View in Telegram
#آدمکش_کور #فصل_سوم #بخش_ششم #قسمت_هشتم 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 پس از چند ماه پدرم ولگردی‌های فضاحت بارش را آغاز کرد. البته نه در شهر خودمان. به بهانه‌‌ی انجام کارهای اقتصادی سوار قطار می‌شد و برای عیش و نوش و عیاشی به تورنتو می‌رفت.طبق معمول همه خیلی زود از آبروریزی خبردار می‌شوند. ولی چیز عجیبی است که به خاطرش مردم به والدینم بیشتر احترام می گذاشتند. چه کسی می‌توانست پدرم را با وجود همه‌ی بلاهایی که بر سرش نازل شده بود سرزنش کند؟ مادرم هم با وجود همه‌ی مصیبت‌هایی که بر سرش آمده بود. حتی یک کلمه هم شکایت نمی‌کرد. بَعدَ بِضْعَةِ أَشْهُرٍ، بَدَأَ وَالِدِي فِي التَّجَوُّلِ بِفَضَائِحِهِ. بِالطَّبْعِ، لَيْسَ فِي مَدِينَتِنَا. بِحُجَّةِ القِيَامِ بِأَعْمَالٍ اِقْتِصَادِيَّةٍ، كَانَ يَرْكَبُ القِطَارَ وَيُسَافِرُ إِلَى تُورنْتُو لِلتَّمَتُّعِ وَاللَّهْوِ. كَالْمُعْتَادِ، الجَمِيعُ سَرْعَانَ مَا يَعْرِفُونَ بِالفَضِيحَةِ. وَلَكِنْ مِنَ الغَرِيبِ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا يَحْتَرِمُونَ وَالِدَيَّ أَكْثَرَ بِسَبَبِ ذَلِكَ. مَنْ كَانَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَلُومَ وَالِدِي رَغْمَ كُلِّ المَصَائِبِ الَّتِي حَلَّتْ بِهِ؟ وَ وَالِدَتِي أَيْضًا رَغْمَ كُلِّ المَصَائِبِ الَّتِي مَرَّتْ بِهَا، لَمْ تَكُنْ تَشْكُو بِكَلِمَةٍ وَاحِدَةٍ. ♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️ من چطور این چیزها را می‌دانم؟ به طرز غیرعادی؛ در مکانی مثل خانه ما آدم از سکوت، از لب‌هایی که روی هم فشرده می‌شدند، از سری که بر می‌گشت، از نگاه‌های تند زیر چشمی و از شانه‌هایی که سنگینی بار خمشان می‌کرد بیشتر می‌شد چیزی دریافت، تا از حرف‌هایی که زده می‌شد. الکی نبود که من و لورا عادت داشتیم پشت درها فال گوش بایستیم. پدرم چندین عصا با دسته‌های مختلف عاج،نقره و ماهون داشت. همیشه وسواس داشت که مرتب لباس بر تن کند.هیچ‌گاه کسی فکر نمی‌کرد تجارت خانوادگی را دنبال کند، اما حالا که این کار را می‌کرد قصد داشت آن را به بهترین شکل ممکن انجام دهد. می‌توانست همه چیز را بفروشد ولی خریداری به قیمتی که او در نظر داشت وجود نداشت.هم‌چنین تصور می‌کرد اگر نه به یاد پدرش که به یاد برادرانش وظیفه‌ی قبول این مسئولیت را داشت. با این وجود که دیگر پسرانی وجود نداشتند و تنها یک پسر باقی مانده بود. دستور داد که سربرگ‌های کارخانه را به چیس و پسران تغییر دهند دوست داشت دو پسرداشته باشد. لابد به این خاطر که جانشین دو برادر از دست‌رفته‌اش باشند. دوست داشت خانواده را حفظ کند. كَيْفَ أَعْرِفُ هَذِهِ الأُمُورَ؟ بِطَرِيقَةٍ غَيْرِ عَادِيَّةٍ؛ فِي مَكَانٍ مِثْلَ بَيْتِنَا، يُمْكِنُ لِلْمَرْءِ أَنْ يَسْتَشِفَّ مِنَ الصَّمْتِ، وَمِنَ الشِّفَاهِ المَزمومة، وَمِنَ الرُّؤُوسِ الَّتِي تُدِيرُهَا، وَمِنَ النَّظَرَاتِ الشَزرةِالخَاطِفَةِ، وَمِنَ الأَكْتَافِ الَّتِي تَنْحَنِي تَحْتَ ثِقْلِ العِبْءِ، أَكْثَرَ مِمَّا يُمْكِنُ أَنْ يَسْتَشِفَّ مِنَ الكَلِمَاتِ الَّتِي تُقَالُ. لَمْ يَكُنْ عَبَثًا أَنَّنِي وَلُورَا كُنَّا نَعْتَادُ عَلَى التَّنَصُّتِ خَلْفَ الأَبْوَابِ. كَانَ لَدَى وَالِدِي عِدَّةُ عَصى ذَاتِ مَقَابِضَ مُتَنَوِّعَةٍ مِنَ العَاجِ وَالفِضَّةِ وَالمَاهُونِ. كَانَ دَائِمًا حَرِيصًا عَلَى ارْتِدَاءِ المَلابِسِ المُرَتَّبَةِ. لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ يَظُنُّ أَنَّهُ سَيَتْبَعُ التِّجَارَةَ العَائِلِيَّةَ، لَكِنَّهُ الآنَ كَانَ يَعْتَزِمُ القِيَامَ بِهَا بِأَفْضَلِ طَرِيقَةٍ مُمْكِنَةٍ. كَانَ يُمْكِنُهُ أَنْ يَبِيعَ كُلَّ شَيْءٍ، وَلَكِنْ لَمْ يَكُنْ هُنَاكَ مُشْتَرٍ بِالسِّعْرِ الَّذِي يُرِيدُهُ. وَكَانَ يَعْتَقِدُ أَيْضًا أَنَّهُ إِذَا لَمْ يَكُنْ لِأَجْلِ ذِكْرَى وَالِدِهِ، فَعَلَيْهِ أَنْ يَقْبَلَ هَذِهِ المَسْؤُولِيَّةَ لِأَجْلِ ذِكْرَى إِخْوَتِهِ. مَعَ أَنَّهُ لَمْ يَعُدْ هُنَاكَ أَبْنَاءٌ آخَرُونَ، وَبَقِيَ ابْنٌ وَاحِدٌ فَقَطْ. أَمَرَ بِتَغْيِيرِ رَأْسِيَّةِ المَصْنَعِ إِلَى "تشايسْ وَأَبْنَاؤُهُ". كَانَ يُحِبُّ أَنْ يَكُونَ لَدَيْهِ اِبْنَانِ. رُبَّمَا لِأَنَّهُ أَرَادَ أَنْ يُخَلِّفُوا إِخْوَتَهُ الِاثْنَيْنِ الَّذَيْنِ فَقَدَهُمَا. كَانَ يُرِيدُ الحِفَاظَ عَلَى الأُسْرَةِ. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 #القاتل_الأعمى #الفصل_الثالث #آموزش_عربی https://t.center/taaribedastani
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily