زندگی به سبک شهدا

#غربت
Канал
Логотип телеграм канала زندگی به سبک شهدا
@shohada72_313Продвигать
643
подписчика
32,4 тыс.
фото
32,4 тыс.
видео
2,4 тыс.
ссылок
کانال زندگی به سبک شهدا آیدی کانال: @shohada72_313 ارتباط بامدیرکانال: @Ahmadgholamii ادمین تبادلات: @faramarzaghaei کانال مادرسروش: http://sapp.ir/shohada72_313 کانال مادر ایتا: eitaa.com/shohada72_313
🍃‍قرار شد از تو، برای تو بنویسم. تقویم را که ورق زدم، فاصله چهار روزه #تولد زمینی و آسمانی‌ات، دلم را لرزاند.

🍃هشتمین روز #بهار قدم به زمین گذاشتی و چهارمین روز بهار قدم به #آسمان. پروازی به فاصله بیست و اندی سال🕊

🍃می‌گویند نام‌ها روی افراد تاثیر گذارند! مثلا خودِ تو؛ نامت سعید، یعنی #خوشبخت و سعادت‌مند. عاقبتت هم ختم به #شهادت شد. خوشبخت شدی🌹

🍃مادرت می‌گوید عاشق #عمه جان بودی. وقتی به پابوسی حضرت #ارباب می‌رفت، سفارش دعای شهادت دادی.

🍃عشق را که جز به بها لمس نمی‌توان کرد! به قول آ سِد مرتضی، شهادت هم لباس تک سایزی است که اندازه شدنش شرط و شروط‌ ها دارد!

🍃پس بگو بهای لمس عشقت چه بود؟
خون؟
جان؟
جوانی؟

🍃یا اصلا بهای دیدن #حضرت_یار چیست؟ همین‌که از #جان دست بشوییم کافیست؟ این‌که خاک #غربت به کام بکشیم سایز شهادت می‌شویم؟

🍃یا نه، باید مثل تو و امثال تو شد؟
اصلا مگر شما چگونه‌اید؟!
اصلا می‌شود مثل شما شد؟!
مثل شما بودن چه شکلیست؟!

🍃این روزها دلمان عجیب شکل شما بودن می‌خواهد. فقط تازه کاریم، نابلد راهیم، دستی بلند کن و دست‌گیرمان شو.‌ می‌گویند جز از آسمانیان، برای زمین کاری بر نمی‌آید.

🍃دعا کن برای‌مان، دعا کن با بهانه‌ها، #بها را از دست ندهیم برای #سعادت‌مان دعا کن😔

♡بهای وصل تو، گر جان بود خریدارم.♡

🌺به مناسبت سالروز شهادت #شهید_سعید_خواجه_صالحانی


📅تاریخ تولد : ۸ فروردین ۱۳۶۸

📅تاریخ شهادت:۴ فروردین۱۳۹۶ حماء سوریه

📅تاریخ انتشار : ۴ فروردین ۱۴۰۰

🥀مزار شهید :گلزار شهدای پاکدشت

#کانال_زندگی_به_سبک_شهـدا
📡  @shohada72_313👈
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در #خان‌طومان چه می‌گذشت ...

گوشه‌اے از #غربت و #رشادت فرزندان غیورتون در سوریه رو ببینید ....


َللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجهُمْ

#کانال_زندگی_به_سبک_شهــدا
📡  @shohada72_313👈
▪️حسین علی هایش را دانه به دانه به #میدان فرستاد تا بدانند #حسین سرباز #دین است نه بنده #حکومت

اما حسین یک #علی را باقی گذاشت تا همان دینی که برایش همه #خون هایش را به قربانگاه کشاند #منجی و هدایت گر داشته باشد.

▪️از #امام_سجاد سوال کردند یابن رسول الله چرا اینقدر بی‌تابی می‌کنید مگر در خاندان شما #شهادت وجود نداشته گفتند: چرا وجود داشته اما #اسارت نه....

▪️ خون دل‌هایی که علی پسر حسین خورد از جسارت و اسارت شعله‌ایی را #فروزان کرده که تا #قیام و قیامت لا بارد ابدا....

▪️ خون دل‌ها خورد علی‌بن‌حسین تا ناله‌ی #پدر غریبش در تن و #جان ما بنشیند و ما را در غم خود #دود کند.

▪️ در #غربت امام غریبم همین بس در #سجده #دعا می‌کرد تا بگوید آنچه #امت رسول‌الله باید بداند، از خفقان همین را فهمیدم که عارفی باید در به #مهر راز بگوید.

🕊شهادت #امام_سجاد تسلیت .

نویسنده: #محمدصادق_زارع

#گرافیست_الشهدا #عاشورا #کربلا

◼️ #انتشار_حداکثری_با_شما👇
◼️ @shohada72_313
زندگی به سبک شهدا
Photo
🍃سلام بر تو ای خورشیدی که در پشت ابر گناهان امت پنهان شده ای و در غربت و #تنهایی نظاره گر تمام لحظات زندگی ما هستی.

🍃سلام بر تو ای عزیز دل #زهرا تویی که مادرت در آن لحظه های سرتاسر غم و درد در میان شعله های آتش با دلی مالامال از غم و درد تو را صدا زد و گفت: «ای #مهدی من! کی خواهی آمد تا انتقام مرا از ظالمان و غاصبان رو سیاه روزگار بگیری؟»

🍃سلام بر تو ای شمشیر #علی در غلاف؛ ای کسی که علی آرزومند دیدار توست و #دعا می کند برای لحظه ای که تو بیایی و با #ذوالفقار حیدری انتقام پدرت را از دشمنانش بگیری؛ همان دشمنانی که حق او را غصب کردند؛ بر صورت همسرش سیلی زدند و بازو و پهلوی تنها یاورش را شکستند و او غریبانه در گوشه تنهایی و #غربت سالها به سر برد در حالی که به فرموده خودش خار در چشمش و استخوان در گلویش بود.

🍃 در کنارم هستی و بر کارهایم نظارت داری. در مشکلات زندگی دست های شما یاری کننده من است گرچه تو آسمانی هستی و پاک و من زمینی و غرق #گناه اما برای من چه تکیه گاهی محکم تر از شما، به خاطر همین تو را بهترین مونس و پناه گاهم می دانم و در غروب #جمعه ها غصه هایم را برایت می گویم و از تو می خواهم که برایم دعا کنی تا عاقبت به خیر گردم و روزی که #ظهورت تحقق پیدا نمود رو سفید باشم.

نویسنده : #علی_اناری

#جمعه_های_انتظار
باید اینجا مدافعان حرم؛حرم درست کنند...
چهارتا مثل هم درست کنند...💚
#بقیع
#غربت
#تخریب_قبور_بقیع

#کانال_زندگی_به_سبک_شهـــــدا
📡 @shohada72_313👈
زندگی به سبک شهدا
"رمان 📚 #از_روزی_که_رفتی 🍃🍃 #قسمت2⃣6⃣ #آیه به سختی #چشم باز کرد. به #سختی لب زد: #مهدی...! صدای رها را شنید: _آیه... #آیه جان...! #خوبی_عزیزم...؟ #آیه پلک زد تا #تاری دیدش #کم شود: _بچه...؟ لبخنِد رها زیبا بود: ِ _یه #دختر کوچولوی #جیغ_جیغو…
"رمان📚

#از_روزی_که_رفتی🍃🍃


#قسمت36⃣


یک #هفته از آن روز #گذشته بود...


#دوستان و #همکارانش به دیدنش آمدند و رفتند. #سیدمحمد دلش برای #کسی لرزیده بود.

#سایه را چندباری #دیده بود و #دلش از دستش سُر #خورده بود...!


#آیه را واسطه کرد، وقتی #فخرالسادات
فهمید
#لبخند_زد.

#مهیای_خواستگاری شده بودند؛ شاید #برکت قدمهای #کوچک_زینب بود که خانه #رنگ زندگی گرفت..🌱


#حاج_علی_هم_شاد_بود.
بعد از #مرگ همسرش، این #دلخوشی کوچک برایش خیلی #بزرگ بود؛
انگار این #دختر جان #دوباره به تمام #خانواده‌اش داده است"



#ساعاتی از #اذان_مغرب گذشته بود که #زنگ خانه به #صدا درآمد.

#حاج_علی در را #گشود و از #ارمیا استقبال کرد:

_خوش اومدی #پسرم...!
ارمیا: مزاحم شدم #حاج_آقا،
#شرمنده...!


صدای #فخر السادات بلند شد:

_بالاخره #تصمیم گرفتی بیای..؟


ارمیا: #امروز رفتم قم سرخاک #سید_مهدی ، من #جرات چنین #جسارتی رو
#نداشتم...!


#حاج_علی به داخل #تعارفش کرد.
#صدرا و #رها هم بودند...


همه که نشستند، #فخرالسادات گفت:
_یه #پسر از دست دادم و
#خدا یه پسر دیگه به #من داد تا براش #خواستگاری برم...!


حاج علی: #مبارکه ان‌شاءالله،
#امشب قراره برای #سیدمحمد برید #خواستگاری...؟


#فخرالسادات: نه؛ #قراره برای #ارمیا برم #خواستگاری...!


#حاج_علی: به سلامتی...
خیلی هم #عالی...!
دیگه دیر شده بود،

#حالا_کی_هست...؟


#آیه از اتاق #بیرون آمد و بعد از #سلام و خیر مقدم کنار #رها نشست.


ِ #فخرالسادات: یه #روزی اومدم #خونه‌تون با دسته #گل و #شیرینی برای #پسر_بزرگم.



#حالا اومدم برای #ارمیا، که جای #مهدی رو برام گرفته از #آیه_خواستگاری کنم...!


#آیه از جا برخاست:

_مادر...! این چه #حرفیه...؟
#هنوز حتی #سال_مهدی هم نشده، #سال هم #بگذره من
#هرگز_ازدواج_نمیکنم...!


حاج علی: #آیه جان بابا... #بشین...!
#آیه سر به زیر #انداخت و #نشست.



#فخرالسادات: چند #شب پیش خواب #مهدی رو دیدم...!
#دست این #پسر رو گذاشت تو #دستم و گفت:


"بیا مادر، #اینم_پسرت..!
#خدا یکی رو #ازت گرفت و #یکی دیگه رو به #جاش_بهت داد.

بعد نگاهشو به تو #دوخت و گفت #مامان
مواظب #امانتم نیستید، #امانتم تو #غربت داره #دق میکنه...!"


#دخترم، تنهایی از #آن_خداست، خودتو #حروم نکن...!


آیه: پس چرا #شما_تنها زندگی میکنید...؟
#فخرالسادات: از من #سنی گذشته بود. به من #نگاه کن...
#تنها_بی_هم_زبون...!


این #ده سال که #همسرم فوت کرده، به #عشق_پسرام و بچه هاشون #زندگی کردم، اما الان میبینم #کسی دور و برم نیست...!

#تنها موندم #گوشه‌ی اون #خونه و هرکسی دنبال
#زندگی_خودشه..


یه روزی #دخترت میره پی #سرنوشتش و تو #تنها میمونی، تو #حامی میخوای، پشت و پناه میخوای...!


آیه: بعد از #مهدی نمیتونم..!
#حاج_علی: اول با #ارمیا صحبت کن، بعد #تصمیم بگیر،
#عجله_نکن...!


آیه: اما... بابا..!
حاج علی: #اما_نداره_دختر...!
این خواسته‌ی #شوهرت بوده، پس #مطمئن باش بهش #بی_احترامی نمیشه....!


آیه: بهم #فرصت بدید، هنوز #شش_ماه هم از #شهادت_مهدی نگذشته...!
ارمیا: تا هر #زمان که بخواید #فرصت دارید، حتی شده #سالها...!


اگه #امروز اومدم به خاطر اینه که #فردا دارم برای #ماموریت میرم #سوریه و معلوم نیست #کی برگردم،
فقط #نمیخواستم اگه برگشتم شما رو از #دست_داده باشم...!

#حقیقت اینه که من اصلا #چنین_جسارتی رو نداشتم...!

حاج #خانم گفتن، رفتم سر خاک #سید_مهدی تا اجازه بگیرم...!


#الانم رفع زحمت میکنم، هر وقت #اراده کنید من در #خدمتم...!
#جسارتم_رو_ببخشید...!



#فخرالسادات با #لبخند_ارمیا را بدرقه کرد. آیه ماند و #حرفهای ارمیا...

#آیه ماند و حرفهای #فخرالسادات...

#آیه ماند و حرف #مردش...
#آیه_ماند_و_بی‌تابی_های_زینبش...



🌷نویسنده: #سنیه_منصوری

#ادامه_دارد....


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
• • • 🏴
[ #امام‌_رضا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌[ 📽 #استوری
[🎙#ڪربلایۍسیدرضانریمانۍ ]

🔊| هر زمانے در دیارم حس #غربت مےڪنم...!😭

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
بسم ربّ الزهرا(س)

🍃بند ازپای پرنده خیالم بازمیکنم تا آزادانه مرا مفتخر،به زنده کردن یاد شهیدی دیگرکند.از،فارس میگذرد،به #بوشهرکه می‌رسد،بام خانه‌ای در بندرعباس را برای نشستن انتخاب میکندو من درمی‌یابم که که مقصد همین‌جا است.

🍃پسرکی درحیاط مشغول بازی‌ است.پسرکی که قرار،است درآینده روزگار راشرمنده خودش کند.برای #پیروزی و ثمربخشی #انقلابی که سراسرحقانیت است،سر از پا نمی شناسدو ازهیچ تلاشی دریغ نمی‌کند.

🍃روزگارمی‌گویدسهم این شهر در حفاظت از #انقلاب چیست و او آن رافراهم میکند،بی آنکه طالب مزدی باشد.اولینهای زیادی در #کارنامه افتخاراتش ثبت میشود،و او همچنان راه #گمنامی درپیش میگیرد.

🍃آخرین درخواست روزگار،اثبات #عاشقی‌اش است پس او را به سرزمین خاک و #خون و گلوله فرا میخواند.او نیزکه ازمدعیان راستین، این وادی #مقدس است،باخونش #حقیقت را به همگان ثابت میکندو زمانه را با آتش غم از،دست دادن یاری بی ریا تنهامیگذارد.

🍃چشمانم را باز میکنم،در اتاقم هستم.بغضی که از #غربت آن شهید و کم‌ کاری‌های خودم در این مسیر نشأت گرفته،راه گلویم را بند آورده.به راستی که مابعد از،آنهاچه‌ کردیم؟!


🌸به مناسبت سالروزشهادت
#شهیدحسن_ذاکری_نانگی

📅تاریخ تولد:۱٣٣۱
📅تاریخ شهادت:٢٣ آبان۱٣۵٩
🕊محل شهادت:بستان
🥀مزارشهید:گلزارشهدای بند عباس

#گرافیست_الشهدا
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است

📡 @shohada72_313
✍️ #تنها_میان_داعش

#قسمت_بیست_و_دوم

💠 در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و #رزمندگان غرق خون را همانجا مداوا می‌کردند.

پارگی پهلوی رزمنده‌ای را بدون بیهوشی بخیه می‌زدند، می‌گفتند داروی بیهوشی تمام شده و او از شدت #درد و خونریزی خودش از هوش رفت.

💠 دختربچه‌ای در حمله #خمپاره‌ای، پایش قطع شده بود و در حیاط درمانگاه روی دست پدرش و مقابل چشم پرستاری که نمی‌دانست با این #جراحت چه کند، جان داد.

صدای ممتد موتور برق، لامپی که تنها روشنایی حیاط بود، گرمای هوا و درماندگی مردم، عین #روضه بود و دل من همچنان از نغمه ناله‌های حیدر پَرپَر می‌زد که بلاخره عمو پرستار مردی را با خودش آورد.

💠 نخ و سوزن بخیه دستش بود، اشاره کرد بلند شوم و تا دست سمت پیشانی‌ام برد، زن‌عمو اعتراض کرد :«سِر نمی‌کنی؟» و همین یک جمله کافی بود تا آتشفشان خشمش فوران کند :«نمی‌بینی وضعیت رو؟ #ترکش رو بدون بیهوشی درمیارن! نه داروی سرّی داریم نه بیهوشی!»

و در برابر چشمان مردمی که از غوغایش به سمتش چرخیده بودند، فریاد زد :«#آمریکا واسه سنجار و اربیل با هواپیما کمک می‌فرسته! چرا واسه ما نمی‌فرسته؟ اگه اونا آدمن، مام آدمیم!»

💠 یکی از فرماندهان شهر پای دیوار روی زمین نشسته و منتظر مداوای رفیقش بود که با ناراحتی صدا بلند کرد :«دولت از آمریکا تقاضای کمک کرده، اما اوباما جواب داده تا #قاسم_سلیمانی تو آمرلی باشه، کمک نمی‌کنه! باید #ایرانی‌ها برن تا آمریکا کمک کنه!» و با پوزخندی عصبی نتیجه گرفت :«می‌خوان #حاج_قاسم بره تا آمرلی رو درسته قورت بدن!»

پرستار نخ و سوزنی که دستش بود، بالا گرفت تا شاهد ادعایش باشد و با عصبانیت اعتراض کرد :«همینی که الان تو درمانگاه پیدا میشه کار حاج قاسمِ! اما آمریکا نشسته #قتل_عام مردم رو تماشا می‌کنه!»

💠 از لرزش صدایش پیدا بود دیدن درد مردم جان به لبش کرده و کاری از دستش برنمی‌آمد که دوباره به سمت من چرخید و با #خشمی که از چشمانش می‌بارید، بخیه را شروع کرد.

حالا سوزش سوزن در پیشانی‌ام بهانه خوبی بود که به یاد ناله‌های #مظلومانه حیدر ضجه بزنم و بی‌واهمه گریه کنم.

💠 به چه کسی می‌شد از این درد شکایت کنم؟ به عمو و زن‌عمو می‌توانستم بگویم فرزندشان #غریبانه در حال جان دادن است یا به خواهرانش؟

حلیه که دلشوره عباس و غصه یوسف برایش بس بود و می‌دانستم نه از عباس که از هیچ‌کس کاری برای نجات حیدر برنمی‌آید.

💠 بخیه زخمم تمام شد و من دردی جز #غربت حیدر نداشتم که در دلم خون می‌خوردم و از چشمانم خون می‌باریدم.

می‌دانستم بوی خون این دل پاره رسوایم می‌کند که از همه فرار می‌کردم و تنها در بستر زار می‌زدم.

💠 از همین راه دور، بی آنکه ببینم حس می‌کردم #عشقم در حال دست و پا زدن است و هر لحظه ناله‌اش را می‌شنیدم که دوباره نغمه غم از گوشی بلند شد.

عدنان امشب کاری جز کشتن من و حیدر نداشت که پیام داده بود :«گفتم شاید دلت بخواد واسه آخرین بار ببینیش!» و بلافاصله فیلمی فرستاد.

💠 انگشتانم مثل تکه‌ای یخ شده و جرأت نمی‌کردم فیلم را باز کنم که می‌دانستم این فیلم کار دلم را تمام خواهد کرد.

دلم می‌خواست ببینم حیدرم هنوز نفس می‌کشد و می‌دانستم این نفس کشیدن برایش چه زجری دارد که آرزوی خلاصی و #شهادتش به سرعت از دلم رد شد و به همان سرعت، جانم را به آتش کشید.

💠 انگشتم دیگر بی‌تاب شده بود، بی‌اختیار صفحه گوشی را لمس کرد و تصویری دیدم که قلب نگاهم از کار افتاد.

پلک می‌زدم بلکه جریان زندگی به نگاهم برگردد و دیدم حیدر با پهلو روی زمین افتاده، دستانش از پشت بسته، پاهایش به هم بسته و حتی چشمان زیبایش را بسته بودند.

💠 لب‌هایش را به هم فشار می‌داد تا ناله‌اش بلند نشود، پاهای به هم بسته‌اش را روی خاک می‌کشید و من نمی‌دانستم از کدام زخمش درد می‌کشد که لباسش همه رنگ #خون بود و جای سالم به تنش نمانده بود.

فیلم چند ثانیه بیشتر نبود و همین چند ثانیه نفسم را گرفت و #طاقتم را تمام کرد. قلبم از هم پاشیده شد و از چشمان زخمی‌ام به‌جای اشک، خون فواره زد.

💠 این درد دیگر غیر قابل تحمل شده بود که با هر دو دستم به زمین چنگ می‌زدم و به #خدا التماس می‌کردم تا #معجزه‌ای کند.

دیگر به حال خودم نبودم که این گریه‌ها با اهل خانه چه می‌کند، بی‌پروا با هر ضجه تنها نام حیدر را صدا می‌زدم و پیش از آنکه حال من خانه را به هم بریزد، سقوط خمپاره‌های #داعش شهر را به هم ریخت.

💠 از قداره‌کشی‌های عدنان می‌فهمیدم داعش چقدر به اشغال #آمرلی امیدوار شده و آتش‌بازی این شب‌ها تفریح‌شان شده بود.

خمپاره آخر، حیاط خانه را در هم کوبید طوری که حس کردم زمین زیر پایم لرزید و همزمان خانه در تاریکی مطلق فرو رفت...


ادامه_دارد

✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#سلام_امام_زمانم

🖤قسم به #عصمت زهـرا

🍂که تا زمان #ظهور

🖤 عزای #غربتِ مهـ❤️ـدی

🍂کم از #محرم نیس

🌿🌿🌿🌿🌿

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃

@shohada72_313
▫️سه شنبه آخر شعبان و جمکرانت هنوز خالی...
من امشب می خواهم رو به جمکران چشم های تو دعا بخوانم...
محراب فیروزه ای نگاهت را به رویم بگشا که چشمان تو از کعبه هم پرستیدنی تر است!


#گرافیک_مهدوی
#غربت_حضرت


@shohada72_313
🍃🍂🍃
✍️⁩... بهار ، تو بیا
ولی به مادران بگو ،

اگر سبزه رویاندند ،
بر قلب آن لاله هم بنشانند !

تا همسران لاله‌ها ،
نگویند بهار ، از آن ما نیست ...

#غربت_لاله‌ها
#صبحتون_شهدایی


@shohada72_313
🍃🍂🍃
✍️⁩... بهار ، تو بیا
ولی به مادران بگو ،

اگر سبزه رویاندند ،
بر قلب آن لاله هم بنشانند !

تا همسران لاله‌ها ،
نگویند بهار ، از آن ما نیست ...

#غربت_لاله‌ها
#روزتون_شهدایی


@shohada72_313
‍ سالگرد عمليات كربلاي چهار و باز هم
#غواص
#غربت اروند
#دستان بسته
#عشق وطن
#اسارت
#گمنامي
#استخوان
#پلاك
و #شهادت
چه واژه های پرافتخار و غريبی

مارا به دعا كاش فراموش نسازند
#رندان سحر خيز كه صاحب نفسانند

#صبح_بخیر
@shohada72_313
به گمانم این #آب و این نی زارها،
هنوز به #انتظار حال خوب‌تان نشسته اند..
بیائید و #بشکنید،
#سکوت و #غربت امروزشان را..

@shohada72_313