#آدمکش_کور
#فصل_سوم
#بخش_ششم
#قسمت_یازدهم
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
پدرم در مقابل او روی مبل نشسته ولی بیقرار است.دستش را روی زانوی پای مجروحش گذاشته است. پایش را به بالا و پایین تکان میدهد. من در کنار او نشستهام اما خیلی به او نزدیک نیستم. دستش بر پشت سرم بر روی پشتی مبل قرار دارد اما به من دست نمیزند. کتاب در سیام روبهرویم است و برای این که متوجه شود بلدم، از روی آن میخوانم ولی حروف را نمیشناسم تنها شکلشان را و واژگانی را که مطابق عکسها است از حفظم. روی میزی در گوشهای از اتاق گرامافونی قرار دارد که بلندگویش، شبیه به یک گل بزرگ فلزی است. صدایم شبیه صدایی است که بعضی اوقات از آن گرامافون شنیده میشود صدای نازک و کوتاه که از دور شنیده میشود.صدایی که میشود با اشارهی یک انگشت به سکوت فراخواندش.
يَجْلِسُ أَبِي مُقَابِلَهُ عَلَى الْأَرِيكَةِ، لَكِنَّهُ مُتَمَلْمِلٌ. يَدُهُ عَلَى رُكْبَةِ سَاقِهِ الْمَجْرُوحَةِ، وَهُوَ يُحَرِّكُ سَاقَهُ إِلَى الْأَعْلَى وَالْأَسْفَلِ. أَجْلِسُ بِجَانِبِهِ لَكِنْ لَسْتُ قَرِيبًا مِنْهُ جِدًّا. يَدُهُ عَلَى ظَهْرِ الْأَرِيكَةِ خَلْفَ رَأْسِي لَكِنَّهُ لَا يَلْمِسُنِي. كِتَابُ الْأَبْجَدِيَّةِ أَمَامِي، وَلِكَيْ يُدْرِكَ أَنَّنِي أَعْرِفُ الْقِرَاءَةَ، أَقْرَأُ مِنْهُ، لَكِنَّنِي لَا أَعْرِفُ الْحُرُوفَ، بَلْ أَحْفَظُ أَشْكَالَهَا وَالْكَلِمَاتِ الَّتِي تُطَابِقُ الصُّوَرَ. عَلَى طَاوِلَةٍ فِي زَاوِيَةِ الْغُرْفَةِ، يُوجَدُ غِرَامُوفُونٌ مَعَ مُكَبِّرِ صَوْتٍ يُشْبِهُ زَهْرَةً مَعْدَنِيَّةً كَبِيرَةً. صَوْتِي يُشْبِهُ الصَّوْتَ الَّذِي يُسْمَعُ أَحْيَانًا مِنْ ذَلِكَ الْغِرَامُوفُونِ، صَوْتٌ رَفِيعٌ وَقَصِيرٌ يُسْمَعُ مِنْ بَعِيدٍ، صَوْتٌ يُمْكِنُ إِسْكَاتُهُ بِإِشَارَةِ إِصْبَعٍ وَاحِدَةٍ.
♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️
نگاهی به پدرم میاندازم تا ببینم به خواندن من توجه میکند یا نه. گاهی اوقات هنگامی که با او صحبت میکنید صحبتهایتان را نمی شنود. میفهمد که به او نگاه میکنم و لبخند ملایمی میزند.
أَنْظُرُ إِلَى أَبِي لِأَرَى إِنْ كَانَ يَنْتَبِهُ لِقِرَاءَتِي أَمْ لَا. أَحْيَانًا عِنْدَمَا تَتَحَدَّثُ إِلَيْهِ، لَا يَسْمَعُ مَا تَقُولُ. يُدْرِكُ أَنَّنِي أَنْظُرُ إِلَيْهِ فَيَبْتَسِمُ ابْتِسَامَةً خَفِيفَةً.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
ادامه دارد...
#القاتل_الأعمى
#الفصل_الثالث
#آموزش_عربی
https://t.center/taaribedastani