کانال زندگی نامه شهدا

#حسن
Канал
Логотип телеграм канала کانال زندگی نامه شهدا
@KHADEMIN_MOLAПродвигать
193
подписчика
15,1 тыс.
фото
2,2 тыс.
видео
385
ссылок
#معرفی_شهیدان #روایتگری هرکــی آرزو✨داشتهـ باشهـ خیلے خدمتـ کنهـ⛑ #شهـــید میشهـ..!🕊 یهـ گوشهـ دلتـ پا👣بده به شهدا ارتبات با مالک @ghbnm345 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَّآلِ مُحَمَّدٍ وَّعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أَعْدَائَهُمْ اَجْمَعِيْن
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂
🍂🌺🍂
🌺



💎یادآور می‌گردد در آنجا بود که گروه #حسن اول شد و عراقی‌ها هفتم شدند.

💎دست سرنوشت در میدان جنگ حقیقى، دیگر بار #حسن را در برابر سرلشکر عبدالحمید قرار داد و به دنبال نبردی طولانی، لشکر عراقی شکست خورد و فرمانده پرآوازه صدام هم اسیر شد.

💎او به سازماندهی نیروهای ارتش و سپاه توجه داشت و در کنار دلاورمرد دیگری از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یعنی شهید محمد بروجردی، با تلاش شبانه‌روزی و قرار دادن یگان‌های نظامی در مسیر رفت و آمد ضدانقلاب، از هرگونه جابجایی آنان جلوگیری می‌کردند.

💎 از این رو، عملیات پاکسازی شهر بوکان در استان آذربایجان غربی از وجود ضد انقلاب و گروهک کومله با کامیابی انجام گرفت.

💎سپس، محور سردشت- پیرانشهر که از جنگل‌های انبوه آلواتان، کوه‌های سربه‌فلک کشیده و تنگه‌های پرپیچ وخم پوشش می‌یافت، با تلاش وی، شهید بروجردی، شهید ناصر کاظمی و گروهی دیگر از رزمندگان ارتش و سپاه پاکسازی و بازگشایی گردید.

💎#شهیدآبشناسان در ‌١٣۶٢ به فرماندهی نیروهای ارتش در قرارگاه حمزه سیدالشهدا در شمال غرب ایران گماشته شد و توانست با یکپارچگی نیروهای ارتش و سپاه، پیروزی‌های ارزشمندی برای انقلاب اسلامی به دست آورد.


🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂
🍂🌺🍂
🌺


💎با پایه‌ریزی ستاد جنگ‌های نامنظم در هفتم مهر 1359 به آن پیوست و با شماری از بسیجیان داوطلب، نبرد چریکی خود را در کوهپایه‌های دشت عباس آغاز کردند و در مدت کوتاهی، آسیب سنگینی به نیروهای عراقی وارد نمودند.

💎در عملیات گشتی و شناسایی، این فرمانده بی‌باک، نخستین اسیران عراقی را به اسارت درآورد.

💎در پی آن، #شهیدآبشناسان، فرمانده یگان جنگ‌های چریکی در قرارگاه سیدالشهدای مشترک سپاه و ارتش، نیروهای جدیدی را به آموزش گرفت.

💎(پوربزرگ‌وافی، ص 24) حسن، جوانان موتورسیکلت سوار را از کوچه و خیابان‌های نازی آباد تهران گردآوری می‌کرد، به آنها آموزش‌های ویژه‌ای می‌داد و همه را با نام «گروه ویژه اسب آهنی» به جبهه های حق علیه باطل می‌فرستاد.

💎زمانی که عراق بسیاری از شهرها را موشک باران می‌کرد، #حسن نامه‌ای به صدام حسین، فرمانده نظامی حزب بعث عراق، با این مضمون نوشت: «اگر جناب صدام حسین، امیر جنگی است و فنون نظامی را خوب می‌داند و نظریه‌پرداز جنگی است، پس به راحتی می‌تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگاورم دیدار کند و با هر شیوه‌ای که می‌پسندد، بجنگد، نه اینکه با بمب افکن‌های اهدایی شوروی محله‌های مسکونی و بی‌دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد.»

💎در پاسخ به نامه #آبشناسان، صدام حسین، سرلشکر قادر عبدالحمید را با گروه ویژه‌اش به دشت عباس فرستاد تا عبدالحمید قدرت بعث را به ایرانی‌ها نشان بدهد.

💎سال‌ها پیش از آن در اسکاتلند، #حسن، #عبدالحمید و گروهش را در ورزش کوهنوردی ارتش‌های برگزیده جهان ناکام گذاشته بود.

🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂
🍂🌺🍂
🌺



📑#گزیده‌ای‌از‌زندگی‌نامه
امـیر سـرلشـکر
#حـسن آبـشناسـان


🍃ولادت: 1315 تهران
🍂شــــــهادت :1364
مـسئولیت: فرماندهی لشکر 23 نوهد
نیروی ویژه هوابرد وقرارگاه شمال غرب

#محل_شهادت منطقه سرسول
کلاشین شمال عراق با ترکش توپ
شربت #شهادت نوشید.🕊🕊🕊

💎#امیرسرلشکرحسن‌آبشناسان نوزدهم اردیبهشت 1315 در محله نازی آباد تهران، چشم به جهان گشود.

💎 چون زادروزش نزدیک به روز #شهادت امام حسن(ع) بود، قربانعلی، پدر آن #شهید، نام «حسن» را بر او نهاد.

💎در دوران نوجوانی با اسلام و آموزه‌های انسان‌ساز آن آشنا شد؛ با قرآن مجید و نهج البلاغه انس همیشگی داشت.

💎در یکم مهر ماه 1336 پس از گذراندن دوره دبیرستان، وارد دانشگاه افسرى امام علی(ع) شد.

💎#حسن در 1339 با درجه ستوان دومی دانش‌آموخته گردید.

💎وی دوره مقدماتى افسری را در 1340 به پایان رساند.

💎به دنبال آن، در شهرهای دورافتاده ایران به کار گرفته شد و با همه دشواری‌های آن زمان دست و پنجه نرم نمود.

💎نخستین دوره تکاوری را که در ایران راه‌اندازی شد، با پیروزی پشت سرگذاشت.

💎همچنین، در 1356 دوره عالى ستاد فرماندهى را با سرافرازی گذراند.

💎در 1350 از استان خوزستان به استان فارس فرستاده شد و نزدیک ده سال را در شیراز با پشتکار و کوشندگی سپری کرد.

💎 در این مدت، دوره تکمیلی چتربازی و تکاوری کوهستان را در ایران و اسکاتلند گذراند.

💎#حسن زبان انگلیسی را به خوبی فراگرفته بود.

💎 در درجه‌های پایین‌تر همواره در سمت افسر ورزش یگان انجام وظیفه می‌کرد.

💎#شهیدآبشناسان در ورزش‌های دوومیدانی، والیبال، بسکتبال، پینگ پنگ، شنا، سوارکاری و جودو نیز زبردست بود.

🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
سالروز شهادت

مدافع حرم شهید
 #حسن_قاسمی_دانا

🌱تاریخ تولد : 1363/06/02

محل تولد : مشهد

🌹تاریخ شهادت : 1393/02/19

محل شهادت : حلب - سوریه

مزارشهید: مشهدباغ دوم خواجه ربیع


•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
بچه‌ی مشهد ...
فرزند دوم خانواده بود ،
متولد شهریور ٦۳
شوخ و مهربان و ...
در نانوایی پدرش کار می‌کرد

دوستانش می‌گفتند:
حدود چند ماه تلاش کرده بود
تا مسئولان لشکر فاطمیون
قبول کنند و اعزامش کنند ...

همان روزهای اول ،
او را مسئول تک تیراندازها کردند

شهید صدرزاده (دوستش) می‌گفت:
خیلی برای بچه هایش کار می‌کرد ،
مثل مـادر بود برایشان ،
صبح تا شب خدمت می‌کرد به بچه‌ها

فروردین ۹۳ اعزام شد به سوریه (حلب)
و ۲۲ روز بعد هم ...

داوطلب شدند ساختمان۳ را که
سقوط کرده بود، پاکسازی و آزاد کنند

حسن و مصطفی (شهید صدرزاده)
و ٦ نیروی داوطلب ... شدند ۸ نفر ...

حسن گفت : ۸ نفریم ،
اسم عملیات هم باشد امام‌رضا (؏)

همه با فریاد یاعلی‌بن‌موسی‌الرضا (؏)
ریختند داخل ساختمان و
پاکسازی را شروع کردند

دشمن با زبان عربی می‌پرسید
شما که هستید؟

حسن فریاد می‌زد :
نحن شیعه علی بن‌ابیطالب (؏)
نحن ابناء فاطمه‌الزهراء (س)

خیلی شجاعانه جنگید و ...
وقتی رفت تا نارنجکها را بیندازد
سمتِ دشمن ، تیر خورد ...

فردایش هم در بیمارستان پر کشید ...

#شـهید_مدافع_حرم
#حسن_قاسمی_دانا
#سالروزشهادت🕊🕊

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•

شهـدا با معرفت‌اند!

حسن قاسمی دانا کار همه رو راه مینداخت. از صبــــح تا شــــب برنامه‌ه­اش يک چيز بود، آن هم خــــدمت به #رزمندگان. همــــه بچه‌ها می‌گفتند: «حســــن آخــــرِ #معرفت است» همــــه را می‌خنداند. همه به یک طریقی عاشقــــش شــــده بودنــــد😇

يک روز که می‌خواستيم #غذا به دست بچه‌ها برسانيم با #موتور راه افتاديم. وسط راه حسن را گم کردم. يک لحظه خيلى ترسيدم. بعد از مدتی حسن برگشت. من تو اوج ناراحتى برگشتم به حسن گفتم خيلى بى‌معرفتى. خيلى ناراحت شد. گفتم من را تنها #رها کردى. گفت نمی­‌دانستم که راه رو بلد نيستى😞

تا شب حرفى نزد، حتى شب شام هم نخورد. وقت #خواب آمد کنارم و گفت ديگه به من #بى‌معرفت نگــــو. من تمام وجودم را براى همه شما می گذارم. هرچــــى می‌خواهى بگى بگو، ولى به من بى‌معرفت نگــــــــو!♥️

با این حرف حسن، من گِراى او را پيدا کردم. بعد از شهادتش هر وقت کارش داشتم بهش #متوسل می‌شدم و می‌گفتم اگر #جواب من را ندهى، خيلى بى‌معرفتى. خيلى جاها به کمکم آمد. خيلى #داداش_حسن رو دوست دارم. با اينکه ٢٢روز بیشتر با هم نبوديم، اما انگار که ٢٢سال با هم بوديم. روحمان به هم نزديک شده بود. هميشه کنارم حسّش مى‌کنم🌸

💙شهید #حسن_قاسمی_دانا
🎙به روایت شهید #مصطفی_صدرزاده

🕊┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄🕊
سالروز شهادت

مدافع حرم شهید
 #حسن_قاسمی_دانا

🌱تاریخ تولد : 1363/06/02

محل تولد : مشهد

🌹تاریخ شهادت : 1393/02/19

محل شهادت : حلب - سوریه

مزارشهید: مشهدباغ دوم خواجه ربیع


•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
بچه‌ی مشهد ...
فرزند دوم خانواده بود ،
متولد شهریور ٦۳
شوخ و مهربان و ...
در نانوایی پدرش کار می‌کرد

دوستانش می‌گفتند:
حدود چند ماه تلاش کرده بود
تا مسئولان لشکر فاطمیون
قبول کنند و اعزامش کنند ...

همان روزهای اول ،
او را مسئول تک تیراندازها کردند

شهید صدرزاده (دوستش) می‌گفت:
خیلی برای بچه هایش کار می‌کرد ،
مثل مـادر بود برایشان ،
صبح تا شب خدمت می‌کرد به بچه‌ها

فروردین ۹۳ اعزام شد به سوریه (حلب)
و ۲۲ روز بعد هم ...

داوطلب شدند ساختمان۳ را که
سقوط کرده بود، پاکسازی و آزاد کنند

حسن و مصطفی (شهید صدرزاده)
و ٦ نیروی داوطلب ... شدند ۸ نفر ...

حسن گفت : ۸ نفریم ،
اسم عملیات هم باشد امام‌رضا (؏)

همه با فریاد یاعلی‌بن‌موسی‌الرضا (؏)
ریختند داخل ساختمان و
پاکسازی را شروع کردند

دشمن با زبان عربی می‌پرسید
شما که هستید؟

حسن فریاد می‌زد :
نحن شیعه علی بن‌ابیطالب (؏)
نحن ابناء فاطمه‌الزهراء (س)

خیلی شجاعانه جنگید و ...
وقتی رفت تا نارنجکها را بیندازد
سمتِ دشمن ، تیر خورد ...

فردایش هم در بیمارستان پر کشید ...

#شـهید_مدافع_حرم
#حسن_قاسمی_دانا
#سالروزشهادت🕊🕊

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•

شهـدا با معرفت‌اند!

حسن قاسمی دانا کار همه رو راه مینداخت. از صبــــح تا شــــب برنامه‌ه­اش يک چيز بود، آن هم خــــدمت به #رزمندگان. همــــه بچه‌ها می‌گفتند: «حســــن آخــــرِ #معرفت است» همــــه را می‌خنداند. همه به یک طریقی عاشقــــش شــــده بودنــــد😇

يک روز که می‌خواستيم #غذا به دست بچه‌ها برسانيم با #موتور راه افتاديم. وسط راه حسن را گم کردم. يک لحظه خيلى ترسيدم. بعد از مدتی حسن برگشت. من تو اوج ناراحتى برگشتم به حسن گفتم خيلى بى‌معرفتى. خيلى ناراحت شد. گفتم من را تنها #رها کردى. گفت نمی­‌دانستم که راه رو بلد نيستى😞

تا شب حرفى نزد، حتى شب شام هم نخورد. وقت #خواب آمد کنارم و گفت ديگه به من #بى‌معرفت نگــــو. من تمام وجودم را براى همه شما می گذارم. هرچــــى می‌خواهى بگى بگو، ولى به من بى‌معرفت نگــــــــو!♥️

با این حرف حسن، من گِراى او را پيدا کردم. بعد از شهادتش هر وقت کارش داشتم بهش #متوسل می‌شدم و می‌گفتم اگر #جواب من را ندهى، خيلى بى‌معرفتى. خيلى جاها به کمکم آمد. خيلى #داداش_حسن رو دوست دارم. با اينکه ٢٢روز بیشتر با هم نبوديم، اما انگار که ٢٢سال با هم بوديم. روحمان به هم نزديک شده بود. هميشه کنارم حسّش مى‌کنم🌸

💙شهید #حسن_قاسمی_دانا
🎙به روایت شهید #مصطفی_صدرزاده

🕊┄┅═✼🍃🌹🍃✼═┅┄🕊
اوج گرمای اهواز بود. بلند شد دریچه‌ی کولر اتاقش را بست. گفت: به یاد بسیجی‌هایی که زیر آفتاب داغ می‌جنگند.

#حسن_باقری
‌#شهدا_شرمنده‌ایم

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
در مدح تو باید که ببندیم دهان را
وقتی که بریدند ادیبانه زبان را
ای آینه ی حُسن خدا، یوسف مصری
با آمدنت تخته کُند زود دکان را
بازار سرِ زلف تو از بس که شلوغ است
انگشت به لب کرده زلیخا صفتان را
وصف مژه ها و خَم ابروت مرا کشت
زحمت نده صیاد دگر تیر و کمان را
با تکه کلافی به وصالِ تو رسیدن
زهرا به حسابم زده این سود کلان را
تا سفره ی احسانِ کرمخانه تان هست
سائل نخورد ثانیه ای غصه ی نان را
زرتشت مسلمان شده ی چشم خمارت
انداختی از چشم همه دیر مغان را
ما بهتر از این روضه، بهشتی نشناسیم
بهتر که بچسبیم همین نقد جهان را
با طشت نگو،کوچه ی غم، خونجگرت کرد
ترسم که به زینب برساند جریان را
#نــوكــر_نـوشـت:
#حسن_جـانم
بی مرحمت که روز شما شب نمیشود
اصلا تو  آفریده برای کَرَم شدی
#صلی‌الله‌علیک‌ياسيدناالمظلوم‌يااباعبدالله‌الحسين

#به‌یادشهیدمدافع‌حرم‌‌احمدحاجیوندالیاسی
#سالروزولادت...🌿🌺🌸🌺🌿
#اللهم‌صل‌علی‌محمدوآل‌محمدوعجل‌فرجهم
☆҉‿➹⁀☆ 🍃💙🍃☆҉‿➹⁀☆ ҉

#بچه‌هایی که برای دفاع از #حرمین معصومین به عتبات عالیات می‌روند، آیا همه #داوطلب هستند؟

چیزی به اسم #فراخوان وجود ندارد. همه به صورت داوطلب هستند. این همان بصیرت افراد را می‌رساند. تنها برخی به صورت مستشاری اعزام می‌شوند؛ اما #افرادی شبیه پسر من خودشان داوطلبانه می‌روند و می‌آیند.

#پشت‌این‌اتفاقات‌وهابیت خوابیده است؟

بهتر است بگوییم #اسرائیل. پشت تمام این تکفیری‌ها و داعشی‌ها اسرائیل است.

#در‌این‌یک‌سال‌چطور‌با‌دوری‌شهید‌کنار‌آمدید؟

درست است غم از دست‌دادنش داغ است و آدم را می‌سوزاند. جای خالی‌اش همه‌جا دیده می‌شود. آن #دلتنگی‌ها هست، اما باز هم شیرین است، چون شهید شده است.

اگر #حسن من در یک #تصادف فوت می‌کرد حتما برایم #تحمل کردنش سخت بود، اما اینکه می‌دانم جایش کجاست، خیالم را راحت کرده است.

👈5⃣1⃣
☆҉‿➹⁀☆ 🍃💜🍃☆҉‿➹⁀☆ ҉
☆҉‿➹⁀☆ 🍃💙🍃☆҉‿➹⁀☆ ҉

آمد طرف من #اسلحه‌اش را زمین گذاشت دو نارنجک برداشت.

#گفت بدون اسلحه می‌روم. می‌روم تا کار را تمام کنم. گفتم حسن پس نارنجک‌ها را درست در حفره بینداز گفت #یاعلی و رفت.

#چندقدم که رفت برگشت با #لهجه‌مشهدی زیبایش گفت

👈 «سید برایم آتش تامین می‌ریزی؟»

بعد چیزی زیر لب گفت که #نفهمیدم چه ذکری بود. یک لحظه #نگرانش شدم. گفتم داداش نارنجک‌ها را به من بده تا من بروم و بیندازم. خندید و گفت من که هستم تو که زخمی شده‌ای و رفت.

#داخل اتاق فریاد می‌کشید «یا اباالفضل» صدای شلیک چند گلوله آمد.

#شوکه شدم چون حسن بدون اسلحه رفت و این نشانه #تیراندازی به سمت حسن بود.

چند لحظه بعد صدای انفجار نارنجک‌ها آمد صدا زدم: #حسن؟ #حسن؟ ولی جواب نمی‌داد؛ گریه‌ام گرفت گفتم حسن داداش؟ باز #جواب نداد.

رفتم داخل اتاق. یکی از بچه‌ها من را کنار زد و رفت جلو. #زیربغل حسن را گرفت و روی زمین کشید و به داخل هال آورد.

حسن #اول‌تیر خورده بود بعد با شجاعت تمام نارنجک‌ها را به سمت آن‌ها #پرتاب کرده بود وقتی حسن را عقب می‌کشید #صدای‌ناله تکفیری‌ها بلند بود.

👈2⃣1⃣

☆҉‿➹⁀☆ 🍃💜🍃☆҉‿➹⁀☆ ҉
☆҉‿➹⁀☆ 🍃💙🍃☆҉‿➹⁀☆ ҉

#شهدا‌با‌معرفت‌هستند

#حسن کار همه را راه می‌انداخت. از صبح تا شب برنامه‌ه­اش يک چيز بود، آن هم #خدمت به رزمند­گان. همه بچه‌ها می‌گفتند:

👈«حسن آخر معرفت هست». همه را می‌خنداند. همه به یک طریقی #عاشقش شده بودند. يک روز که می‌خواستيم غذا به دست بچه‌ها برسانيم با #موتور راه افتاديم.

وسط راه #حسن و گم کردم. يک لحظه خيلى ترسيدم. بعد از مدتی حسن #برگشت.

من تو #اوج ناراحتى برگشتم به حسن گفتم #خيلى‌بى‌معرفتى. خيلى ناراحت شد. گفتم من را #تنها رها کردى.

گفت #نمی­‌دانستم که راه و بلد نيستى.

#تاشب حرفى نزد، حتى شب #شام هم نخورد. وقت #خواب آمد کنارم و گفت

ديگه به من #بى‌معرفت نگو. من تمام وجودم را براى همه شما می گذارم. هر چى می‌خواهى بگى بگو، ولى به من بى معرفت نگو.

با این #حرف حسن، من #گراى او را پيدا کردم.

# بعد از شهادتش هر وقت کارش داشتم بهش متوسل می‌شدم و می‌گفتم اگر #جواب من را ندهى خيلى بى‌معرفتى.

خيلى جاها به کمکم آمد. خيلى داداش حسن و دوست دارم. با اينکه ٢٢ روز بیشتر با هم نبوديم، اما انگار که ٢٢ سال با هم بوديم. #روحمان به هم نزديک شده بود. هميشه کنارم #حسش مى‌کنم.

👈3⃣

☆҉‿➹⁀☆ 🍃💜🍃☆҉‿➹⁀☆ ҉
در منطقه معروف به «کرار» بود، از همرزمان نزدیک #شهیدان #مرتضی عطایی و #حسن قاسمی دانا که بعد از چهار بار اعزام اول مهرماه در دیرالزور #شهید شد. #شهیدرضا سنجرانی رزمنده مدافع حرم ایرانی از لشکر #فاطمیون بود که پس از جانبازی از ناحیه دست و پا در اول مهرماه و مصادف با دوم ماه محرم الحرام به مقام رفیع شهادت نائل شد. پدرش شهید سنجرانی می‌گوید: «رضا در 40 سالگی شهید شد و امروز بعد از 40 سال احساس می‌کنم پسرم را نمی‌شناختم، انگار از جنس ما آدم‌های عادی نبود، من خودم هم سال‌ها در جنگ هشت سال دفاع مقدس بودم اما رضا از من پیشی گرفت، او لایق شهادت بود و من نه.»

خانه پدری #شهید سنجرانی در منطقه قاسم آباد مشهد مشخص است، عکس‌های شهید بر ورودی خانه و مهمان‌هایی که می‌آیند و می‌روند و «یوسف سنجرانی» پدر شهید خودش در مقابل ورودی خانه ایستاده و با وجود درد فراق و نبود پسرش صبورانه و با روی باز یکی یکی به مهمان‌ها خوش آمد می‌گوید. متن گفت‌وگوی تفصیلی تسنیم با پدر و مادر این شهید مدافع حرم در ادامه می‌آید:

رضا با خدا معامله کرد🌹
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔳 #شهادت_امام_جعفر_صادق(ع)

🌴کبودی روی تن هر کس که باشه

🌴دل آدمو خون می‌کنه

🎙 #حسن_عطایی

#زمینه

👌بسیار دلنشین

🔴مرجع رسمی #مداحی های روز
شب و تاریکی صحرا کنار مزار بابا
@Maddahionlin
🔳 #شهادت_امام_علی(ع)

🌴روضه امام علی(ع)

🌴شب و تاریکی صحرا کنار مزار بابا

🎙حاج #حسن_خلج

#روضه

👌بسیار دلنشین

🔴مرجع رسمی #مداحی های روز
نور ابدی یا ازلی می آید
@Maddahionlin
🌺 #میلاد_امام_حسین(ع)

💐نور ابدی یا ازلی می آید

💐بر عالم امکان ولی می آید

🎙حاج #حسن_خلج

👏 #مدیحه_سرایی

👌بسیار دلنشین

🌷مرجع رسمی #مولودی های روز
در منطقه معروف به «کرار» بود، از همرزمان نزدیک #شهیدان #مرتضی عطایی و #حسن قاسمی دانا که بعد از چهار بار اعزام اول مهرماه در دیرالزور #شهید شد. #شهیدرضا سنجرانی رزمنده مدافع حرم ایرانی از لشکر #فاطمیون بود که پس از جانبازی از ناحیه دست و پا در اول مهرماه و مصادف با دوم ماه محرم الحرام به مقام رفیع شهادت نائل شد. پدرش شهید سنجرانی می‌گوید: «رضا در 40 سالگی شهید شد و امروز بعد از 40 سال احساس می‌کنم پسرم را نمی‌شناختم، انگار از جنس ما آدم‌های عادی نبود، من خودم هم سال‌ها در جنگ هشت سال دفاع مقدس بودم اما رضا از من پیشی گرفت، او لایق شهادت بود و من نه.»

خانه پدری #شهید سنجرانی در منطقه قاسم آباد مشهد مشخص است، عکس‌های شهید بر ورودی خانه و مهمان‌هایی که می‌آیند و می‌روند و «یوسف سنجرانی» پدر شهید خودش در مقابل ورودی خانه ایستاده و با وجود درد فراق و نبود پسرش صبورانه و با روی باز یکی یکی به مهمان‌ها خوش آمد می‌گوید. متن گفت‌وگوی تفصیلی تسنیم با پدر و مادر این شهید مدافع حرم در ادامه می‌آید:

رضا با خدا معامله کرد🌹
Forwarded from [♡یاد و خاطِراتِ عاشقانِ خُدا♡] (🕊🕊انصار المهدی🕊🕊)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
#اختصاصی

🎥تصاویری دیدنی از وداع با شهید امنیت #حسن_مختارزاده

💠انتشار به مناسبت اربعین شهید

طلبه بسیجی مدافع امنیت حسن مختارزاده طلبه پایه ۶ مدرسه علمیه عترت قم و عضو گردان بسیجیان امام علی(ع) سعادت آباد تهران که به دلیل مصدومیت توسط اغتشاشگران در بیمارستان در حالت کما بستری بود، سرانجام بعد از ۲۲ روز به فیض شهادت نائل آمد و به دوستان شهیدش پیوست.

🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸

🍃شبتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا 💔

🦋🦋🦋
Ещё