بی همگان...

#بغلم_کن
Канал
Логотип телеграм канала بی همگان...
@bi_to_be_sar_nemishavaddПродвигать
250
подписчиков
406
фото
231
видео
29
ссылок
درد دل نامه ی خودمانی... دردی که ز تو در دلم آرام گرفت پرداخته کی شود به صد دریا اشک... https://t.center/HarfBeManBOT?start=HBM13567709
بی همگان...
@bi_to_be_sar_nemishavadd
.
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم
#قربة_الی_الله

گفتم:
دلم برای هیئت رفتنا و قرار گذاشتنای توی هیئتای محرم با محمودرضا خیلی تنگ شده...
گفتم:
دلم برای روضه خوندنا و سینه زدنای عمار؛
دلم برای صدای گریه مردونه‌ش تو روضه خیلی تنگ شده...

گفت:
رفیق هیئتِ آدم،
جاشو با هیچی نمیشه پر کرد
رفیق هیئت...
گفت:
بچه های هیئتی تک خوری بلد نیستن،
زود برسن چفیه پهن می کنن جا می گیرن...
غذا بگیرن دوتا میگیرن...
آب بیارن به لیوان اضافه بر میدارن...

الانم چفیه هاشونو پهن کردن براتون...


محمودرضا
غمم کم نشد
ولی
دلم روشن شد.... روشن، رفیق هیئتی.

محمودرضا،
داره محرم میاد،
ولی من هنوز محرمی نشدم،
هنوز کربلایی نشدم.

محمود؛
به دستای قلم شده‌ت
به پای قلم شده‌ت
به صورت پر از ترکشت
به حنجر دریده شده‌ت

دعا کن مرگ ما هم در راه خدا باشه،
دعا کن بدن ما هم غرق به خون بشه،
دعا کن برام داداش،
خیلی تنهام
خیلی غریبم،
خیلی خسته‌م،
خیلی دلتنگم....


اصلا این حرفا رو بیخیال

محمودرضا بغلم کن...

تو به دادم برس ای عشق! که با اینهمه شوق
چاره جز آنکه به آغوش تو بگریزم نیست...

#رفیق
#محمود
#برادر
#محرم
#بغلم_کن
#دلم_تنگته_خدا_شاهده
#میزنه_قلبم_داره_میاد_دوباره_باز_بوی_محرم
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فدایی_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمحمودرضابیضائی

@bi_to_be_sar_nemishavadd
بی همگان...
@bi_to_be_sar_nemishavadd
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#قربة_الی_الله

گرم است
بازارِ پوشاکِ زمستانی!
در شهر گویی قحطِ #آغوش است
_

تازه پای کوه بودیم و هنوز یکی دوتا پیچ بالاتر نرفته بودیم که برف شروع به باریدن کرد،
و ما هر دو دیوانه‌یِ برف بودیم...
تا خود مقصد برف بارید و
تا خودِ مقصد برفهایی که چون پرافشانِ پری‌هایِ هزار افسانه از یادها رفته باریده بود و تو مسیر نشسته بود، روشون قدم گذاشتیم و به جای پاهایی که ازمون روی برفا میموند نگاه کردیم و سرخوشانه میرفتیم.
برف می‌بارید...
و کفش من که عمرش به سر رسیده بود تو مسیر دهان واکرد و داشت نفسهای آخرش رو میکشید و مثل غریقی که توی دریا گرفتار شده باشه، با هر باز کردن دهانی، برف و آب و گل و شل، گلوی کفش رو پر میکرد و داشت از نفس میانداختش.
پام خیسِ خیس بود و سرما نشسته بود به جونم اما از لذت کوه و شب و برف و #تو، دل و جونم گرمِ گرم بود.
وقتی رسیدیم به مقصد، به زحمت تیکه زمین خشکی پیدا کردیم و چادر رو برپا، و با چند قطعه چوبی که با خودمون آورده بودیم، چایی درست کردیم بلکه از سرمای رخنه کرده تو جونمون کم بشه.
حسابی خسته بودیم
رفتیم داخل چادر
یه پتوی نازک داشتیم که انداختیم زیرمون و دوتکه پتوی مسافرتی که کشیدیم رومون.
سرد بود... اینقدر سرد که فکم به شدت و با صدا بهم میخورد،
هر چی سعی میکردم جلوی لرزم رو بگیرم، نمیشد. دندونهام بی اختیار و پر قدرت و پر صدا بهم میخورد.
حریف سرما نشدم،
پشتم رو مالونده بود به خاک رو سینه ام نشسته بود.
زورم بهش نمیرسید،
خودت رو بهم نزدیک کردی
دستت رو انداختی دور گردنم
و من رو کشیدی تو آغوشت... تا خودِ صبح به گرمای وجودت پناه بردم. با کمکت و تو آغوشت، تونستم پشت سرما رو به خاک بمالم، محمود...
.
.
نزدیک به بیست ساله که وقتی آذرماه میرسه، ساعت قلبم زنگ میخوره و بهم هشدار میده که: هی! حواست رو جمع کن، چند شب دیگه تولدشه!
و وقتی که به امشب میرسم، با قلبم برات جشن میگیرم،
جشن تولد تورو محمودرضا. و تو ذوق چشمات غرق میشم وقتیکه با اون غرور لعنتیت میخوای ذوق چشمات رو نشون ندی.
.
.

محمودرضا!
میدونی که دلم میخواست، امشب هم غافلگیرت کنم و بشونمت پایِ جشنِ تولدت و با بچه ها تا خود صبح بگیم و بخندیم و با تو خوش باشیم،
اما،
دستم کوتاهه داداش... شرمنده.
.
میدونی محمودرضا،
ما
بعد تو
پیر شدیم.
امشب بعد مدتها با موری تماس گرفتم، تصویری.
وقتی دیدمش، جا خوردم،
خیلی شکسته شده بود.
تو این سرمای استخون سوز رفته بود پشت بوم. نمیدونم میدونست امشب تولدته یا نه، ولی... پشت دودِ سینه‌ش، صورت شکسته ش رو ازم قایم میکرد... اما... کلی خندیدیم.
خندیدیم محمودرضا!!
ما بعد تو
خندیدیم...
.
.
تولدت مبارک پسر.
خوش اومدی عزیز.
ببخشید که دستمون خالیه.
آخه
تو سرمایِ روزگار گیر افتادیم و
زمین گیرمون کرد.
نشسته روی سینه هامون و پشتمون رو به خاک مالیده.
کاش
ما رو
بکشی تو امن آغوشت.
کاش
سینه مون رو بچسبونی به سینه‌ت
قلبمون رو گرم کنی
زنده مون کنی.

محمودرضا!
این همه سال شبِ تولدت من غافلگیرت کردم،
امشب تو غافلگیرم کن.
بغلم کن... من رو از زمستون وجودم نجات بده... من، سردمه
.
.
تولدت مبارک داداش

امشب اولین شب از آخرین سالِ دهه‌ی سوم زندگیته
ای
زنده ترین...
.
.
مادرم همیشه می گفت
هر چیز ی باید سر جای خودش باشد؛
پس
لطفا
مرا #بغل کن...
.
.
#رفیق
#محمود
#بغلم_کن
#هجدهم_آذر
#تولدت_مبارک
#اینجا_بس_هوا_سرد_است
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فدایی_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمحمودرضابیضائی

به اشتیاق تو جمعیّتی‌ست در دل من
بگیر تنگ در آغوش و قتل عامم کن

شهید نیستم اما تو کوچۀ خود را
به پاس این همه سرگشتگی به نامم کن

 
@bi_to_be_sar_nemishavadd