زندگی به سبک شهدا

#قربانی
Канал
Логотип телеграм канала زندگی به سبک شهدا
@shohada72_313Продвигать
643
подписчика
32,4 тыс.
фото
32,4 тыс.
видео
2,4 тыс.
ссылок
کانال زندگی به سبک شهدا آیدی کانال: @shohada72_313 ارتباط بامدیرکانال: @Ahmadgholamii ادمین تبادلات: @faramarzaghaei کانال مادرسروش: http://sapp.ir/shohada72_313 کانال مادر ایتا: eitaa.com/shohada72_313
🔴 شهید #محسن_حججی در روز #عرفه سال ۱۳۹۴ از خداوند خواسته است در میدان عمل کم نیاورد و در #جوانی فدای #اسلام شود

✍🏻 بسم‌الله الذی خلق النور من النور
خدایا امروز روز عرفه بود و الان شب #عید_قربان. حاجیان امروز در عرفه بودند و الان هم در فکر #قربانی فردا.جان به قربان #حسین (ع)که #عرفاتش نیمه ماند و قربانی‌اش را هم برد برای #کربلا... خدایا معرفتم ده تا #کربلایی شوم. و حسینی #قربانی‌ات...
ادامه دست نوشته شهید حججی ☝️
درعکس فوق


#کانال_زندگی_به_سبک_شهــدا
📡  @shohada72_313👈
زندگی به سبک شهدا
"رمان 📚 #از_روزی_که_رفتی🍃🍃 #قسمت9⃣4⃣ #صدرا رو برگرداند و از #کلانتری خارج شد. #رهایش روی #تخت_بیمارستان بود و بیشتر از آنکه او #نیازمند_صدرا باشد، #صدرا_نیازمند_او_بود...! چند روز گذشته بود و #صدرا بالای سرش، #آیه_مفاتیح در دست داشت و #میخواند. …
"رمان 📚
#از_روزی_که_رفتی🍃🍃


#قسمت05⃣


#حاج_علی_اندکی_تامل_کرد:

_دستور #دین_خدا که مشخصه، یا #ببخش و #تمامش کن یا
#قصاص_کن


و #خون_بس که از #قدیم در بعضی #مناطق بوده #وحقتو بگیر و #تمومش کن...!


حالا این از کجا #ریشه داره رو نمیدونم..!
اونم حتما #حکمتی توش بوده..!

#اما_حکم_خدا_نیست..!


شما اگه #ببخشی، #قلبت آروم میشه و جریان تمام میشه، بعد از #قصاص هم جریان تموم میشه،

اما وقتی #خونبس_آوردی یعنی هر لحظه میخوای برای خودت #یادآوری کنی که چی شد و چه #اتفاقی افتاد.


اون #دختر به گناه نکرده #مجازات شد و خدا از #گناه شما بگذره که #مظلوم رو
#آزار_دادید...

#قاتل کسی دیگه بود و الان داره ‌#آزاد زندگیشو میکنه.

شما کسی رو #مجازات کردید که هیچ #گناهی نداشت جز اینکه #مادرش هم #قربانی #همین_رسم بود.

#مادرش هم #سختی زیاد کشید.

#آیه و #رها خانم سالهاست با هم #دوستن و من تا #حدودی از #زندگیشون خبر دارم..!

اون #دختر_نامزد داشت و به کسی
#دل_بسته_بود.


#شما همه ی #دنیا و #آرزوهاش رو
#ازش_گرفتید.


#محبوبه خانم: #خدا ما رو #ببخشه، اونموقع #داغمون_زیاد_بود.

#اونموقع نفهمیدم #برادر_شوهرم به #پدرش چی گفت که #قبول کرد
#خونبس_بگیره..!؟


فقط #وقتی که کارها #تموم شده بود به ما #گفتن.


#فرداش میخواست #رها رو #عقد کنه که #صدرا جلوشو گرفت.


میگفت یا #رضایت بدید یا #قصاصش کنید؛ #مخالف_بود....

#خودش_وکیله و اصلا #راضی به این کار نبود.


میگفت #عدالت نیست، اما وقتی دید اونا #زیر بار نمیرن #راهی نداشت جز اینکه #حداقل خودش با
#رها_ازدواج_کنه...



بهم گفت #صبر کنم تا #یکسال بگذره و #دختره رو #طلاق میده که بره #سراغ زندگیش...!


میگفت #عمو با اون #سن_و_سال این #دختر رو #حروم میکنه تا #زنده است میشه #اسیر_دستشون.


منو #فرستاد_جلو که راضی شدن #عقدش بشه.
#پسرم_آدم_بدی_نیست...!



ما #نمیخواستیم اینجوری بشه، #مجبور شدیم بین بد و #بدتر انتخاب کنیم...!


#حاج_علی: پس #مواظب این #امانتی باشید که این #یکسال بهش #سخت نگذره...!


#محبوبه خانم: فکر کنم #دل_صدرا لرزیده براش....!


#رویا با رفتارای #بدش خیلی بد از #چشم همه افتاده، الان حتی دیگه #صدرا هم #علاقه_ای بهش نداره...!

#رها همه‌ی #فکرشو_درگیر کرده، نمیدونم چی میشه..! #رها اصلا #صدرا رو #میپذیره یا نه...!

#حاج_علی: بسپرید #دست_خدا، خدا خودش #بهترین رو براشون #رقم میزنه
#ان‌شااءلله


#آیه لبخند زد به #مادرانه های محبوبه خانم. #زنی که #انگار بدش نمی آمد
#رها_عروس_خانه_اش_باشد...

#رهایی که به #جرم نکرده همراه این #روزهایشان بود...


چند روزی تا #عید مانده بود. خانه #بوی_عید نداشت.
تمام #ساکنان این خانه #عزادار بودند...


#پدر، #پسر، #همسر... #شهاب نبود، #سینا نبود،
#سیدمهدی_هم_نبود... 🥀

#سال_بعد_چه....؟


چند #نفر می‌آمدند و #چند_نفر می رفتند....؟ #فقط_خدا_میداند...!

#تلفن زنگ خورد...

روز #جمعه بود و همه در #خانه بودند؛ #صدرا جواب داد و بعد از #دقایقی رو به محبوبه خانم کرد:


_مامان... #آماده شو بریم...!
#بچه_ی_سینا به #دنیا اومده...


#محبوبه خانم اشک و #لبخندش در هم آمیخت. به #سرعت خود را به #بیمارستان رساندند.

#صدرا: مامان، تو رو #خدا_گریه نکن...! الان #وقت_شادیه؛ امروز #مادربزرگ شدی ها...!

#محبوبه_خانم #اشک را از روی #صورتش پاک کرد:

_جای #سینا_خالیه، الان باید کنار #زنش بود و #بچه شو #بغل میکرد....!

#پرستار بچه را آورد...خواست در #آغوش #مادرش بگذارد که #معصومه رو برگرداند...


#محبوبه خانم: چی شده #عروس قشنگم..؟ چرا #بچه تو #بغل نمیکنی...؟

#معصومه: نمیخوام #ببینمش...!
#صدرا: آخه چرا...؟

#عمویش جوابش را داد:

_معصومه نمیتونه #بچه رو نگه داره، تا
#آخر_عمر که نمیتونه #تنها بمونه، باید #ازدواج کنه...!

یه #زن که بچه داره #موقعیت خوبی براش پیش نمیاد؛
#الان یه #خواستگار خوب داره..

اما #بچه رو #قبول نمیکنه...!


#صدرا_ابرو_درهم_کشید:

_هنوز عده ی #معصومه تموم نشده، هنوز #چهار_ماه و ده روز از #مرگ_سینا نگذشته..!

درسته بچه به #دنیا اومده اما باید تا #پایان_چهارماه و ده روز بمونه

ِ لااقل #حرمت؛حرمت #مادرموحفظ کنید..!

صدرا از #اتاق بیرون رفت.

#محبوبه خانم سری به #تاسف تکان داد و #کودک
را از #پرستار گرفت:

_خودم #نگهش میدارم، تو به #زندگیت برس..!
کودک را در #آغوش گرفت و #اشک روی صورتش #غلطید.

رو برگرداند گفت:
_صدرا #تسویه_حساب میکنه، کارهای #قانونیشم انجام میده که بعدا #مشکلی پیش نیاد..!

چقدر #درد دارد که #شادی_هایت را با
#زهر_به_کامت_بریزند.....!



🌷نویسنده: #سنیه_منصوری

#ادامه_دارد.......

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
زندگی به سبک شهدا
"رمان 📚 #از_روزی_که_رفتی 🍃🍃 #قسمت4⃣3⃣ #بانوی_صبورم_سلام...! شایدبتوان نام این چند خط را #وصیت_گذاشت، باید #برایت_وصیت کنم؛؛؛ بایدبدانی که من بدون فکر،تو را #رها نکرده ام #بانو...! چند شب قبل، #خوابی دیدم که #وادارم کرد به نوشتن این #نامه ها...…
"رمان 📚
#از_روزی_که_رفتی🍃🍃

#قسمت53⃣

رها: خودم میومدم، لازم نبود این همه راه رو بیای.!
صدرا: خودمم میخواستم حاج علی رو ببینم؛ بالاخره مراسم هفتم بود دیگه، ارمیا رو هم دیدم نمیدونستم اونا هم از بچه های
#تیپ_شصت_و_پنجن..! انگار همکار سید #مهدی بودن، هم دوره وهمرزم بودن.

_همکارای #سیدمهدی برای همه مراسم‌ها اومدن، فردا هم تو مرکزشون مراسم دارن؛ آیه گفت با #حاج_علی میاد فردا تا به مراسم برسه.

صدرا سری تکان داد و #سکوت کرد. رها در جایش جابه جا شد:

_ببخشید این مدت باعث زحمت شما شدم، نامزدتون خیلی ناراحت شدن..؟

صدرا: به خاطر نبودم ناراحت نبود، چون با تو بودم ناراحت شد و قهر کرد؛

شدم مثل این مردای دو زنه، هیچوقت فکر نمیکردم منم بشم مثل اون مردایی که دوتا زن دارن و هیچ جایی تو زندگی هیچکدومشون ندارن.

همه جا #متهمم، کلی به خاطراین #قهر کردنش پول خرج کردم.

#پوزخندی به یاد #رویا زد:

_شما زنها #عجیبید، تا وقتی براتون پول خرج کنن، براتون فرق نداره زن چندمید، مهم نیست شوهرتون اخلاق داره یا نه،اصلا مهم نیست آدمه یا نه...!

حالا برعکسش باشه،یه #مردِمهربونِ خوش اخلاقه #عاشق باشه و پول نداشته باشه براش تره هم خرد نمیکنن..!

#رها: اینجوری نیست،شاید بعضی آدما اینجوری باشن که اونم زن و مرد نداره،بعضیا #اعم از زن و مرد #مادیات براشون مهمه

پول چیز بدی نیست و #بودنش تو زندگی لازمه، اما بعضیا #پول رو اساس زندگی
میدونن..! این #اشتباه میتونه زندگی ها رو #نابود کنه.
عده‌ای هم هستن که کنار #همسرشون کار میکنن و زندگی رو کنار هم باهمه سختی هاش #میسازن..!

مهم اینه که ما ازکدوم دسته ایم و #همسرمون رو از کدوم دسته انتخاب میکنیم.

#صدرا:یه عده ی دیگه هستن که #جزء دسته‌ی #دوم هستن اماوسط راه خسته میشن و ترجیح میدن برن #جزء دسته ی اول..!

#رها: شاید اینجوری باشه اما #زنهای زیادی تو #کشور ما هستن که با #بی_پولی و #بدیها و تمام مشکلات #همسرشون،

باز هم خانواده روحفظ کردن؛حتی #عشقشون رو هم از خانواده دریغ نمیکنن...!

صدرا: تو #جزء کدوم دسته ای...؟
رها: من در اون شرایط زندگی نمیکنم...!

صدرا: تو الان #همسر منی، #جزء کدوم دسته ای..؟

رها #دهانش تلخ شد:

_من #خدمتکارم،اومدم تو خونه ی شما که #زجر بکشم...که دل شما #خنک بشه...!
#همسری این نیست، #فراتر از این حرفاست؛ از
#رویا خانم بپرسید #جزء
کدوم دسته‌ست.

تلخی #کلام رها، #دهان صدرا را هم تلخ کرد. این دخترگاهی چه #تلخ میشود..!

#صدرا: یه کم بخواب، تابرسیم استراحت کن که برسی خونه #وحشت میکنی؛؛؛؛

مامان خیلی #ناخوشه، منم که بلدنیستم کار خونه رو انجام بدم...!

خونه جای قدم برداشتن نداره...!

خودت #تلخ شدی #بانو...! خودت دهانم را #تلخ کردی بانو....! من که از هر دری وارد میشوم تو #زهر به جانم میپاشی....!


رها که چشم بازکرد، نزدیک #خانه ی زند بودند. در خانه انگار #جنگ به پا شده بود.

#رها: اینجا چه خبر بوده...؟

#صدرا: #رویا و #شیدا و #امیر و #احسان اینجا بودن،

#احسان که دید تو نیستی
شروع کرد جیغ زدن و وسایل خونه رو به هم ریختن؛

بعدشم به من گفت تو چه جور مردی هستی که میذاری #زنت ازخونه بره بیرون...!

این حرف روکه زد #رویا شروع کرد جیغ زدن و وسایل خونه رو #پرتاب کردن سمت من؛؛؛؛
البته نگران نشو، من جا خالی دادم....!

رها سری به #افسوس برایش تکان داد و بدون تامل #مشغول کار شد.


فکر کردن به رویا و کارهایش برای او خوب نبود..!
کارهایش که تمام شد،
نیمه شب شده بود. شام را آماده کرد.

خانم زند که پشت میز نشست رها را #خطاب قرار داد:
_چرا اینقدر دیر برگشتی...؟ اینجا خونه ی #بابات نیست که هر وقت میخوای میری و میای....!

صدرا وارد #آشپزخانه شد:
_من که بهتون گفتم، اونجا #شرایط خوب نبود، من گذاشتم باشه.

خانم زند: اینجا هم شرایط خوب نبود...!

#صدرا: مادر جان، تمومش کن....! اون بااجازه‌ی من رفته، اگه کسی رو

میخواید که #سرزنشش کنید، اون منم، چون هر بار من خودم بهش گفتم بمونه اونجا، رها... بشین با ما #شام بخور...!

خانم زند #اعتراضی کرد:
_صدرا..! چی میگی...؟ من با #قاتل_پسرم سر یه سفره...؟!

#صدرا توضیح داد:

_برادر رها باعث #مرگ_سینا شده، رها #قربانی تصمیم #اشتباهه_عموئه،

از#معصومه چه خبر...؟ نمیخواد برگرده خونه...؟

#رها هنوز ایستاده بود.


#خانم_زند: نزدیک وضع #حملشه، پیش مادرش باشه بهتره...!


#صدرا: آره خب...! حالا کی برمیگرده...؟ تصمیمش چیه...؟

#همینجا زندگی میکنه...؟

رها... تو چرا هنوز ننشستی...؟
#خانم_زند: اون سر میز نمیشینه......!

هنوز تصمیم نگرفته کجا زندگی کنه،

میگه اینجا پر از #خاطراته و نمیتونه #تحمل کنه، حالش بد میشه....!



🌷نویسنده: #سنیه_منصوری

#ادامه_دارد.....

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
🌸 شهید غلامعلی پیچک🌸

🍂 #فرمانده سلام، خوش بحالتان، مهر #شهادت در پرونده اعمالتان خورد و عاقبت بخیر شدید اما، اینجا #هوا بد است. دل ها گرفته است و #بغض هایمان گلوگیر شده اند و خسته ایم از زمانی که امان را از اهالی #زمین گرفته است.

🍂 هشت سال باغیرت جنگیدید برای وجب به وجب این خاک، برای اینکه حقی #پایمال نشود.

🍂 اما هشت سال است که با #تدبیر و امید مردم را از زندگی ناامید کرده اند، پدر خانه در مقابل اهل خانه از #شرمندگی و #خجالت کمر خم کرده است. سفره خالی و #دست هایش هم #وزن شده اند اما ترازوی عدل، حسرتِ برابری بر #دل دارد.

🍂روی بیت المال #حساس بودید که مبادا مدیون شوید و پل صراط پایتان بلغزد اما این روزها #بیت_المال را غارت می کنند و بعد از رفتنشان از مرزهای کشور، خبر #اختلاس هایشان در روزنامه های کشور به یادگار میماند.

🍂زمین های #جبهه را با کمترین امکانات شناسایی می کردید پاکسازی و #دشمن را نابود می کردید. حالا ستون پنجم ها، گرا می دهند، دیروز ح.ا.ج ق.ا.س.م و امروز ف.خ.ر.ی ز.ا.د.ه. خبر شهادت ها #داغ شد بر دل #تاریخ...❤️

🍂 رمز عملیات هایتان #یازهرا بود و فرمانده امام زمان اما حالا، دین را #قربانی خواسته هایشان کردند و #اعتقاد مردم را نشانه گرفته اند که مردم هم از #خدا شوند و هم از خرما...

🍂 وصیت هایتان #قاب شد بردیوار اما چادرها خاکی می شود و حجاب ها، سرخی خونتان را کدر می کند. آه که که این قصه ی پر غصه #گلایه پایانی ندارد...

شهیدجان، برگرد، بیسیم ات راهم بیاور. حاج #همت و ح.ا.ج ق.ا.س.م را هم صدا کن. بیا و نجات بده. کم کم هم #شهر سقوط می کند هم ایمانمان...


🕊 به مناسبت سالروزشهادت
#شهیدغلامعی_پیچک

📅تاریخ تولد:۱۳۳۸
📅تاریخ شهادت:۲۰ آذر ۱۳۶۰
🥀مزارشهید؛بهشت زهرا

#گرافیست_الشهدا

👇👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡 @shohada72_313
#رمان📚
#نیمه_پنهان_ماه 1
زندگی #شهید_مصطفی_چمران
🔻به روایت: همسرشهیــد

#قسمت_هجدهم 8⃣1⃣

🔮حتی وقتی توپ ها می آمد و در آسمان منفجر💥 می شد او می گفت: ببین چه زیبا است! این همه که گفتم مصطفی خندید وباهمان سكينه، همانطور که تکیه داده بود، گفت: این طور که شما جلال می بینی، سعی کن درعين جلال #جمال ببینی. این ها که می بینید شهید دادند🌷 زندگیشان از بین رفته، دارید از زاویه جلال نگاه می کنید. این همه اتفاق ها که افتاده، عین رحمت خدا برای آن ها است که قلبشان متوجه خدابشود👌 بعضی از دردها کثيف است، اما دردهایی که برای خدا است خیلی زیبا است.

🔮برای من این عجیب بود که مصطفی که در وسط #بمباران خم به ابرویش نمی آمد، در مقابل این زیبایی که از خدا می دید اشکش سرازیر می شد😢 دروسط مرگ متوجه قدرت خدا و زیبایی غروب بود و اصلا او ازمرگ ترسی نداشت. در نوشته هایش هست که" من به #ملكه_مرگ حمله می کنم تا او را در آغوش بگیرم و او از من فرار می کند. بالاترین لذت، لذت مرگ و #قربانی شدن برای خدا♥️ است."

🔮هیچ وقت نشد با #محافظ جایی برود. می گفتم خب حالا که محافظ نمی برید، من می آیم ومحافظ شما می شوم. کلاشینکف را آماده می گذارم، اگر کسی خواست به توحمله کند، تیراندازی💥 می کنم. می گفت: نه✘ محافظ من خدا است، نه من، نه شما، نه هزار محافظ دیگر. اگر #تقدیر خدا تعلق بگیرد بر چیزی، نمی توانید آن را تغییر دهید.

🔮در لبنان این طور بود و وقتی به ایران🇮🇷 به اهواز و کردستان آمدیم. یاد حرف امام موسی افتادم "شما با #مرد بزرگی ازدواج کرده اید.خدا بزرگترین چیز در عالم رابه شماداده." خودش هم همیشه فکر می کرد بزرگ ترین سعادت برای یک انسان این است که با یک روح بزرگ😇 در زندگیش برخورد کند، اما انگار رسم خلقت این است که بزرگترین سعادت ها بزرگترین #رنج ها راهم در خودشان داشته باشند.

🔮مصطفى الآن کجاست⁉️ زیر همین آسمان، اما دور، خیلی دور از او چشم هایش رابست و سعی کرد به ایران فکرکند... #ایران ... خدایا ممکن است مصطفی دیگر برنگردد؟ آن وقت او چه کار کند؟ چه طور جبل عامل را ترک کند؟ چه طور دریای صور رابگذارد و برود؟ 😭

🔮آن روز وقتی با مصطفی #خداحافظی کردم و برگشتم به صور، در تمام راه که رانندگی می کردم، اشک می ریختم. برای اولین بار متوجه شدم که مصطفی رفت و دیگر ممكن است #برنگردد. آیا می توانم بروم ایران ولبنان را ترک کنم‼️ آن شب خیلی سخت بود. البته از روز اول که ازدواج کردم، انقلاب و آمدن به ایران را می دانستم، ولی این برایم یک خواب طولانی بود. فکر نمی کردم بشود. خیلی شخصیت ها می آمدند لبنان به مؤسسه #شهيد_بهشتی سیداحمد خمینی، بچه های ایرانی می آمدند و در مؤسسه تعلیمات نظامی می دیدند

ادامه_دارد ...
هرچه از #مدافعان_حرم خواندم ، شنیدم و دیدم،بیشتر دلم سوخت.
دهه #هفتادی هاو #هشتادی ها، گوی سبقت دردست گرفته، نَفسشان را برای #قربانی به #قتلگاه بردندو خبر #شهادتشان شد تلنگر این روزهای سرگردانی.

جمله معروف دهه شصتی ها #نسل_سوخته اندبه گوش همه آشنا است اما من می گویم نسل پخته ای بودند.همان ها که دست ما را گرفتند و سوی #هیئت بردندو راه را نشانمان دادند.همان ها که تا خبردفاع از حرم #عمه_سادات شد پیش قدم شدند و راه را برای کوچکترها آسان کردند.

نادرحمید از همان دهه شصتی های پخته و با غیرت است.در این #محرم که غربتش دل را می شکند به این می اندیشم که #نادر های هیئت، حال اسرا را خوب فهمیدند و برای غریبی آنهادر #شام سوختند که وقتی حرف بی حرمتی به حرم ها شد بند پوتین ها را محکم ترکردند و راه افتادند.

شاید هم در روضه #گودال، زینب مضطر را برای حاجتشان قسم دادند که #شهادت نصیبشان شد.اما نمی دانم برای خرابه شام و رقیه چه کردند که دلتنگی های #سه_ساله برای پدرشد سهم دخترانشان😭

شهید جان! قدر #حسین و روضه هایش را شما فهمیدید و حاجت روا شدید. جامانده ایم از راه شما و از هیئت حسین. اسیر دنیایی شده ایم که ما را #بدهکار وجدانمان کرد. برایمان طلب بخشش کن همانگونه که در وصیتنامه ات نوشتی #يا_مُحْسِنُ_قَدْ_اتاكَ_الْمُسى‏ءُ

🍃به مناسبت #سالروزشهادت
#شهیدنادر_حمید

📅تاریخ تولد : ۲ شهریور۱۳۶۳
📅تاریخ شهادت : ۲۶ مهر۱۳۹۴
🥀مزار شهید : اهواز
🕊محل شهادت : سوریه

#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است👇
📡 @shohada72_313
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#رونمایی

قطعه‌‌تصویری بوی حرم را باصدای
مداح(تبریزی) حاج مهدی #قربانی
ببینید و بشنوید.

به همراه تصاویر زیبا از حرمین شریفین

🍃 پیشنهاد ویژه برای دانلود


☑️ باما همراه باشید با مطالب مذهبی ، سیاسی ، روشنگری ، بصیرت افزایی و شهدایی

@shohada72_313
💎اعمال شب و روز عید #قربان


🔹شب دهم: از شبهای پربرکت و از چهار شبی است که شب‏ زنده‏ داری در آنها مستحبّ است و درهای آسمان در این شب باز است، و #زیارت حضرت سیّد الشهدا علیه السّلام، و #دعای «یا دائم الفضل علی البریّة» که در اعمال شب جمعه گذشت در این شب مستحبّ است.

🔸روز دهم: روز عید قربان است که بسیار شریف است، و اعمال آن چند چیز است:
اوّل: #غسل، که در این روز مستحبّ مؤکدّ است، و بعضی از علما آن را واجب دانسته ‏اند.

دوّم: #نماز عید، به‌‌ همان صورت که در عید فطر ذکر شد، اما در این روز، مستحبّ‏ است پس از نماز از گوشت قربانی افطار شود.

سوم: خواندن دعاهایی که پیش از نماز عید و بعد از آن وارد شده، و آن دعاها در کتاب «اقبال» آمده و شاید بهترین دعاهای این روز، دعای چهل‏ وهشتم صحیفه کامله سجادیه باشد، که اوّل آن: «اللهمّ‏ هذا یوم مبارک» است، و دعای چهل‏ وششم: «یا من یرحم من لا یرحمه العباد» را نیز بخواند.

چهارم: خواندن دعای #ندبه است، که بعد از این ان شاء الله خواهد آمد.

پنجم: #قربانی کردن است که مستحبّ مؤکدّ می‏ باشد.

ششم: خواندن #تکبیرات‏ است برای کسی‏که در منی باشد، در پی پانزده نماز که نخستین آنها نماز ظهر روز عید است، و آخر آنها نماز صبح روز سیزدهم، و کسانی‏که در سایز شهرها هستند، پس از ده نماز، از نماز ظهر عید تا صبح دوازدهم بخوانند، و تکبیرات بر وفق روایت صحیح‏ کتاب «کافی» این است:

اللهُ أَکْبَرُ اللهُ أَکْبَرُ لا إِلَهَ اِلّا اللهُ وَ اللهُ أَکْبَرُ اللهُ أَکْبَرُ وَ للهِ الْحَمْدُ اللهُ أَکْبَرُ عَلَی مَا هَدَانَا اللهُ أَکْبَرُ عَلَی مَا رَزَقَنَا مِنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعَامِ وَ الْحَمْدُ للهِ عَلَی مَا أَبْلانَا.

و مستحب است تکرار این تکبیرات به دنبال نمازها به قدر امکان، و خواندن آن پس از نمازهای مستحبّ.


📖مفاتیح الجنان،باب اعمال


➡️ @shohada72_313

رفتند تا بمانیم!
اینڪه استاد پناهیان گفتند شاید بزرگترین اثری ڪه #شهید برای ما دارد،این است ڪه ما را به #فڪر وا می دارند!
فڪر...
فڪر...
فڪر...

فکر اینڪه قربانی ڪردند #خودشان را!
و خدا #قربانی ڪرد آن ها را...

این ڪه شهیدی آلبوم عڪس های خود را از بین میبرد ڪه نڪند حالا بعد شهادت،اسمش بر سر زبان ها بیفتد و دیده شود...

و یا شهیدی پلاڪش را پرت ڪند در ڪانال پرورش ماهی!ڪه در فڪرش تشییع با شڪوهی برای خودش متصور شد!
#شهوت شهادت بخشڪاند...

و فرماندهان شهیدی ڪه حاضر شدند!
در جمع سربازان سینه خیز بروند...
در پوتین بسیجی ها آب بخورند...
و ...

درس قربانی ڪردن #خود است!

برای خدا شدن آسان نیست!
چون نباید #هوای قدرت داشتن،داشت...
نباید #هوای دیده شدن داشت...
و برای ما سخت است قربانی ڪردن #هوای_نفس
چون برای ما #لذت تقرب به خداوند،از لذت های #ڪم_ارزش دنیا #ڪمتر است...

حالا ما چه ڪار ها ڪه نڪردیم
برای دیده شدن...

و شهدا از آن سو به ما بیچارگان میخندند!
و شاید #اشڪ میریزند...
ڪه در #خودمان ماندیم!
و لباس #هوای_نفس را از تن در نیاوردیم...

در #خود ماندیم...
در #خود ماندیم...
در #خود ماندیم...


به قول حاج حسین یڪتا:
و هنوز گیر یه قرون و دوزار #شهوت این دنیاییم.
ڪه یڪی بیاد نگاهمون ڪنه...
شهدا #شهوت_شهادت میخشڪوندند!
ڪه یوسف زهرا نگاشون ڪرد...


جان به هر حال قرار است
ڪه #قــربان بشود...
پس چه خوب است
ڪه قربانـی #جانــان بشود...


🌸#تــقدیـــم_بــه_ارواح_مطـــهر_شهـــدا🌸
@shohada72_313
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 زير خاک آرميده‌ای؛ بپاخيز كه امانم را بريده خواهرت زينب به اربعينت آمده

🏴 مداحی آذری آقای #قربانی در حضور رهبرانقلاب
☑️ @shohada72_313