بی همگان...

#مدافعان_حرم
Канал
Логотип телеграм канала بی همگان...
@bi_to_be_sar_nemishavaddПродвигать
250
подписчиков
406
фото
231
видео
29
ссылок
درد دل نامه ی خودمانی... دردی که ز تو در دلم آرام گرفت پرداخته کی شود به صد دریا اشک... https://t.center/HarfBeManBOT?start=HBM13567709
#قربة_الى_الله

توي كوه هاي شمال لاذقيه
یه شب وسط عمليات
لاي درخت ها سنگر زده بوديم و جا خوش كرده بوديم
با عمار و اسماعيل كنار هم خوابيده بوديم
چله تابستون بود اما از سرما ميلرزيديم
رفتم يه پتو گير آوردم سه تايي رفتيم زيرش
عمار دستش رو باز كرده بود و سرم روي دستاش ، دراز كشيده بوديم و آسمون پر ستاره رو تماشا ميكرديم

عمار فاز گرفت برام كه فردا كه اسير شدي اصن نگران بچه ات نباشي ها ، خودم مراقبشم ، مشتي عمويي ميكنم براش
زد زير خنده 😃
گفتم مرتيكه دعا بود كردي
اقلاً بگو شهيد
گفت ديوانه اسيرم بشي آخرش ميكشنت ديگه ، شهید میشی
اجرشم بيشتره

گفتم داداش ما اجر بیشتر نخواستیم
جون هر کی دوست داري از این لفظ ها برا ما نیا
تو اکه از الان برا من اينجوري نسخه میپیچی ، معلومه چه عمویی میخوای برا بچه هام باشی
بيچاره بچه هام
گفت نه خدایی مثل امیرحسینم مراقبشونم

اونشب برا اولین بار قرار برادری گذاشتیم
قراری که بعد از اون ، سه چهار بار دیگه هم تکرار شد

امشب تولد امیر حسینتِ رفیق
و من عمویی که هزاران کیلومتر ازش دورم

#رفیق
#داداش
#فرمانده
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#حاج_عمار
#مدافعان_حرم

@sangar_neveshteh
#قربة_الى_الله

سكانس اول/
« در عملیات بدر، دست نیمه جان یک بسیجی که تا کمر در گل فرو رفته و پیدا بود به شدت مجروح شده ، مچ پایم را محکم چسبید…. هنوز در همان خطه و همان خاکم ؛ چون مچ پایم در دست آن بسیجی است »

این کلمه ها برای سالها قبل و از ابراهیم حاتمی کیا ست
همیشه دوسش داشتم
حتی روزایی که خیلی ها بهش انتقادهای زیادی داشتن
خیالم راحت بود که جای دوری نمیره ، کسی که نفسِ آويني بهش خورده باشه

سكانس دوم/
روزاي آخر جنگ سخت و سرنوشت ساز شهر حلب بود
يه حلب ميگم ، يه حلب ميشنويد
جنگي كه مثل ٨ سال دفاع مقدس، كل دنيا مقابل جبهه مقاومت بود
سالها براي آزادي حلب ، بچه ها خونشون ريخته شده بود و صحنه هايي توصيف نشدني اتفاق افتاده بود
يه شب كه برا آخرين هماهنگي هاي عمليات رفتيم قرارگاه ديدم حاج ابراهيم حاتمي كيا نشسته اونجا و فرمانده ها دارن روي نقشه توجيه اش ميكنن
انگار بنا بود او اونشب به جای ما هجوم بزنه
مثل يه فرمانده عملیات ، از تمام ريزه كاري ها ميپرسيد و اومده بود همه چيز رو خودش لمس كنه

بعدها كه "به وقت شام" اش بيرون اومد و اون همه سر و صدا كرد، ياد اون شب افتادم كه او هم داشت خودش رو براي هجوم هاي اين روزهاش آماده ميكرد

خدا قوت بسيجي باغيرت
اجرت با شهداء


———————-
عکسنوشت:
حلب / شب عملیات
يكشنبه ١١ مهر ۱۳۹۵/ ساعت ۱۹:۴۰
اتاق وضعیت قرارگاه

———————-

#به_وقت_شام
#ابراهیم_حاتمی_کیا
#حلب
#مدافعان_حرم
#سنگر_نوشته

@sangar_neveshteh