#آدمکش_کور #فصل_سوم #بخش_پنجم #قسمت_چهاردهم🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱وقتی که سربازان علیل و مجروح در خیابانها و بیمارستانهای شهرهای اطراف پیدا شدند - آن موقع در بندر تیکندروگا از بیمارستان خبری نبود - مادرم به ملاقات آنها میرفت. او به دیدار مردانی که در بدترین اوضاع بودند، میرفت. دیدارهایی که بسیار آزاردهنده و دردناک بودند و شاید همانطور که از لیوان کاکائویی که رنی برای تقویتش به او میداد مینوشید، گریه میکرد با توجه به اوضاعش بیشتر از تواناییش کار میکرد و به سلامتیش آسیب میزد.
حِينَ بَدَأَ الْجُنُودُ الْمُشَوِّهُونَ بَتْرًا وَجَدَعًا يَظْهَرُونَ فِي الشَّوَارِعِ وَمُسْتَشْفَيَاتِ الْبَلْدَاتِ الْقَرِيبَةِ - إِذْ لَمْ يَكُنْ بَعْدُ مِنْ مُسْتَشْفًى فِي بُورْتْ تِيكُونِدِيرُوغَا - اعْتَادَتْ أُمِّي زِيَارَتَهُمْ. كَانَتْ تُؤَثِّرُ الْأَشَدَّ إِصَابَةً بِزِيَارَاتِهَا ثُمَّ تَعُودُ مِنْ تِلْكَ الزِّيَارَاتِ مُنْهَكَةً وَمَصْدُومَةً، وَرُبَّمَا حَتَّى بَاكِيَةً، فِي الْمَطْبَخِ، تَشْرَبُ الْكَاكَاوَ الَّذِي أَعَدَّتْهُ لَهَا رِينَايْ كَيْ تَرْفَعَ مِنْ مَعْنَوِيَّاتِهَا. لَمْ تَرْحمْ نَفْسَهَا، قَالَتْ رِينَايْ دَمّرَتْ صِحَّتَهَا، كَلَّفَتْ نَفْسَهَا مَا يَفُوقُ وُسْعَهَا، خُصُوصًاً إِذَا مَا أَخَذْنَا بِالِاعْتِبَارِ طَبِيعَةَ وَضْعِهَا.
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴پشت این عقیدهی کمالگرا که منجر به بیش از توانایی کار کردن و ضعف بدنی میشد عجب فضیلتی پنهان بود هیچ انسانی با چنین از خود گذشتگی متولد نشده است. تنها با سختی کشیدنهای فوق العاده میشود به چنین مرحلهای از ندیده گرفتن تمایلات طبیعی دست یافت. در نسل من کسب چنین فهم و درکی بیمعنا بود.یا شاید من نمیخواستم درک کنم به خاطر از اثرات آن بر روی مادرم رنج بردم.
اما لورا از خودگذشتگی به هیچ وجه نداشت.او سراسر احساساتی بود.
وَيَا تَرَى مَا هِيَ الْفَضِيلَةُ الَّتِي قَرَنُوهَا بِمَفْهُومِ كَهَذَا - فَضِيلَةُ تَكْلِيفِ نَفْسِكِ فَوْقَ وُسْعِهَا، أَلَا تَرْحَمِي نَفْسَكِ، أَنْ تُدَمِّرِي صِحَّتَكِ لَا أَحَدَ يُولَدُ بِإِيثَارٍ كَهَذَا : هِيَ عَادَةٌ مُكْتَسَبَةٌ وَلَنْ تَتَمَتَّعِيَ بِهَا إِلَّا بَعْدَ نِظَامٍ قَاسٍ لَا يَلِينُ مِنْ ضَبْطِ النَّفْسِ،بأن تَقْمَعَ الأهواءَ الطبيعيةَ في النفسِ، وهو أمرٌ لا يعرف جيلَني
سرّهٌ أو يقدر عليه. أو لعلني لم أحاول إذ عانيتُ مِن آثارِهِ على أمّي.
أَمَّا بِالنِّسْبَةِ لِلْورَا، فَلَمْ تَكُنْ ذَاتَ إِيثَارٍ، عَلَى الْإِطْلَاقِ بَلْ كَانَتْ حَسَّاسَةً، مُفْرِطَةَ الْإِحْسَاسِ.
♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️من در اوایل ژوئن سال ۱۹۱۶ متولد شدم تنها مدت کمی پس از آن پرسی در تیراندازی شدیدی در یپرس سالینت از دنیا رفت و ادی در ماه ژوئیه در سُوم کشته شد و یا این طور فکر میکردیم چرا که آخرین بار پیش از انفجاری شدید در آنجا دیده شده بود. تاب آوردن این اتفاقات برای مادرم به شدت سخت بود. اما برای پدربزرگم سختتر بود. او در ماه اوت سکته مغزی شدیدی کرد که روی کلام و حافظهاش تأثیر گذاشت.
وُلِدتُ فِي يُونْيُو مِنْ عَامِ 1916 . بَعْدَ وِلَادَتِي بِفَتْرَةٍ قَصِيرَةٍ، قُتِلَ بِيرْسِي تَحْتَ وَابِلٍ مِنْ الْقَذَائِفِ فِي إِبِيرْ ، وَفِي يُولْيُو مَاتَ إِيدِي فِي سُومْ أَوْ افْتَرَضَ مَيِّتًا فَقَدْ تَحَوَّلَ الْمَكَانُ حَيْثُ رَأَوْهُ آخِرَ مَرَّةٍ إِلَى فَوهَةِ بُرْكَانٍ . تِلْكَ الْأَحْدَاثُ كَانَتْ شَدِيدَةَ الْوَطْأَةِ عَلَى أُمِّي، بَيْدَ أَنَّهَا وَقَعَتْ أَشَدَّ وَطْأَةً عَلَى جَدِّيٍّ. فَفِي أُغُسْطُسَ تَعَرَّضَ إِلَى سَكْتَةٍ دِمَاغِيَّةٍ مُدَمِّرَةٍ، مِمَّا أَثَّرَ عَلَى نُطْقِهِ وَذَاكِرَتِهِ
🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳🌳ادامه دارد...
#القاتل_الأعمى #الفصل_الثالث https://t.center/taaribedastani