[۹/۱۴، ۲۲:۳۱]
#منصور_بلوری_گشت: با درود
لکه/لک: lak: نقطه ای برجسته برپیراهن
کیله/لکه:laka: واحدشمارش زمین شالیزار
قسمتی ازیک کل
لچک: lačak: روسری سه گوش زنانه
کلک: kəlk: مرغ کرج
لک لا: ləkla: رخت خواب
لوک:luk: گلو
لوکوسره: lukasəra: گلو ونای
قندلاکه: qandalâka: ظرف چوبی برای خردکردن کله قند
بلوری از گشت
[۹/۱۴، ۲۳:۰۵]
#رسول_علیزاده_گسکره: درود جناب آقای بلوری گرامی ممنون که ندای من پاسخ دادین.
توضیح اینکه از نظر این حقیر" لک لا" مرکب از دو واژه است۱ . لک = زیر انداز ، آنچیزی که در قسمت زیرین و تحتانی پهن میشود، که به نوعی امروزه به آن تشک می گویند.۲. لا= لحاف و روانداز
[۹/۱۴، ۲۳:۴۴]
#علی_حیدری_عنبران: درود
واژه:لک
مصدر:لَکهِ
لَکِه/Lake:ریختن و پخش شدن مایعات در زمان لغزش و آشفتگی.
پِلَکِه/Pelake:سر ریز شدن مایعات.
اَلَکه/Alake:پایین رفتن مایعات.
توضیح:بهترین مثال برای دو نمونه فوق جزر و مد دریا است.
بنظر بنده خود واژه لَکِه /LaKe در زیر مجموعه مصدر مادر چٚلیسکییه/Čəliskiye باشد.
چٚلیسکییه/Čəliskiye:پاشیده شدن مواد مایع،که مانند بیشتر مصادر در گویش عنبرانی پیشوندهایی دارد که نشان از جهت پاشیدن را دارد مانند،
پِچٚلیسکییه:پاشیده شدن مایع از پایین بطرف بالا.
اَچٚلیسکییه:پاشیده شدن مایع از بالا بطرف پایین.
دَچلیسکییه:پاشیده شدن مایع از طرفین به سمت داخل.
اوچٚلیسکییه:پاشیده شدن مایع از داخل به سمت جانبین.
اما واژگانی در تالشی شمالی_عنبرانی با "لک"وجود دارند که بنظر در زیر مجموعه مصدر و شاید هم مصدر مادر قرار دارند:
لوکَه/luka:ظرفی برای خمیر گرفتن سنتی در منازل .
ولوکه/Valuka:ظرفی به همان شکل خمیر گیر در ابعادی کوچکتر .
لۊک/Lük: گلو
پۊلَک/Pülak:دکمه لباس
لَکه/laka:خال یا لکه روی میوه جات .
لَلَکه تیئه/Lalaka tiˀa:نوعی گیاه خاردار.
لِک/lek:باغچه،بوستان کوچک،جالیز
گوبَلک/Gubalak:قارچ خوراکی در دو نوع پرورشی و خود رویشی.
[۹/۱۵، ۰:۱۶]
#صادق_شیرزاد_ماسال: گویش ــ تالشی ـــ ماسالی واژه لک
لک: Lak/ مقدارکم، ای لکی منده تا چمه مندن آرسم: مقدارکمی باقی است تا به نشیمنگاه خودمان برسم
خره لکه:Xera laka مقدار کمی ابر
زمینه لکه:zamina laka تکه ی زمین، قطعه زمین
لکه زمین:Laka zamin زمین افتاده و بدون شیب، جلگه، بدون ناهمواری
لک: Lak/ لکه و علامت ویا اثر چربی یا هر چیز دیگری بر روی جسمی دیگر
لکه: Laka /افتاده است، دراز کشیده است
بلکه:Balaka/افتاد
بلک: Bêlak/ بیفت امر به افتادن، بلکه،: بیفتید
ویلکه: Vilaka/به پایین افتاد،به پایین بروید
پلکه:Pelaka/ برخورد کرد،
برخورد کنید،
پلکه: Pelake برخورد کردن، تنه زدن
پلک آلک: Pelak ãlak/ برخورد کردن، دید و بازدید کردن
اگه چمن اسبی، شمه مله کو پلک آلک کردره مرا بوا
اگر اسب مرا در محلتون دیدی بمن خبر بده
مصدر لک را میتوان در زمانهای و ضمایر مختلف هم صرف کرد
#صادق شیرزاد
[۹/۱۵، ۰:۲۴]
#علیرضا_پناهی_عنبران: لوکٚنِه lukəne:تاباندن(تاب دادن،مثل تاب دادن گهواره..)
اَلوکٚنِه alukəne:از بالا به پایین تاباندن
دَلوکٚنِه dalukəne:به داخل تاباندن
پِلوکٚنِه pelukəne:سر ریز شدن ،از پایین به بالا تاباندن
اولوکٚنِه ulukəne:از مرکز به جانبین تاباندن
لٚکِه لٚکِه ləke ləke:نوعی راه رفتن که نشان از خستگی دارد
لَچَک lačak:روسری کوتاه،دستمال سر
زبان تالشی/نمین_عنبران
[۹/۱۵، ۰:۲۹]
#صادق_شیرزاد_ماسال: درود برشما
بسیاری از مواردی که ذکر فرمودین را ما در گویش ماسالی هم داریم اما معانی وکاربردشان کاملا متفاوت هستند
مثلا
آلکه: Ālake همراه شدن، پیوستن
اگه خای تنخا مشی گیریه، زوتری بش علی مون آلک، بندینه بشه
اگر میخواهی به تنهایی ییلاق نروی،
زود برو با علی و بقیه همراهانش، همراه شو و با هم بروید
چلسکیه: پختن گوشت و چربی باهم، یا تفت دادن آنها بطوریکه قابل خوردن باشد