https://t.center/nevisandbdonya
سال ها پیش همه چیز می دانستم،امروز هیچ چیز نمی دانم!
کتاب خواندن یک کشف پیش رونده ی مهیج است تا مدام به نادانی ات پی ببری.
#دورانت
🗯️کپی با ذکر منبع🙏
#نویسندگان_برتر_دنیا
@ketabdostmفایل@Publication20 تبلیغات👈
فرزندم؛ با کسی دوست شو که کارتِ کتابخانه اش از کارت عابر بانکِ والدینش برایش ارزشمندتر باشد. تشخيص اش سخت نيست، حتماً در کیفش بجای فندک و انبوه لوازم آرایش، کتابی برای خواندن و بجای صحبت از آخرین مدل پورشه و تیپ فلان خواننده و هنرپیشه از گلچین هایی که وارد بازار نشر شده اند، حرف می زند.
کسی که وقتش به جای کافی شاپ ها و متر کردن خیابانها، در کتابخانه ها و کتابفروشی ها بگذرد. کسی که یک غزل #حافظ زنده اش کند و برای تماشایِ سرو سیمین #سعدی سرش را بر باد بدهد و با رباعي های #خیام دلش روشن شود.
کسی که سوار بر شبدیزِ #خسرو همراه با لیلی و مجنون به جشن شیرین و فرهادِ #نظامی برود.
با کسی دوست شو که بر داغ #سهراب جوانمرگ گریسته و رستم #شاهنامه را بر جومونگ تلویزیون ترجیح دهد و برای فرزند همسایه شان دعایِ #فردوسی بزرگ را بخواند:
🌸🌸سیه نرگسانت پر از شرم باد 🌸🌸رخانت همیشه پر آزرم باد
کسی که در جستجوی خورشید #شمس همراه با #مولانا از بلخ تا قونیه سفر کرده و در خلوتِ کیمیا خاتون سماع کرده باشد.
فرزندم؛ با جوانی دوست شو که فریاد #آی_آدمهای#نیما را شنیده و #آیدا را در آیینه #شاملو دیده باشد. کسی که #آرش_کمانگیرِ #سیاوش_کسرایی را به رویِ خار و خاراسنگ خوانده و در یک شب مهتابی با #مشیری باز از آن کوچه گذشته و اشکی در گذرگاه تاریخ ریخته باشد.
با کسی دوست شو که در سرمای زمستانِ #اخوان با قاصدک، نرم و آهسته به سراغ #سهراب_سپهری رفته باشد تا با #فروغ تولدی دیگر پیدا کند و تا شقایق هست زندگی کند...
کسی که #الهه_نازِ #بنان و گلنار و زهره #داریوش_رفیعی را دوست داشته و آواز قمر، مرغ جانش را به پرواز در آورد.
کسی که تار شهناز و لطفی زخمه بر دلش بزند ، #بانگ_نی#کسایی و موسوی آتش به جانش افکند و با سه تار ذوالفنون و ساز #یاحقی شهنوازی کند. با کسی دوست شو که شخص را مانند بت پرستش نکند پرستش از ان خداست ان هم آگاهانه نه کور کورانه . با کسی دوست شو که در موبایلش بجای صد نوع گیم، #صد_کتاب_صوتی باشد و اگر جایی به انتظار نشست، انتظارش را با #صد_سال_تنهایی مارکز پُر کند و با #بیگانه آلبر کامو، بیگانه نباشد... کسی که در #اوج_جنگ با #آناکارنینا در اندیشه #صلح با #تولستوی باشد. کسی که #داستایوسکی و #برادران_کارامازوف را بخاطر #جنایت یک ابله، #مکافات نکند و هستی و نیستی اش را تقدیم #سارتر کند.
فرزند عزیزم؛ با کسی باش که پرورش عضلات مغزش را مهم تر از عضلات بدنش با تزریق آمپول بداند. کسی که برای به دست آوردن محبوبش مبارزه می کند، اما هیچ عشقی را گدایی نمی کند...!
فردی که شرم را در نگاه خود جستجو می کند.
با کسی که بداند راه موفقیت، با شکست سنگفرش شده و با هر شکست،محکمتر از قبل کنارت می ماند. کسی که آرزو نکند مشکلاتش آسان شوند، بلکه تلاش کند که توانش افزونی یابد. کسی كه حتی در اوج اندوه ، تبسم را فراموش نکند و کلامش تسکینی باشد برای #دوزخیان_روی_زمین.
فرزند عزیزم؛ اگر با کسی دوست شدی که اهل خواندن بود، کنارش باش. لازم نیست دوستِ تو شاگرد اول کلاس باشد. کافیست فقط کتابخوان باشد. چون کسی که کتابخوان است یک روز درس خوان هم می شود، اما خیلی از درس خوان ها هرگز کتابخوان نخواهند شد. با کسی دوست شو که بوی #کتاب بدهد. کسی که عطر و ادکلنش بویِ خوش کتاب باشد.
⬅️اما اولین کتابی که خواندم و مرا به راه داستاننویسی کشید کتاب «#امیر_ارسلان_نامدار» بود، این کتاب داستان عامیانهای است که در اواخر دوره قاجار و مشروطیت منتشر شده است. ماجرای خواندن کتاب هم اینطور بود که تابستان بود، هوا گرم بود، رفتم آب بخورم. آن زمان پاشیری در آشپزخانه بود که آب آبانبار را بیرون میداد. کنار آشپزخانه، اتاقکی بود که در آنجا لوازم فرسوده و کمد و اینها را میریختند. در بین چیزهایی که میگشتم دیدم کتاب زردشدهای هست و رویش نوشته بود «امیرارسلان نامدار». ظهر حوالی ساعت دو سه بود. پدرم سرکار بود و ننهجونم خواب بود و مادر قهر کرده بود رفته بود. کلاس چهارمم تمام شده بود و میخواستم بروم پنجم. کتاب را ورق زدم، یکسری لغتهایی داشت که برایم سخت بود و من نمیتوانستم بخوانم. خلاصه بگویم این کتاب من را چنان گرفت که همینجور تا آخر خواندم. دوباره شروع کردم به خواندن که ننهجون بیرون آمد و گفت «چه میخوانی؟» کتاب را که دید، شروع به داد و بیداد کرد که «این کتاب برای عموی مرحومت است و بگذار سرجایش. هرکسی این کتاب را بخواند آواره بیابانها میشود» و دنبال من کرد که کتاب را بگیرد. من گفتم این کتاب را خواندم، عمهام گفت «ولش کن، بگذار بخواند.» این کتاب ذهنیت من را تغییر داد. چه چیزی میتواند اینقدر سرگرمکننده باشد که من را از دنیا جدا کند و غم این را که مادرم قهر کرده و رفته بود، فراموش کنم؟ این کتاب اولین کتابی بود که باعث شد بروم دنبال این شغل. ⬅️آخرین کتابی که خواندهام کتاب «#صد_سال_تنهایی» #مارکز بود؛ این کتاب، کتاب شگفتانگیزی است. در این کتاب مارکز شیوهای به کار برده که قبل از آن به کار گرفته نمیشد. البته قبل از او، نویسندههای آمریکای لاتین خصوصیت مبالغه کردن و #رئالیسم_جادویی را در کارهایشان داشتند اما کسی که این شگرد را در همه کتابهایش به کار برد و دنیا را شگفتزده کرد، مارکز بود.
#رئالیسم پس از فروپاشی مکتب رمانتیسم مکتب رئالیسم به وجود آمد. این مکتب موضوع کار خود را در جامعه معاصر مییافت؛ بنابراین، چنین ادبیاتی نمیتوانست مانند رمانتیسم فردی و اشرافی باشد. رئالیسم مکتبی عینی و غیرشخصی است و قهرمانان رمانهای رئالیستی نه افرادی غیرعادی بلکه از مردم عادی هستند. #رئالیسم خود به چهار نوع تقسیم میشود:
#سبک_نوشتاری داستانهای رولفو در روستاهای مکزیک میگذرد و شرح رویدادهایی است از دوران پس از انقلاب مکزیک. دنیای رولفو دنیای تراژیک نفرت، خشونت و درماندگی است. زبان رولفو در داستانهایش فولکور است و لحن داستان او برای همه لحنی آشنا. او راوی تقابلهای دوگانهاست
#رولفو به پیروی از #ناتورالیسم فرانسوی، با جریان غالب داستانسرایی مکزیک مبارزه کرد؛ او تخیل و واقعیت را به هم آمیخت، از جملات کوتاه استفاده کرد. #تأثیرات با وجود حجم کم آثار منتشر شده، برای آثار رولفو احترام فراوانی قائل شدهاند بهطوریکه در سال ۱۹۷۰ برندهٔ جایزهٔ ادبیات مکزیک شد و در سال ۱۹۸۰ به عضویت آکادمی زبان درآمد و در سال ۱۹۸۵ اسپانیا جایزهٔ #سروانتس را برای دستاوردهای ادبی به او اعطا کرد. #رمان#پدرو_پارامو که پیشگام #رئالیسم_جادویی است، #گابریل_گارسیا_مارکز جملهای از این کتاب را در «#صد_سال_تنهایی» خود گنجاند. #آثار #دشت_سوزان #پدرو_پارامو
فرزندم؛ با کسی دوست شو که کارتِ کتابخانه اش از کارت عابر بانکِ والدینش برایش ارزشمندتر باشد. تشخيص اش سخت نيست، حتماً در کیفش بجای فندک و انبوه لوازم آرایش، کتابی برای خواندن و بجای صحبت از آخرین مدل پورشه و تیپ فلان خواننده و هنرپیشه از گلچین هایی که وارد بازار نشر شده اند، حرف می زند.
کسی که وقتش به جای کافی شاپ ها و متر کردن خیابانها، در کتابخانه ها و کتابفروشی ها بگذرد. کسی که یک غزل #حافظ زنده اش کند و برای تماشایِ سرو سیمین #سعدی سرش را بر باد بدهد و با رباعي های #خیام دلش روشن شود.
کسی که سوار بر شبدیزِ #خسرو همراه با لیلی و مجنون به جشن شیرین و فرهادِ #نظامی برود.
با کسی دوست شو که بر داغ #سهراب جوانمرگ گریسته و رستم #شاهنامه را بر جومونگ تلویزیون ترجیح دهد و برای فرزند همسایه شان دعایِ #فردوسی بزرگ را بخواند:
🌸🌸سیه نرگسانت پر از شرم باد 🌸🌸رخانت همیشه پر آزرم باد
کسی که در جستجوی خورشید #شمس همراه با #مولانا از بلخ تا قونیه سفر کرده و در خلوتِ کیمیا خاتون سماع کرده باشد.
فرزندم؛ با جوانی دوست شو که فریاد #آی_آدمهای#نیما را شنیده و #آیدا را در آیینه #شاملو دیده باشد. کسی که #آرش_کمانگیرِ #سیاوش_کسرایی را به رویِ خار و خاراسنگ خوانده و در یک شب مهتابی با #مشیری باز از آن کوچه گذشته و اشکی در گذرگاه تاریخ ریخته باشد.
با کسی دوست شو که در سرمای زمستانِ #اخوان با قاصدک، نرم و آهسته به سراغ #سهراب_سپهری رفته باشد تا با #فروغ تولدی دیگر پیدا کند و تا شقایق هست زندگی کند...
کسی که #الهه_نازِ #بنان و گلنار و زهره #داریوش_رفیعی را دوست داشته و آواز قمر، مرغ جانش را به پرواز در آورد.
کسی که تار شهناز و لطفی زخمه بر دلش بزند ، #بانگ_نی#کسایی و موسوی آتش به جانش افکند و با سه تار ذوالفنون و ساز #یاحقی شهنوازی کند. با کسی دوست شو که شخص را مانند بت پرستش نکند پرستش از ان خداست ان هم آگاهانه نه کور کورانه . با کسی دوست شو که در موبایلش بجای صد نوع گیم، #صد_کتاب_صوتی باشد و اگر جایی به انتظار نشست، انتظارش را با #صد_سال_تنهایی مارکز پُر کند و با #بیگانه آلبر کامو، بیگانه نباشد... کسی که در #اوج_جنگ با #آناکارنینا در اندیشه #صلح با #تولستوی باشد. کسی که #داستایوسکی و #برادران_کارامازوف را بخاطر #جنایت یک ابله، #مکافات نکند و هستی و نیستی اش را تقدیم #سارتر کند.
فرزند عزیزم؛ با کسی باش که پرورش عضلات مغزش را مهم تر از عضلات بدنش با تزریق آمپول بداند. کسی که برای به دست آوردن محبوبش مبارزه می کند، اما هیچ عشقی را گدایی نمی کند...!
فردی که شرم را در نگاه خود جستجو می کند.
با کسی که بداند راه موفقیت، با شکست سنگفرش شده و با هر شکست،محکمتر از قبل کنارت می ماند. کسی که آرزو نکند مشکلاتش آسان شوند، بلکه تلاش کند که توانش افزونی یابد. کسی كه حتی در اوج اندوه ، تبسم را فراموش نکند و کلامش تسکینی باشد برای #دوزخیان_روی_زمین.
فرزند عزیزم؛ اگر با کسی دوست شدی که اهل خواندن بود، کنارش باش. لازم نیست دوستِ تو شاگرد اول کلاس باشد. کافیست فقط کتابخوان باشد. چون کسی که کتابخوان است یک روز درس خوان هم می شود، اما خیلی از درس خوان ها هرگز کتابخوان نخواهند شد. با کسی دوست شو که بوی #کتاب بدهد. کسی که عطر و ادکلنش بویِ خوش کتاب باشد.
۲. گابریل گارسیا مارکز #گابریل_گارسیا_مارکز، که در ۱۹۲۷ در کلمبیا به دنیا آمد، کار ادبی خود را به عنوان یک خبرنگار آغاز کرد، که در آن دوران او و چند تن از نویسندگان دیگر گروه بارانکیلا را تشکیل دادند تا آثارشان را با یکدیگر به اشتراک بگذارند و الهام بخش همدیگر باشند. بعدها گارسیا مارکز به دنیای داستان نویسی ورود کرد و رمان « #صد_سال_تنهایی » را نوشت، اثری خیره کننده که از کشور زادگاهش و جنگی که شاهد آن بوده الهام گرفته است. این کتاب اولین اثر جدی و بزرگ این نویسنده در حوزهی رئالیسم جادویی بود، آمیزهای از چند ژانر که برای مدت چند دهه عمدهی آثار وی را تحت تاثیر قرار داد.
او همچنین « #عشق_در_سالهای_وبا » را نوشت، داستان عاشقانهی غیر سنتی که از منظری منحصر به فرد به موضوع عشق میپردازد. اکتشافات او در زندگی دربارهی روابط و انزوا برای او جایزهی نوبل را به همراه آورد. @nevisandbdonya