View in Telegram
#آدمکش_کور #فصل_سوم #بخش_ششم #قسمت_ششم 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 مادرم از حرف‌هایش وحشت زده شده بود. مگر می‌خواست بگوید مرگ پرسی و ادی هیچ اهمیتی نداشته؟ که جان تمام آن مردان به هدر رفته است؟ خدا چه گناهی داشت؟ چه کسی در آن دوران سخت از آن‌ها مراقبت می‌کرد جز خداوند؟ مادرم از او خواهش می‌کرد که حداقل کفر خود را آشکار نکند و بعد از گفتن آن حرف‌ها شرمنده می‌شد. گویی می‌خواست بگوید که اعتقادات همسایه‌ها برایش از باورهای کفرآمیز پدرم مهم‌تر است. كانَتْ والِدَتِي مَرْعوبَةً مِنْ كَلامِهِ. هَلْ كانَ يَقْصِدُ أَنْ يَقُولَ إِنَّ مَوْتَ بيرسي وإدي لَمْ يَكُنْ لَهُ أَهَمِيَّة؟ وَأَنَّ أَرْواحَ كُلِّ هؤُلاءِ الرِّجالِ ذَهَبَتْ سُدًى؟ ما ذَنْبُ اللهِ في ذَلِكَ؟ مَنْ كانَ يَعْتَنِي بِهِمْ في تِلْكَ الفَتْرَةِ الصَّعْبَةِ غَيْرَ اللهِ؟ كانَتْ والِدَتِي تَتَوَسَّلُ إِلَيْهِ أَلَّا يُجاهِرَ بِكُفْرِهِ، وَكانَتْ تَشْعُرُ بِالخَجَلِ بَعْدَ أَنْ يَقُولَ تِلْكَ الكَلِماتِ. كَأَنَّهُ يُريدُ أَنْ يَقُولَ إِنَّ مُعْتَقَداتِ الجيرانِ أَهَمُّ عِنْدَهُ مِنْ مُعْتَقَداتِ والِدِي الكُفْرِيَّةِ. ♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️ پدرم به خواسته‌ی مادرم احترام می‌گذاشت و فقط زمانی که مست می‌کرد، چنین حرف‌هایی می‌زد. پیش از جنگ، این طور بی‌حساب و کتاب نمی‌نوشید، اما حالا همیشه با لیوانی در دست، پای مجروحش را روی زمین می‌کشید و در اتاق قدم می‌زد. بعد شروع به لرزیدن می‌کرد. تلاش‌های مادرم برای آرام کردن او بی‌فایده بود و در نهایت، پدرم خود را به برج کوچک آویلیون می‌رساند و بی‌وقفه سیگار می‌کشید. در واقع، رفتن به آنجا بهانه‌ای برای تنها بودن بود. آن بالا با خودش صحبت می‌کرد، خودش را به دیوار می‌کوبید و آن‌قدر مشروب می‌نوشید که از حال می‌رفت. او دوست نداشت در حضور مادرم این رفتار را داشته باشد. هنوز به عنوان یک نجیب‌زاده، از چنین رفتاری شرم داشت و نمی‌خواست مادرم را بترساند. فکر می‌کنم یکی از دلایل عصبانیت او، مراقبت‌های افراطی مادرم بود، مانند حیوانی که یک پایش در دام گیر کرده باشد. تقلا می‌کرد و سعی داشت فریادهایش را فرو ببرد. اتاق من درست زیر برج بود و گاهی با صدای شکسته شدن شیشه‌ها بیدار می‌شدم. می‌شنیدم که از پله‌ها پایین می‌آید و زمانی که صدای قدم‌ها ساکت می‌شد، هیولای یک چشم غمگینی را تصور می‌کردم که پشت در ایستاده. این سر و صداها برایم عادی شده بود و می‌دانستم او به من آزاری نمی‌رساند، اما با احتیاط با او رفتار می‌کردم. كَانَ وَالِدِي يَحْتَرِمُ رَغْبَةَ وَالِدَتِي وَلَمْ يَكُنْ يَقُولُ مِثْلَ هَذِهِ الْكَلِمَاتِ إِلَّا عِنْدَمَا كَانَ يَسْكَرُ. قَبْلَ الْحَرْبِ، لَمْ يَكُنْ يَشْرَبُ بِهَذِهِ الْكَثْرَةِ، لَكِنَّ الْآنَ كَانَ دَائِمًا يَحْمِلُ كَأْسًا فِي يَدِهِ، وَيَسْحَبُ سَاقَهُ الْمُصَابَةَ عَلَى الْأَرْضِ وَهُوَ يَمْشِي فِي الْغُرْفَةِ. ثُمَّ يَبْدَأُ بِالارْتِعَاشِ. كَانَتْ مُحَاوَلَاتُ وَالِدَتِي لِتَهْدِئَتِهِ بِلَا جَدْوَى، وَفِي النِّهَايَةِ كَانَ وَالِدِي يَذْهَبُ إِلَى الْبُرْجِ الصَّغِيرِ فِي أَفْلِيُونَ وَيُدَخِّنُ بِلَا تَوَقُّفٍ. فِي الْوَاقِعِ، كَانَتْ ذِهَابُهُ إِلَى هُنَاكَ ذَرِيعَةً لِيَكُونَ وَحِيدًا. كَانَ يَتَحَدَّثُ مَعَ نَفْسِهِ هُنَاكَ، وَيَضْرِبُ رَأْسَهُ بِالْجِدَارِ وَيَشْرَبُ حَتَّى يَفْقِدَ وَعْيَهُ. لَمْ يَكُنْ يُحِبُّ أَنْ يَتَصَرَّفَ هَكَذَا أَمَامَ وَالِدَتِي. لَا يَزَالُ يَشْعُرُ بِالْخَجَلِ مِنْ هَذَا التَّصَرُّفِ كَنَجِيبٍ، وَلَمْ يَكُنْ يُرِيدُ أَنْ يُخِيفَ وَالِدَتِي. أَعْتَقِدُ أَنَّ أَحَدَ أَسْبَابِ غَضَبِهِ كَانَ اعْتِنَاءَ وَالِدَتِي الْمُفْرِطَ بِهِ، مِثْلَ حَيَوَانٍ عَلِقَتْ إِحْدَى أَقْدَامِهِ فِي فَخٍّ. كَانَ يُحَاوِلُ جَاهِدًا كَبْتَ صُرَاخِهِ. كَانَتْ غُرْفَتِي تَحْتَ الْبُرْجِ مُبَاشَرَةً، وَفِي بَعْضِ الْأَحْيَانِ كُنْتُ أَسْتَيْقِظُ عَلَى صَوْتِ تَحَطُّمِ الزُّجَاجِ. كُنْتُ أَسْمَعُ خُطُواتِهِ وَهُوَ يَنْزِلُ الدَّرَجَ، وَعِنْدَمَا كَانَتْ خُطُوَاتُهُ تَتَوَقَّفُ، كُنْتُ أَتَخَيَّلُ وَحْشًا بِعَيْنٍ وَاحِدَةٍ يَقِفُ خَلْفَ الْبَابِ بِحُزْنٍ. أَصْبَحَتْ هَذِهِ الضَّوْضَاءُ مَأْلُوفَةً لِي، وَكُنْتُ أَعْلَمُ أَنَّهُ لَنْ يُؤْذِيَنِي، وَلَكِنْ كُنْتُ أَتَعَامَلُ مَعَهُ بِحَذَرٍ. 🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾 #القاتل_الأعمى #الفصل_الثالث #آموزش_عربی https://t.center/taaribedastani
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily