.
#یادکرد رضا دانشور در سالروز رفتنش
به انتخاب:
#حدیث_خیرآبادیششم خرداد، سالروز خاموشیِ رضا دانشور است؛ نویسندهای که سالیانی از عمرش را در تبعید زیست و در غربت نیز چشم از جهان فرو بست. او خودش را داستاننویس و نمایشنامهنویسی میدانست که: «سالهاست هرچه بگویی کردهام جز داستاننویسی.» هرچند رمان معروفش خسرو خوبان را در تبعید نوشت، اما ناگزیری زندگی، او را گاه از نوشتن دور میکرد و بر مسیری میبرد که شاید هیچ باب میلش نبود.
شهرزاد سمرقندی همکار او در رادیو زمانه، شرح ملاقاتش با دانشور را در شروع همکاری او با آن رادیو اینطور مینویسد:
«با کمال شرمندگی گفتم من هیچ کدام از کارهای شما را نخواندهام و از زندگی شما هم چیز زیادی نمیدانم. با تبسم گفت، شما که هیچ، خیلی از ایرانیها هم چیز زیادی از من نمیدانند... از
مهاجرت گفت... از تجربهی راننده تاکسی بودن در پاریس گفت و از انجام کارهایی که هیچ ربطی به نوشتن نداشتند. از آن گفت که ما جوانترها از نسل خوششانس مهاجران هستیم که میتوانیم در غربت نیز مشغولیتی داشته باشیم که با زبان مادریمان سرو کار دارد و به طور روزمره با مردم ایران در تماس هستیم...»
دانشور در همکاری با رادیو زمانه، بیش از شصت برنامهی رادیویی تدارک دید. برنامههای خاطرهخوانی؛ که از مخاطبان رادیو میخواست خاطراتشان را بفرستند و او با صدای خودش بازخوانی میکرد. مجموعه برنامههای «مه سال ۱۹۶۸»؛ به مناسبت چهلمین سالگرد مه ۱۹۶۸، و همچنین مجموعه گفتوگوها با چهرههای مطرح ایرانی که به جرات میتوان آنها را از جمله گفتوگوهای ارزشمند با افراد سرشناس دانست. او چه در مصاحبه با کامران دیبا معمار معروف ایرانی و چه در مصاحبه با محمدعلی سپانلو، یدالله رویایی و دیگران، در چارچوب معیارهای درست گفتوگو سخن میراند و بهعنوان مصاحبهکنندهای مشرف به موضوع، مصاحبهشونده را سر ذوق میآورد و او را به حرف وامیدارد.
برای یادکرد رضا دانشور در سالروز رفتنش، تکهای از مصاحبهی او با یدالله رویایی را میخوانیم:
آقای رؤیایی، یک جایی از بلانشو نقل میکنید که «آیا انسان ظرفیت طرح آن سوال اصلی (رادیکال) را دارد؟» و پاسخی که آنجا میدهید این است که بله دارد و میگویید که پاسخ شعر است یا در شعر است. سوال من این است که الان در روزگاری که ما زندگی میکنیم و بخصوص چون داریم فارسی حرف میزنیم، در قلمرو زبان فارسی و فرهنگ فارسی، «سوال اصلی» چیست؟
اشارهی خوبی میکنید. برای اینکه خب مقدار زیادی از خوانش من صرف خواندن بلانشو بوده و کشف او هم برای من مهم بوده است. او در این جملهای که میگوید: «آیا انسان ظرفیت طرح سوال اصلی را دارد؟» که به نظرم در متنی است که از مرگ صحبت میکند، و شاید اشارهاش به مسالهی مرگ، مسالهی برخورد انسان با مرگ باشد.
ولی اینکه او «ظرفیت ِطرح سوال» را میگوید، برای من جالب است. چون نوشتن و نویسش، آنکه مینویسد، چه شاعر و چه نویسنده، کاری جز طرح سوال ندارد. ولو اینکه متنی که مینویسد خود جوابی باشد به مسائل صریح و روزمره.
و مگر اینکه نویسش او ظرفیت طرح سوال را نداشته باشد، یعنی آن متن در خود واقعاً طرح سوال نکند. و کار متن هم بیشتر این است. و این اشارهی من هم به بلانشو از این جهت به نظرم مهم آمد.
خب حالا از بحث بلانشو که بگذریم، وضعیتی که شما بهعنوان یک شاعر ایرانی در پاریس، شاعری که چشمهای خیلی زیادی -از نسل جوان بخصوص- به طرفش هست، ایجاب میکند که به این سوال من پاسخ بدهید که به نظر شما چه سوال اساسی یک نویسنده و یک شاعر در روزگار ما دارد که طرح کند؟
این مسالهی طرح سوال را به نظر من نمیشود در قلمرو خاصی محدود کرد. اما برای من یکی از مهمترین قلمروهای طرح سوال، باز هم اشاره میکنم، مسالهی ecriture و مسالهی نویسش است و در این مساله بیشتر زبان است که مطرح هست.
من خیال میکنم که انسان امروز هرچه با زبان و زندگی زبان زندگی کند، زندگی واژهها و آن حیات کلمه را، در کار و در حیات خود مطرح کند طرح سوال برایش بیشتر میشود و سرانجام به سوال اساسی خود، و یا به آن «سوال اساسی» میرسد. از ازل هم همیشه این بوده است.
از ابتدای دنیا که میخوانیم «در ابتدا کلمه بود»، هنوز هم کلمه است. یعنی خود کلمه طرح سوال میکند، بدون اینکه ما به محتوای کلمه، به معنای آن پیله کنیم. چون نویسش و استیل آن خودش طرح سوال میکند. و من یکجایی هم نوشتهام، آنجا که صحبت از نثر میکنم، که استیل و شیوهی نثر من، جزئی از محتوای نثر من است.
یعنی من واقعاً دو زبان دارم. یکی که با آن مینویسم، یکی هم آن زبانی که نثر من ارائه میکند و حرفهایی میزند که در اختیار من نیست. و گاه سوال اساسی را هم همان مطرح میکند.
https://t.me/peyrang_files/90منبع: رادیو زمانه
#رضا_دانشور#ادبیات_مهاجرت@peyrang_dastanwww.peyrang.org