.
#یادکردگردآوری: گروه ادبی پیرنگ
غربت آن است که آدم خواننده نداشته باشد.
۱۳ بهمن ماه زادروز بزرگ علوی (۱۲۸۲- ۱۳۷۵)، نویسندهی ایرانی است. بزرگ علوی را در کنار
صادق هدایت، محمدعلی جمالزاده و
صادق چوبک از پدران داستاننویسی نوین ایرانی میدانند. بزرگ علوی خالقِ «چمدان» و «چشمهایش» نویسندهای واقعگرا و استاد زبان فارسی بود. او و
صادق هدایت دو تن از اعضای گروه ربعه بودند. پیدایشِ گروه ربعه، از سوی این نویسندگان، دهنکجیای بود به گروه سبعه (گروه ادبی سنتگرا که هر مجله و کتاب و روزنامهای که به فارسی منتشر می شد، از آثارِ قلم آنها بینصیب نبود). آقا بزرگِ علوی نویسندهی «ورقپارههای زندان و «۵۳ نفر» در اینباره میگوید:
«ما جوجهنویسندگان تازه از تخمدرآمده میخواستیم سری توی سرها دربیاوریم. روزی مسعود فرزاد به شوخی گفت: اگر آنها ادبای سبعه هستند، ما هم ادبای ربعه هستیم. گفتم: آخر ربعه که معنی ندارد. گفت: عوضش قافیه دارد، دیگر معنی لازم نیست.» و «ما ادعا داشتیم که این چیزهایی که شما میپردازید ادبیات نیست. اول آنها ما را جدی نمیگرفتند ولی بعدها فهمیدند ما بیعرضه نیستیم. بعد یک روز دهخدا گفت: شماها شاهزادههای ادبِ این مملکت هستید»
مسعود فرزاد دربارهی گروه سبعه میگوید: «اما این «ربعه» فرقهایی با «سبعه» داشت! حضراتِ سبعه علیالمعمول هنوز سخت سرگرم ورق زدن کتب... و نوشتن مطالب ثقیل با نثر ثقیل و پیچیده و متصنع بودند. هر کس هر چیز مینوشت عجله داشت که از فهم مردم زمانش دور باشد... همه با هم مسابقهای داشتند که کتابشان دور از ذهن و فهم خوانندگان باشد. ما، یعنی به اصطلاح گروه «ربعه» از جهاتی با این جماعت فرق داشتیم. چشممان به ادبیات خارجی باز بود و مهمتر این که تحت
هدایتِ «
هدایت» به حقایق اصیلتری آشنا شده بودیم که همهی تلاش ما این بود که سنتهای پیچیده و مهجور و غامض و در عین حال توخالیِ زمان را شکسته و مفری به سود ادبیات نوین باز بکنیم... هم آنها از هفت نفر بیشتر بودند و هم ما از چهار نفر، اما آنها هزار رو و هزار دل داشتند، در حالی که ما یگانه بودیم.»
صادق هدایت، بزرگ علوی، مجتبی مینوی و مسعود فرزاد. بعدها پرویز خانلری، نیما یوشیج، عبدالحسین نوشین، محمد مقدم، غلامحسین مینباشیان و ذبیح بهروز نیز به این جمع اضافه شدند.
مسعود فرزاد: «چهار تا جوان بی پول بودیم که جایی نداشتیم برویم، سالن و تالار و دفتر و دستک خاصی نداشتیم که برویم آن جا نطق و خطابه ایراد کنیم و یا اوراق را زیر و رو بکنیم. این قدر بی پول بودیم که برای دیدن یکدیگر میرفتیم توی کافهی «رُزنوار» و نفری یک چایی و یا یک بستنی میخوردیم. و دومی را هم زورمان نمیرسید. تازه آن چایی یا آن بستنی هم بهانه بود، بهانهی این که بتوانیم حرفهایمان را بازگو کنیم. من از حافظ میگفتم، بزرگ علوی از نوولهای تازهاش،
هدایت از فلان کتابش و مینوی دربارهی آثاری که دیده و خوانده بود. مورد دیگر، ترکیب جالب این گروه بود.
هدایت فرانسه میدانست، بزرگ علوی آلمانی میدانست، من انگلیسی میدانستم و مینوی عربی. با این کیفیت هر یک از این گروه در مجموع میتوانست با اکثر رویدادها و حوادث ادبی جهان آشنا باشد. چهار تا جوان فرنگرفته و زباندان بودیم که در عین حال دست و بال ما در ادبیات فارسی نیز بند بود و هر چهار تا شوق کار در زمینهی ادبیات ایران داشتیم.»
به مناسبت زادروز بزرگ علوی، نویسندهی مهاجری که غربت را به خواننده نداشتن معنا کرده بود، چند عکس از او و یارانش را ورق میزنیم.
یک: بزرگ علوی
دو: از راست: آندره سوریوگین (درویش نقاش)،
صادق هدایت، مسعود فرزاد با ویولن، نفر ششم بزرگ علوی، مجتبی مینوی، اطراف تهران
سه: بزرگ علوی و غلامحسین ساعدی
چهار: جلو؛ بزرگ علوی و سمت چپ
صادق هدایت، اطراف تهران، ۱۳۰۹
پنج: از چپ؛
صادق هدایت، بزرگ علوی، عبدالحسین نوشین و لرِتا
شش: بزرگ علوی و سهراب شهید ثالث
هفت: از راست؛ مهدی اخوان ثالث، هوشنگ گلشیری، بزرگ علوی، گلرخسار (خوانندهی تاجیکی)، شفیعی کدکنی و محمود دولتآبادی
هشت: مجتبی مینوی، غلامحسین مینباشیان، بزرگعلوی، آندره سوریوگین و
صادق هدایت در منزل مینوی، ۱۳۱۲
نه: از راست؛ بزرگ علوی، مجتبی مینوی و عبدالحسین زرینکوب
https://t.me/peyrang_files/208#بزرگ_علوی#صادق_هدایت#مجتبی_مینوی#مسعود_فرزاد @peyrang_dastanwww.peyrang.orghttps://instagram.com/peyrang_dastan