زندگی به سبک شهدا

#آزاد
Канал
Логотип телеграм канала زندگی به سبک شهدا
@shohada72_313Продвигать
643
подписчика
32,4 тыс.
фото
32,4 тыс.
видео
2,4 тыс.
ссылок
کانال زندگی به سبک شهدا آیدی کانال: @shohada72_313 ارتباط بامدیرکانال: @Ahmadgholamii ادمین تبادلات: @faramarzaghaei کانال مادرسروش: http://sapp.ir/shohada72_313 کانال مادر ایتا: eitaa.com/shohada72_313
📝فرازهایی‌از #وصیت_نامه
🟠شهید مدافع‌حرم
#آزاد_خشنود

🌼برادران و خواهران گرامی! پیرو ولایت باشید هرچند از لحاظ دنیوی به ضرر شما باشد ولی بدانید اجر دنیا و آخرت دارد. پُست و مقام امور دنیوی شما را فریب ندهد. پیرو ولایت یعنی پیرو حضرت صاحب‌الامر و الزّمان، یعنی پیرو امر و مطیع فرمان الهی.

🌼مسجد، نماز جمعه و جماعات، مخصوصاً نماز اول وقت، قرائت روزانه قرآن کریم با معنی را ترک نکنید؛ با جماعت باشید که دست خدا با جماعت هست.

🌼زیر بار ظلم نروید؛ چون اول خود شما در دنیا و آخرت ضرر می‌کنید؛ چون اگر شما مظلوم واقع نمی‌شدید، ظالم ظلم نمی‌کرد. طبق روایات خداوند از شما سؤال می‌کند.


🆑 shohada72_313
ایستادن پای امام زمان خویش امروز ۸ فروردین سالروز شهادت شهیدان مدافع حرم

#قدرت_الله_عبودی
#ابوذر_فرح_بخش
#آزاد_خشنود_کوهنجانی



🆑 shohada72_313
ایستادن پای امام زمان خویش امروز ۸ فروردین سالروز شهادت شهیدان مدافع حرم

#قدرت_الله_عبودی
#ابوذر_فرح_بخش
#آزاد_خشنود_کوهنجانی

#کانال_زندگی_به_سبک_شهـدا
🆑 @shohada72_313👈
💢 همه دعوتید به اکران عمومی مستند «آخرین فصل زندگی»

روایتی زیبا از مداح مخلص اهل بیت(ع) و روضه خوان سنگرهای فاطمیون،
#شهید_حامد_بافنده🌷

جمعه ۳۱ تیر ماه، ساعت ۱۰ صبح
سینما هویزه، سالن شماره دو

ورود برای همه #آزاد و رایگان است

📡 #انتشار_حداکثری_با_شما👇
📡 @shohada72_313
ایستادن پای امام زمان خویش امروز ۸ فروردین سالروز شهادت شهیدان مدافع حرم

#قدرت_الله_عبودی
#ابوذر_فرح_بخش
#آزاد_خشنود_کوهنجانی

کانال زندگی به سبک شهـــــدا
📡 @shohada72_313
زندگی به سبک شهدا
"رمان 📚 #از_روزی_که_رفتی🍃🍃 #قسمت9⃣4⃣ #صدرا رو برگرداند و از #کلانتری خارج شد. #رهایش روی #تخت_بیمارستان بود و بیشتر از آنکه او #نیازمند_صدرا باشد، #صدرا_نیازمند_او_بود...! چند روز گذشته بود و #صدرا بالای سرش، #آیه_مفاتیح در دست داشت و #میخواند. …
"رمان 📚
#از_روزی_که_رفتی🍃🍃


#قسمت05⃣


#حاج_علی_اندکی_تامل_کرد:

_دستور #دین_خدا که مشخصه، یا #ببخش و #تمامش کن یا
#قصاص_کن


و #خون_بس که از #قدیم در بعضی #مناطق بوده #وحقتو بگیر و #تمومش کن...!


حالا این از کجا #ریشه داره رو نمیدونم..!
اونم حتما #حکمتی توش بوده..!

#اما_حکم_خدا_نیست..!


شما اگه #ببخشی، #قلبت آروم میشه و جریان تمام میشه، بعد از #قصاص هم جریان تموم میشه،

اما وقتی #خونبس_آوردی یعنی هر لحظه میخوای برای خودت #یادآوری کنی که چی شد و چه #اتفاقی افتاد.


اون #دختر به گناه نکرده #مجازات شد و خدا از #گناه شما بگذره که #مظلوم رو
#آزار_دادید...

#قاتل کسی دیگه بود و الان داره ‌#آزاد زندگیشو میکنه.

شما کسی رو #مجازات کردید که هیچ #گناهی نداشت جز اینکه #مادرش هم #قربانی #همین_رسم بود.

#مادرش هم #سختی زیاد کشید.

#آیه و #رها خانم سالهاست با هم #دوستن و من تا #حدودی از #زندگیشون خبر دارم..!

اون #دختر_نامزد داشت و به کسی
#دل_بسته_بود.


#شما همه ی #دنیا و #آرزوهاش رو
#ازش_گرفتید.


#محبوبه خانم: #خدا ما رو #ببخشه، اونموقع #داغمون_زیاد_بود.

#اونموقع نفهمیدم #برادر_شوهرم به #پدرش چی گفت که #قبول کرد
#خونبس_بگیره..!؟


فقط #وقتی که کارها #تموم شده بود به ما #گفتن.


#فرداش میخواست #رها رو #عقد کنه که #صدرا جلوشو گرفت.


میگفت یا #رضایت بدید یا #قصاصش کنید؛ #مخالف_بود....

#خودش_وکیله و اصلا #راضی به این کار نبود.


میگفت #عدالت نیست، اما وقتی دید اونا #زیر بار نمیرن #راهی نداشت جز اینکه #حداقل خودش با
#رها_ازدواج_کنه...



بهم گفت #صبر کنم تا #یکسال بگذره و #دختره رو #طلاق میده که بره #سراغ زندگیش...!


میگفت #عمو با اون #سن_و_سال این #دختر رو #حروم میکنه تا #زنده است میشه #اسیر_دستشون.


منو #فرستاد_جلو که راضی شدن #عقدش بشه.
#پسرم_آدم_بدی_نیست...!



ما #نمیخواستیم اینجوری بشه، #مجبور شدیم بین بد و #بدتر انتخاب کنیم...!


#حاج_علی: پس #مواظب این #امانتی باشید که این #یکسال بهش #سخت نگذره...!


#محبوبه خانم: فکر کنم #دل_صدرا لرزیده براش....!


#رویا با رفتارای #بدش خیلی بد از #چشم همه افتاده، الان حتی دیگه #صدرا هم #علاقه_ای بهش نداره...!

#رها همه‌ی #فکرشو_درگیر کرده، نمیدونم چی میشه..! #رها اصلا #صدرا رو #میپذیره یا نه...!

#حاج_علی: بسپرید #دست_خدا، خدا خودش #بهترین رو براشون #رقم میزنه
#ان‌شااءلله


#آیه لبخند زد به #مادرانه های محبوبه خانم. #زنی که #انگار بدش نمی آمد
#رها_عروس_خانه_اش_باشد...

#رهایی که به #جرم نکرده همراه این #روزهایشان بود...


چند روزی تا #عید مانده بود. خانه #بوی_عید نداشت.
تمام #ساکنان این خانه #عزادار بودند...


#پدر، #پسر، #همسر... #شهاب نبود، #سینا نبود،
#سیدمهدی_هم_نبود... 🥀

#سال_بعد_چه....؟


چند #نفر می‌آمدند و #چند_نفر می رفتند....؟ #فقط_خدا_میداند...!

#تلفن زنگ خورد...

روز #جمعه بود و همه در #خانه بودند؛ #صدرا جواب داد و بعد از #دقایقی رو به محبوبه خانم کرد:


_مامان... #آماده شو بریم...!
#بچه_ی_سینا به #دنیا اومده...


#محبوبه خانم اشک و #لبخندش در هم آمیخت. به #سرعت خود را به #بیمارستان رساندند.

#صدرا: مامان، تو رو #خدا_گریه نکن...! الان #وقت_شادیه؛ امروز #مادربزرگ شدی ها...!

#محبوبه_خانم #اشک را از روی #صورتش پاک کرد:

_جای #سینا_خالیه، الان باید کنار #زنش بود و #بچه شو #بغل میکرد....!

#پرستار بچه را آورد...خواست در #آغوش #مادرش بگذارد که #معصومه رو برگرداند...


#محبوبه خانم: چی شده #عروس قشنگم..؟ چرا #بچه تو #بغل نمیکنی...؟

#معصومه: نمیخوام #ببینمش...!
#صدرا: آخه چرا...؟

#عمویش جوابش را داد:

_معصومه نمیتونه #بچه رو نگه داره، تا
#آخر_عمر که نمیتونه #تنها بمونه، باید #ازدواج کنه...!

یه #زن که بچه داره #موقعیت خوبی براش پیش نمیاد؛
#الان یه #خواستگار خوب داره..

اما #بچه رو #قبول نمیکنه...!


#صدرا_ابرو_درهم_کشید:

_هنوز عده ی #معصومه تموم نشده، هنوز #چهار_ماه و ده روز از #مرگ_سینا نگذشته..!

درسته بچه به #دنیا اومده اما باید تا #پایان_چهارماه و ده روز بمونه

ِ لااقل #حرمت؛حرمت #مادرموحفظ کنید..!

صدرا از #اتاق بیرون رفت.

#محبوبه خانم سری به #تاسف تکان داد و #کودک
را از #پرستار گرفت:

_خودم #نگهش میدارم، تو به #زندگیت برس..!
کودک را در #آغوش گرفت و #اشک روی صورتش #غلطید.

رو برگرداند گفت:
_صدرا #تسویه_حساب میکنه، کارهای #قانونیشم انجام میده که بعدا #مشکلی پیش نیاد..!

چقدر #درد دارد که #شادی_هایت را با
#زهر_به_کامت_بریزند.....!



🌷نویسنده: #سنیه_منصوری

#ادامه_دارد.......

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
زندگی به سبک شهدا
"رمان 📚 #از_روزی_که_رفتی🍃🍃 #قسمت9⃣3⃣ این مرد #لایق بهترین #زندگی بود. این مرد #قلبش به وسعت #دنیا بود. #نیمه های شب بودو #آرمیا هنوز تو #خیابون قدم می زد... " #آه_سید.... #آه_سید.... #آه_سید...! چه کردی با این #جماعت..؟ کجایی #سید...! خوب شد #رفتی…
"رمان 📚

#از_روزی_که_رفتی🍃🍃

#قسمت04⃣

#سید_محمد بعد از #عذرخواهی بابت حرفهای #مادرش همراه او به #قم بازگشت.

#حاج_علی بعد از #تماسی که داشت مجبور شد. بخاطر #شهدای_مدافع_حرم به #قم باز گردد..


#آیه تصمیم داشت به سر #کارش بازگردد.از امروز او بود و #کودکش..! مسئول این زندگی بود.. #مسئول کودکش بود؛ باید شروع کند.. غم را در #دلش نگاه دارد و
#یا_علی_بگوید....


روی #مبل نشسته بود و #کنترل تلویزیون را برداشت....

#سید_مهدی #آیه_بانو...! بیا #فیلمت شروع شد..! نگی نگفتم..!

کلافه از روی #مبل بلند شد به سمت #یخچال رفت....

در #یخچال را باز نذار #اسراف_بانو..! #گناهه_بانو..!
اول فکر کن اون تو چی میخوای بعد درشو باز کن #جانکم..!

بی انکه در #یخچال را باز کند به سمت #اتاق_خوابش رفت.....


_بانو.! برق ها خاموش.؟ نخوری زمین یه وقت.!
خودش و روی
#تخت_پرت_کرد....


_خودتو اون جوری روی #تخت_ننداز..موظب باش #بانو..!
هم #خودتت درد می کشی هم اون #بچه_ی_زبون_بسته..!


آرام روی تخت دراز کشید و خود را سرجای #همیشگی_مردش مچاله کرد؛؛

_هوا سرده یه #پتو روت بکش
#سرما_نخوری..!


تو که سریع #سرما می خوری چرا مواظب نیستی #بانو


گوشه #پتو را روی خود کشید. #چشم بست و #خواب او را در #آغوش کشید....

_آیه_بانو... #بانو..!

#آیه لبخند زد:
_برگشتی #مهدی..!؟

_جایی #نرفته بودم که برگردم #بانو..!
من همیشه #پیشتم ؛


تو #جدیدا حرف گوش نکن شدی #بانو..! واسه همینه که #تنها موندی #بانو..!

#آیه_لب_ورچید:

_نخیرم..! #تنها نیستم ؛ خیلی ام #دختر خوب و حرف گوش کنی ام..!

_تو همیشه بهترین بودی #بانو..!


زمین #تکان_خورد....
#آیه نگاهی به #اطرافش کرد.

#مردش_لبخند می زد؛
#انگار روی #کشتی بودند.#مهدی به او #نزدیک شد..


#چادرش را از #سرش برداشت و #چادر دیگری روی #سرش کشید.

باز #لبخند زد و #آیه به #عقب کشیده شد.. خود را روی #لنگرگاه دید....


#کشتی_مهدی وارد آب های #آزاد_شد؛
و از تمام #کشتی_های اطراف جدا شد...

#دور و #دورتر شد.....

#آیه_فریاد_زد:
_مهدی.. #مهدی...!!

از #خواب پرید... #نفس گرفت؛ رو به #عکس_مردش کرد "

#کجایی_مرد_من
چرا #چادرم را #عوض می کنی .؟

چرا #چیزی را می خواهی که #خارج از #توان من است..؟
تو که #آیه_ات را #می_شناسی..؟"

از پدر #تعبیر_خواب را یاد گرفته بود.

حداقل این ساده اش را خوب میفهمید... #عوض_کردن #چادر
#عوض_کردن #همسر است و

#سیدمهدی_همسری_اش را از سر
#آیه_برداشت..

از #جایش بلند شد؛ سرش #گیج رفت: روی #تخت_نشست.....

صدای #زنگ در خانه آمد؛ از جا بلند شد و #چادرش را بر سر کشید . #صاحبخانه پشت در بود..!

_سلام خانم #علوی..!
_سلام آقای #کلانی..!

کلانی #تسلیت عرض می کنم #خدمتتون..!

_ممنونم..! #مشکلی پیش اومده..؟ هنوز تا سر #ماه_مونده..!

_بخاطر #کرایه_خونه نیست.! #حقیقتش می خواستم بدونم شما کی #بلند می شید.!

حالا که #همسرتون_فوت کردند..
باید #خونه را #تخلیه کنید..!

#آیه_ابرو_در_هم_کشید:


#منظورتون چیه؟ ما #قرار_داد داریم..!



🌷نویسنده: #سنیه_منصوری

#ادامه_دارد.......

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
زندگی به سبک شهدا
Photo
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹

#در_محضر_شهدا

#شهید_مدافع_حرم
#عباس_دانشگر

شبی در خواب #جوان زیبا و خوشرویی را دیدم که لحظات گرمیِ نگاهش و طراوت و شادابیِ سیمایش من را #مجذوب خودش کرد .
من به او گفتم شما چه کسی هستی گفت :
اسمم #عباس_دانشگر است.
در فاصله ی چند متری دیدم که فرشی با گلهای رنگارنگ پهن است و #فضا آکنده از شمیم عطری دل انگیز است و تعدادی از #شهدا روی فرش ایستاده اند .
#عباس به من گفت : به #مادرم بگویید زیاد نگران من نباشد جای من بسیار خوب است ،من پروانه وار و #آزاد پر کشیده ام .
به نیت من به مدت دو سال #نماز قضای احتیاطی بخوانید ، من نیاز به نماز دارم .
از خاله ام خانم عبدوس که معلم
روخوانی و روانخوانی قرآن شماست تشکر کنید که به #نيت_من زیاد قرآن می خواند .
صبح از #خواب بیدار شدم وقتی به کلاس قرآن رفتم برای خانم عبدوس تعریف کردم .
اشک در چشمانش حلقه زد و گریست گفت #عباس را مثل #فرزندم دوست می داشتم .
وقتی خبر #شهادتش را شنیدم در تمام مجالسی که شرکت می کنم به #یاد او قرآن می خوانم و #صلوات می فرستم .


#شهدا_را
#فراموش_نکنیم


شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات

#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم


@shohada72_313
سردار شریف: #قبله اول مسلمین‌ #آزاد خواهد شد

سخنگوی سپاه :
🔹نیروی قدس و جبهه مقاومت میراث حاج قاسم است. بخشی از آرزوی حاج قاسم فرار آمریکا از افغانستان و خروج آنها از عراق بود.

🔹پیش‌بینی #حاج_قاسم این بود که جبهه مقاومت و تفکر مقاومت، #اسرائیلی‌ها را نابود کرده و قبله اول #مسلمین را آزاد خواهد کرد.

👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡
@shohada72_313
📝فرازهایی‌از وصیتنامه
🟠شهید مدافع‌حرم
#آزاد_خشنود

🌼برادران و خواهران گرامی! پیرو ولایت باشید هرچند از لحاظ دنیوی به ضرر شما باشد ولی بدانید اجر دنیا و آخرت دارد. پُست و مقام امور دنیوی شما را فریب ندهد. پیرو ولایت یعنی پیرو حضرت صاحب‌الامر و الزّمان، یعنی پیرو امر و مطیع فرمان الهی.

🌼مسجد، نماز جمعه و جماعات، مخصوصاً نماز اول وقت، قرائت روزانه قرآن کریم با معنی را ترک نکنید؛ با جماعت باشید که دست خدا با جماعت هست.

🌼زیر بار ظلم نروید؛ چون اول خود شما در دنیا و آخرت ضرر می‌کنید؛ چون اگر شما مظلوم واقع نمی‌شدید، ظالم ظلم نمی‌کرد. طبق روایات خداوند از شما سؤال می‌کند.

#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
#روزشمار_شهدایی_مدافعان_حرم

🗓امروز۲۹ آبان ‌۱۴۰۰مصادف با سالروز:

🦋 ولادت شهید #آزاد_خشنود
🦋 ولادت شهید #رضا_خرمی

🌟شادی ارواح مطهرشـهدا صلوات

#کپی_با_ذکر_منبع_بلامانع_می‌باشد
📡 @shohada72_313
#دستور_عجیب_سرتیپ_عراقی برای #یک_شهید_🌷
راوی: #حسن_یوسفی

🔸«یک بار یکی از بچه‌ها آمد و به ما گفت که #ان_شاء_الله ما تا ۴۵ #روز دیگر می‌رویم #ایران.
درحالیکه آن موقع هنوز هیچ خبری از #اعلام_آزادی_اسرای_ایرانی نشده بود .
بچه‌ها سر به سرش گذاشتند و شوخی کردند.این برادر رزمنده یک #آدم_مؤمنی بود که ما قبولش داشتیم.

به او گفتیم حالا گیریم #آزاد هم شدیم.
اگر #برویم_ایران،تو می‌خواهی رسیدی خانه‌ات،چه کار بکنی؟

گفت:«من با #شمانمی‌آیم.
چون قبل از #آزادی_می‌میرم.
شما در این #اردوگاه برای من
#چهل-روز_عزاداری می‌کنید. 😭
#جنازه‌ام را هم دور
#اردوگاه_تشییع می‌کنید.»
بچه‌ها درجوابش گفتند:
«همه حرف‌ هایت را که باور کنیم ، این یکی را که #چهل_روز برایت #عزاداری برپا باشد را باور نمی‌کنیم.
#تشییع_جنازه را که نمی‌گذارند انجام دهیم .
ضمناً این بعثی‌ها برای آقا
#امام_حسین(ع) که درکشورخودشان دفن است نمی‌گذارند
#عزاداری کنیم، چطور می‌گذارند برای تو #عزاداری_کنیم؟»

🌹سه چهار روز بعد ایشان از دنیا رفت...در همان روزی که دوستمان از دنیا رفت😔
یک #سرتیپ_عراقی مسئول کل #اردوگاه‌ها که معمولاً ۶ ماه یکبار توی اردوگاه‌ها سرکشی می‌کرد و بسیار هم مغرور بود،آمد.یک سربازی به او گزارش کرد که امروز یک
#نفر_مرده...!
نمی‌دانم چطور شد که آن #ژنرال عراقی گفت:برویم ببینیمش..همه تعجب کردندچون چنین مقامی هیچ وقت برای دیدن
#جنازه‌ی_اسیر
اقدام نمی‌کرد.🤔ملحفه راخودش از روی #پیکر_شهید کنار زد..ما خودمان هم منظره‌ای که دیدیم را باور نکردیم.
#چهره_شهید خیلی حالت عجیبی پیدا کرده بود.
انگار آنجا را با چیزی #روشن کرده بودند.
چهره سفید و #نورانی و براق
هرکسی که آنجا
#چهره_شهید را دید اصلاً انگار از این رو به آن رو شد.
تا مدتی حالت چهره‌اش را فراموش نمی‌کردیم.

🌹همان موقع که همگی چهره دوست #شهیدمان را دیدیم ، آن #سرتیپ_عراقی یک #سیلی_محکم زد توی گوش #سربازش که کنار ایستاده بود و گفت:
«لا بالموت...هذا شهید... والله الاعظم هذا شهید...»

دیگر باورش شده بود که این #شهید است و از آنجا آن #بعثی هم زیر و رو شده بود،گفت:
«برای این #شهید باید #چهل_و_پنج روز #عزاداری کنید و دستور می‌دهم بدنش را دور تا دور #اردوگاه سه بار تشییع کنید.»
او که اینها را می‌گفت #بچه_هاگریه می‌کردند.😭
اتفاق عجیبی بود بعد یکی از #ایرانی‌ها رفت و گفت ما چهل و پنج روز نمی‌توانیم #عزاداری کنیم. #افسر_بعثی گفت:
چرا؟
جواب دادند: چون ما #چهل روز دیگر #میرویم_ایران.

گفت: شما از #کجا این حرف را می‌زنید؟
جواب داد: خود این #شهید_قبل از #شهادتش گفته. افسر بعثی گفت:😭
«اگر او گفته پس درست است.»

🔶سر #چهل_روز که شد دیدیم درها باز شد و #صلیب_سرخی_ها آمدند داخل و گفتند که دیگر باید به #ایران_بازگردید..🥺

📖 کتاب سیری در زمان - جلد سوم - صفحه ۵۴۵الی۵۴۶
#تاابدمدیون_شهداهستیم🌷

شادی ارواح پاک ومطهرشهداصلوات،
اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل الفرجهم🌷
🆔 @shohada72_313
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹

#خرمشهر_را
#خدا_آزاد_کرد

#خرمشهرها_در_پیش_است ...


وقتي بيسیمچی سقوط #خرمشهر را به #جهان_آرا اعلام كرد ، گفت : مواظب باشيد كه دل هایتان سقوط نكند .
چون اگر دل سقوط نكند ، روزي #خرمشهر را #آزاد خواهيم كرد ..

سوم_خردادماه
سالروز_آزاد_سازی_خرمشهر
و روز مقاومت_و_ایثار
گرامی_باد .