بی همگان...

#شهیدمحمودرضابیضائی
Канал
Логотип телеграм канала بی همگان...
@bi_to_be_sar_nemishavaddПродвигать
250
подписчиков
406
фото
231
видео
29
ссылок
درد دل نامه ی خودمانی... دردی که ز تو در دلم آرام گرفت پرداخته کی شود به صد دریا اشک... https://t.center/HarfBeManBOT?start=HBM13567709
بی همگان...
@bi_to_be_sar_nemishavadd
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم
#قربة_الى_الله

.
شب هشتم کجا باید رفت، جز محضر حضرت علی اکبر سلام‌الله علیه.
هر جوری بود خودم رو رسوندم چیذر، ولی برای اینکه بتونم وارد امامزاده بشم دیر شده بود و درها بسته.
پشت در منتظر بودم تا کی در باز میشه.
روضه‌ی حاج محمود که تموم شد و سینه زنی شروع، در رو باز کردن.
زود خودم رو رسوندم داخل امامزاده.
من آدم زیر سقف و تو حیاط و تو کوچه نیستم
هر جا بشه میشینم ولی
اونروز با تو قرار داشتم...
وارد امامزاده شدم
شلوغ بود و پر رفت و آمد
اومدم جلوتر
حاجی داشت میخوند ای ماه تابانم...
یهو چشمم به تو افتاد
کنار همون پله
نشسته بودی
کاپشن تنت بود و تو خودت بودی و سینه‌ت رو میزدی
حاجی داشت میخوند خرامان خرامان می‌روی سوی میدان/علی جان علی جان میبری از حرم جان...
و من چشمم به تو بود...به تو...
سالهاست محمودرضا من چشمم روی همون پله‌هاست،
همونجایی که آخرین باری که تو راية العباس دیدمت
چشمم اونجاست که شاید باز هم خدا بخواد یکبار دیگه ببینمت...
سالهاست میام امامزاده
به آقا حضرت علی اکبر سلام میدم، بالا سر شهدا میرم و سلام میدم و میام کنار همون پله و سکو و به تو سلام میدم...
میبینی مرا؟
میشنوی مرا؟
منم
محمودرضا
اومدم سر قرار
ولی
نمیبینم تو را........
.
.
یه شب هشتم دیگه
روبروی اون سکو
سلام میدم بهت
سلام برادرم
سلام رفیقم
سلام علی‌اکبرم...
.
.
.
منو تنها نذاریا
من اون رفیق قدیمی نیستم
میشناسی منو...؟

محمودرضا؛
دلم برای صدا زدنت و
جواب دادنت تنگ شده.
محمودرضا

وقتی صدایت میزنم
لطفا بگو جانم...
.
.
.
میدونم دیگه منو نمیشناسی
رفیقت رو که خیلی تغییر کرده،
میدونم که دیگه پیشت آبرویی ندارم
دیگه پیشت ارزشی ندارم
ولی
دو سه باره حاج آقا بهم گفته
ابوعباس بهشون گفته که من با تو خیلی رفیق بودم.
فکر میکنن من پیش تو آبرویی دارم، اعتباری دارم،
من میدونم که ندارم ولی
اونها نمیدونن.
گفتن که سفارش کار ابوعباس رو به تو بکنم
که تو کاری کنی برای ابوعباس، برای آزادیش.
محمودرضا
اونا نمیدونن من بی اعتبارم
ولی به دستِ بازِ تو و اعتبارت پیش اباعبدالله خیلی مطمئنن.
بهت امید دارن.
میخوای روی منو زمین بزنی، بزن
ولی اینها به تو امید دارن.... امیدشون رو ناامید نکن
نمیخوام روضه‌ی کسی رو بخونم که کنار شط امیدش ناامید شد.
دیگه خود دانی پسر.

محمود!
داداش!
میبینی مرا...؟
میبینی مرا...

#رفیق
#برادر
#محمود
#ابوعباس
#شب_هشتم
#امامزاده_علی_اکبر
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فدایی_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمحمودرضابیضائی

بیست و سه‌ی تیر یکهزار و چهارصد و سه
سه‌هزاروهشتصدوبیست‌وهشت‌روز تنهایی....

مارابه‌سخت‌جانی‌خود...

@bi_to_be_sar_nemishavadd
بی همگان...
@bi_to_be_sar_nemishavadd
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم
#قربة_الی_الله
.
نقل میکرد که عمار (شهیدمحمدحسین محمدخانی)
خستگی نمیشناخت.
این آخریا هم، از قبل عملیات تا اون روزی که دیدمش، صبحا زودتر از هم بیدار میشد و یه کله سرِ پا بود و مشغول؛ چند ساعت از نیمه شب گذشته،آخرین نفر میومد و تازه ما گیرش می‌انداختیم. نمیشد و نمیتونست که درست بخوابه. استراحت کنه.
نقل میکرد روزای آخر برگشت بهم گفت:
اصلا خسته نمیشم، یه حالی هستم که هر چی می‌دوَ م و کم میخوابم، اصلا احساس خستگی نمیکنم.

راست میگفت؛ کار برای خدا که خستگی نداره...
.

گفت:
محمودرضا (شهید بیضائی) یه بار برام تعریف کرده بود که تو سوریه حاح قاسم میاد پیششون و حاجی رو دوره میکنن. میگفت تو اون جلسه من جلوی حاح قاسم گفتم که
من به این نتیجه رسیدم که هر کی خدا شهادت بهش میده بر اثر کار کردن زیاده.
محمود میگفت حاجی هم حرف من رو تایید کرد.


کار که برای خدا باشه، زیادش هم کمه
وقتی برای خدا باشه، خدا به کمِش هم زیاد میده
اگه برای خدا باشه...
.

ایت فیلم صحبت‌های حضرت آقا رو که دیدم،
یاد عمار افتادم... یاد محمودرضا...
چقدر شهدا به هم شبیهن
فرق نمیکنه شهید امنیت باشی یا سلامت یا مدافع حرم یا شهید خدمت
راز توفیق شهادت در کارِ زیاده. کارِ برای خدا.

کاش یاد بگیریم...

#رفقا
#عمار
#محمودرضا
#خستگی
#شهیدجمهور
#کار_برای_خدا
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#شهیدسیدابراهیم_رئیسی
#فداییان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی
#شهیدمحمودرضابیضائی

در بندگی چو کار من خسته بندگیست
تا زنده‌ام چگونه کنم ترک کار خویش....

@bi_to_be_sar_nemishavadd
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم
#قربة_الی_الله

ما را سری ست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم، بر آن سریم
.
.
سلام محمودرضا
اومدم که بگم
والله فراق، ثم الله فراق...
.
.
.
روزت مبارک عزیز
به حرمت لحظه لحظه هایی که با تو داشتم

تنهام نذاریا......

#محمود
#رفیق
#برادر
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فدایی_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمحمودرضابیضائی

@bi_to_be_sar_nemishavadd
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم
#قربة_الی_الله

وصالت، ای ز جان خوشتر، بیابم عاقبت روزی
ولی ار زنده بگذارد فراقت روزکی چندم...
.
.

مطمئنم که اومدن استقبالت،
حامد رو میگم
محمودرضا رو
مطمئنم که مرتضی دستت رو گرفته و بلندت کرده
مطمئنم محمد اومده و بهت خوش‌آمد گفته...
مطمئنم حامد سفت بغل کردتت...

مطمئنم دور هم جاتون عالیه
حالتون میزونه

مطمئنم شب جمعه‌ها دیگه کربلایی

مطمئنم که زنده‌ای
که
میبینی مرا

مطمئنم که هستی

آقایِ حسینِ شهادت.

#خوش_روزی
#دی_ماه
#دم_عشق
#شهادت
#حسین
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فداییان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمرتضی_مسیب_زاده
#شهیدمحمودرضابیضائی
#شهیدحسین_محمدی

سودای تو خوش است و وصال تو خوشتر است
خوشتر ازین و آن چه بود؟ آنم آرزوست....

حسین!
سلام ما رو به بچه ها برسون....

@bi_to_be_sar_nemishavadd
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم
#قربة_الی_الله

بیست و هشتمِ و دی ماهِ یکهزار و چهارصد و دو

محمودرضا
ده سال شد
و
به خودت قسم
ما را به سخت جانیِ خود
این گمان نبود...


#مرا_ببخش
#برادر
#رفیق
#محمود
#تبریز
#وادی_رحمت
#یه_عمر_که_رفتی
#یه_عمر_که_تنهام
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فدایی_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمحمودرضابیضائی


@bi_to_be_sar_nemishavadd

به هجران سخت باشد زندگانی
به امید تو کردم سخت جانی....
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم
#قربة_الی_الله


هنوز بیشتر از هر کسی #تو پیشِ منی...
.
.
.
#رفیق
#برادر
#محمود
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فدایی_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمحمودرضابیضائی


تـو نه دوری تا انتظارت کشم
و نه نزدیکی تا دیدارت کنم
و نه از آن مَنی تا قلبم آرام گیرد
و نه مَن محروم از توام تا فراموشت کنم؛
تـو در میانه‌ی همه چیزی....

@bi_to_be_sar_nemishavadd
بی همگان...
@bi_to_be_sar_nemishavadd
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم
#قربة_الی_الله

یادته!
اون شب
که داشتم تو کوچه ها قدم میزدم
تو یکی از شبای ماه مبارک.
زنگ زدی...
صدات خیلی واضح و شفاف بود.
گفتم کجایی؟
گفتی: حلب، تویِ آکادمی.
یه جوری آدرس میدادی انگار که منم اونجا بودم.
یادته!
گفتی چرا نمیای، پاشو بیا.
گفتم بابا چطوری آخه. تو که میدونی من از خدامه، ولی آخه من چطوری میتونم پاشم بیام اونجا.

ذوق صدات رو یادمه...واضح، شفاف... صدات هنوز تو سرم میپیچه...گفتی بیا...

نشد بیام...
نه
درستش اینه
عرضه‌ی اومدنش رو نداشتم،
ولی تو...

محمودرضا!
کاش میشد زمان برمی‌گشت عقب
تا وقتی بهم میگفتی بیا، منم مثل خیلیا به آب و آتیش میزدم تا برسم به حرم خانم حضرت زینب... مثل شهید علی عسکری، مثل سید ابراهیم، مثل علی اصغر مثلِ....
این روزا، فیلمایی که از غزه میاد داره بیچاره‌م میکنه. خیلی وقتا به خودم میگم محمود اگه بود و اینا رو میدید، چی کار میکرد؟
شایدم اگه بودی
یکی از همین شبا
بهم زنگ میزدی
صدات واضح میومد...شفاف
بهم میگفتی
بیا....بیا


رفیق،
این رفیقت
خیلی داغون شده
داغونتر از اون شب ماه رمضون که بهش گفتی بیا.
رفیق
رفیقت خیلی به کمکت نیاز داره
این‌بار
نگو بیا.
خودت پاشو بیا و ببرش.
محمودرضا
بیا و ببرم
بیا و ببرم
بیا و ببرم....

حسرت اومدن
لباس سربازی خانوم رو تن کردن
یه عکس دو نفره با هم تو صحنِ عقیله انداختن
یه روزی میکشدم.
اما
امید دارم بهت
به اینکه ببریم
که لباس رزم هم نشد، یه شلوار سه خط تنم کنی
که یه عکس دو نفری تو حیاط مسجد الاقصی بندازیم.
محمودرضا
من
به
تو
امید
دارم
بیا
ببرم....

#رفیق
#محمود
#بیا
#ببر
#شب_میلاد_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فدایی_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمحمودرضابیضائی

@bi_to_be_sar_nemishavadd
بی همگان...
@bi_to_be_sar_nemishavadd
.
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم
#قربة_الی_الله

گفتم:
دلم برای هیئت رفتنا و قرار گذاشتنای توی هیئتای محرم با محمودرضا خیلی تنگ شده...
گفتم:
دلم برای روضه خوندنا و سینه زدنای عمار؛
دلم برای صدای گریه مردونه‌ش تو روضه خیلی تنگ شده...

گفت:
رفیق هیئتِ آدم،
جاشو با هیچی نمیشه پر کرد
رفیق هیئت...
گفت:
بچه های هیئتی تک خوری بلد نیستن،
زود برسن چفیه پهن می کنن جا می گیرن...
غذا بگیرن دوتا میگیرن...
آب بیارن به لیوان اضافه بر میدارن...

الانم چفیه هاشونو پهن کردن براتون...


محمودرضا
غمم کم نشد
ولی
دلم روشن شد.... روشن، رفیق هیئتی.

محمودرضا،
داره محرم میاد،
ولی من هنوز محرمی نشدم،
هنوز کربلایی نشدم.

محمود؛
به دستای قلم شده‌ت
به پای قلم شده‌ت
به صورت پر از ترکشت
به حنجر دریده شده‌ت

دعا کن مرگ ما هم در راه خدا باشه،
دعا کن بدن ما هم غرق به خون بشه،
دعا کن برام داداش،
خیلی تنهام
خیلی غریبم،
خیلی خسته‌م،
خیلی دلتنگم....


اصلا این حرفا رو بیخیال

محمودرضا بغلم کن...

تو به دادم برس ای عشق! که با اینهمه شوق
چاره جز آنکه به آغوش تو بگریزم نیست...

#رفیق
#محمود
#برادر
#محرم
#بغلم_کن
#دلم_تنگته_خدا_شاهده
#میزنه_قلبم_داره_میاد_دوباره_باز_بوی_محرم
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فدایی_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمحمودرضابیضائی

@bi_to_be_sar_nemishavadd
.
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم
#قربة_الی_الله

دیروز که این پیام اومد،
مغزم فرصت تجزیه و تحلیل بهم نداد،
فقط تو سرم داد زد که:
آخجون الان محمودرضا زنگ میزنه و میگه پایه ای بریم و منم قبول میکنم و...

تو
خاطره نیستی محمودرضا،
تو
هستی برام
همیشه
همه وقت
همه جا

فقط کاش
منم باشم برات...

گر دوست واقف‌ست که بر من چه می‌رود
باک از جفای دشمن و جور رقیب نیست

#رفیق
#برادر
#محمود
#دلتنگ
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فدایی_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمحمودرضابیضائی

@bi_to_be_sar_nemishavadd
بی همگان...
@bi_to_be_sar_nemishavadd
.
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم
#قربة_الی_الله

من آدم حسودی هستم

حسودیم میشه به اکبر..........که دنبال تو اومد
حسودیم میشه به علی..........که به تو رسید
حسودیم میشه به مسيب..........که با خودت بردیش
حسودیم میشه به محمد..........که حتی تو همون روز اومد پیشتون

من آدم حسودی هستم محمودرضا

حسودیم میشه به سیدابراهیم..........از بس که شبیه تو بود
حسودیم میشه به عمار..........اونقدر که تو رو دوست داشت
حسودیم میشه به هادی..........که تو الگوش بودی
حسودیم میشه به میثم..........که بعد اون همه سال دوری تو رو اونور پیدا کرد

من آدم حسودیم محمود

حسودیم میشه به دورهمیاتون
حسودیم میشه به زیارت شب جمعه‌هاتون
حسودیم میشه بودی چادر خاکیِ مادرتون
حسودیم میشه به باز دور حاج قاسم جمع شدناتون

من آدم حسودیم
خیلی حسود
خیلی خیلی حسود
یه آدمِ حسودِ خیلی تنها محمودرضا
و
حسود
هرگز
نیاسود...

هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
الا بر آن که دارد با دلبری وصالی
بعد از حبیب بر من نگذشت جز خیالش
وز پیکر ضعیفم نگذاشت جز خیالی
سال وصال با او یک روز بود گویی
و اکنون در انتظارش روزی به قدر سالی
ایام را به ماهی یک شب هلال باشد
وان ماه دلستان را هر ابرویی هلالی
صوفی نظر نبازد جز با چنین حریفی
سعدی غزل نگوید جز بر چنین غزالی

#رفیق
#محمود
#برادر
#شب_جمعه
#تنها
#حسود
#دلتنگ
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فداییان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیداکبرشهریاری
#شهیدعلی_یزدانی
#شهیدمرتضی_مسیب_زاده
#شهیدمحمدمعافی
#شهیدمصطفی_صدرزاده
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی
#شهیدهادی_شجاع
#شهیدمیثم_مدواری
#شهیدمحمودرضابیضائی

@bi_to_be_sar_nemishavadd
.
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم
#قربة_الی_الله

امروز
بی هوا
وسط جمعیت
بغلت کردم...
محکم
طولانی
حتی
سر گذاشتم رو شونه ات و گریه هم کردم...

محمود
دیدی پیر شدم
دیدی پیر شدی...لاغر شدی...

بعد رفتی... تو جمعیت گم شدی.... ولی آغوش من هنوز بویِ تو رو میده...
.
.
.
چه رویای قشنگی...

کاش
ببینمت
صدات کنم
بغلت کنم
محکم
طولانی
حتی سر روی شونه هات بگذارم
گریه کنم....طولانی...

ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﯾﺪﻩ ﺩﺭﻭﻧﯽ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻧﻪ ﺍﯼ
ﻫﻢ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻪ ﺍﯼ
ﮔﺮ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﺮﯾﺰﻧﺪ ﮔﻞ ﺍﻧﺪﺭ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﺧﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻧﻪ ﺍﯼ...
.
.
..
.
.
.
.

محمودرضا!
چگونه بی تو از این رنج جاودان بگریزم
مرا دوباره در آغوش خود بگیر عزیزم

#رفیق
#برادر
#محمود
#آغوش
#دلتنگ
#آغوش_تو
#از_خواب_میپرم_خوابی_که_درهم_است
#آغوش_تو_کجاست؟بدجور_سردم_است!
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فدایی_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمحرم_ترک
#شهیدمحمودرضابیضائی

@bi_to_be_sar_nemishavadd
بی همگان...
@bi_to_be_sar_nemishavadd
.
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم
#قربة_الی_الله

یادته محمودرضا؟ با ذوق رفته بودیم خرمشهر.
جور دیگه ای خرمشهر رو دوست داشتیم.
موسیقی خرمشهر برامون صدای آسِدمرتضی بود که میخوند: خرمشهر شقایقی خون رنگ است که داغ جنگ بر سینه دارد.... داغ شهادت. ویرانه های شهر را قفسی در هم شکسته بدان که راه به آزادی پرندگان روح گشوده است تا بال در فضای شهر آسمانی خرمشهر باز کنند، زندگی زیباست، سلامت تن زیباست، اما پرنده عشق، تن را قفسی می بیند که در باغ نهاده باشند، ومگر نه آن که گردنها را باریک آفریده اند تا در مقتل کربلای عشق آسانتر بریده شوند؟ و مگر نه آنکه از پسر آدم، عهدی ازلی ستانده اند که حسین را از سر خویش بیش تر دوست داشته باشد؟ و مگر نه آن که خانه تن راه فرسودگی می پیماید تا خانه روح را آباد شود...
یادته مسجد جامع و رود کارون رو؟ یادته فلافلای بی‌همتا و لذیذ و کثیف خرمشهر رو؟ یادته لباسامون رو؟ یادته مرتضی رو....
محمودرضا، یادته، مطمئنم که یادته.
راستی محمودرضا
این تقویمای جدید هزار و یک جور مناسبت جور واجور توش نوشته. از روز موفرفری ها و چپ دست ها گرفته تا روزِ لبخند و روز چای،
و مثل امروزی، روزِ #برادر.
برادر...
خدا میدونه وقتی غروبی دیدم امروز روز برادرِ ذهنم فقط پیش تو رفت. ولی مگه من کم برادر دارم؟
نه
ولی برادری مثل تو ندارم.
اینا رو گفتم که نتیجه بگیرم داغت برام داااغه برادر
خوب شدنی نیست.
فکر نکنی ۳۰۴۷ روز گذشته و آتیشت سرد شده
نه داداش
داغ سینه‌م سرد نمیشه جز با گرمای سینه‌ت #برادر.
بغلم کن، بغلم...زودتر لطفا.

محمودرضا
منتظرتم
منتظرم باش رفیق.
به بچه ها سلام برسون
بگو که دلم براشون تنگه
بگو تنهام
بگو غریبم
بگو آلوده‌م
بگو...
به شهیدجهان‌آرا هم سلام برسون
بگو مشتی،
نیستی ببینی خرمشهر و آبادانت چقدر به تو و رفیقات نیاز داره. بهشون بگو ما که برای سیدعلی یار نشدیم، لااقل شما بیا به داد خوزستان برس، خوزستان مظلومِ مظلومِ مظلومِ.

راستی، حواسم نبود امشب هم که مهمون دارید، سرتون شلوغه. دارید دیدار تازه میکنید... خوش به حال صیاد...

محمودرضا!
میشه تو هم صدام کنی.

ﭼﻪ ﺩﺍﻏﻬﺎ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﻏﻢ ﺗﻮ ﺑﺮ ﺗﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﭼﻪ ﭼﺎﮐﻬﺎ ﮐﻪ ﺯ ﻫﺠﺮ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﮐﺪﺍﻡ ﺩﺟﻠﻪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ﻣﻦ ﻧﻪ ﭼﻮﻥ ﺩﺭﯾﺎﺳﺖ
ﮐﺪﺍﻡ ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﻩ ﻣﻦ ﭼﻮ ﮔﻠﺨﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﻣﺮﺍ ﭼﻮ ﻻﻟﻪ ﺯ ﺩﺍﻍ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻟﺒﺎﺱ ﺣﯿﺎﺕ
ﮐﺪﺍﻡ ﭼﺎﮎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺟﯿﺐ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺍﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﮔﺮ ﺯ ﭘﺮﺗﻮ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻭ ﻧﻮﺭ ﻣﺎﻩ ﭼﻪ ﻓﯿﺾ
ﻣﺮﺍ ﮐﻪ ﺑﯽ‌ﻣﻪ ﺭﻭﯼ ﺗﻮ ﺩﯾﺪﻩ ﺭﻭﺷﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﺎﻝ ﻧﺸﺎﻃﻢ ﭼﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺗﺎ ﯾﺎﺑﺪ
ﺟﺰ ﺁﺷﯿﺎﻥ ﻏﻤﻢ ﻫﯿﭻ ﺟﺎ ﻧﺸﯿﻤﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﭼﻮ ﺑﺤﺮ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺍﺯ ﺍﻥ ﮐﻒ ﺯﻧﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﻒ ﻣﻦ
ﺩﺭﯼ ﻓﺘﺎﺩﻩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﮐﺎﻥ ﻭ ﻣﻌﺪﻥ ﻧﯿﺴﺖ
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺑﺎﻧﮏ ﻫﺰﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺯ ﭼﻤﻨﻢ
ﮔﻠﯽ ﺑﻪ ﺑﺎﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺻﺤﻦ ﻫﯿﭻ ﮔﻠﺸﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﭼﻮ ﺍﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺑﺎ ﺟﺎﻥ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ
ﻣﺮﺍ ﺯ ﺩﺭﻭﯾﺶ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﺒﯿﻦ ﺑﺮﺍﺑﺮﯼ ﺍﻭ ﺑﺎ ﺟﺎﻥ ﮐﻪ ﺗﺎﺭﯾﺨﺶ
ﺑﻪ ﺟﺰ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺑﺎ ﺟﺎﻥ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﺧﺒﺮ ﺯ ﺣﺎﻟﺖ ﻣﺎ ﺁﻥ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ
ﮐﻪ ﺟﺎﻥ ﺑﻪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﻣﻬﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ...

#رفیق
#محمود
#برادر
#سوم_خرداد
#خرمشهر
#آبادان
#دلتنگ
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فداییان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمحمدجهان_آرا
#شهیدسیدمرتضی_آوینی
#شهیدحسن_صیادخدایی
#شهیدمرتضی_مسیب_زاده
#شهیدمحمودرضابیضائی

@bi_to_be_sar_nemishavadd
بی همگان...
@bi_to_be_sar_nemishavadd
.
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم
#قربة_الي_الله
ظهر بود
خسته بودیم و گشنه،
تازه از کلاس برگشته بودیم.
نماز و خوندیم رفتیم یه غذایی بخوریم.
ناهار اون روز دانشگاه، چلو مرغ بود.
همینجور که غذا میخوردیم و از هر دری میگفتیم و بلند بلند میخندیدیم، تکه مرغ تو بشقاب رو هم با قاشق و چنگال کالبد شکافی میکردیم تا به قسمت های پخته شده و قابل خوردنش برسیم، که قاشقم گیر کرد به جناغ سینه‌ی جناب مرغ و دست کردم وسط کالبدش و جناغ رو کشیدم بیرون و گرفتمش جلوی صورت محمودرضا و گفتم:
جناغ بشکونیم:
ویرش گرفت، گفت:
سر چی؟
گفتم:
هر چی، برنده مشخص میکنه.
گفت باشه و اون ضلع جناغ و گرفت و کشیدیم تا بشکنه.

یکی دوباری همون سر میز سعی کرد شانسش رو امتحان کنه که تیرش به سنگ خورد. ولی کلی ادعاش میشد، میگفت از مادر زاده نشده تو جناغ شکستن منو ببره!!!
رو نبود که بزرگوار🤦🏻‍♂️
.
.
استاد داشت تدریس میکرد و کلاس هم ساکت و پیِ صحبتای استاد ، که یه تکه کاغذ بر داشتم و روش نوشتم "یادم تو را فراموش، آی کیو"
کاغذ رو تا زدم و تا استاد متوجه نشه دستم رو سمت محمودرضا دراز کردم و یواش جوری که انگار مطلب مهمی توش نوشتم دادم دستش.
تو اون سکوت با کنجکاوی و عجله برگه رو ازم گرفت و بازش کرد.
نگم از کجاهاش دود بلند شده بود، تیرم به هدف نشسته بود و بساط سوژه کردنش یه هفته ای جور شده بود..
.
.
تازه سر میز غذاخوری نشسته بودیم و هنوز بسم‌الله رو کامل و صحیح ادا نکرده دیدم یه جناغ گرفت جلو صورتم و گفت بشکونیم؟
گفتم:
تو روت کم نمیشه بچه پررو!؟ بست نبود دفعه قبل آی‌کیو؟
و بلند خندیدیم
یه زر نزن بابا تحویلم داد و گفت بشکون که میخوام لوله‌ت کنم.
گفتم: سر چی؟
گفت برنده تعیین میکنه...
.
.
سرم تو جزوه بود تند تند مینوشتم مطلبی جا نمونه که توجه‌ام به صدای پیش پیشِ محمود جلب شد.
پرو پرو بلند شد اومد سمتم و دستش و دراز کرد و یه تیکه کاغذ داد دستم.
زود کاغذ رو گرفتم تا استاد متوجه نشده محمود بره بشینه سرجاش.
کنجکاو بودم ببینم چه خبریه که اینجوری خودش نامه آورده واسم.
بازش کردم
دیدم عکس یه گربه کشیده و جلوش نوشته میوووو
پایینش هم نوشته
یادم تو رو فراموش
و یه دایره که توش دوتا نقطه داشت و یه خط منحنی به شکل خنده(ایموجی‌های دست ساز زمان ما) هم کنارش کشیده بود.
بیشتر از اینکه حرصم دربیاد، خنده ام گرفت
برگشتم تو چشماش نگاه کردم
از ذوق تو چشماش، منم ذوق کردم و باز زدیم زیر خنده...
.
.
.
سلام آقای محمودرضا
آقای آی‌کیو
جناب بچه زرنگ.
اصلن تو خفن
تو همه رو زدی
تو باخت نداری
تو بیا سر ما رو بشکون
نکشیمون...

آخه رفیقِ من
با معرفت
بامرام
آدم که یکی رو میبره
همینجوری ولش نمیکنه رو زمین و بره.
یه دستی ازش میگیره
بلندش میکنه از خاک
خاکش رو میتکونه.
جدیدا رسم شده شماها که میبرید سرتون رو میندازید پایین و میرید سی خودتون و یه نگاه پشت سرتون هم نمیندازید؟
اصلا حواست هست چی شد منو بردی؟ چرا منو بردی؟ چطور منو بردی؟
محمودرضا! تو بردی چون
یادت بود
و من باختم چون
تو رو فراموش کردم.
میگم حالا نمیخوای باز یادم کنی... بخدا من به باختن از تو دلم خوشه
چیه همه‌ش من تو رو یادم، یادم، یادم، یادم
و تو مرا فراموش...
خب یه بارم تو منو یادم،
مثلا امشب.
ها!
نظرت چیه داداش؟
میای؟

مگه قرار نبود برنده جایزه رو تعیین کنه؟
خب اون یه باری که بردم رو نمیخوای حساب کنی؟
بخدا چیز زیادی نمیخوام، تو که منو میشناسی.
قبوله؟
بگم؟

محمودرضا
من
دوتا چیز ازت میخوام.
اول اینکه
دل خیلی‌ها رو شکوندم
حق گردنم زیاده،
دستمم به خیلیاشون نمیرسه.
میشه تو از طرف من ازشون حلالیت بگیری؟
میشه واسه‌م اینکار رو بکنی؟

دومین چیزی هم که میخوام،

تویی...
خسته‌ام
فقط آغوشتو باز کن
همین...





حلالم کنید...


#رفیق
#محمود
#شب_قدر
#یادم_تو_را_فراموش
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فدایی_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمحمودرضابیضائی

@bi_to_be_sar_nemishavadd
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم
#قربة_الی_الله

ﻫﺮ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻭﺻﺎﻟﺶ ﺩﻣﯽ ﻣﯿﺴﺮ ﺷﺪ
ﻣﯿﺴﺮﺵ ﻧﺸﻮﺩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺷﮑﯿﺒﺎﯾﯽ.............

.
باز هم امشب خیالت به خوابم هجوم آورد
باز هم تو پیروز شدی محمود...

تو که از وسعت دیوانگی هایم خبر داری
بگو کی بی تو چشم خسته ام را خواب می‌گیرد!؟

کاش....

مگر به سینه بخوابانی ام که این شب‌ها
خیال خواب ندارم ... مگر در آغوشت

#رفیق
#محمود
#خواب
#شب
#قرن۱۵
#بیقرار
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فدایی_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمحمودرضابیضائی

هفتم فروردین یکهزار و چهارصد و یک
ساعت سه و چهل و پنج دقیقه

#بیادتم

@bi_to_be_sar_nemishavadd
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
محمود
محمودرضا
محمودرضا بيضائی
شهید شد....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..
.
..
.
.
.
.

#گویی‌که‌نیشی‌دورازاودراستخوانم‌می‌رود...

من مانده‌ام‌ مهجور از #او....

#محمود
#رفیق
#شهید
#بیست_و_نهم_دی_ماه_نود_و_دو
#رفت
#باید_رفت
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فدایی_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمحمودرضابیضائی

آه
بیست و نهم دی ماه یکهزار و چهارصد هجری شمسی.... آه

@bi_to_be_sar_nemishavadd
بی همگان...
@bi_to_be_sar_nemishavadd
.
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#قربة_الی_الله

به دست غم گرفتارم، بیا ای یار، دستم گیر
به رنج دل سزاوارم، مرا مگذار، دستم گیر

یکی دل داشتم پر خون، شد آن هم از کفم بیرون
چو کار از دست شد بیرون، بیا ای یار، دستم گیر

ز وصلت تا جدا ماندم همیشه در عنا ماندم
از آن دم کز تو واماندم شدم بیمار، دستم گیر

کنون در حال من بنگر: که عاجز گشتم و مضطر
مرا مگذار و خود مگذر، درین تیمار دستم گیر

به جان آمد دلم، ای جان، ز دست هجر بی‌پایان
ندارم طاقت هجران، به جان، زنهار، دستم گیر

همیشه گرد کوی تو همی گردم به بوی تو
ندیدم رنگ روی تو، از آنم زار، دستم گیر

چو کردی حلقه در گوشم، مکن آزاد و مفروشم
مکن جانا فراموشم، ز من یاد آر، دستم گیر

شنیدی آه و فریادم، ندادی از کرم دادم
کنون کز پا درافتادم، مرا بردار، دستم گیر

نیابم در جهان یاری، نبینم غیر غم‌خواری
ندارم هیچ دلداری، تویی دلدار، دستم گیر

عراقی، چون نه‌ای خرم، گرفتاری به دست غم
فغان کن بر درش هر دم، که ای غمخوار، دستم گیر...

محمودرضا
دستم گیر...

#رفیق
#محمود
#دلتنگ
#شب_جمعه
#که_ای_غمخوار
#دستم_گیر
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فدایی_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمحمودرضابیضائی

هوامو داشته باش رفیق...

هفدهم بهمن ماه هزاروسیصدونودونه

@bi_to_be_sar_nemishavadd
Ещё