کانال زندگی نامه شهدا

#شهیدش
Канал
Логотип телеграм канала کانال زندگی نامه شهدا
@KHADEMIN_MOLAПродвигать
193
подписчика
15,1 тыс.
фото
2,2 тыс.
видео
385
ссылок
#معرفی_شهیدان #روایتگری هرکــی آرزو✨داشتهـ باشهـ خیلے خدمتـ کنهـ⛑ #شهـــید میشهـ..!🕊 یهـ گوشهـ دلتـ پا👣بده به شهدا ارتبات با مالک @ghbnm345 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَّآلِ مُحَمَّدٍ وَّعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أَعْدَائَهُمْ اَجْمَعِيْن
ا❤️🌺🌸💕
ا🌺💛🌿🕊
ا🌸🌿🕊
ا🌿🕊
ا💕
ا



🔰اين #شهید بزرگوار به حضور در مسجد و بر پایی نماز جماعت و مراسم ادعیه های مختلف علاقمند بود و خود نيز جزء اول کسانی بود که اقدام به راه اندازی مجلس دعا در بین فاميل نمود و به همراه روحاني #شهيد احد عموئي اقدام به راه اندازي كلاس قرآن در بين جوانان فاميل و محله  نمودند.

🔰درهمان سالهای آغازین جنگ تحمیلی با اینکه دائم در جنگ بسر می برد وقتی جوانان محل از او تقاضاي محلي براي راه اندازي پايگاه مقاومت كردند به نداي آنها پاسخ داد و با تهيه مصالح ساختماني به كمك جوانان بسيجي محل، اتاقي را براي اين امر در قطعه زميني كه سالها وقف مسجد شده بود و ساخت آن راكد مانده بود بنا نهاد و اينگونه در احداث مسجد در محل سکونتش در شهر شیراز پیش قدم شد و به همّت جوانان و مردم محل با جمع آوری کمکهای مردمی مسجدی با نام مبارک حضرت اباالفضل( ع ) بنا گذاشته شد که از آن پس اين بناي مقدس به پایگاه مهمی برای جمع آوری کمک های مردمی به جبهه ها و اعزام رزمندگان بسیاری شد که عدّه ای از این عزیزان از این مکان مقدّس به عرش سفر کردندو به نقل از جوانان آن روز كه اكنون از دست اندركاران مسجد مي باشند، عدّه ای از آنها نيز هم اکنون در مسئولیت های مختلف مشغول به خدمت هستند و در حال حاضر این مکان مقّدس همچون گذشته در ابعاد مختلف فعّال می باشد. 

🔰با اتمام جنگ تحمیلی او که تمام  توانش را در میدان نبرد در راه خدا صرف کرده بود و از این بابت خاطرش آسوده شده بود، بدلیل وخامت وضع جسمی اش در اثر جراحات ناشی از مجروحیت ديگر قادر به فعاليت نبود و تا زمان شهادت در منزل بستری شد و روز به روز از نظر جسمی ضعیف تر می شد تا جایی که دیگر به جوانان زیر 40 سال شباهت نداشت و دوستانی که مدتي او را ندیده بودند باورشان نمی شد كه او همان بولدزر معروف باشد، در طول مجروحیت حاضر به تشکیل پرونده در بنیادجانبازان و استفاده از امکانات بنیاد نگردید.

🔰او می گفت: اگر قرار است پرونده ای به جز پرونده پاسداریم تشکیل شود آرزو دارم آن پرونده، پرونده
#شهادتم باشد.

🔰این فرمانده دلير همچون سالهای دفاع مقدّس با روحیه ای استوار و محکم بود همیشه ذکر خدا برلب داشت و طلب شهادت می کرد تا اينكه شهید دو هفته قبل از
#شهادت در شب 19 رمضان خواب می بیند که در جبهه و در جمع دوستان همرزمش که تعدادی از #شهدا هم در آن میان حضور داشتند سردار #شهيد حاج مجید سپاسی برگه ای را به او مي دهند و مي گويند، این جواز #شهادت شماست که از سوی امام زمان (عج) صادر شده و ما 2 هفته ديگر منتظر آمدنت هستیم.

🔰در همان شب همسرش نيز خواب مي بينند كه برگه ای به دستش مي دهند و مي گويند: این برگه را حاج مجید سپاسی برای همسرت آورده است تا 14روز ديگر او را به گلزار شهداء بیاورید بعداز آن خواب،
#سيد برای روزموعود لحظه شماری می کرد روز به روز چهره اش نورانی تر می شد کسانی که به ملاقاتش در منزل می آمد این تغییر را متوجه می شدند. همان طور که ايشان و همسرش در خواب دیده بودند روز چهاردهم در تاريخ 10/2/ 1369 در بیمارستان نمازی شیراز در حالي كه ذکر یا علی بر لب داشت از همسرش خواست تا آمدن حضرت علی(ع) دستش را بگیرد پس از چند لحظه به ايشان اشاره  می کند حالا مي توانيد دستم را رها کنيد، و دست در دست جدّ بزرگوار به خیل دوستان #شهیدش كه منتظر آمدنش بودند پیوست.




💕
🌿🕊
🌸🌿🕊
🌺💛🌿🕊
❤️🌺🌸💕
ا❤️🌺🌸💕
ا🌺💛🌿🕊
ا🌸🌿🕊
ا🌿🕊
ا💕
ا



🔰پیكر این سردارخستگی ناپذیر بعد از زیارت در حرم حضرت احمد بن موسی شاهچراغ (ع) بر روی دست همرزمان و مردم #شهید پرور و انبوه علاقمندانش، با شکوه خاصی تشیع و در قطعه 13 گلزار #شهدای شهر مقدّس شیراز،فاز 2 محمّد رسول الله (ص) رديف دهم پشت ساختمان آشپزخانه حسینیه دارارحمه در جوار سایر همرزمان #شهیدش به خاک سپرده شد.

🔰اکنون با گذشت سال ها از شهادت این فرمانده خستگی ناپذیر و دلاور تربت پاک و مطهرش بدليل کرامات متعددی که از او دیده اند یا مي بينند زیارتگاه خیل عاشقان اهل بیت (ع) و خصوصاً ارادتمندان آقا علی ابن موسی الرضا (ع) می باشد که از همین رو به سردار
#شهید امام رضایی معروف شده است.



💕
🌿🕊
🌸🌿🕊
🌺💛🌿🕊
❤️🌺🌸💕
🔻حاجی هشت سال در دفاع مقدس در جبهه ها حضور داشت و جانباز و دچار موج گرفتگی شده بود.

🔻 موقعی که دخترم می خواست کنکور شرکت کند گفتم آقا #مصطفی کد جانبازیت چنده؟ گفت: بگذار از معلومات خودش استفاده کند و قبول شود؛ وابسته به این چیزها نباشید. هیچ وقت اسناد و مدارکی دال بر مجروحیت و جانبازی ایشان ندیدیم.


🔻بعد از سوریه ترکش های ریزی در بدنش بود که با موچین از بدنش درمی آوردم در پوست پایش یا در لاله گوشش بازهم می گفتم: حاجی تمام بدنت مجروح است. تو حق داری سهمی داشته باشی می گفت: «نه من برای خدا رفتم و با کس دیگری معامله کرده ام» و واقعا هم خدا همیشه بهترین ها را به ما داده است.


🔻یکی از همرزمان و دوستان قدیمی اش چند شب قبل از #شهادت #مصطفی به منزل ما آمده بود و به حاجی گفته بود که برایش آرزوی #شهادت کند.

🔻آقا #مصطفی به ایشان گفت: «اولا تو #شهید نمی شوی دوما اگر #شهید شدی مزارت کجا باشد؟»

🔻 او گفته بود کنار عباس کردونی ( #شهید مدافع حرم اهوازی) حاجی جواب داده بود: «آنجا که جای من است!» و نمی دانم از کجا این قدر دقیق جایش را می دانست.


🔻خواهر #شهید عباس کردونی با ما تماس گرفت و گفت: من شما را نمی شناسم ولی عباس را خواب دیده ام که در یک کوچه قدیمی و با یک آقایی که محاسن جوگندمی دارد دست در دست هم دارند و ایشان را به درون خانه ای قدیمی (خانه خود عباس) برد و در را بست و من از خواب پریدم و به خواهرم گفتم: عباس مهمان دارد.

🔻گفت: چطور؟ گفتم: اهواز #شهید داده.

🔻هر چند آخر شب متوجه شدیم که قرار است ایشان را در قطعه دیگری دفن کنند ولی صبح وقتی سر مزار برادرم حاضر شدیم از روی عکس ها با تعجب دیدم که این #شهید همان است که من در خواب دیده بودم.


🔻خوابش درست بود زیرا ابتدا قرار بود ایشان را در جوار برادر #شهیدش #احمدرشیدپور دفن کنند ولی از آنجا که #مصطفی همیشه می رفت کنار مزار #شهید کردونی و عجز و لابه می کرد از برادرش خواستم که اگر بشود همانجا و در کنار دوستانش آرام گیرد.
راه‌ِبی‌نَهــایَت...🕊:
ایشان بسیار #ولایی بودند و با دغدغه #ولایت، آسمانی شدند پس از #شهادت شهید حججی همیشه #حسرت نحوه شهادت ایشان را داشتند تا اینکه در آخرین #ماموریت خود که به عنوان نیروی کادر حفاظت سردار قاسم سلیمانی #اعزام شده بودند

در حمله تروریستی ایالات متحده #آمریکا توسط بالگردهای #آمریکایی در فرودگاه بغداد بامداد روز #جمعه ۱۳ دی این پاسدار سرافراز 41 ساله‌ به #آرزوی دیرینه خود رسید و به خیل عظیم #شهدا پیوست از وی دو فرزند دختر ۱۰ ساله و هفت ساله به‌ #یادگار مانده است.
💦
🕊
💦
🕊
💦🌹🍂
🕊🍃💐🍂
💦🌹🍃🌹🍃
🕊💦🕊💦🕊💦🕊💦

روح و جسم این #شهید بزرگوار نیز همانند دیگر یاران #شهیدش پس از #شهادت توفیق

طواف ارباب بی کفن
 امام #حسین (ع)،
حرم امامین #عسکرین
حرم امام #رضا(ع)
و سرانجام پس از #طواف و تشییع خیل عظیمی از مردم #ولایت مدار ایران وعراق به حرم حضرت #معصومه سلام الله علیها جهت #تدفین انتقال داده شد

#خادمین بارگاه مطهر کریمه اهل بیت (ع) با حضور در منزل شهید شهروز مظفری نیا، ضمن عرض #تبریک و تسلیت به خانواده مکرم این مجاهد شهید، نشان #متبرک حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) را به خانواده وی اهدا کردند
💦
🕊
💦
🕊
💦🌹🍂
🕊🍃💐🍂
💦🌹🍃🌹🍃
🕊💦🕊💦🕊💦🕊💦

بر اساس هماهنگی #مسئولان آستان مقدس کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه س و #سپاه قدس به یکی دیگر از

#آرزوهایش که دفن شدن در حرمم مطهر حضرت #معصومه بود رسید و در مقبره #الشهداءصحن امام #رضا (ع) جنب درب ۶ به خاک سپرده شد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
💦
🕊
💦
🕊
💦🌹🍂
🕊🍃💐🍂
💦🌹🍃🌹🍃
🕊💦🕊💦🕊💦🕊💦
هر 2#پسر #ننه مریم در #آزادسازی #خرمشهر به #شهادت رسیدند. #مرتضی در #عملیات بیت المقدس به #شهادت رسید و #پیکرش را در گلزار #شهدای #آبادان به خاک سپردند.#محمد بعد از #آزادی در #پاکسازی #خرمشهر به #شهادت رسید و #پیکرش را در #جنت آباد به خاک سپردند.
🍃🌷🍃
#ننه در واقع #آخرین #خانمی بود که از #خرمشهر بیرون آمد و #اولین #خانمی بود که وارد #خرمشهر شد. کنار پل #خرمشهر گوسفندی را ذبح کرد در حالی که یک #پسرش #شهید شده #خانه اش #ویران شده بود با #کمک #رزمنده ها خانه اش را #بازسازی کرد و منتظر #همسرش شد.
🍃🌷🍃
#بابا مراد #چهار سال بعد از #اسارت به #کشور #بازگشت. در اثر #شکنجه های اسارت در سال 86# به #شهادت رسید و #ننه مریم هم 40#روز بعد از #دنیا رفت. الان اگر به سر #مزار #بی بی مریم بروید بالای #مزارش نوشته است «مادر یک شهر»😭
🍃🌷🍃
#ننه مریم #مادری که وقتی با #بدن #قطعه قطعه شده #پسرش در #خرمشهر مواجه شد، یک #پتو آورد و #اعضای بدن #شهیدش را جمع کرد و به #خاک سپرد.
😔
🍃🌷🍃
#ننه مریم از جمله #زنان فعال #خرمشهر بود که پیش از #دوران انقلاب و بعد از آن #کلاس‌های #قرآن دایر کرده و #فرد شناخته شده‌ای در #شهر محسوب می‌شد.
🍃🌷🍃
در آن روزهای آتش و خون #ننه مریم، #خانم‌ها و #دخترهایی که به #شهادت می‌رسیدند و #پیکرشان را به #جنت آباد می‌بردند را کفن و دفن می‌کرد.
🍃🌷🍃
بابا مراد #شوهر #ننه مریم را دشمن در #روزهای اول #جنگ در خانه به #اسارت برد. خدا رحمت کند #بابا مراد را، تعریف می‌کرد که «آمدم در خانه را قفل کنم که به سمت آبادان برویم، چون فکر می‌کردم این درگیری‌ها یک #جنگ قبیله‌ای کوچک باشد.

هیچ وقت فکر نمی‌کردم این همه سال طول بکشد، می‌خواستیم دوباره برگردیم به #خرمشهر که دشمن من را از جلوی در خانه #اسیر کرد.»
🍃🌷🍃
#ننه مریم تمام مدت در راه بیمارستان و قبرستان بود. تعریف می‌کرد «گاهی که #کفن نداشتیم #چادر سرم را #کفن می‌کردم، آب که برای غسل نبود #دبه دبه #آب برای شستن #شهدا پیدا می‌کردیم.😔
🍃🌷🍃
#دختری #مادر #شهیدش را برای #کفن کرده آورده بود، #پسری #مادرش را آورده بود و چه #صحنه‌های دردناکی خلق شد. بعضی از #پیکرهای #زن‌ها در اثر #شدت انفجارها #لباسی بر بدن نداشتند.😔
🍃🌷🍃
تا این که #عملیات محرم شروع شد و در آن #عملیات ایشان شرکت داشت و بعد از #عملیات محرم هم چند روز به مرخصی و دیدار خانواده آمد و بعد از آن عازم #جبهه موسیان شد.
🍃🌷🍃
در این #سفر آخر به سراغ همه دوستان وآشنایان رفت و ازهمه دوستان وآشنایان و خواهروبرادران خود #حلالیت طلبید و با#چهره ای #نورانی به #منطقه #عملیاتی برگشت.
🍃🌷🍃
سرانجام#شهید فریدون خدابنده شهرکی هم درتاریخ ۶۱/۱۰/۵# با #اصابت گلوله مستقیم دشمن به آرزویش که همانا#شهادت در راه #خدا🤍 بود رسید.
🍃🌷🍃
پی#کر#شهید درشهرکیان، استان چهارمحال و بختیاری درکنار همرزمان #شهیدش خاکسپاری شد.
🍃🌷🍃
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهید سرفراز

💠 شهید فریدون خدابنده شهرکی 💠


🌷 صلوات 🌷

التماس دعای فرج وشهادت

یاعلی مدد
#شهید دفاع مقدس، فریدون خدابنده شهرکی
🍃🌷🍃
در تاریخ 1340/01/01 درشهرکیان از توابع شهرکرد ،استان چهار محال و بختیاری در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.

در سن #پنج سالگی #پدرش را از دست داد😔و #مسئولیت زندگی به مادرش سپرده شد ، درسن هفت سالگی به مدرسه رفت.

اوقات بی کاری اش را به #کار و #تلاش برای #تأمین معاش خانواده صرف می کرد. همین طور که بزرگتر می شد، #درک و #آگاهی اش نسبت به مسائل خانواده بیشتر می شد.
🍃🌷🍃
پس از اتمام دوران ابتدایی در زادگاهش برای گذراندن دوره راهنمایی، در شهرکرد ثبت نام کرد و راه طولانی تا شهر را #هر روز #پیاده می رفت، تا#هزینه ای به مادر #تحمیل #نشود.
🍃🌷🍃
در تابستان و تعطیلی مدارس به کار#کشاورزی مشغول بود وبا خرید یک دستگاه تراکتوربصورت شراکت با#خواهرزاده #شهیدش #ابراهیم اسکندری برای #کشاورزان کارمیکرد.
🍃🌷🍃
با شروع #جریانات انقلاب درسال ۵۵# به همراه #شهیدابراهیم اسکندری و#شهیدغلامعلی شاهوردی وارد#جریانات سیاسی محرمانه شد.
🍃🌷🍃
وبجزاستان چهارمحال وبختیاری ایشان درسایراستانهایی که نیازبه پخش #اعلامیه و#شرکت در#اجتماعات ضدرژیم بود#شرکت میکرد.
🍃🌷🍃
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ببینید| صحبت‌های پدر یکی از #شهدا پس از ورود هواپیمای حامل پیکر پسر #شهیدش

#بابامحسن تو لایق #شهادتت بودی ما لیاقت نداشتیم.
؛🔴🍃
؛🍂🌼🍃🍃🍃
؛🍂🍂
؛🍂



فرزند سردار
#شهیدمحمدرضاعلیخانی گذری کوتاه از زندگی پدر #شهیدش را روایت می کند.

#معرفی‌سردار

پدر سردار از افراد
#مؤمن و #متدین و همچنین از مداحان اهل بیت و قاریان و مدرسان قرائت قرآن کریم در منطقه بودند. آموزه های دینی که سردار غالباً از پدر و حاج شیخ عبدالحسین غروی آموخته بود باعث شد در آن سن کم رشد فکری مناسبی پیدا کند و با درک درست از مسائل روز آن زمان زمینه مناسب برای پیوستن به جریان انقلاب برایش محیا شود و آغازی بر شروع فعالیت های سیاسی ایشان برعلیه رژیم طاغوت باشد.

روشنگری و استقامت جوانان همفکر با سردار در منطقه بهمئی و بخش صیدون ادامه یافت. تا اینکه در ۱۵ دیماه ۱۳۵۷در روستای رود زیر شهرستان باغملک منجر به در گیری مردم منطقه با عوامل ژاندارمری شد و در آن روز دو تن از جوانان انقلابی به نام های
#شهید اسکندر جاویدان و #شهید احمد داورپناه در حالی که عکس و اطلاعیه های امام خمینی را در دست داشتند به دست عوامل رژیم پهلوی به #شهادت رسیدند که آن روز به قیام خونین و انقلابی ۱۵ دیماه منطقه نام گرفت وهمه ساله در چنین روزی مردم منطقه بر سر مزار مطهر این دو #شهید گرد هم می آیند و یاد و خاطر این #شهیدان والامقام را گرامی می دارند.



🌕🍃
🍂🌼🍃🍃🍃
🍂🍂
🍂
سرانجام این #فرمانده خستگی‌ناپذیر جبهه‌های حق علیه باطل سحرگاه (۱۳ دی‌ماه) در حمله بالگرد‌های آمریکایی به خودروی حامل وی در اطراف فرودگاه بغداد، شهد شیرین #شهادت را سر کشید و به یاران #شهیدش پیوست.

🦋🦋🦋
🔻#محمدتقی بعد از آن به یک مأموریت ۹ ماهه میرود تا در جایی دیگر به کشورش خدمت کند او با موفّقیت این مأموریت را پشت سر گذاشت دوباره به جبهه اعزام گشت اما در این اعزام در تاریخ ۱۳۶۶/۱۱/۱۸ در ماووت عراق بر اثر اصابت ترکش به پا از جام گوارای شهادت سیراب شد.


🔻 پیکر پاک این #شهید و در کنار دیگر دوستان #شهیدش در فردوس رضای دامغان آرام گرفت.