امروز داشتم با همسرم درمورد مدالآوران کشورهای درحال توسعه در المپیک و شرایط سختی که این ورزشکاران با آن مواجه بودهاند تا به جایی که هستند، برسند، صحبت میکردیم.
بحث فیلم Gattaca شد، داستان جنگیدن یک فرد با شرایط نابرابری که ساختار جامعه براش تعیین کرده:
#استتا: آموزش نرم افزار استتا #ایده: ایدههایی برای زندگی #آموزش: در مورد تجربه تدریس #آموزنده: یادگیریهای شخصی از محیط #توسعه: نوشتار در مورد توسعه اقتصادی #دردمشترک: در مورد تحریمها #زندگی: ثبت زندگی روزمره #سیلابس: سیلابس درسها #کتاب: معرفی کتاب #معرفی: معرفی فرصتهای شغلی، تحصیلی، مراکز علمی، فعالین حوزه توسعه یا مانند آن
#data: کاربرد تحلیل داده در سیاستگذاری #job: موقعیتهای شغلی #plc: دوره حرفهای استفاده از شواهد برای سیاستگذاری ------------------------------ دروس ترم اول:
#case: مطالعات موردی (ادامه از ترم اول) #dev2: توسعه اقتصادی ۲ #macro2: اقتصاد کلان ۲ #micro2:اقتصاد خرد ۲ #stat2: روشهای عددی ۲ (اقتصادسنجی) #stats2: روشهای عددی ۲ (اقتصادسنجی) ------------------------------ دروس ترم سوم:
#institutions: اصول هنجاری، نهادهای سیاسی و توسعه #pdia: چگونه کارها را به ثمر برسانیم؟ (Getting things done) #sypa: پایاننامه #tradepolicy: اقتصاد سیاسی تجارت ------------------------------ دروس ترم چهارم:
تقریبا از سال ۱۳۹۱ یا ۱۳۹۲ مطالب محمدرضا شعبانعلی را در سایتهای متمم و روزنوشتهها را دنبال کردهام. جدیدا و بعد از حدود ۱۲ سال پیگیری مطالب، اشتراک سایت متمم را گرفتهام و توانستهام به محتوای کاربر ویژه آن دسترسی پیدا کنم.
به نظرم مطالب سایت متمم برای ایجاد تغییر مثبت در زندگی بسیار مفیدند.
سال ها پیش که در شرکتی خصوصی کار می کردم، از رییسم که از مناقصه ای برای پروژه ای در شهرداری ناموفق بازگشته بود، شنیدم که می گفت مردم اینجا (یعنی ما در ایران) هنوز در ذهنیت قومیتی هستند و این که در "گروه خودی ها باشی"، از جنبه های فنی کار مهم تر است. گویا پیشنهاد ما در آن مناقصه از نظر فنی برتر بوده ولی به دلایل غیرفنی، شرکت ما کنار گذاشته شده بود.
حالا این خودی بودن می تواند از شهر یکسان بودن باشد، تا ظاهر و پوشش مشابه داشتن.
این ذهنیت تا این سر دنیا هم همراه بسیاری از ایرانی هایی که دیده ام، بوده است.
آرزویم این است که تلاش کنم و تلاش کنیم این طور نباشیم.
آن ها که در جایگاه قانون گذاری هستند، می توانند با تصویب و اجرای قوانین، مانع تبعیض براساس عوامل غیرتخصصی مانند سن، وضعیت تاهل، قومیت، مذهب، جنسیت، ظاهر پوشش و مانند آن، بین افراد شوند.
حدودا ۵-۶ ماه پیش بود که همسرم ازم پرسید اگر فکر میکردم دنیا ظرف ۲۴ ساعت آینده تمام می شود، از آن فرصت برای انجام چه کاری استفاده میکردم. سه مورد را گفتم ولی این یکی خیلی شخصی بود:
«این که رانندگی میکردم.»
از شنیدنش بسیار تعجب کرد. رانندگی در اینجا با تجربه در ایران متفاوت است و او هیچ ایدهای نداشت از چه میگویم.
الان تقریبا ۲ ماه است که بخش زیادی از مسیرها را من پشت فرمان مینشینم و احساس میکنم با این تجربه، گرهای از روحم باز شدهاست.
#استتا: آموزش نرم افزار استتا #ایده: ایدههایی برای زندگی #آموزش: در مورد تجربه تدریس #آموزنده: یادگیریهای شخصی از محیط #توسعه: نوشتار در مورد توسعه اقتصادی #دردمشترک: در مورد تحریمها #زندگی: ثبت زندگی روزمره #سیلابس: سیلابس درسها #کتاب: معرفی کتاب #معرفی: معرفی فرصتهای شغلی، تحصیلی، مراکز علمی، فعالین حوزه توسعه یا مانند آن
#data: کاربرد تحلیل داده در سیاستگذاری #job: موقعیتهای شغلی #plc: دوره حرفهای استفاده از شواهد برای سیاستگذاری ------------------------------ دروس ترم اول:
#case: مطالعات موردی (ادامه از ترم اول) #dev2: توسعه اقتصادی ۲ #macro2: اقتصاد کلان ۲ #micro2:اقتصاد خرد ۲ #stat2: روشهای عددی ۲ (اقتصادسنجی) #stats2: روشهای عددی ۲ (اقتصادسنجی) ------------------------------ دروس ترم سوم:
#institutions: اصول هنجاری، نهادهای سیاسی و توسعه #pdia: چگونه کارها را به ثمر برسانیم؟ (Getting things done) #sypa: پایاننامه #tradepolicy: اقتصاد سیاسی تجارت ------------------------------ دروس ترم چهارم:
چند روز پیش به دوست قدیمی دوران مدرسهام پیغام دادم که حالش رو بپرسم. آدرس خانهمان را ازم پرسید که برود و مادرم را برای تولد من و مادرم سورپریز کند. رفتهبود و کیکی بردهبود و با هم جشن کوچکی گرفتهبودند.
بعد مادرم که از این سورپریز خوشحال شده، به همخانهام ایمیل زده و کریسمس رو تبریک گفته و بابت حمایت از من تشکر کرده.
بعد همخانهام که بسیار خوشحال شده، به مناسبت یلدا و تولد برایم هدیه گرفته.
این ترم آخرین ترمی بود که در درسی به عنوان دانشجو ثبتنام کردم و از ترم آینده (ترم ۸) تنها بر پژوهش و تدریس تمرکز خواهم کرد.
مجددا قرار است در ترم تحصیلی آینده درس سازمان صنعتی را برای تامین مالی هزینه تحصیل تدریس کنم. متاسفانه این کتاب Lynne Pepall به خوبی ویرایش متنی و علمی نشدهبود و پاسخ برخی از تمرینها هم نادرست بود. از این رو، تدریس از روی آن چالشبرانگیز شد.
دیدم که منبع درس Robert S. Lee، استاد همین درس در دانشگاه هاروارد، کتاب سال ۲۰۱۷ نوشته Luis Cabral است:
کتاب را گرفتم و به نظرم آمد که پختهتر نوشته شدهاست. ولی از آنجا که هزینه فرصت تغییر کتاب به کتاب جدید و یادگیری آن بسیار بالاست، به جای تغییر کامل مرجع تدریس، از این کتاب دوم بهعنوان مرجع انتخاب سوال تمرینها و امتحانها استفاده خواهمکرد.
به ندرت پیش میآید در مکالمهای به این که چقدر همخونه خوبی دارم و این که چقدر برایم جای خانواده را پر کرده، اشاره نکنم. انقدر از ایشون پیش همه صحبت کردهام که تقریبا همه اطرافیانم تا حدی با ایشون آشنایی دارن.
دیروز زودتر از معمول از دانشگاه به خانه برگشتم و شنیدم در حال صحبت تلفنی با دوستی بود. چون در فضای مشترک خانه صحبت میکرد، چارهای برای نشنیدن آن گفتوگو جز خروج از خانه نبود.
شنیدم میگفت که احساس پوچی میکنه و در مورد علت ادامه زندگیاش فکر میکنه. از این گفت که چقدر زندگی برایش تکراری شده.
بعد با خودم فکر کردم که یعنی این آدم نمیدونه که چقدر اثر مهمی روی زندگی اطرافیانش - حداقل من - داره؟ و بعد یادم افتاد هیچ وقت تابه حال صریحا ازش قدردانی نکردهام و فقط بهصورت غیرمستقیم تلاش کردهام جبران محبت کنم.
تصمیم گرفتم این هفته بهش بگم چقدر آدم مهمیه تو زندگیم و چقدر از زمان زندگی باهاش حالم خوب شده.
متاسفانه نادیده گرفتن نزدیکترینها «از آنچه که فکر میکردم، به من نزدیکتر بوده».
اواخر مطالعه داستان زندگی نلسون ماندلا هستم. به یاد نمیارم کتاب دیگری خوانده باشم که آنقدر به اهمیت ورزش کردن در تقویت توان روحی و فیزیکی اشاره کرده باشه.
این که ماندلا هر روز و تحت "هر شرایطی" از دوران جوانی به بعد خود ورزش کرده، برایم جالب توجه بود.
تجربه جدیدی که در سه سال اخیر داشتهام، درک پدیده استرس بوده: پیشتر از آن، چه در ایران و چه اینجا، کلا در گروه افراد خونسرد قرار میگرفتم، از آن افرادی که مستقل از شرایط محیطی، به سختی آشفته میشدم و خاطره تجربه استرسم به سالهای دوره تحصیل کارشناسی باز میگشت.
به همین دلیل هم، اگر فردی از استرسش میگفت، یا شواهد شاخص استرس را در دیگران میدیدم، تقریبا نمیتوانستم همدردی کنم و نمیتوانستم فراتر از گفتن این که «استرس نداشته باش» یا مشابه چنین جملات بیفایدهای، کمک موثری داشتهباشم.
تجربه سه سال اخیر زندگی اما بسیار عجیب بوده. به دلایلی که برایم مشخص نیست، بعد از سالها واقعا استرس را تجربه کردم و دیدم که چطور میتواند بر رفتار و کارکردهای عادی تاثیر بگذارد.
این هفته داشتم فکر میکردم که حداقل فایده این تجربه، این بوده که میتوانم بهتر ناراحتی دیگران را از استرس درک کنم و حضور موثری داشتهباشم.
این هفته لازم بود برای پروژهای در مورد قانون مالیات ایالتی (#tax) بدانم. هرچند کلیات موضوع را در اینترنت پیدا کردهبودم، نتوانستهبودم در مورد جزئیات مورد نظرم اطلاعات پیدا کنم.
موضوع را با مدیر قسمتی که کار میکنم در میان گذاشتم. گفت که به دانشکده حقوق زنگ بزن، بگو سوالی درمورد مالیات ایالتی داری و درخواست کن که تو رو به فرد مناسب در دانشکده وصل کنه.
باورم نمیشد که به این شکل کار جلو بره. چون فکر کردم اگر هر کس بخواد این طوری سوال بپرسه، دانشکده حقوق با مساله کمبود نیروی انسانی مواجه میشه.
امروز فقط محض امتحان با دانشکده حقوق تماس گرفتم و درخواست کردم که من رو به یک کارشناس مالیات ایالتی وصل کنه. سوال رو پرسیدم و واقعا فردی جوابگو بود.
بعد که کمی در سایت دانشکده جستوجو کردم، دیدم کارشناسان قسمت کتابخانه دانشکده پاسخگوی چنین سوالاتی هستند. امکان ارسال سوال با ایمیل و گفتوگوی آنلاین (چت) با کارشناس کتابخانه هم فراهم شدهبود.