
در مورد ریشه‌ی نماز که در کردی نمێژ یا نوێژ تا آن‌جا که مطالعه کرده‌ام نَم- به معنی خم شدن است و در کردی جنوبی هم مصدر نەمیان /namyān/ دقیقاً به معنی خم شدن است.

#عارف_محمد_قلی پور:
این کلمه به احتمال خیلی زیاد از فعل «نَمِه» به معنی خمیده شدن، دولا شدن و ... میاد

#علیرضا_پناهی_عنبران:
درود
اَینَمِه (اَنَمِه) ayname (aname):خم شدن
در اینجا بنظر پیشوند اَ گرفته از بالا به پایین خم شدن
نٚموژ nəmuž:نماز
از ریشه نم بمعنی خم شدن

در گویش کرینگان
نَموژ namuž


#صادق_شیرزاد_ماسال :
درود
عالی و جالب
ما یک اصطلاح دیگری هم راجع به،، ژیه،، داریم
که معمولا به زمین فرسایش یافته و پوشیده از سنگریزه اطلاق میشود
مثلا،، سنگه ژیه،،
وحتی بعضی از محلات بهمین اسم خوانده میشوند مثل،، ژیه کو،،
در ضمن نوعی دیگری از همین فرسایش پوسته اولیه زمین،،، ریجال،،، نیز گفته میشود
[۱۱/۴،‏ ۱۹:۴۷] #منصور_بلوری_گشت: پِسمیه:pesamiya:ترسیده

پَس پتیل:paspetil: ترساندن با کوبیدن پا برزمین
پَسنه:pasna:قطعه چوب آتشین

پِسییه:pesiya:پاره شده است

پسمنده:pasmanda: باقی مانده

بلوری ازگشت
[۱۱/۴،‏ ۲۰:۲۴] #محمد_عزیزی: پِسمیه:؛ شاید نا امید باشد
ترسیده :؛ میشه پترسه
در غزل دکتر بختیاری ارجمند
مصره ای
پِترساونه سغه داره چمه دیل
[۱۱/۵،‏ ۱۴:۴۴] #منصور_بلوری_گشت: پسمیه: ترس ناگهانی حاصل از دیدن
یک صحنه ی ترسناک

وختی هشراتی ویندشه پسمیه
[۱۱/۵،‏ ۱۵:۳۹] #صادق_شیرزاد_ماسال: سلام
پسمیه pesamiye میشه رم کردن
که ما به آن جیتیل gitil هم میگیم
[۱۱/۵،‏ ۱۸:۰۳] #وحید_علیپور_شفت: درود
بيشتر معنى منصرف شدن ميده يا معنى بُريدن(از كار يا حسى)

#مریم_محسنی_ماسال :
سلام و درود بزرگواران
پسمییه pesamiye/ پسمیسته pesamiste : دلسرد شدن، منصرف شدن، سرد شدن، ترسیدن
پسماوندهpesamāvənde: دلسرد کردن، منصرف کردن، ترساندن، سرد کردن

#سارا_روحانی_رضوانشهر:
#سارا_روحانی_پره_سر

ترسسته : tarsəste : ترسیدن
ترسانسته : tarsānəste :
کسی را ترسانیدن
ترسستیم : tarsəstim : ترسیدم
مترس : matars : نترس
بترس : bətars : بترس
نیمه ترسس : nima tarsəs : نمی‌ترسم
[۹/۱۸،‏ ۲۰:۲۰] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: دوستان سلام (اِلخی) در تالشی شنیدم به معنای زیاد داشتن اسب است...
مثلا فلانی اِلخی دارِه...

اگه اطلاعات کاملی دوستان دارند اعلام کنن چون منم اولین بار بود شنیدم چنین کلمه ای...
[۹/۱۸،‏ ۲۰:۳۰] #مریم_محسنی_ماسال: سلام
الخی elxi : گله اسب
کبلا ممی الخی کرا شو گیریه
اسبه رمه asba rama : گله اسب
اسبه رمه یی شمه قرقی دری
اسبه کافله asba kāfla : دسته ای اسب
اسبه کافله چیکی شنه؟
[۹/۱۸،‏ ۲۱:۱۱] #حسین_زاغی_ماسال: درود
دقیقا
*الخی* : تعداد زیاد اسب،گله اسب
اسب های که بر روی مزارع ول بودند،با شروع کار کشاورزی و نشاء،کم کم به سمت ییلاقات راننده می شدند،از هر محل و منطقه آی بسمت ییلاق هدایت می شدند......
گاهی اواخر مرداد ماه بعد از برداشت برنج ،این الخی یا گله اسب به تعداد زیادی از ییلاق برای چرا وارد مزارع می شدند...
و جالب اینکه ،هر کسی اسب خود را از بین گله پیدا می کرد...

[۹/۱۸،‏ ۲۳:۴۶] #صادق_شیرزاد_ماسال: سلام.. الخی در فارسی به معنای مرد بیهوده گوی است
در مازندران به گله اسب میگن
ما هم در تالشی به گله اسب میگیم
اما اینکه این کلمه تالشی باشد یا خیر دقیق نمیشه گفت
[۹/۱۸،‏ ۲۳:۵۹] #منصور_بلوری_گشت: بادرود
یلخی داریم
yelxi

اصل کلمه ترکی است که به گله اسب ورمه می گویندوبه کسی بدون مربی
بزرگ شده باشدیا
سرخود وبدون اجازه کاری کردن
اما
الخی را نشینده ام!
باتشکر

[۹/۱۹،‏ ۰:۱۶] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: *اَسبه کافله asba kāfla/اَسبه رَمه asba rama/اَسبه چک asba çak* :گله ی اسب ، گروهی از اسب ها
[۹/۱۹،‏ ۰:۳۵] #میرنادر_صادقی_عنبران: درودفرهیخته گرامی🌹درتالشی عنبرانی به داشتن گله بزرگی ازهرنوع حیوانات، نوفی noufiمیگویندوالخی متشکل ازریشه ال عنبرانی یاایل فارسی وپسوندخی درحالت کلی همردیف تویفه عنبرانی یاطایفه فارسی به معنای خیل عظیمی ازجماعت شامل طایفه واقوام استعمال میگردد.
[۹/۱۸،‏ ۰:۴۳] #صادق_شیرزاد_ماسال:
درود
واژه سنده را به چه جهت پاره کردن معنی کردین؟
ما سنده یا سندیه را بعنوان زخمی کردن، داغون کردن، له کردن و فرسوده کردن بکار میبریم
مثلا
مالون باغی سندیه
گاوها باغ را نابود کردن، فرسوده کردن
مالون اشتن جا سندیه
گاوها جایشان را خیلی خراب کرده اند
هنته چه گوشی دیله ژندشه که ای سندیشه
چنان بگوشش ضربه زد که داغونش کرد

فت فینه یعنی گم و گور شده،
ناپیدا
بریز بشن یا بریس بشن
ریسیستن یا ریسه کردن یعنی بطور پیوسته ادامه دادن، درپیش گرفتن راه
[۹/۱۷،‏ ۱۶:۰۷] #سعید_بشری_ماسال: تَقَل: tağal
بالا و لبه چیزی
غزونی تا تقل آش دریه.
[۹/۱۷،‏ ۱۸:۱۲] #منصور_بلوری_گشت: با درود

سوته:suta:سوختن

سیه:siye: سوخت

آسوته:Asute: کز دادن

آسون:Asun: کز بده-درضمن نام درخت انجیری/آهن(fe)

آسیه:Asiya:خسته شد

ویسیه:visiya: خاکسترشد

دسیه:dasiya: قر شد

پسیه:pesiya:پاره شدن

ویسنده:visənde: جاری شدن

بلوری از گشت
[۹/۱۸،‏ ۰:۱۹] #صادق_شیرزاد_ماسال: گویش ـ ماسالی ـ تالشی
واژه سیه
سیه: siye/ سوختن
سیه: siya/سوخت
سیسته: sista/سوخته است
سیسته: siste/ سوختن
سی: siy/ می سوزد هم معنی وشه
سوته: sute / سوزاندن
آسوته: Āsute/کز دادن، سوختن پشم و موی کله پاچه و یا بدن ماکیان
آسون: Āsun/ آهن، امربه سوختن بسوزان،
آسون دار: Asundār نام درخت انجیری
آ سی: A siy/ آنجا میسوزد
آسی: Asiy/خسته میشود
آسیه: Asiya/ نام زنانه، خسته شده است
دسیه: Dasiya/ ازبین رفته است، مندرس شده است
چه تون دسیه / ته آن سوراخ و مندرس شده است
ویسیه: Visiya /خاکستر شده است، پایین رفته است
چه تون ویسیه، ته آن پایین رفته است
پسیه: pesiya/پاره شده تکه شده است.
آسی ویسی به: asiyvisiy baنابود شده
آسیاونده:asiyavęnde,/ خسته کردن
دسیاونده، dasiyavnde/خراب کردن سوراخ کردن
ویسیاونده:visiyavnde/ سرازیر کردن، خراب کردن
در ضمن این واژه در ضمایر و افعال مختلف نیز مانند سایر واژه های تالشی قابل صرف کردن است
ماسال #صادق شیرزاد
[۹/۱۸،‏ ۲:۰۲] #علی_حیدری_عنبران: درود
سۊتِه/Süte:سوختن.
سۊتوۊنِه/Sütvüne:سوزاندن.
سۊتَه بٚیِه/Süta bəye:سوخته شدن.
اَسۊت/Asüt:سوزاننده،کسی که میسوزاند.
سۊتَنین/Sütanin:آنچه قابل سوختن است.
سۊتٚمۊن/Sütəmün:سوزناک.
پِسۊتِه/Pesüte:از زیر سوختن.
پِسۊتوۊنِه/Pesütvüne:از زیر سوزاندن.
اَسۊتِه/Asüte:از رو سوختن.
اَسۊتوۊنِه/Asütvüne:از بالا سوزاندن
دَسۊتِه/Dasüte:از بیرون به مرکز سوختن.
دَسۊتوۊنِه/Dasütvüne:از بیرون به مرکز سوزاندن.
اوسۊتِه/Usüte:از مرکز به جانبین سوختن.
اوسۊتوۊنِه/Usütvüne:از مرکز به جانبین سوزاندن.
سَسۊتِه/Sasüte:از سر سوختن.
سَسۊتوۊنِه/Sasütvüne:از سر سوزاندن.
بٚسۊت/bəsüt:بسوز
مَسۊت/Masüt:نسوز
بٚسۊتوۊن/Bəsütvün:بسوزان
مَسۊتوۊن/Masütvün:نسوزان.
سۊتیم/Sütim:سوختم.
سۊتمه/Sütme:سوزاندم
سۊتینَبیم/Sütinabim:داشتم میسوختم.
سۊتوۊنبیم/Sütvünabim:داشتم میسوزاندم
سۊتَمه/sütame:سوخته ام
سۊتوۊنَمِه/Sütvüname:سوزانده ام.
سۊتَمبٚه/Sütambə:سوخته بوده ام.
سۊتوۊنَم بٚه/Sütvünambə:سوزانده بوده ام.
سۊتم بو/Sütam bu:سوخته باشم.
سۊتوۊنم بو/Sütvünam bu:سوزانده باشم.
بسۊتِم/Basütem:خواهم سوخت.
بَسۊتوۊنِم/Basütvünem:خواهم سوزاند.
واژه :
سٚندِه/سٚندٚنه/سٚندوۊنیه:گسستن،پاره کردن،از کار انداختن.
[۹/۱۸،‏ ۲:۰۶] #جانبرا_علیپور: سلام ودرود در کنار اینها نامواژه ای به نام سوتوم هم داریم
سوتومه راهون کا ده سس نه پرا
نخواسته یاری کا وفا نه برا
[۹/۱۸،‏ ۶:۳۶] #دکتر_شهابی_عنبران: درودفراوان برعزیزتالشان جناب حیدری بزرگوار
مادرم نجوا می کرد《سووتمون کسی نی》سوال کردم دیدم باخدای خودش رازونیازمی کند که جزتوکسی روندارم

[۹/۱۸،‏ ۱۰:۰۵] #دکتر_فرزاد_بختیاری: درود بر شما بزرگوار
سوالی دارم:
آیا شکل نوشتاری عبارت "سووتمون"، می‌تواند به این صورت باشد؟ 👇👇👇

سوو ته‌مون: سوو + ته + مون
[۹/۱۸،‏ ۱۲:۲۲] #علی_حیدری_عنبران: درود جناب دکتر بختیاری بزرگوار
سووٚ تٚه مون:به غیر از شما.
سووٚ :سوا از شما،به غیر از شما.

[۹/۱۸،‏ ۸:۳۶] #سارا_روحانی_رضوانشهر: زبان تالشی پره سر
سارا روحانی

سوته : sute : سوختن
سوت : sut : سوخت
سیستَه : sista : سوخته است
سیسته : siste : سوختن
سوتوشونَه : sutušuna : سوزاندند
بوسوجون : busujun: بسوز
سوتَه : suta : سوخت
سوتره : sutəra: سوزاندی
آسوته : āsute : سوزاندن پشم
موی کله پاچه و یا پرندگان
آسون : āsun : آهن
پسوته : pəsute : از زیر سوختن
سوتیم : sutim : سوختم
سوتمَه : sutəma : سوزاندم
کارا بسوتیم : kārā basutim
دارم می‌سوزم
سوتَه دیل : suta del : دل سوخته
پسیستَه : pəsista : پاره شده است
پسستشون : pəsəstəšun :
پاره کردند
سوتیشَه : sutiša : سوختی
آفتاوی اشته دیم سوتَه :
āftāvi eštə dim suta
آفتاب صورت تو را سوزاند
سوتَه بیم: suta bim : داشتم می سوختم
🙏
[۹/۱۸،‏ ۱۳:۵۶] #محمد_باقر_شیرزاد_ماسال: درود
سیه سیه Sia Sia : صدای؛ نامفهوم ، نارسا، که از حادثه ای خبر بدهد

رفق مرا بوا، ته فلانی ماجرا زونی؟
نه هده ، سیه سیه ای گوشم اومه

سوته اسم ییلاقی در پایین دست خندیله پشت ماسال است

همچنین ییلاقی بنام سوته کش Sotakash یا تپه ای که طرف جنوبی آن ریگزار و بقیه سرسبز و جنگلی هست بنام سوتمه ژی(ژییه) Sotmagi

#صادق_شیرزاد_ماسال :
سلام
اون باید صیحه باشد
بمعنای زجه و ناله
[۹/۱۵،‏ ۲۳:۱۱] #صادق_شیرزاد_ماسال: سلام و شب بخیر جناب خدایی عزیز
واژه های مد نظر شما« ونه شون» یا بنفشه و«ماهبوب محبوبه»
«خوزه زمسونی»
«تغ» و «ویو» هست که بنده با اجازه دوستان، استعمال آنهادر ماسال را باستحضار میرسانم

«ونه شون» : vęnęšun که شما بنفشه میگویید ما «میشین»/mišin میگوییم که معمولا به سه رنگ "کئو": kaü کبود سر: cęrسرخ یا قرمز و" میشینی "یا بنفش هستند
«ماهبوب» همون گل محبوبه است که در ماسال هم به همین نام خوانده میشود
خوزه هم همان خربزه: xarbęzaهست که« و» بجای «ب» نشسته است و زمسونی اگر بجای" هیندونه" یا" خیندونه" یا هندوانه بکار گرفته میشود، ما چنین کاربردی نداریم یا من نشنیده ام
واژه «تغ» ما درماسال با لحن "تغ": Tęgو به معنای جوانه استفاده میکنیم که معمولا هر دانه ای از گیاهان برای رویش ورستن یک تیغه سفید رنگی بیرون میدهند که ما به آن تغ میگوییم و شاید تشبیه آن به وِیوvayou بخاطر تازگی و نماد رستن و رویش باشد
و ماهم به عروس ویو میگوییم
#صادق شیرزاد
[۹/۱۵،‏ ۲۳:۱۳] #صادق_شیرزاد_ماسال: گشه معمولا به تازه عروس گفته میشود
[۹/۱۵،‏ ۲۳:۳۲] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: درود برهمه بزرگواران گروه
زبان تالشی گویش ماسال
میشین:=mišin=بنفشه
خربزَ:xarbəza=خربزه
هیندونه/خندونه:hinduna/xənduna=هندوانه
سیفه نییال :sifa niyal =
نهال سیب
گشه :geša=عروس
وئو:veu=عروس
فرنگیس قلیزاده
[۹/۱۵،‏ ۲۳:۵۰] #علیرضا_پناهی_عنبران: ریشه riša:ریشه
رَغ raq:رگ،ریشه درخت
تَغ taq:ریشه گیاه
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۹/۱۵،‏ ۲۳:۵۱] #منصور_بلوری_گشت: با درود

تغه: təqa: جوانه حبوبات

تغ:təq:نوعی گیاه هرزوخود رو

ویو:veyvə: عروس

خسرک: xərək:مادرشوهر

خیور:xəyvar: برادرشوهر

خسروه: xasura: پدرشوهر

میشین:mišin: بنفشه

به دورنگ, سفید وبنفش

گشه:geša: عروس

هیندونه: hinduna: هندوانه


خرمزه:xarməza: خربزه

چتم:čətəm: نوعی خربزه پوست نازک اندازه خربزه مشهدی

ایره:era: خواهر شوهر

ماشل: mâšəl: خاله

مرخا/مانا هم می گوییم

دد:dede: مادر

ددdada: پدر

خا:xâ: خواهر

برا:bəra: برادر/برور: bərvar:برادر

بلوری از گشت
[۹/۱۶،‏ ۰:۰۴] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود
تالشی پره سر

میشین : mišin : بنفشه
خربیزَه : xarbiza : خربزه
خندینَه : xəndina : هندوانه
سیفَه نِیال : sifa niyāl : نهال سیب

سارا روحانی
[۹/۱۶،‏ ۰:۰۷] #بهنام_ن_ماسال: درود
برای رنگ بنفش هم
واژه ی
میشینی mišini کاربرد داره
[۹/۱۶،‏ ۰:۱۲] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

بله
میشینی رنگ یعنی رنگ بنفش

خَنم رنگی یعنی رنگ صورتی

کئوَ رنگ یعنی رنگ سبز
[۹/۱۶،‏ ۰:۱۴] #منصور_بلوری_گشت: با درود
ک اُ: kao: آبی.

ک اُ اَ میشن نره را

خاسه یارم یا برا
🫐🫐
[۹/۱۶،‏ ۰:۱۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: هاوز hâvz:سبز
کاوۊ kâvü:آبی،کبود
خانم رَنگی xanəm rangi:بنفش
چٚوری,چِهرِه čıvri,çehre:صورتی
......
عنبران
[۹/۱۶،‏ ۰:۱۶] #علیرضا_پناهی_عنبران: شیو šiv:جوانه زدن درخت
تنگ təng:جوانه زدن هسته زردآلو
[۹/۱۶،‏ ۰:۲۱] #منصور_بلوری_گشت: بادرود

چوله: Čula: سفید وسیاه

چوله ورزا: گاو نر به سیاه,سفید

رش:raš: قهوه ای

سر :sər : سرخ- قرمز

زره:zare: ابلق
با
تشکر
[۹/۱۶،‏ ۰:۲۳] #علیرضا_پناهی_عنبران: رَش raš:قهوه ای کم رنگ
چال čâl:طوسی
سه sə:قرمز
آله âla:ابلق،دو رنگ
دارغل dârqəl:رنگ عنابی تند
گوللی gülli:زرشکی
......

[۹/۱۶،‏ ۱۰:۲۹] #رسول_علیزاده_گسکره: سلام ودرود ،دسمریزاد.
بر اساس شنیده ها رش در منطقه ما دوشکل دارد، سیارش یعنی بین قهوه ای و سیا
زرده رش یعنی قهوه ای متمایل به زرد
[۹/۱۶،‏ ۱۰:۳۶] #رسول_علیزاده_گسکره: درود بر استاد م. سپید
در اطراف ما به گونه های مختلف داریم از قبیل سیا چوله، رشه چوله ، زرده چوله و..

[۹/۱۶،‏ ۰:۲۳] #سارا_روحانی_رضوانشهر: با درود

تالشی پره سر

ویو : vayu : عروس
خسرگ : xəsərg : مادر شوهر
خیور : xəyvar : برادر شوهر
خسورَه : xasura : پدر شوهر
ایرَه : ira : خواهر شوهر

مانی : māni : خاله
دَدَه : dada : پدر
پوپو : pupu : عمه
خالا : xālā : خواهر
برا : bərā : برادر

سارا روحانی
[۹/۱۶،‏ ۰:۲۴] #پیمان_خدایی_عنبران: نارنجی نونج
[۹/۱۴،‏ ۲۲:۳۱] #منصور_بلوری_گشت: با درود

لکه/لک: lak: نقطه ای برجسته برپیراهن


کیله/لکه:laka: واحدشمارش زمین شالیزار

قسمتی ازیک کل

لچک: lačak: روسری سه گوش زنانه

کلک: kəlk: مرغ کرج

لک لا: ləkla: رخت خواب

لوک:luk: گلو

لوکوسره: lukasəra: گلو ونای

قندلاکه: qandalâka: ظرف چوبی برای خردکردن کله قند

بلوری از گشت
[۹/۱۴،‏ ۲۳:۰۵] #رسول_علیزاده_گسکره: درود جناب آقای بلوری گرامی ممنون که ندای من پاسخ دادین.
توضیح اینکه از نظر این حقیر" لک لا" مرکب از دو واژه است۱ . لک = زیر انداز ، آنچیزی که در قسمت زیرین و تحتانی پهن میشود، که به نوعی امروزه به آن تشک می گویند.۲. لا= لحاف و روانداز
[۹/۱۴،‏ ۲۳:۴۴] #علی_حیدری_عنبران: درود
واژه:لک
مصدر:لَکهِ
لَکِه/Lake:ریختن و پخش شدن مایعات در زمان لغزش و آشفتگی.
پِلَکِه/Pelake:سر ریز شدن مایعات.
اَلَکه/Alake:پایین رفتن مایعات.
توضیح:بهترین مثال برای دو نمونه فوق جزر و مد دریا است.
بنظر بنده خود واژه لَکِه /LaKe در زیر مجموعه مصدر مادر چٚلیسکییه/Čəliskiye باشد.
چٚلیسکییه/Čəliskiye:پاشیده شدن مواد مایع،که مانند بیشتر مصادر در گویش عنبرانی پیشوندهایی دارد که نشان از جهت پاشیدن را دارد مانند،
پِچٚلیسکییه:پاشیده شدن مایع از پایین بطرف بالا.
اَچٚلیسکییه:پاشیده شدن مایع از بالا بطرف پایین.
دَچلیسکییه:پاشیده شدن مایع از طرفین به سمت داخل.
اوچٚلیسکییه:پاشیده شدن مایع از داخل به سمت جانبین.

اما واژگانی در تالشی شمالی_عنبرانی با "لک"وجود دارند که بنظر در زیر مجموعه مصدر و شاید هم مصدر مادر قرار دارند:
لوکَه/luka:ظرفی برای خمیر گرفتن سنتی در منازل .
ولوکه/Valuka:ظرفی به همان شکل خمیر گیر در ابعادی کوچکتر .
لۊک/Lük: گلو
پۊلَک/Pülak:دکمه لباس
لَکه/laka:خال یا لکه روی میوه جات .
لَلَکه تیئه/Lalaka tiˀa:نوعی گیاه خاردار.
لِک/lek:باغچه،بوستان کوچک،جالیز
گوبَلک/Gubalak:قارچ خوراکی در دو نوع پرورشی و خود رویشی.
[۹/۱۵،‏ ۰:۱۶] #صادق_شیرزاد_ماسال: گویش ــ تالشی ـــ ماسالی واژه لک

لک: Lak/ مقدارکم، ای لکی منده تا چمه مندن آرسم: مقدارکمی باقی است تا به نشیمنگاه خودمان برسم
خره لکه:Xera laka مقدار کمی ابر
زمینه لکه:zamina laka تکه ی زمین، قطعه زمین
لکه زمین:Laka zamin زمین افتاده و بدون شیب، جلگه، بدون ناهمواری
لک: Lak/ لکه و علامت ویا اثر چربی یا هر چیز دیگری بر روی جسمی دیگر
لکه: Laka /افتاده است، دراز کشیده است
بلکه:Balaka/افتاد
بلک: Bêlak/ بیفت امر به افتادن، بلکه،: بیفتید
ویلکه: Vilaka/به پایین افتاد،به پایین بروید
پلکه:Pelaka/ برخورد کرد،
برخورد کنید،
پلکه: Pelake برخورد کردن، تنه زدن
پلک آلک: Pelak ãlak/ برخورد کردن، دید و بازدید کردن
اگه چمن اسبی، شمه مله کو پلک آلک کردره مرا بوا
اگر اسب مرا در محلتون دیدی بمن خبر بده
مصدر لک را میتوان در زمانهای و ضمایر مختلف هم صرف کرد
#صادق شیرزاد
[۹/۱۵،‏ ۰:۲۴] #علیرضا_پناهی_عنبران: لوکٚنِه lukəne:تاباندن(تاب دادن،مثل تاب دادن گهواره..)
اَلوکٚنِه alukəne:از بالا به پایین تاباندن
دَلوکٚنِه dalukəne:به داخل تاباندن
پِلوکٚنِه pelukəne:سر ریز شدن ،از پایین به بالا تاباندن
اولوکٚنِه ulukəne:از مرکز به جانبین تاباندن
لٚکِه لٚکِه ləke ləke:نوعی راه رفتن که نشان از خستگی دارد
لَچَک lačak:روسری کوتاه،دستمال سر
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۹/۱۵،‏ ۰:۲۹] #صادق_شیرزاد_ماسال: درود برشما
بسیاری از مواردی که ذکر فرمودین را ما در گویش ماسالی هم داریم اما معانی وکاربردشان کاملا متفاوت هستند
مثلا
آلکه: Ālake همراه شدن، پیوستن
اگه خای تنخا مشی گیریه، زوتری بش علی مون آلک، بندینه بشه
اگر میخواهی به تنهایی ییلاق نروی،
زود برو با علی و بقیه همراهانش، همراه شو و با هم بروید
چلسکیه: پختن گوشت و چربی باهم، یا تفت دادن آنها بطوریکه قابل خوردن باشد
[۹/۱۳،‏ ۱۵:۰۷] #بهنام_ن_ماسال: درود بنظرم
گردن چاکنده
را از خود گذشتگی معنی کردن
ترجمه مناسبی نباشه
چون این صفت را برای مثلا انسان فداکار و محترمی نمیشه استفاده کرد و بکار بردن اون در واقع توهینه

گردن چاکنده : توهین و نفرین و کنایه از این است که کار به درستی انجام نشده است

ام چه خلاییه ک دشتیره اشته گردنی چاکنده ره :
این چه لباسی یه که دوختی اصلا خوب نیست گردنتو شکوندی!
(به درستی انجام ندادی)
[۹/۱۳،‏ ۱۵:۱۱] #بهنام_ن_ماسال: یک مصدر پیشوندی هم داریم
از همین "چاکنده"/چکهčake
پچکه : که اگرچه معنی لغوی اون شکستن از پایین به بالاست اما
در تالشی معاصر زمانی به کار میره که کسی غذا تو گلوش می پره
وان : فلانی چاف پچکه : آب دهان تو گلوش پرید

این تغییر معنا هم جالبه
نمیدونم تو تالشی شمالی هم هست یا نه
[۹/۱۳،‏ ۱۵:۲۷] #سعید_بشری_ماسال: سردی پچکه:
یعنی از سرما یخ کردن و بعضا مردن
[۹/۱۳،‏ ۱۵:۳۹] #فرنگیس_قلیزاده_ماسال: وقتی یک نفر برای کسی
کاری انجام می دهدطرف
مقابل درجواب محبتش از
اوخیلی تشکر می کنداودر
جواب می گوید.
مگه ترا گردن چاکندمه،
چمه جانی ترا نم.
هزار بار اینو شنیدم
[۹/۱۳،‏ ۱۵:۴۸] #منصور_بلوری_گشت: با درود
گردن چاکنده, بیشتر برای تهدید بکار
می رود
مثلن
اگر فلانی را اذیت کنی اشته گردنی چاکنم
اگر فلانی را اذیت کنی, گردنت را می شکنم
درحالت اما معمولی می گوییم

فلانی داریکا بلکه چ گردن چکه
یا رو از درخت افتاد وگردنش شکست
باتشکر
[۹/۱۳،‏ ۱۵:۵۷] #مریم_محسنی_ماسال: گردن چاکنده به معنای گردن شکستن، جان فدا کردن
گردن چکه به معنای گردن شکسته است و برای توهین و نفرین بکار می رود
چه گردن بچکه ام کار بدی کرده شه
یا گردن چکه چرا ام کاری کردره
[۹/۱۳،‏ ۱۵:۵۹] #مریم_محسنی_ماسال: یا اشته گردنی چاکنم ای نه بگردی در جمله معنی خودش را نمایان می کند
اگر بگوییم چمه گردنی مگر ترا چاکندمه به معنی مگر جانم را برایت فدا کرده ام، برایت جانفشانی کرده ام
[۹/۱۳،‏ ۱۷:۵۲] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: سلام
روز به خیر

مگه این جمله‌ها، نباید این‌طوری باشه؟
۱.
پلا چه نه آچیکه
Pəlā če na āčika
پلو به سقف دهانش چسبید
۲.
آو چه لوکی کو پچکه
Āv če luki ku pečaka.
آب پرید تو گلوش

«نه» مگه معادل سقف دهان نیست؟
[۹/۱۳،‏ ۱۷:۵۷] #مریم_محسنی_ماسال: ما می گوییم پلا چه نه آچکه نه آچیکه
آچیکه یعنی چسبیدن
[۹/۱۳،‏ ۱۸:۰۲] #مریم_محسنی_ماسال: نه na : کام، سقف دهان
[۹/۱۳،‏ ۱۸:۱۸] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام
*نه na* رو من بیشتر به عنوان "لثه" شنیدم
[۹/۱۳،‏ ۱۸:۱۹] #حجت_دامن_کش_سیاهمزگی: سلام
ما واسه این مورد از زَر آچَکه استفاده میکنیم
_غذا َایی زَر آچَکه
_چه چاف اَیی زَر آچَکه
[۹/۱۳،‏ ۱۸:۳۸] #انوش_نازیابی_فومن: درود
ما به سقف دهانمیگوییم
نک ،،،،سقف دهان
او ای نکاشه
آب در گلوش گیر کرد
اینجا دیگر،،، لوک ،،کار برد ندارد
[۹/۱۳،‏ ۱۸:۳۸] #عارف_محمدقلی_پور_ماسال: بله درسته یعنی چسبیدن
و وقتی غذا می‌چسبه به سقف دهان، ازش استفاده می‌کنیم.
آچکه āčəke / آچیکه āčike
خیلی ممنون از شما 🙏
[۹/۱۳،‏ ۱۸:۵۴] #صادق_شیرزاد_ماسال: درود
چاکنده: čãkęnde یعنی شکستن
گردن چاکنده: شکستن گردن
این موضوع میتواند هم بعنوان تهدید و اشاره به کاری مذموم بکار گرفته شود و هم بعنوان تعارف
وقتی کسی در مقابل انجام کاری برای دیگران از سوی فرد مورد تشویق و محبت قرار میگیرد، برای شکسته نفسی و کم اهمیت جلوه دادن کار خود از این واژه ترکیبی استفاده میکند
در مقابل آن، شکستن گردن بعنوان نتیجه کاری مذموم و تهدید به انتقام و سزای عملی سخیف و یا نسبتی بد از واژه گردن چکه
استفاده می گردد
بنابراین آنجا که خانم حمیدی از گردن چاکنده به معنای ایثارو خود گذشتگی استفاده کرده است، معنای مجازی و محاوره ای آن میباشد
[۹/۱۳،‏ ۱۸:۵۶] #صادق_شیرزاد_ماسال: ما در ماسال بیشتر از واژه آچکه ãčaka استفاده میکنیم
[۹/۱۳،‏ ۱۸:۵۸] #صادق_شیرزاد_ماسال: درود
سردی پچکه یعنی اشاره به این است که از سرما استخوانش شکست
[۹/۱۳،‏ ۱۹:۰۸] #صادق_شیرزاد_ماسال: نه Na همان نای است
وقتی قسمتی از غذا یا آب دهان از راه اصلی خودش که مری است منحرف میشود، راه تنفس را مسدود میکند و علائم خفگی رخ میدهد مانند سرفه و تنگی نفس
«چه نفس آچکه» یعنی نفسش شکسته شد و این دلیل بر گرفتگی نای است
[۹/۱۳،‏ ۱۹:۱۲] #صادق_شیرزاد_ماسال: گاهی هم به اشتباه نه: na را به عنوان زبان کوچک یا همان لوزه بکار میگیرند که در تالشی به نام «کره» kęra خوانده میشود
[۹/۱۳،‏ ۱۹:۱۳] #اسماعیل_دوستی_خوشابر: خِردَنی نَه ویرمَه
خِردَنی نَه م پِگِت

اینا پس به نای میگن یا زبان کوچک یا؟؟🤔
[۹/۱۳،‏ ۱۹:۱۸] #صادق_شیرزاد_ماسال: نه ویرمه na virma یعنی نایش پایین آمده است
منظور ورم گردن لوزه و اطراف آن است که در بالا عرض کردم
نه پیگتهna pigete باز کردن راه تنفس
#حسین زاغی-ماسال
[۹/۱۳،‏ ۱۹:۲۱] #مریم_محسنی_ماسال: سلام
دچاکنده dačākənde : فعل مخصوص نیمرو درست کردن
مورغونه دچاکن murquna dačākən : نیمرو، نیمرو درست کن
[۹/۱۳،‏ ۱۹:۲۹] #صادق_شیرزاد_ماسال: سلام و ارادت
دچاکنده dačãknde یعنی در هم شکستن
مورغونه دچاکن: murquna dačãkęn اولا یک واژه ترکیبی است و نام یک غذا و این اصطلاحی برای آن است
بنابراین منظور از آن شکستن تخم است برای درست کردن یک غذا
و میتواند امری هم باشد
تخم را بشکن
[۹/۱۳،‏ ۱۹:۳۵] #منصور_بلوری_گشت: با درود

چاکندهčâkənde: شکستن

پچاکن.دچاکن: خردوخمیرکردن.

چکبند:čakband: شکسته بند,ارتوپد

آچیکه/جیچیکهjičika/Ačika: جسبیده

پچیک:pečik:ازپایین به بالارفتن همراه با
درآغوش کشیدن از درخت

چکه:čaka: شکسته

چکه:čəka: قطره

چیکرده: jikarde: پهن کردن

ویکرده:vikarde:ریختن, افشاندن درسطح

پکرده:pekarde: ریختن از پایین به بالا

بلوری از گشت
[۹/۱۳،‏ ۱۹:۵۸] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

آگلَه دچاکن : āgla dačākən :
تخم مرغ را بشکن

خیکارَه دَچَکستَه : xaykāra dačakəta : تابه خراب شد یا آسیب دید یا شکسته شد .. ،
[۹/۱۳،‏ ۲۰:۰۲] #صادق_شیرزاد_ماسال: درود برشما
بله اگله دچاکن همان مورغونه دچاکن ماسال است
دچکسته از دچکه مشتق شده است
ماهم میگیم دچکیسته dačkista شکسته و فرسوده شد
یا dačkiste شکسته و فرسوده شد
[۹/۱۳،‏ ۲۰:۰۳] #صادق_شیرزاد_ماسال: درود برشما
بله اگله دچاکن همان مورغونه دچاکن ماسال است
دچکسته از دچکه مشتق شده است
ماهم میگیم دچکیسته dačkista شکسته و فرسوده شد
یا dačkiste شکسته و فرسوده شدن
[۹/۱۳،‏ ۲۰:۰۵] #سارا_روحانی_رضوانشهر: درود

بله کاملا درسته
گویش یکیست

دچکستَه وَنجه : dačəksta vanjee هم داریم
[۹/۱۳،‏ ۲۰:۱۴] #منصور_بلوری_گشت: کلبه یا خانه ی کلنگی ای آوارشود
می گوییم,
وینی ک چ سر ویچکه
می بینی خانه برسرش آوارشد؟
🌺کانال واجه واج🌺
@vajenameh_taleshi
[۹/۱۲،‏ ۱۷:۵۴] #مریم_محسنی_ماسال: زبان_تالشی_گویش_ماسال
۱- ستون ماردم ستونهایی عمودی که قسمت پایینشان پهن تر از قسمت بالایشان بود
۲- گرده سوتونgərda sutun : ستونهای گرد چوبی که از تنه درختان جنگلی ساخته می شد
۳- چهار کوله سوتون čār kula sutun : ستونهایی که از بالا به پایین هم اندازه و مربع شکل بود
۴- فوکهfuka : کاه درست شده برای پوشش سر ساختمان به جای حلب امروزی
۵- پریس paris : طناب بافته شده از کاه برای بستن فوکه به چوب سربندی و بستن چوبها
#گردآورنده_مریم_محسنی ۶۸۹
#توجه: این واژه ها فقط بعد از ویرایش و انتشار در "کانال واجه واج" قابل استناد است.
و_ن
🌺کانال واجه واج🌺
@vajenameh_taleshi
[۹/۱۲،‏ ۱۸:۴۶] #جانبرا_علیپور: سلام آقای بلوری پوزش بنده دیر رسیدم به نظرم همه را نوشتید بجز اودار:odar و رپه :raps
[۹/۱۲،‏ ۱۸:۴۸] #جانبرا_علیپور: بریه: baŕya ..پنجره
[۹/۱۲،‏ ۱۸:۴۹] #جانبرا_علیپور: آقای بلوری سفته :ßffà را اضافه کنید
[۹/۱۲،‏ ۱۹:۴۶] #صادق_شیرزاد_ماسال: درود
گویش ــ ماسالی ــ در مورد برخی اصطلاحات « کــــــــــه»
که پره پا: Kaparapã/نگهبان خانه، سرایدار، درقدیم وقتی افراد خونه خودشون رو بواسطه کوچ ترک میکردند یک نفر رو بعنوان نگهبان میگرفتن که به او که پره پا میگفتند
که و کوچ:Ka&koch/یعنی خانواده
که زماkazęmã/داماد خانگی
که تون: katun/جای ساختمان
که سازی: kasãzy/ساختن خانه، ساختمان سازی
تلاره بنه که: Talãrabęnaka/اتاقی که زیر تالار قرار دارد، به ساختمان شبیه دوبلکس هم تلار و بالاخونه که میگفتن

#صادق شیرزاد
[۹/۱۲،‏ ۲۱:۵۷] #مریم_محسنی_ماسال: زبان_تالشی_گویش_ماسال
۱- پوئه pua : پایه جوبی که اجار را بر آن میبافند
۲- اجار ajār : شاخه درخت قابل انعطاف که آن را در پوئه میبافند و پرچین می شود
۳-"ای پینجا پوئهi pinjā pua : سه بار se bār ajār اجار (پینجا واحد پوئه، بار واحد اجار)
پنجاه عدد پایه چوبی و سه بار اجار
۴- رمش raməš : پرچین
۵- رمش دوته raməš davate : پرچین کردن
رمشی دوج raməši davaj : پرچین کن
۶- دوته davate : پرچین کردن
#گردآورنده_مریم_محسنی ۶۹۰
#توجه: این واژه ها فقط بعد از ویرایش و انتشار در "کانال واجه واج" قابل استناد است.
و_ن
🌺کانال واجه واج🌺
@vajenameh_taleshi
[۹/۱۲،‏ ۲۲:۱۹] #عباس_رحمتی_ماسوله:
جیرین: چوب بزرگ وگلفت.وسط سقف میگذارند وواشانها راروی ان می گذارند
واشان: چوبهایی که گردویاچهارگوش به درازی چند متر که روی جیرین می گذارند چیکه:چوبهای ریز ازشاخه درخت
[۹/۱۲،‏ ۲۲:۳۱] #حسین_زاغی_ماسال:
درود
در گویش ماسالی
به تیرهای بزرگ *لپ* ləp ,به تیرهای کوتاه‌تر بین تیرهای بزرگ
*واشان* vāšān می گیم.
[۹/۸،‏ ۲۲:۳۶] #صادق_شیرزاد_ماسال: باسلام گویش ماسالی واژه اینجنده و مشتقات آن
بخش اول
#صادق شیرزاد

اینجنده: Injande/ریزریز کردن، تکه تکه کردن
اینجَنیـــــــــــــــــیِه: Injaniye/ریز ریز کردن، خرد کردن، تکه پاره کردن
اینجنیـــــیَه: Injaniya/ خرد شده است، تکه تکه شده است
درنجنده: Daranjande/تکه تکه کردن، قطعه قطعه کردن
ویرنجنده.. پرنجنده.. آرنجنده همه اینها بر همان معنی قبلی دلالت میکنند
و در افعال گوناگون قابل صرف هستند
درنجنم: Daranjanęm /من خرد میکنم
درنجنی: Daranjany/ تو خرد میکنی
درنجنه: Daranjanę/او خرد میکند
درنجنم:Daranjanam/ما خرد میکنیم
درنجنه: Daranjana/ شما خرد میکنید
درنجنن: Daranjann/آنها خرد میکنند
برای استفهامی کردن آنها فقط شکل ادای واژه تفاوت میکنند
درنجن، ویرنجن، آرنجن، پرنجن، شکل واداری این واژه است
گویش ماسالی اینجنده
بخش دوم
#صادق شیرزاد

اینجنم:Einjanęm/خرد میکنم
اینجنی:Einjany/خرد میکنی
اینجنه:Einjanę/خرد میکند

اینجنم:Einjanam/خرد میکنیم
اینجنه:Einjana/خرد میکنید
اینجنن:Einjanęn/خرد میکنند

اینجندمه.. اینجندره... اینجندشه
اینجندمونه... اینجندرونه... اینجندشونه

اینجنا: Einjana/ در حال خرد کردن
از دار اینجنا دریما مالون را
من مشغول خردکردن شاخه های درخت بودم برای گاوها
در ضمن درمیان سالخوردگان ما اینجنده بیشتر بدون بکارگیری* ی *
استفاده میشود انجنده..انجندمه

اینجندَمه: خرد کرده ام
اینجندما: خرد کرده بود
اینجنم: خرد میکنم
خام بینجنم: میخواهم خرد بکنم
شام اینجنده: šam einjande / میتوانم خرد کنم
شای اینجنده:Šay einjande/میتوانی خرد کنی
شا اینجنده:ša einjande
میتواند خرد کند
همچنین است شایم شایه و شان در مورد ضمایر جمع

نکته دیگر که باید بیان گردد در مورد ویرنجنده...آرنجنده...پرنجنده...درنجنده این است که اصولا درنجنده برای چیز مقابل و از جانب روبرو استفاده میشود
ویرنجنده بیشتر از بالا به پایین طوری که شاخ و بال را از بالا خرد کنند و حالت هم عموما خصمانه است
آرنجن هم به معنای لخت کردن درخت معنی میده و.معمولامترادف درنجن است
پرنجن همان حالت ویرنجن هست اما از پایین به بالا بطوریکه وقتی گفته میشود « چقونه ای مردکی پرنجندشه» این مفهوم استنباط میشودکه حرکت چاقو از پایین به بالابوده است

گویش. ـــــ. ماسالی. ـــ. تالشی ــ واژه اینجنده
بخش سوم
#صادق شیرزاد
اینجنده در اشکال گوناگون نیز دیده میشود و برای هدف های خاصی نیز بکار گرفته میشود
برای مثال
اینجنده عموما معنی خرد کردن و بدور انداختن میدهد و از هیبت این واژه خرابی و ویرانی متبادر میشود
اما مثلا وقتی میگوییم «دار اینجنا»
یعنی خرد کردن شاخ و بول درختها
ولی برای زدن شاخه های هرز و یا زدن شاخه های برگ برای گوساله ها( « لیوه کری» ) که انهم خرد کردن شاخ و بول درخت است اصلا چنین منظوری بکار گرفته نمیشود
ویا برای «گوشته اینجنی» Gošta einjany خرد کردن گوشت اصلا منظور بریز و بپاش نیست
* نکته دیگر اینکه گاهی خرد کردن و اینجنده برای هدف خاصی صورت میگیرد که واژه و اصطلاح ان تغییر پیدا میکند.. مثل: لته اینجنی alata einjany که میشه «لته برگری»
یا خرد کردن تنه درختان برای هیزم
که میشه «ایزمه کری» Eizęmakary و به دو شیوه ی «دازه ایزم» و «تبره ایزم یا پل اشکات» بدست میاد
«پل اشکات» دقیقا همان« پله پله اشکوئه» هست


[۹/۸،‏ ۲۲:۴۹] #محمد_باقر_شیرزاد_ماسال:
درود
از منظر دیگر

گرده بر : تنه درخت را قطع کردن،
برنه برنه : قطع در عرض یا قطر درخت،

پلشکات: از پهلو شکاف دادن، بر طول برنه تبر زدن که منجر به‌ قطعات تخته مانند میشود، قطعات کوچک پلشکات یا در برنه کردن : تَلاشَه یا تلاش گفته‌ میشود.

گویش ماسالی
[۹/۷،‏ ۲۳:۳۰] #کاظم_میرزایی_گسکره:
در مورد کلمه دلاغ در تالش جنوبی فومنات رایجه ،

آیا دییر مناطق تالش هم دارم؟

ممنون که بفرماین
[۹/۷،‏ ۲۳:۴۴] #صادق_شیرزاد_ماسال:
بله
دلاغ یک بیماری است که معمولا در دامها نمود پیدا میکند و در دامپزشکی هم برسمیت شناخته شده است
بجز دلاغ گرگجه/Gęrgja هم داریم


[۹/۷،‏ ۲۳:۴۸] #منصور_بلوری_گشت: بله
سره: sərə:سرخک
[۹/۷،‏ ۲۳:۴۹] #رسول_علیزاده: درود حاج صادق عزیز ممنون از توجه و نگاه عمیق تان.
آنچه من برداشت کردم اینست که این کلمات سره تالش شمالی ( خنده) و سره تالش جنوبی( گریه وزوزه ) از لحاظ وایشی و نحوه ی ادا همانند همنند، اما آنچه شما فرمودید کمی متغیر است تا نظر شما وسایر بزرگان چه باشد آن حجت است.
[۹/۸،‏ ۰:۰۴] #بیت_اله_صفری_فومن: درود و عرض ادب خدمت دوستان عزیز
*سره*= حنجره ،گلو
*سره*= صدای بعضی از حیوانات درنده
مثلاً پلنگ سره کره
خو فشته کره
شاله زوزه،ورگه زوزه
*سٍرٓ* یا *آسٍره*=سرد شد
صفری گویش قسمتی از تالش جنوبی خطه قلعه رودخان فومن

#عارف_محمدقلی_پور_ماسال:
درود بر شما
چرا باید سره تالشی جنوبی و سره تالشی شمالی حتما مرتبط باشن با هم؟
آیا نمی‌تونن فقط شباهت ظاهری داشته باشن؟

من می‌تونم مثال‌ دیگری بزنم
مثلا:
ویته در تالشی شمالی به معنی دویدن و گریختن هست و همزمان همین ویته هم در تالشی شمالی و هم در تالشی جنوبی به معنی بیختن
خوب مشخصه این دو ویته به هم مرتبط نیستن

البته
این دو فرق دارن
سر sər: قرمز
سر ser: فتر fətər (نوعی میوه )
[۹/۷،‏ ۲۳:۲۳] #رسول_علیزاده: درودعزیزان وقت شما بخیر. بعضی گفتارها در تالش آرا با اینکه خیلی زیبا به نظر می رسند اما احساس می شود که باتوجه به یک ریشه بودن و یکی بودن بار معنایی متضادی دارند که این از عجایب است و نیازبه ریشه یابی دارد تا آن کدامی که درستر و نزدیک به واقعیت تالشی است مورد
استفاده تالشان قرار گیرد.
نمونه
سره در جنوب تالش به معنی صدای ناهنجار و گریه های زوزه مانند و.. است
اما در تالش شمالی به معنای خنده و شادی
بنظرم هردوی اینان بر آمده و بر گرفته از لوکه سره ( نام قسمی از گلو) می باشند، چرا وچطور انطرف خنده و شادی این طرف گریه و زوزه است.!؟
[۹/۷،‏ ۲۳:۲۵] #علیرضا_پناهی_عنبران: درود و سپاس
واژه خندیدن فقط در تالشی شمالی سره نیست در گویشهای تات زبان ارسباران به شکل سرسته کاربرد دارد
[۹/۷،‏ ۲۳:۴۰] #منصور_بلوری_گشت: بادرود
درمنطقه ما
سر:sərə: به معنای نوعی زوزه کردن
گرگ یاسگ می باشد
که درحالت غمگین شنیده می شود
درست عکس منطقه شمالی که خندیدن است!!!!!

سِره: sera: سرد است

یا
سر:sər :به معنی قرمز
وسرخ است

باید دانست کدامین درست است
[۹/۷،‏ ۲۳:۴۱] #صادق_شیرزاد_ماسال: درود رسول جان
اینکه حتما از سره یا لوکه سره این کلمه گرفته شده باشد جای بحث دارد و امکانش هم زیاد هست که جایگاه و خاستگاه این واژه همان باشد اما ما کلمه های دیگری هم با همین عنوان داریم که شاید ربطی به لوک و حنجره نداشته باشد
مثل سْرْهSęrę... بیماریی که بدن جوش میزند و قرمز میشود
سِرَهsera/سرد
اما اینکه چرا در هرمنطقه کاربرد کلمات واحد در معانی، مختلف است
احتمالا به تاثیر فرهنگ همسایگان وابسته است
Ещё