#بسم_الله_الرحمن_الرحیم#قربة_الی_اللهبازهم
دی ماه...
مثل همین روزهایی بود،
دم غروب
که برای آخرین بار بهم زنگ زدی.
که برای آخرین بار صداتو شنیدم
که برای آخرین بار با تو خندیدم
که برای آخرین بار...
مثل همچین روزایی بود
که مثل همیشه شرمنده ام کردی
حالمو پرسیدی و یادم کردی
اون روز حسابی قند تو دلم آب شده بود
که حواست بهم هست
شرمنده ات شده بودم ولی شاد بودم
اون روز برای آخرین بار طنین صدات تو گوشم پیچید
برای آخرین بار ناز صداتو نوشیدم
برای آخرین بار باهم بلند بلند خندیدیم...
شاید زنگ زده بودی که آماده ام کنی
شاید زنگ زده بودی که حسرت به دل نمونم
شاید زنگ زده بودی از من خیالت راحت بشه
شاید زنگ زده بودی برای آخرین بار صداتو بشنوم
شاید زنگ زده بودی برای آخرین بار....صدامو بشنوی
از اون روز
روزی که برای اولین بار باهام از شهادت حرف زدی و جفتمون خندیدیم، پنج ساله که میگذره...
پنج سال....
همین......
(کاش......)
عزم رفتن داری و من ناگزیر از ماندنم
ای مسافر! بازوان را حلقه کن بر گردنم
سربنه برسینۀ من ساعتی از روی لطف
تا بماند هفتهها بوی تو در پیراهنم
عاشقی نازکدلم، کم ظرف مانند حباب
دم مزن با من به تندی، زان که در دم بشکنم
میشماری نالهام را همچو نی، بادِ هوا
خم به ابرویت نیاید، بشنوی گر شیونم
از منِ افتاده گر آگه نباشی، دور نیست
بیصدا چون سایه باشد، بر زمین افتادنم
گر شدی دلبستۀ من، یا منم پابندِ تو
فرقها باشد میان ما، تو جانی، من تنم
پلکهایم شب نمیآیند دور از تو به هم
گر مژه برهم زنم، در دیده ریزد سوزنم
آتش عشقت نمیدانی چه با من میکند
برقِ عالمسوز را سردادهای در خرمنم
آه ای هجران تو بیرحم چون آوار و سیل!
من نه سنگِ خارهام آخر، نه کوه آهنم
نیستی آگه ز رسم دوستی، بشنو که من
آنچنانت دوست میدارم که با خود دشمنم!
خار در پیراهنم، چون با توام، برگِ گل است
برگِ گل، چون بیتوام، خار است در پیراهنم
#رفیق#محمود#دی_ماه#شب_جمعه#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج#فدایی_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها#شهیدمحمودرضابیضایی@bi_to_be_sar_nemishavadd