View in Telegram
#آدمکش_کور #فصل_سوم #بخش_ششم #قسمت_نهم 🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾 کارگران مرد کارخانه در ابتدا به او احترام می‌گذاشتند. البته نه فقط به خاطر مدال‌هایش. با پایان یافتن جنگ،زن‌ها از کار گوشه‌گیری کردند تا مردانی که توانایی کارکردن داشتند جای آن‌ها را بگیرند اما به قدر کافی کار وجود نداشت. تقاضای دوران جنگ تمام شده بود در همه‌ی کشور کارخانه‌ها بسته می‌شدند و کارگران را بیکار می‌کردند. اما در کارخانه‌ی پدرم این طور نبود. او سربازانی که از جنگ بازگشته بودند را به کار می‌گرفت حتی بیشتر از ظرفیت کارخانه. عقیده داشت که تاجرین کشور باید مقداری از پولی که با شروع جنگ کسب کرده بودند را با استخدام کردن مردانی که به جنگ رفته‌اند بپردازند. قدر‌ناشناسی کشور از آن‌ها نفرت‌انگیز است. تعداد کمی از تاجرین این کار را انجام دادند‌. دیگران شبیه این بود که کور بودند و آن مردان بیکار را نمی‌دیدند. در حالی که پدرم که یک چشمش واقعاً نمی‌دید، نمی‌توانست آنها را نادیده بگیرد. پس به کافر و دیوانه شدن شهرت یافت. لَدَى بِدَايَةِ تَوَلِّيِهِ الإِدَارَةَ، كَانَ الرِّجَالُ فِي المَصْنَعِ يَحْمِلُونَ لَهُ الإِجْلَالَ وَالتَّقْدِيرَ. لَيْسَ فَقَطْ بِسَبَبِ نِيَاشِينِهِ. فَمَا إِنْ وَضَعَتِ الحَرْبُ أَوْزَارَهَا، حَتَّى انسَحَبَتِ النِّسَاءُ مِنَ العَمَلِ لِكَي يَعُودَ الرِّجَالُ الَّذِينَ كَانُوا قَادِرِينَ عَلَى العَمَلِ لِيَحُلُّوا مَكَانَهُمْ، لَكِنْ لَمْ تَكُنْ هُنَاكَ وَظَائِفُ كَافِيَةٌ. اِنْتَهَتِ الطَّلَبَاتُ الكَبِيرَةُ فِي زَمَنِ الحَرْبِ، وَالمَصَانِعُ فِي جَمِيعِ أَنْحَاءِ البِلَادِ بَدَأَتْ بِالإِغْلَاقِ وَتَسْرِيحِ العُمَّالِ. لَكِنْ فِي مَصْنَعِ وَالِدِي، لَمْ يَكُنِ الأَمْرُ كَذَلِكَ. كَانَ يُوَظِّفُ الجُنُودَ العَائِدِينَ مِنَ الحَرْبِ، حَتَّى أَكْثَرَ مِنْ طَاقَةِ المَصْنَعِ. كَانَ يَعْتَقِدُ أَنَّ التُّجَّارَ يَجِبُ أَنْ يَرُدُّوا بَعْضَ الأَمْوَالِ الَّتِي كَسَبُوهَا عِنْدَ بَدْءِ الحَرْبِ بِتَوْظِيفِ الرِّجَالِ الَّذِينَ ذَهَبُوا إِلَى الحَرْبِ. نَكْرَانُ البَلَدِ لَهُمْ أَمْرٌ بَغِيضٌ. قِلَّةٌ قَلِيلَةٌ مِنَ التُّجَّارِ قَامُوا بِذَلِكَ، بَيْنَمَا الآخَرُونَ كَانُوا يَتَصَرَّفُونَ وَكَأَنَّهُمْ عُمْيَانٌ وَلَا يَرَوْنَ هَؤُلَاءِ الرِّجَالَ العَاطِلِينَ. بَيْنَمَا وَالِدِي، الَّذِي كَانَتْ إِحْدَى عَيْنَيْهِ حَقًّا عَمْيَاءَ، لَمْ يَكُنْ يَسْتَطِيعُ تَجَاهُلَهُمْ. لِذَلِكَ اشْتُهِرَ بِالكُفْرِ وَالجُنُونِ. ♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️ ظاهرم مشخص بود که دختر پدرم هستم.بیشتر شبیه او بودم سرسختی و چهره‌ی عبوس و بدبینی او را به ارث برده بودم و در نهایت مدال‌های او هم به من رسید. وقتی که عصیان می‌کردم. رنی می‌گفت ذات سرسختانه‌ای دارم. می‌داند این را از چه کسی به ارث برده‌ام ولی لورا دختر مادرم بود. تا حدی مثل او پرهیز کار بود. پیشانی بلند و معصوم مادرم را هم به ارث برده بود. اما ظاهر آدم‌ها گول زننده‌اند. من هیچ‌گاه قادر نبودم خودم را با اتومبیل از پل پایین بیاندازم. پدرم می‌توانست این کار را انجام دهد. مادرم نه. فِي الظَّاهِرِ، كَانَ وَاضِحًا أَنَّنِي ابْنَةُ وَالِدِي. كُنْتُ أَشْبَهُهُ كَثِيرًا؛ وَرِثْتُ صَلَابَتَهُ وَوَجْهَهُ العَبُوسَ وَتَشَاؤُمَهُ، وَفِي النِّهَايَةِ نِيَاشِينَهُ تَرَكها لي. عِنْدَمَا كُنْتُ أَعْصِي، كَانَتْ رِينِي تَقُولُ إِنَّنِي عَنِيدَةٌ وَتَعْرِفُ جَيِّدًا مِنْ أَيْنَ وَرِثْتُ هَذِهِ الصِّفَاتِ. وَلَكِنْ لُورَا كَانَتِ ابْنَةَ أُمِّي، تَشْبَهُهَا فِي بَعْضِ الصِّفَاتِ، كَانَتْ تَقِيَّةً مِثْلَهَا إِلَى حَدٍّ مَا، وَوَرِثَتْ عَنْهَا الجَبِينَ العَالِيَ البَرِيءَ. لَكِنَّ المَظَاهِرَ خَادِعَةٌ. لَمْ أَكُنْ أَبَدًا قَادِرَةً عَلَى إِلْقَاءِ نَفْسِي مِنْ جِسْرٍ بِسَيَّارَتِي. وَالِدِي كَانَ يَسْتَطِيعُ فِعْلَ ذَلِكَ. أُمِّي لَمْ تَكُنْ لِتَجْرُؤَ. ادامه دارد... #القاتل_الأعمى #الفصل_الثالث #آموزش_عربی https://t.center/taaribedastani
Telegram Center
Telegram Center
Channel