کانال زندگی نامه شهدا

#مرتضی‌
Канал
Логотип телеграм канала کانال زندگی نامه شهدا
@KHADEMIN_MOLAПродвигать
193
подписчика
15,1 тыс.
фото
2,2 тыс.
видео
385
ссылок
#معرفی_شهیدان #روایتگری هرکــی آرزو✨داشتهـ باشهـ خیلے خدمتـ کنهـ⛑ #شهـــید میشهـ..!🕊 یهـ گوشهـ دلتـ پا👣بده به شهدا ارتبات با مالک @ghbnm345 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَّآلِ مُحَمَّدٍ وَّعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أَعْدَائَهُمْ اَجْمَعِيْن
در هوس‌ خیال او ؛
همچو خیال گشته ام
اوست گرفته شهر‌ دل ،
من به کجا سفر برم ؟

#پاسدار_مدافع_حرم
#شهید #مرتضی_حسین‌پور
#سردار_حسیـن_قمـی
#فرمانده‌شهیدحججی
؛🖤▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
؛▫️🔳🔷🔳🔘
؛▪️🔷🌼🍃
؛▫️🔳🍃
؛▪️🔘
؛▫️
؛▪️
؛▫️

🍂مادر شهید می گوید: پنج پسر دارم مصطفی را در راه حضرت زینب(س) دادم
مرتضی نیز این روزها در سوریه و در جبهه مقاومت است حاضرم همه فرزندانم را تقدیم اسلام و حریم حضرت زینب(س) کنم فرزندانم فدای جوانان حضرت زینب(ُس).


دامن این مادر که خود
#فرزند و #خواهر شهید است نخبه پرور است،
#شهربانو کریمی فوق لیسانس علوم تربیتی از دانشگاه تهران،
#دکترعلی کریمی دکتری تخصصی ارتوپدی،
#فاطمه کریمی لیسانس علوم اجتماعی ساکن افغانستان،
#زهرا کریمی فوق لیسانس مدیریت منابع انسانی از دانشگاه تهران ،
#محمد کریمی لیسانس مهندسی کامپیوتر از دانشگاه قم،
#شهید مصطفی کریمی لیسانس مهندس معماری از دانشگاه تهران،
#مرتضی کریمی دانشجوی رشته پزشکی دانشگاه شیراز که اکنون به عنوان رزمنده مدافع حرم در جبهه مقاومت سوریه حضور دارد
#سجادکریمی لیسانس عمران از دانشگاه شریف

همگی در دامن این مادر و شاید بهتر باید گفت این شیر زن پرورش یافتند.

1⃣3⃣👈

▫️
▪️
▫️
▪️🔘
▫️🔳🍃
▪️🔷🌼🍃
▫️🔳🔷🔳🔘
🖤▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
امام خمینی(ره) خونسرد و آرام، به قدری ایستادند و صبر کردند تا بوسه‌های #مرتضی_جاویدی تمام شد...
خواستیم تا
مرتضی رو کنار خود ببریم که یک‌دفعه متوجه شدیم #امام از مرتضی بسیجی‌تر هستند، چرا که خم شدند و پیشانی مرتضی را بوسیدند
بوسه‌ای که اولین‌بار در طول عمرم دیدم درست مثل بوسه‌های
مرتضی بر تن امام حس کردم امام مهمان چند دقیقه‌ای خود را از صمیم قلب دوست دارند آنی که برگشتم، متوجه شدم که حاج احمدآقا پسر امام، محسن و رحیم هم از حرکات و ارادت خاص مرتضی به امام و تعامل و لبخند ایشان، در حیرت بودند صدای حاج احمد آقای خمینی را شنیدم که می‌گفت: تا به الآن ندیده بودم، امام پیشانی کسی رو ببوسند..

#شهید_مرتضی_جاویدی(معروف به اِشلو)
پ.ن: روستازاده ای که امام پیشانی او را بوسیدند...
فرمانده دلاور گردان فجر از لشکر ۳۳ حضرت المهدی(عج)

#سالروز_شهادت
‌✦⃟░⃟✦⃟░⃟✦⃟░⃟✦⃟░⃟✦



چرا
#شهیدجاویدی را اشلو نامیدند:

  «
#مرتضی» با زبان عربی با عراقی ها حرف می زد و تکیه کلامش روی کلمه اشلو بود که مخفف همان «ای شی لونک » رنگ و روت چطوره بود . 

                                        
او هر روز صبح به فاصله هفتاد ، هشتاد متری عراقی ها ، روی خاکریز می ایستاد و دست هایش را دور دهان حلقه می کرد وبرای عراقی ها سخنرانی می کرد :


 اشلونک ... یا اخی ... صباح الخیر ! (یعنی رنگ وروت چطوره ... حال وروزت چطوره ...)

ظهر دوباره همان آش و همان کاسه !
مرتضی دست بردار نبود وروز روشن ، جلو چشم عراقی ها روی خاکریز می رفت و برای دشمن کلاس عقیدتی می گذاشت . گاهی هم از پشت بلندگو سوره واقعه را می خواند. اما جواب عراقی ها توپ و تفنگ بود.

این عمل
#مرتضی ترس و وحشت در دل نیروهای دشمن انداخت به صورتی که عراقی ها برای سرش جایزه گذاشتند . و او معرف شد به «اشلو» ...


❥✺⃟🌹࿐ུ═┅┄
روز عاشورا بود بیاد دارم تواون روزای شلوغ میگفت تعدادی ازدوستان و همکارانشون گوشی های همراهشان را خاموش کرده بودند که اعلام آماده باش ندهند ولی ایشون تو همان روزها پابه پای فتنه‌گران ایستاد،
دریغ از اینکه مقابل دشمنان اسلام ضعف نشان دهد، وقتی که ایشان از ناحیه گردن و دست و پا مجروح میشوند و به بیمارستان بقیه الله انتقال میدهند و در منزلمان هیئت دهه اول محرم یعنی شب شام غریبان مداح مجلس انتهای عزاداریها برای بیماران شفای عاجل خواستند که همان لحظه گفتند برای بهبودی حال آقا مرتضی هم دعا بفرمایید ما و خانواده ی ایشان سراسیمه خودمان را به ایشان رساندیم، با لباس بیمارستان به تن دست و پا شکسته و مهره های گردن آسیب دیده .
شهید کریمی در همان روزها عشق به ولایتمداری و شهادت داشتند که با مردانگی خودش رابه عشق حقیقی یعنی شهادت رساند .

🌷شهید #مرتضی_کریمی🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
❁اللَّهمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد❁

🕊سالروزولادت: ۱۳۶۰/۱۰/۲۵
🕊سالروزشهادت: ۱۳۹۴/۱۰/۲۱

#سالروزشهادت...🕊🌺

┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈
سلام برشهــدا
آن مهــدے باوران ویاوران
ڪہ"لبیڪ"گفتندبہ نائب المهدے
و مهدے نیز ادرڪنـے شان راخریدارشد
اے ڪاش ادرڪنـےِ ماجاماندگان
بالبیڪِ شهدااجابت گردد
وشهید شویم

شهید #مجید_قربانخانی و شهید #مرتضی_کریمی

#سالروزشهادت.....🕊🕊🌹🌹

┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈
در منطقه معروف به «کرار» بود، از همرزمان نزدیک #شهیدان #مرتضی عطایی و #حسن قاسمی دانا که بعد از چهار بار اعزام اول مهرماه در دیرالزور #شهید شد. #شهیدرضا سنجرانی رزمنده مدافع حرم ایرانی از لشکر #فاطمیون بود که پس از جانبازی از ناحیه دست و پا در اول مهرماه و مصادف با دوم ماه محرم الحرام به مقام رفیع شهادت نائل شد. پدرش شهید سنجرانی می‌گوید: «رضا در 40 سالگی شهید شد و امروز بعد از 40 سال احساس می‌کنم پسرم را نمی‌شناختم، انگار از جنس ما آدم‌های عادی نبود، من خودم هم سال‌ها در جنگ هشت سال دفاع مقدس بودم اما رضا از من پیشی گرفت، او لایق شهادت بود و من نه.»

خانه پدری #شهید سنجرانی در منطقه قاسم آباد مشهد مشخص است، عکس‌های شهید بر ورودی خانه و مهمان‌هایی که می‌آیند و می‌روند و «یوسف سنجرانی» پدر شهید خودش در مقابل ورودی خانه ایستاده و با وجود درد فراق و نبود پسرش صبورانه و با روی باز یکی یکی به مهمان‌ها خوش آمد می‌گوید. متن گفت‌وگوی تفصیلی تسنیم با پدر و مادر این شهید مدافع حرم در ادامه می‌آید:

رضا با خدا معامله کرد🌹
#صبح 20#فروردین خودم را درگیر کتاب آیین نامه کردم و سراغ تلویزیون نرفتم اما عصر #برادرش از منطقه ای پرسید که #مرتضی در #سوریه مشغول #نبرد بود چون زیر نویس شبکه خبر، از حمله به #سوریه و #شهادت گفته بود.
🍃🌷🍃
اسم محل را به یاد نداشتم. به چند نفر از #همکاران چابهار زنگ زدم تا اسم دقیق محل حضور #مرتضی را بپرسم اما دوستانش که از #شهادت #مرتضی خبر داشتند طفره رفتند و گفتند اسم شهر را می پرسند و خبر می دهند.
🍃🌷🍃
راهی آموزشگاه رانندگی شدم که در کلاس، از طرف پدر شوهرم تماسی داشتم اما رد دادم در این بین تماس ها از خطی ناشناس ادامه داشت و به ناچار پاسخ دادم.

مسئولی از من خواست خودم را به خانه  پدر شوهرم برسانم. آشفتگی و نگرانی بر قلب و جسمم حاکم شده بود. با آژانس تماس گرفتم و تاکسی خواستم اما سرگردان آن را لغو کردم.😭

با برادر #شهید تماس گرفتم و با هزاران اندیشه خوب و بد خودم را به خانه رساندم.😭
🍃🌷🍃
در منزل #پدر #مرتضی #غوغایی بود و دیدن آن همه آدم، پرچم و لباس های سیاه مرا غافل گیر کرده بود. خیلی ها انگار از #شهادت #مرتضی با خبر بودند، رمقی برای راه رفتن نداشتم، جلوی در نشستم و ...😭😭😭😭
🍃🌷🍃
وقتی قصد #رفتن کرد چمدانی از مادر امانت گرفت، بارش را از لباس، مسواک، خمیر دندان و ... سبک بست و شلواری که دیگر به پایش نشد و با #زخم ترکش به هم دوخته شد، چمدانی که گشوده نشد، نبات، آجیل محلی، عناب و انجیری که مادر در چمدان گذاشت تا #سوریه رفت و در چمدان #برگشتی #باقی ماند.😭
🍃🌷🍃
#دو برگ از دفترچه ای که #شب آخر با هم بودن #وصیت هایش را در آن نوشت، #قرض ها و #بدهی هایی که دوباره فهرست شد و چند روزی که در بیرجند بیشتر با #فامیل و#دوستانش گذراند و گفته و نگفته #حلالیت طلبید.😭
🍃🌷🍃
زمان رفتن که رسید، هواپیمای تهران که نشست وقتی #آخرین عکس ها را در فرودگاه گرفت به بهانه آشنا شدن با تیم و دوستان جدید، زود خداحافظی کرد😭  زود رفت تا #دل کندن #راحت تر باشد.😭
🍃🌷🍃
در یک ماهی که نبود هر روز تماس می گرفت و مانند همیشه از همه مسائل #خانواده و #طاها  می پرسید اما نمی توانست به خوبی از وضعیت شان در #سوریه بگوید، می گفت #کارمان #سخت است #دعا کنید.
🍃🌷🍃
آن روزها کلاس رانندگی می رفتم و خودم را برای امتحان آماده می کردم، #مرتضی آخرین شب در تماس تلفنی گفت فردا پولی به حسابی واریز می‌کند که حتما از آن خبر می گیرد.
🍃
به روایت از همسر #شهید :
#آقا مرتضی، به شدت #تابع #مقام معظم رهبری♥️ بودند و #خودش را در برابر #ایشان #مسئول می دانست بیشتر #سخنرانی هایشان را دنبال می کردند.
🍃🌷🍃
به #خانواده و #ما  هم #پیروی از #ایشان را #توصیه می کردند حتی می گفتند #سکوت کنیم تا راحت #گفته های #رهبری را #گوش  کنند.
🍃🌷🍃
#نیروی سپاه  #منطقه و#کارش، #چابهار بود و #نیروهای آن جا به #سوریه اعزام نمی شدند  البته چند نفر از #همکارانش از آن جا عازم #سوریه شده و باز گشته بودند بنابراین #شهادت او را تصور نمی کردم.😭
🍃🌷🍃
و چون #پیگیری و #اصرار #مرتضی را برای رفتن می دیدم، رفتن و بازگشتش را مانند #همکارانش در چابهار تصور می کردم. دیگر حرفی باقی نمی ماند.
🍃🌷🍃
در #صحبت ها #مرتضی می گفت انتخاب با خودت هست، جواب #حضرت زینب (س)🌷
و #امام حسین (ع)🌷را خودت باید بدهی، #شهید شدن و خانواده #شهید بودن #لیاقت می خواهد.😭
🍃🌷🍃
هر چه بود بین #او و #خدایش🤍 بود، #عهدی در #سکوت که حتی با من هم بازگو نکرد اما راه #سوریه را برایش خواستنی کرد. تا این که بالاخره رفتنش برای 21#اسفند 96# قطعی شد.😭
🍃🌷🍃
ولی  ما را به #لشکر  10 دادند و اصرارهای ما به جایی نرسید و با هم رفتیم #گردان علی اکبر (ع)🌷 #لشکر10 #سیدالشهدا🌷
#او را به #گروهان نصر دادند و من را به دسته #ادوات.
😔
🍃🌷🍃
در #عملیات کربلای 1 با هم شرکت کردیم ،#علی به #شدت دچار #موج گرفتگی شد به طوری که #نمی تونست #آب بر #تن بزنه😔 چون #رعشه به تنش می افتاد این وضع مدتی ادامه یافت تا این که این مشکل کمتر شد.
🍃🌷🍃
در #عملیات کربلای 2 هم باز شرکت کردیم و بعد از #عملیات برگشتیم تهران و باز هم مهر ماه #برگشتیم #گردان.😊
🍃🌷🍃
همین روزها بود که یک #مانور بسیار سخت در اطراف منطقه #قلاجه اسلام آباد غرب برگزار کردیم و بعد از #مانور اومدیم تهران بعد از برگشتن من به #گردان متوجه شدم که #اون #ماموریت گرفته برای #گردان عمار و دیگر #او را ندیدم.
🍃🌷🍃
#20مهر تهران بودم که رفتم به راه آهن بلیط گرفتم برگردم #گردان که رفته بود #اندیمشک بعد از گرفتن بلیط در خیابان #مرتضی چیتگری را دیدم #دوست #امیر بود.
🍃🌷🍃
اون گفت از #امیر خبر داری ؟ گفتم نه . دارم می رم #منطقه ،گفت نرو،گفتم چرا؟
گفت #امیر #شهید شده و الان هم #پیکرش را آوردن تهران برو به خانواده اش خبر بده.😭😭
🍃
سرانجام شهیدان #محمد و #مرتضی و #پدرشان مراد پور حیدری هم به #شهادت رسیدند و #مادر عزیزشان #ننه مریم هم درسال ۱۳۸۶# و ۴۰#روز بعداز #شهادت #همسرش به آنها پیوست‌.
🍃🌷🍃
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهیدان سرفراز

   💠 شهید مراد پور حیدری و
دو #پسر #شهیدشان محمد و مرتضی پور حیدری 💠

       
                   🌷  صلوات 🌷

التماس دعای فرج وشهادت

یاعلی مدد
هر 2#پسر #ننه مریم در #آزادسازی #خرمشهر به #شهادت رسیدند. #مرتضی در #عملیات بیت المقدس به #شهادت رسید و #پیکرش را در گلزار #شهدای #آبادان به خاک سپردند.#محمد بعد از #آزادی در #پاکسازی #خرمشهر به #شهادت رسید و #پیکرش را در #جنت آباد به خاک سپردند.
🍃🌷🍃
#ننه در واقع #آخرین #خانمی بود که از #خرمشهر بیرون آمد و #اولین #خانمی بود که وارد #خرمشهر شد. کنار پل #خرمشهر گوسفندی را ذبح کرد در حالی که یک #پسرش #شهید شده #خانه اش #ویران شده بود با #کمک #رزمنده ها خانه اش را #بازسازی کرد و منتظر #همسرش شد.
🍃🌷🍃
#بابا مراد #چهار سال بعد از #اسارت به #کشور #بازگشت. در اثر #شکنجه های اسارت در سال 86# به #شهادت رسید و #ننه مریم هم 40#روز بعد از #دنیا رفت. الان اگر به سر #مزار #بی بی مریم بروید بالای #مزارش نوشته است «مادر یک شهر»😭
🍃🌷🍃
#ننه مریم #مادری که وقتی با #بدن #قطعه قطعه شده #پسرش در #خرمشهر مواجه شد، یک #پتو آورد و #اعضای بدن #شهیدش را جمع کرد و به #خاک سپرد.
😔
🍃🌷🍃
از #زنان #شهیدی می‌گفت که به طرز وحشتناکی به #شهادت رسیده بودند. #پیکر شهیده‌‎ای که سر نداشت، #مظلومیت #شهیده دیگری که پس از یک روز از #خاکسپاری وقتی برای دفن پیکر دیگری به #قبرستان رفتند،#قبرش را خالی از #پیکر دیدند؛
🍃🌷🍃
چرا که در اثر #آتش باران دشمن #قبر شکافته شده و #تکه‌های جسد توسط #سگ های وحشی خورده شده بود.» او بعضی از شب‌ها در جنت آباد می خوابید تا به #وضعیت #شهدا رسیدگی کند.😔
🍃🌷🍃
#آشنایی با #ننه مریم به واسطه #همراهی ما با نیروهای #فداییان اسلام بود. از آنجا که #ننه مریم #نیروی مردمی محسوب می‌شد و در محل اقامت #فداییان اسلام در هتل کاروانسرا اقامت داشت با #رزمندگان اخت پیدا کرد.
🍃🌷🍃
به نوعی با #ننه مریم #همکار شدیم، چندباری خودم ن#نه مریم را به #بیمارستان بردم و دیدم که بالای سر #مجروحین می رفت و آن ها را #پرستاری می کرد. ما هم ایشان را به عنوان #مادر خودمان می شناختیم.
🍃🌷🍃
#مرتضی و #محمد 2#پسر #ننه مریم که عضو سپاه خرمشهر بودند و حضورشان در هتل باعث شد مراودات ما با این خانواده بیشتر شود. اگر کسی از نیروها #شهید می شد ننه مریم به عنوان مادر و یا خواهر او بالای پیکرش حاضر می شد و عزاداری می کرد.
🍃🌷🍃
🍃دل تنگی هایم کار دست دلم داده است. به هر سو که می روم من هستم و #اشک و #امام_رضا😔
.
🍃امروز هم حکایتِ #خادم افتخاری اش .
به گمانم #مرتضی_عطایی کنار #پنجره_فولاد روضه ی #خرابه_ی_شام را خواند و با نوحه ی #سالار_زینب ، دم ِعشق را گرفت که با پروازِ به مقصدِ #دمشق حاجت روا شد.😞
.
🍃آنقدر عکس و فیلم📷 از #مدافعان_حرم برای خانواده ی شهدا سوغات آورد که #آوینی ِ سوریه شد.
.
🍃هربار با رفتنش، همسرش به رسم عشق #چله_ای برای سلامتی اش در #حرم امام رئوف می گرفت.💚
اشک های همسرش سبب شد که مدتی با نام #جانباز ِمدافع دلتنگ شود برای دوستانش که بار سفر را بستند و رفتند .😓
.
🍃چه سخت است حال #جامانده ای که دلش تنگ و چشمانش بارانی است😭
.
🍃شاید سفارش دوستان شهیدش پیش #ارباب بود یا رضایت #همسر دل شکسته اش برای شهادت یا #مناجات خودش در روز ِ#عرفه با #معشوق که با تیری که به #گلویش اصابت کرد به آرزویش رسید.🕊
.
🍃سربازِ بی بی، دیگر نگران نباش.در روز قیامت شرمنده ارباب نمی شوی. چون #گلوی تو هم خونی است.فقط تو را #قسم به اشک های بعد از شهادتت دعایمان کن.😭
.
🍃باید گذشت از این #دنیا به آسانی
.
🍃باید مهیا شد از بهر #قربانی
.
🍃سوی #حسین رفتن با چهره خونی
.
🍃زین سان بود زیبا #معراج انسانی
.
🌺به مناسبت تولد #شهید_مرتضی_عطایی
.
به قلم #طاهره_بنائی_منتظر
.
📅تاریخ تولد: ۱۳۵۵/۱۲/۰۴
.
📆تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۰۶/۲۱
.
📇تاریخ انتشار طرح: ۱۳۹۸/۱۲/۰۲
.
محل شهادت:لاذقیه.سوریه
.
🥀محل دفن: بهشت رضا.مشهد
.
#گرافیست_الشهدا
در منطقه معروف به «کرار» بود، از همرزمان نزدیک #شهیدان #مرتضی عطایی و #حسن قاسمی دانا که بعد از چهار بار اعزام اول مهرماه در دیرالزور #شهید شد. #شهیدرضا سنجرانی رزمنده مدافع حرم ایرانی از لشکر #فاطمیون بود که پس از جانبازی از ناحیه دست و پا در اول مهرماه و مصادف با دوم ماه محرم الحرام به مقام رفیع شهادت نائل شد. پدرش شهید سنجرانی می‌گوید: «رضا در 40 سالگی شهید شد و امروز بعد از 40 سال احساس می‌کنم پسرم را نمی‌شناختم، انگار از جنس ما آدم‌های عادی نبود، من خودم هم سال‌ها در جنگ هشت سال دفاع مقدس بودم اما رضا از من پیشی گرفت، او لایق شهادت بود و من نه.»

خانه پدری #شهید سنجرانی در منطقه قاسم آباد مشهد مشخص است، عکس‌های شهید بر ورودی خانه و مهمان‌هایی که می‌آیند و می‌روند و «یوسف سنجرانی» پدر شهید خودش در مقابل ورودی خانه ایستاده و با وجود درد فراق و نبود پسرش صبورانه و با روی باز یکی یکی به مهمان‌ها خوش آمد می‌گوید. متن گفت‌وگوی تفصیلی تسنیم با پدر و مادر این شهید مدافع حرم در ادامه می‌آید:

رضا با خدا معامله کرد🌹
‌یاد خاطرات عاشقان خدا

https://t.center/wesihvbn1234

🍃بیاد ساربانان کویر #اعجاز، کویری که در ژرفای تاروپود آن، خنکای آسمان حس می‌شود، اگر بجوییمش♡
.
🍃همه کوی به کوی در جستجوی حیاتیم و قطره به قطره، عطش جانمان را می‌فرساید. جرعه به جرعه خراش بر #زمین می‌زنیم، در پی یافتن زلال آب.
.
🍃جان به میان لب خزیده و آستر گلگونش را خزان‌زده کرده‌است. چِشم، تار میبیند اما، انگار درمیان این بیابان، هاله ای با #صلابت در حال حرکت است❣️
.
🍃قدم به قدم، قامت دلربایش بر نیزه های آفتاب چیره میشود و پیش میرود. او #مرتضی‌ ست🙂
.
🍃نمیدانم در میان این مسیر، آفتاب شیفته او شده یا توانش، قاتل گرما. هرچه که هست، گام هایش نمی لغزند. در هر قدمش ، #رازی نهفته است😌
.
🍃شنیده بودم خانه ای در این #دارفانی بنا کرده، خالی از #دروغ. میگفتند هرچه را که رنگ و بوی #معشوق نمی‌دهد، از خانه اش زدوده است. خانه ای بنا کرده با عطر #شهادت.
.
🍃در این صحرای #زندگی، تنها غبطه به اوست که از گلویمان گذر میکند. اویی که آن روز با شکوه #آسمانی اش، به دیدار معشوق می‌شتافت🌹
.
🍃ذره ذره ی وجودش را، نذر خشنودی سالار شهیدش کرده بود و سنگ مزارش را ، هدیه به #حضرت_مادر. اویی که شتابان می‌رفت و مایی که جا ماندیم😔
.
✍️نویسنده : #مبرا_پورحسن
.
🕊به مناسبت سالروز شهادت #شهید_مرتضی_عبداللهی
.
📅تاریخ تولد : ۹ اسفند ۱۳۶۶
.
📅تاریخ شهادت : ۲۳ آبان ۱۳۹۶.دیرالزور سوریه
.
📅تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱۴۰۰
.
🥀مزار شهید : بهشت زهرا
.
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
شهیدمدافع حرم #مرتضی_عطایی ' #شهیدعرفه'

نام جهادی: ابوعلی

🌹تولد:۴ اسفند۱۳۵۵
شهادت:۲۱ شهریور۱۳۹۵مصادف با روز عرفه
محل تولد:مشهد
از فرماندهان شجاع لشکر فاطمیون
محل شهادت: لاذقیه🌹

بخشی ازصحبت های شهید:

⭕️دشمن ابتدا تصور کرد، #سوری هستیم.
ما می‌خواستیم آن‌ها متوجه شوند که ما کیستیم😎 بنابراین وقتی #آر‌پی‌جی‌زن دشمن شلیک می‌کرد و می‌گفت «الله اکبر»،
ما در پاسخ با صدای بلند🗣 می‌گفتیم «خامنه‌ای رهبر».

#شهید_مرتضی_عطایی(ابوعلی)
سلام برشهدا 🕊

سلام بر شهدای گمنام 🥀

سلام برشما دوستان شهدایی🌹

صبحتون روشن به نگاه شهدا🌞

🦋🦋🦋
تصویر یکی دیگر از شهدای حادثه تروریستی جاده زاهدان؛ شهید مدافع وطن #مرتضی_فاضل از لشکر مقدس ۱۴ امام حسین(ع) اصفهان

#شهادتت_مبارک
‌✦⃟░⃟✦⃟░⃟✦⃟░⃟✦⃟░⃟✦



چرا #شهیدجاویدی را اشلو نامیدند:

  «#مرتضی» با زبان عربی با عراقی ها حرف می زد و تکیه کلامش روی کلمه اشلو بود که مخفف همان «ای شی لونک » رنگ و روت چطوره بود . 

                                        
او هر روز صبح به فاصله هفتاد ، هشتاد متری عراقی ها ، روی خاکریز می ایستاد و دست هایش را دور دهان حلقه می کرد وبرای عراقی ها سخنرانی می کرد :


 اشلونک ... یا اخی ... صباح الخیر ! (یعنی رنگ وروت چطوره ... حال وروزت چطوره ...)

ظهر دوباره همان آش و همان کاسه ! مرتضی دست بردار نبود وروز روشن ، جلو چشم عراقی ها روی خاکریز می رفت و برای دشمن کلاس عقیدتی می گذاشت . گاهی هم از پشت بلندگو سوره واقعه را می خواند. اما جواب عراقی ها توپ و تفنگ بود.

این عمل #مرتضی ترس و وحشت در دل نیروهای دشمن انداخت به صورتی که عراقی ها برای سرش جایزه گذاشتند . و او معرف شد به «اشلو» ...


❥✺⃟🌹࿐ུ═┅┄
Ещё